رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش > شریعتی؛ شخصیتی چندوجهی | ||
شریعتی؛ شخصیتی چندوجهیشيما زارعیو خدا را سپاس میگزارم که عمر را به خواندن و نوشتن و گفتن گذراندم که بهترين «شغل» را در زندگی، مبارزه برای آزادی مردم و نجات ملتم میدانستم و اگر اين دست نداد بهترين شغل يک آدم خوب، معلمی است و نويسندگی و من از هيجدهسالگي کارم، اين هر دو. و عزيزترين و گرانترین ثروتی که میتوان به دست آورد، محبوب بودن و محبتی زادهی ايمان، و من تنها اندوختهام اين، و نسبت به کارم و شايستگیام، ثروتمند، و جز اين، هيچ ندارم. به بهانهی سیامین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی، در نشست شهرکتاب، از منظری دیگر به میراث فرهنگی او برای عصر حاضر و جامعهی معاصر پرداخته شد. فشرده سه گفتار اين نشست را می خوانيد:
دکتر بیژن عبدالکریمی: جامعه ما مانند هر جامعه انسانی دیگری از گروههای اجتماعی گوناگون و از اقشار و لایههای بسیار متعددی تشکیل شده است. همچنین جامعه ما مسائل بسیار کثیری دارد مثل مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، دینی، فکری و مانند اینها. برای هر یک از اقشار، لایهها و گروههای اجتماعی پارهای از مسائل اولویت داشته، بر اساس همین اولویتها و ارجحیتهاست که آنها با پدیدارهای گوناگون از جمله با شخصیتی چون شریعتی مواجه میشوند. به همین دلیل بحث پیرامون اندیشههای شریعتی میتواند در گفتمانهای گوناگون سیاسی، تئولوژیک، ایدئولوژیک و... صورت پذیرد. میراث فرهنگی و هنری شریعتی برای دوران معاصر چیست؟ منظری که من برای پاسخ به این پرسش اتخاذ کردم، طرح افق دید دیگری برای مواجهه با شریعتی است اما مدعی نیستم که این منظر یگانه افق دید ممکن برای تأمل در باب شریعتی و میراث اوست. این منظر، نه در یک گفتمان سیاسی، ایدئولوژیک یا تئولوژیک بلکه صرفا در گفتمانی فلسفی—اونتولوژیک محل امعان نظر است. این نحوه تلقی مبتنی بر این باور است که تمامی مسائل جزئی ما در چارچوب کلیت فراتری که تمدن ما را شکل میدهد، و همه مسائل کنونی و روزمره ما در نسبت با روند تاریخی جامعه، معنا و مفهوم خویش را مییابند. میراث فرهنگی و فکری شریعتی برای عصر حاضر و مخاطبان امروز کدام است؟ یقینا قبل از هرگونه پاسخی به این پرسش، باید به این سوال جواب داد که عصر حاضر چیست و مخاطبان امروز کداماند. از سوی دیگر شناخت مخاطبان امروز نیز منوط به فهم امروز و شناخت عصر حاضر است. دوران معاصر، جهان بیمتافیزیک شاید بتوان گفت مهمترین ویژگی فکری و متافیزیکی عصر و جهان کنونی، بیمتافیزیک شدن دوران ماست. جهان ما بیمتافیزیک شده است. در اینجا منظور از تعبیر متافیزیک، همه نظامهای اندیشگی است که میکوشند فهمی از وجود، جهان در تمامیتش و شأن و جایگاه انسان در جهان عرضه کنند. بیمتافیزیک شدن جهان به این معناست که در ربع قرن اخیر هیچ یک از نظامهای اندیشگی اعم از نظامهای تئولوژیک، اونتولوژیک، و ایدئولوژیک نمیتوانند بشر را در فهم، معقولسازی، و تبیین جهان یاری دهند و همه آنها به طریقی با شکست مواجه شدهاند. وضعیت بشر امروز به اعتبار برخوردار نبودن از فهم و تفسیری که جهان و زیستن را برای وی معقول و بامعنا میکند، وضعیتی آشوبگونه است. بشر دوران ما، گمکرده راه و سرگردان است. او در حالی که از نظام باورهایش گسسته، هنوز به نظام اندیشگی دیگری نپیوسته است و هنوز زیر پایش محکم نیست. امروز هیچ ایمان و آرمانی قلب و اندیشه انسان دوران ما را به تپش وانمیدارد. موضع انسان امروز نسبت به طبیعت و جهان روشن نیست و خودش هم نمیداند با محیط این جهانی خود چه میخواهد بکند. انسان معاصر صرفا در ورطهای از روزمرگیها، کار برای زندگی، زندگی برای کار، تولید برای مصرف و مصرف برای تولید غرق شده است و نوعی پوچی و هیچ بودن خویش را احساس میکند.
