رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ مرداد ۱۳۸۶
گفتگو با اميرشهاب رضويان درباره بيمه هنرمندان

«هنوز آيين‌نامه‌ای تدوين نکرده‌ايم»

لیدا حسینی‌نژاد

از اينجا بشنويد

مصطفي کرمي، يک دستيار فيلم‌بردار ايراني است که به تازگي هنگام فيلم‌برداري يک فيلم مستند، دچار سانحه برق‌گرفتگي شد و زماني که به بيمارستان رسيد، دو دست و انگشتان پايش را از دست داد. اين حادثه در شرايطي اتفاق افتاد که اداره برق منطقه اعلام کرده بود که برق را قطع کرده ؛ اما برق قطع نشده بوده است. از اين دست سوانح متأسفانه براي دست‌اندرکاران سينما در ايران، کم اتفاق نمي‌افتد. امروز به سراغ امير‌شهاب رضويان، فيلم‌ساز ايراني رفتيم که مي‌گويد مشغول نوشتن مقاله‌اي درباره بيمه هنرمندان در ايران است و با او درباره دردسرهاي هنرمند بودن در ايران گفتگو کرديم.

آقاي رضويان راجع به وضعيت مصطفي کرمي مي‌خواستم از شما بپرسم. تا چه حد از وضعيت ايشان اطلاع داريد و اصلا خودتان توي اين فرصت به عيادت ايشان رفته‌ايد؟

من به عيادتش نرفته‌ام. چون واقعيتش را بگويم، شرايطي که مصطفي کرمي دارد و من کم و بيش مي‌شناسمش، از دور مي‌شناختمش و خيلي ناراحتم مي‌کند ديدن وضعيتي که داشته. بچه‌ها زياد به ملاقاتش مي‌روند. ولي من بيشتر فکر کردم اگر روي يک مقاله راجع به مصطفي کرمي و شرايطش کار بکنم، مي‌تواند خيلي مفيدتر باشد. الان مشغول تنظيم يک مقاله راجع به شرايط بيمه هنرمندان و شرايط کاري و زندگي‌شان هستم و اين که فقط ما مصطفي کرمي را نداريم که سال‌ها دچار سانحه شده است. يک آماري درآوردم که تعداد زيادي سانحه توي سينما داشته‌ايم که به دليل اين که بيمه هنرمندان خيلي اجرا نمي‌شود ...

به مسأله خوبي اشاره کرديد. مسأله بيمه دست‌اندرکاران سينما. الان اصلاً وضعيت چه جوري است؟ يعني چقدر کساني که در کار سينما هستند، به امکانات بيمه و خدمات درماني دسترسي دارند و چقدر امکانات بهشان داده مي‌شود؟

اجازه بدهيد اصلاً از يک زاويه ديگر نگاهش کنيم. اگر به صورت تاريخي نگاه کنيم، در سينماي ايران تا چند سال پيش، يعني حدود ۷، ۸ يا ۱۰ سال پيش، اصولاً چيزي به نام بيمه وجود نداشت و چون بيمه و بيمه‌ بيکاري وجود نداشت و حقوق بازنشستگي وجود نداشت، توي سال‌هاي... از 15-10 سالگي ما شاهد فوت خيلي از آدم‌ها بوديم که اين طفلک‌ها مي‌شود گفت به دليل فقر بود که فوت کردند. به دليل اين که پير شده بودند و نمي‌توانستند کار بکنند. بيمه‌اي هم در کار نبود و خيلي شرايط سختي داشتند. آدم‌هاي زيادي هستند که ترجيح مي‌دهم به خاطر حفظ آبروي اين پيشکسوتان نامي نبرم؛ ولي واقعيت اين است كه بايد باور کنيم که از زمان پيش از انقلاب هم چيزي به نام بيمه و بازنشستگي براي هنرمندها وجود نداشت.

يعني طبق گفته شما الان ده سال است که اين بيمه تازه به وجود آمده است براي اين‌ها!