در شرایط کنونی مصرف به بزرگترین آرمان بشر تبدیل شده است و آدمیان به تودههای وسیع مصرفکننده بدل شدهاند. آنچه قوامبخش عالم انسانی و زیستجهان آدمی است، نظام اندیشگی اوست که جهان، انسان، زندگی و شان و جایگاه آدمی در جهان را تبیین میکند. بدون این نظام اندیشگی و بدون هیچ مبنای متافیزیکی بشر فاقد زیستجهان است. به دلیل همین بیمتافیزیک شدن جهان، بشر عصر حاضر سردرگم و فاقد زیستجهان خویش و لذا فاقد ثبات در اخلاقیات و ارزشهاست. نیچه بر این باور بود که فقدان ثبات در اخلاقیات و ارزشها منجر به فقدان جهت و مسیر روشن میشود که این امر نیز خود به خود نوعی بدبینی، ناخوشی و افسردگی به همراه دارد و جهان را به محلی زجرآور تبدیل میکند. بشر دوران ما، به دلیل همین بیمتافیزیک شدن، در چنین شرایطی، یعنی در فقدان ثبات در جهت و ارزشها به سر برده، جهان و زندگی برای او به امری زجرآور تبدیل شده است. نمیگویم بحران فلسفی یگانه دلیل دردها و رنجهای بشری است و نباید به علل و عوامل عینی و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی توجه داشت. این جنبه از مسئله موضوع سخن من نیست. لیکن باید خاطر نشان ساخت که نظامهای متافیزیکی و اندیشگی بشر از عوامل بنیادین و در واقع در حکم روح نظامها و ساختارهای مادی، اقتصادی و تمدنی ما هستند. مخاطب امروز ما هم انسان دوره مدرنیته متاخر است و به تعبیری انسان وضعیت پستمدرن. یعنی انسانی که ایمانش را به ارزشهای مدرن و به اوتوپیاهای همه ایدئولوژیها از دست داده است. انسان بیاتوپیا، انسان بیامید و بیآینده است. جامعه ایرانی هم نمیتواند از چنین متن و سیاق تاریخی و جهانی جدا و منفک باشد. در چنین شرایطی موجهای گوناگون اصلاح مذهبی که شریعتی نیز یکی از آنها بود، آنها نیز اگر چند دههای توانستند نسلی را گرمکنند، امروز در دیار ما آنها جانها را هم نمیتوانند گرم کنند. تمام موجهای اصلاح مذهبی از جمله جریان روشنفکری دینی که در کشور ما بود، همه دولت مستعجل بودند. دوران ما دوران گذر تاریخی است و ضرورت دارد که پارادایم تفکرمان را تغییر دهیم. اما این کار بسیار دشوار است و عزم در تفکر میخواهد. برای چنین امری باید تمام مفروضات پیشین خود را مورد بازبینی قرار دهیم. با این اوصاف جای این پرسش باقی است که اگر ما مفروضات تئولوژیک یا ایدئولوژیک را از شریعتی بگیریم آیا چیزی از شریعتی باقی میماند؟ ایزولاسیون فرهنگی ممنوع! دکتر مهدی حجت: اما روشی که طرح کرد ویژه بود و امروز ما میتوانیم از روشی که ایشان طرح کرد برای جلبنظر ارباب فکر استفاده کنیم. او معتقد بود که امکان ایزوله کردن کشور وجود ندارد و ممکن نیست بتوانیم روشنفکران خود را از جریان فکریای که در دنیا میگذرد، جدا کنیم. شاید مشروحترین شرحها بر مارکسیسم را به زبان همهفهم دکتر شریعتی دارد. شاید هیچکس اگزیستانسیالیسم را تا زمان دکتر به این صورت برای مردم مطرح نمیکرد. او دغدغه این را داشت که اول بگوید فکر چیست. چون میدانست که افکار داخل کشور را نسبت به افکاری که در دنیا هست، نمیتوان ایزوله نگه داشت. نکتهای که رعایت میکرد این بود که با جدیت کامل و مانند یک معتقد به این مکاتب، از آنها صحبت میکرد و بعد با استفاده از گنجینه فکری ما آنها را نقد میکرد و توضیح میداد که گنجینه فکری ما چگونه این مسائل را نفی میکند. به این دلیل یک نوع واکسیناسیون فرهنگی ایجاد میشد تا بدن بتواند دفاع کند. یک نوع بلوغ شخصیتی ایجاد میکرد و شاگردانش برای بلند مدت حس میکردند که چیزی کم ندارند. امروزی بودند و معتقد. دو روش در جامعه ما بسیار مرسوم است: یکی اینکه میگوید همه درها را باید بست و افراد را در عایق نگه داشت؛ که روز به روز سنگرهای چنین روشی که ایزولاسیون فرهنگی است، فرو میریزد و با این روش نمیتوان با دنیا مواجه شد. دیگری میگوید که در را باز کنیم و هرچیزی را بپذیریم و هرکسی خودش هرچیزی را ببیند و خودش تصمیم بگیرد. این هم جواب نمیدهد که هرکسی سرنوشت کشورش را به دست هر چیزی بدهد. ما در کشورمان برای کسانی که در جریان افکار جدید قرار دارند باید روالی ایجاد کنیم که در جریان افکار امروزی قرار بگیرند. اما میزان این واکسن باید مشخص شود.