بله. بيمه‌اي که براي بچه‌هاي سينما بوجود آمده، حدوداً ده سال است که با افتتاح خانه سينما و به همت خيلي از دوستان خوبي که آن‌جا بودند و فعاليت کردند و توانستند سينما را به عنوان يکي از مشاغلي که مي‌تواند شامل بيمه بشود، براي سازمان تامين اجتماعي جا بيندازند و توانستند از ارشاد هم بخشي از سهم بيمه کارفرما را دريافت کنند. يعني الان بيمه هنرمندان در ايران، کساني که بيمه هستند و عضو صنوف سينمايي هستند، آن بخشي را که بايد کارفرما بپردازد، وزارت ارشاد مي‌پردازد براي دوستان. اما واقعيت اين است که در طول اين سال‌ها، خيلي آدم‌ها بودند که به دليل نداشتن بيمه، مشکلاتي برايشان پيش آمد. واقعيتش را ديگر همه شنيده‌ايم. مرحوم مهدي فتحي که شرايط سختي داشت توي بيمارستان و خيلي‌ها پير شده‌اند الان از بازيگران قديمي، از دستيارفيلم‌بردارها، آدم‌هايي که از کارافتاده هستند و حالا حداقل يک مستمري خيلي کمي، شايد حدوداً ماهي ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزارتومان که به پول اروپايي چيزي حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ يورو نهايتاً مي‌شود،‌ بعضي‌هايشان دارند زندگي مي‌کنند. حالا مصطفي کرمي يک جواني است که اين بلا سرش آمده؛ ولي ما خيلي‌ها را داشتيم که در طول سال‌هاي پيش و پس از انقلاب، به خاطر سوانح از بين رفتند و نه بيمه عمري بود و نه بيمه درماني و نه بيمه بيکاري‌اي برايشان بود و نه حقوق بازنشستگي که در شرايط خيلي سختي اينها از دنيا رفتند.

يعني شما مي‌گوييد که الان در طول اين ده سال همه اين دست‌اندرکاران کارهاي سينمايي بيمه هستند؟

همه بيمه نيستند. کساني که عضو صنوف سينمايي هستند، اگر بخواهند مي‌توانند بيمه بشوند. يعني با يک چيزي حدود فکر مي‌کنم ماهي ۱۲-۱۰ هزارتومان هر کسي بخواهد، مي‌تواند بيمه بشود؛ به عنوان عضو يکي از صنوف سينمايي. ما در خانه سينما صنوفي داريم: انجمن کارگردانان، فيلم‌برداران، تهيه‌کنندگان، دستياران فيلم‌بردار، دستياران کارگردان، بدل‌کاران، بازيگران، انجمن فيلم‌ کوتاه، انجمن فيلم‌سازان مستند و بعد انجمن انيميشن‌سازها، انجمن صدابردارها، انجمن جلوه‌هاي ويژه...

و اين‌ها هرکدام به طور مجزا براي اعضايشان خدمات بيمه ارائه مي‌دهند؟

بله. اين خدمات بيمه به نظر من يکي از بهترين کارهاي صنفي بوده که خانه سينما انجام داده است. اما در مورد خيلي‌ها که از قديم کار کرده بودند و در اين ده سال گذشته، به سنين کهولت رسيده بودند،‌ واقعاً هيچ بيمه‌ و هيچ نوع حمايت اجتماعي وجود ندارد. اما اگر از زاويه ديگري نگاه کنيم، مي‌بينيم که توي سينما حوادث زيادي اتفاق مي‌افتد و افتاده است. موردي بوده پيش از انقلاب، تهيه‌کننده يک فيلم که بازيگر آن هم بود، توي ماشيني بود که قرار بود آتش گرفته بشود، فکر مي‌کنم با آقاي ايلوش هم‌بازي بود، ماشين آتش مي‌گيرد و ايشان نمي‌تواند از ماشين خارج بشود. مي‌بينيم که آن موقع هم توي مطبوعات چاپ مي‌شود که توي ماشين مي‌سوزد. چون درهاي ماشين فقل شده بود و هيچ کپسول آتش‌نشاني و وسيله‌اي براي خاموش کردن ماشين و هيچ آمبولانسي سر صحنه نبوده. متأسفانه اين شرايط هنوز هم ادامه دارد...

دقيقاً. چون از اين چيزي که شما مي‌‌گوييد قبل از انقلاب بوده، الان 30 سال مي‌گذرد و ما هنوز اين مسايل را داريم. يعني هنوز مسئولان حوزه هنري براي پرداخت هزينه‌هاي يک دستيار فيلم‌بردار جوان ما، مصطفي کرمي، هيچ تعهدي نداده‌اند. يعني اين به هر حال سرانجامش به کجا مي‌کشد؟

نه. ببينيد؛ حالا مصطفي کرمي را مي‌توانيم توي بحث ديگري که اتفاقاً جزيياتش را امروز پياده کرده بودم و مي‌خواستم براي اين مقاله‌ام بررسي کنم، ببينيد. مورد مصطفي کرمي يک مورد خاص است. مصطفي کرمي جوان دانشجويي است که با يکي از دوستانش به‌نام موسي پايين‌محلي، يک قرارداد خيلي ارزان بسته بود و مي‌خواسته يک فيلم مستند بسازد. اين‌ها با هم توي استان گلستان مي‌روند و با اداره برق صحبت مي‌کنند که بعد مي‌گويند نه، اين دکلي که شما مي‌خواهيد از آن فيلم‌برداري کنيد، بي‌خطر است و اين‌ها مي‌روند آن‌جا و برق وصل مي‌شود و طفل معصوم مصطفي کرمي دست‌هايش مي‌سوزد و بخشي از پاهايش. مصطفي کرمي براي يک فيلم سينمايي نرفته بود؛ يک فيلم کوتاه بود. يک فيلم مستند که داشته کار مي‌کرده. مصدوم شدن مصطفي کرمي سر يک فيلم کوتاه نمونه‌اي از آن ماجراهايي است که مرتب توي سينماي ايران اتفاق افتاده و دستورالعملش وجود ندارد. دستورالعمل يا آيين‌نامه‌اي ما متاسفانه هنوز تدوين نکرده‌ايم که آقا اگر کسي مي‌خواهد برود سر صحنه فيلمبرداري، اگر قرار است از کابل‌هاي فشار قوي فيلم‌برداري کند، حتماً بايد يک مشاور از اداره برق آن‌جا همراهش باشد. اداره برق به اين‌ها يک قولي داده بود. گفته بود که شما برويد. اين طوري که من توي گزارش‌ها خواندم، به اين‌ها گفته بودند که اين‌جا برق ندارد و اين طفلک رفته و دچار اين ماجرا شده است. موارد زيادي داريم که اگر مايليد من برايتان تعدادي را نام ببرم که براي چه کساني چه اتفاقاتي افتاده است: آقاي عباس شوقي سر صحنه فيلم «بندر مه‌آلود» سه تا انگشتش قطع شد. از دوستاني بود که جلوه‌هاي ويژه كار مي كرد. آقاي شرف‌الدين در فيلم «در مسلخ عشق» انگشتانش قطع مي‌شود و حتی آمبولانس نبوده که ايشان را برسانند به اهواز. آقاي قومي از دوستاني بود که باز کار جلوه‌هاي ويژه انجام مي‌داد و سر فيلم «فرمان» با آقاي کوپال مشکات يک دستش قطع شد. آقاي سيد جواد هدا از دستياران فيلم‌برداری، حدود پنج سال پيش از بالاي «سينه موبيل» سقوط کرد و قطع نخاع شد و متأسفانه چون حق بيمه‌اش را نپرداخته بود، بيمه‌ هيچ چيزي را نپذيرفت و الان خانه‌‌نشين شده و فکر مي‌کنم حتی مستمري هم نداشته باشد.

به نظر شما نهادهاي مدني مثل خانه سينما، چه کاري از دستشان برمي‌آيد كه براي عزيزاني كه از فيلم کوتاه و مستند گرفته تا کارهاي بلند سينمايي، از کساني که دستيار فيلم‌بردار هستند، كارهاي جلوه‌هاي ويژه مي‌کنند، کارگردان و بازيگر، چه خدماتي مي‌توانند به اين‌ها ارائه بدهند؛ قبل از اينکه ما شاهد اتفاق ديگري باشيم و باعث تأسف بيشتري بشود؟ چه کاري مي‌شود براي اين‌ها کرد؟

ببينيد اولاً موضوع را به عنوان يک موضوع صنفي‌-مدني بايد نگاه کرد، نه يک موضوع سياسي. مشخص‌ترين [نکته‌] اين است که اين يک مسأله مدني است و يک مسأله صنفي. بگذاريد من يکي‌ دوتا مثال ديگر هم بزنم؛ بعد پاسخ شما را مي‌دهم اگر اشکالي ندارد.

بفرماييد.

ببينيد، خانم پگاه آهنگراني هم از ارتفاع ۲/۵ متري به دليل پوسيده بودن طناب يک توري که ايشان داخلش بوده و برده‌ بودند بالا، اين طناب پاره مي‌شود و خانم پگاه آهنگراني هم سقوط مي‌کند و کمرش آسيب مي‌بيند. حتي آهنگساز خوبي مثل مجيد انتظامي را ما داريم، که خودش دو‌ سه سال پيش مريض احوال بود و براي مدتي، شايد حدود يک سال، آقاي انتظامي خانه بود و کسي احوالي ازش نپرسيده بود که خودش بعداً گله‌مند بود از دوستان سينمايي که من يک سال خانه بودم، حتی کسي نيامد سراغ من، بگويد: «مشکلت چيست؟» حالا ممکن است نياز مادي نداشته بوده باشد.
باز موردي داشتيم که دو سال پيش بود. يک فيلم سينمايي داشت ساخته مي‌شد توي شهرک «دفاع مقدس». چهار پنج تا از اين هنرورهايي که مي‌شود گفت بازيگر نيستند و براي نقش‌هاي کوچک مي‌آيند سر صحنه، بالاي يک پل بودند. يک قايق آمد خورد به اين پل توي شب و لرزش و ضربتي که ايجاد کرد، باعث شد که اين‌ها سقوط بکنند و چهار‌ پنج تا از اين‌ها توي همان رودخانه‌اي که آن پايين بود، کشته شدند. به همين سادگي!

شاهرخ غياثي نقاش بود و بازيگر. باز سر صحنه يک فيلم که سوار يک گاري بود، اين گاري رم کرد و ايشان افتاد و سرش اصابت کرد به سنگ‌هاي کنار جاده و فوت کرد. ببينيد، اين مجموعه را که ما نگاه مي‌کنيم همه‌اش به يک دليل است: قوانين صنفي ما تدوين نشده و ما بايد باور کنيم که توي اين سينما، بيمه اجباري بايد داشته باشيم. يعني اهالي سينما هم جزوي از همين جامعه ما هستند که به عنوان شهروندهاي اين جامعه بايد بيمه بشوند.

از طرف ديگر ما بايد دستورالعمل‌هايي داشته باشيم و آيين‌نامه‌هايي داشته باشيم براي هرنوع کار سينمايي که بدانيم چه کاري بايد انجام بشود. به نظر من براي اين که اين اتفاقات ديگر نيفتد، اولاً براي هر بخشي از نيروهاي کارشناس بايد استفاده بشود. ما ايراني‌ها اشکالمان اين است که همه‌مان مهندسيم؛ همه دکتريم؛ همه بناييم؛ هم برق‌کشيم و هم نجار. همه اين کارها را بلديم. يعني خانه خودمان، بلديم لامپش را وصل بکنيم. اگر يک نفر مريض بشود، مي‌گوييم فلان قرص را بخور. اگر يک ساختماني را نگاه مي‌کنيم، مي‌گوييم نمايش را اين طور بساز. اين يک مشکل تاريخي است به نظر من که ما توي ايران درگير آن هستيم.

و حالا از طرف ديگر تخصص‌هايي که در سينما هست، اين تخصص‌ها بايد مشخصاً در صنوف سينمايي تعريف بشود. آسيب‌شناسي بشود که تا الان ما از کجاها آسيب ديده‌ايم. دستورالعمل‌هايي داشته باشيم که اين اتفاقات دوباره نيفتد. الان معاون رييس‌جمهوري اعلام کرده است که هزينه‌هاي مصطفي کرمي را مي‌پذيرند، هزينه‌هاي بيمارستانش را. انجمن سينماي جوانان ايران ۱۴ ميليون تومان کمک کرد. آقاي بنيانيان رييس حوزه من ديدم که نوشته بود ۲ ميليون تومان کمک مي‌کند. اينها کمک‌هايي است که مي‌شود و به هر حال، مصطفي کرمي از بيمارستان مي‌آيد بيرون و دوتا دست ندارد. گفته‌اند که استخدامش هم مي‌کنيم توي حوزه...

بله... ولي اين‌ها شايد بهتر بود که خيلي قبل‌تر از اين که اين اتفاقات براي اين عزيزان بيفتد، يک فکري برايش بشود؟

بله، اين‌ها براي مصطفي کرمي دست نمي‌شود. ممکن است حالا استخدام بشود، ولي تجربه مصطفي کرمي بايد به ما نشان بدهد که بايد آسيب‌شناسي کنيم. تيم‌هايي بايد تشکيل بشود که ببينيم ما چه کار بايد بکنيم که اين اتفاق دوباره نيفتد. يک بخشش را را ما هميشه مي‌گذاريم... مي‌خواهيم تقصير را بگذاريم پاي يک عده ديگر. يک بخشش را خودمان بايد گردن بگيريم. يک، اولاً بايد بيمه وجود داشته باشد. اين را مي‌گذاريم پاي بقيه. مي‌گوييم آقا، سازمان تأمين اجتماعي، شما ملزم هستيد تمامي دست‌اندرکاران و اهالي سينما را بيمه بکنيد. ولي بخش ديگرش دست خود ما است. اين خود ما هستيم که بايد توي حرکت‌هاي مدني و صنفي بياييم آيين‌نامه تدوين بکنيم و دستورالعمل‌هايي که ديگر اين اتفاق‌ها نيفتد. در سينماي آمريکا به نظر من بي‌خود به کسي پول نمي‌دهند، ولي براي جلوگيري از همين چيزها، همين سوانح است که يک تيم سينمايي در آمريکا مثلا ۲۰۰ تا ۲۵۰ نفر ممکن است باشد. ما در ايران ۴۰نفر هستيم، نهايتاً! آنجا که ۲۵۰ نفر هستند، مشخص است که آقا دستيار فني که مي‌خواهد برق را بگيرد، کي هست و آموزش ديده. توي ايران همه‌ چيز يک بخشش تجربي دارد انجام مي‌شود. اين‌ها بايد دوره ببينند؛ آموزش ببينند و وقتي ما نيروي آموزش‌ديده داشته باشيم، اين اتفاق برايش نمي‌افتد.

حالا آقاي رضويان به عنوان سوال آخر: شما خودتان بيمه هستيد؟

من خودم بيمه هستم. هر سه فيلم سينمايي هم که ساختم، چون خودم تهيه‌کننده بودم، تمامي افراد گروهم را بيمه کردم. ترجيح دادم يک ميليون تومان پول بيمه بدهم، ولي اگر چنين سانحه‌اي اتفاق افتاد، بتوانم به آن فردي که اين اتفاق برايش افتاده، از طريق بيمه کمک بکنم. الان ببينيد يک قانوني اتحاديه تهيه‌کنندگان و خانه سينما گذاشته بودند که هر تهيه‌کننده‌اي که مي‌خواهد فيلم سينمايي بسازد، ملزم است افراد گروهش را بيمه بکند. اين قانون گذاشته شد؛ ولي خيلي وقت‌ها تهيه‌کننده‌ها ممکن است اين را اجرا نکنند و لازم است اين دوباره بررسي بشود و به صورت يک اجبار و الزام دربيايد. من خودم خوشبختانه بيمه هستم.



مرتبط:
این طایفه را تقدیر همین است

Share/Save/Bookmark