بیمهری به شریعتی پس از انقلاب این سؤال برای خیلیها پیش آمده که اگر دکتر شریعتی خدمتگزار این انقلاب و فرهنگ بوده چرا نوعی بیمهری بعد از انقلاب نسبت به ایشان شده است؟ من اعتقادم این است که خیلی جدی بیمهری نیست. معتقدم که مجموعه آرای فکری دکتر شریعتی مخاطب دانشگاهی و اهل فکر و تولید فرهنگی را داشت. در بدو پیروزی انقلاب و پس از آن برای تداوم آن، بار انقلاب بر دوش تودههای مردم قرار گرفت. اما مجموعه افکار دکتر شریعتی مخاطب خاص خود را داشت. این مخاطبی که قرار بود این بار را حمل کند عینا مخاطبانی نبود که دکتر ذهنیاتش را برای آنها شکافته بود. ما به میراث خودمان سیاسی نگاه میکنیم دکتر حمید احمدی: در تاریخ ایران معاصر به قول دکتر حمید عنایت هیچ شخصیتی در جهان اسلام اینقدر محبوب نبوده و آثارش اینقدر مورد توجه نبوده است. در ایران به بت روشنفکری تبدیل شد و دوستداران فراوانی داشت و از این نظر در عرصه روشنفکری ما بینظیر است. امروزه سیاستزدگی مد شده است و شریعتی را به جای اینکه به عنوان یک میراث علمی بررسی کنند، معمولا به خاطر دغدغهها و نگرانیها به دید سیاسی خودشان طرح میکنند. چهار جریان فکری امروز درباره شریعتی صحبت میکنند و هر چهار جریان که با هم متناقض هستند او را متهم میکنند به مسائلی: یکی از این جریانها چپ مارکسیستی است که از دید آنها شریعتی مسئول اصلی آوردن ارتجاع به صحنه ایران بود. با مطرح کردن بحثهای عامیانه مذهب در مسائل روشنفکری مسیر تاریخ روشنفکری و سیاسی ایران را عوض کرد و نوعی ارتجاع را حاکم کرد. از آن سو جریان مذهبگرای سنتی شریعتی را مسئول نگرشهای منفی نسبت به اسلام میداند. به عبارتی شریعتی مسئول رواج جنبههای ضدمذهبی است. از طرف دیگر جریانات ناسیونالیستی، مسئولیت کشاندن مذهب را به صحنه و بیتوجهی نسل ما را از مسئله هویت ایرانی، متوجه او میدانند. در نهایت طیفی موسوم به روشنفکری مذهبی که تازگیها رشد کرده و هواخواهان سابق شریعتیاند. اینها تحتتأثیر مسائل زمان خود شریعتی را مسئول تمام مشکلات فعلی میدانند و ایدئولوژیک کردن اسلام. در حالی که خیلی از این اتهامات جایگاهی ندارد. شریعتی از معدود روشنفکران مذهبی است که توجهی به تئوریزه کردن ملیت در ایران داشت. تنها روشنفکر مذهبی و مصدقی واقعی او بود که تا آخر عمرش هم وفادار ماند. شریعتی وقتی میگفت که اسلام ایدئولوژیک بشود یعنی که اسلام راهنمای عملی برای آینده شود. نه به خاطر اینکه حکومتی شکل بگیرد. بلکه به این خاطر که راه مشخص شود و هویت ما شکل بگیرد. او نه به فکر تاسیس حکومت خاصی بود و نه اینکه اسلام تبدیل به یک عنصر قدرت شود برای رسیدن به حکومت. منظور او یک نوع بیدارگری فرهنگی بود و میخواست به یک چارچوب فکری توجه کند.
شریعتی یک نابغه بود بسیاری از مشکلاتی که ما درباره شریعتی داریم این است که آثارش مطالعه نمیشود. یعنی به جرأت میتوان گفت که کسانی اظهارنظر میکنند که آثار او را نخواندهاند و تنها چیزی شنیدهاند. شریعتی امروز البته مثل گذشته مطرح نیست و مانند آن زمان برای خریدن آثارش هجوم نمیآورند اما اینطور هم نیست که شریعتی کهنه شده باشد. او شخصیتی چندبعدی بود و قطعاً برخی از ابعادش امروزه قابل طرح است. از جمله جستوجوی هویت و سیاستگذاری هویتی و شناخت هویت ایرانی است. جامعه امروز ما به سمت ایرانیگری خود میرود و شریعتی در مبحث توجه به میراث ملی حرفهایی دارد. از نکاتی که امروزه شاید مطرح نباشد اما در آینده زنده میشود، جنبههای دینی شریعتی است. شریعتی به هر حال یک روشنفکر دینی است. دین پدیدهای نیست که در زندگی بشر از بین برود. نوشتههای شریعتی به عنوان مباحثی مدرن قابل توجه است حتا در آیندههای دور. یکی از مسائل دیگر رابطه دین و سیاست است. گرچه شریعتی متهم میشود به اینکه دین را ایدئولوژیک کرده است اما درواقع دینی که شریعتی میخواست، دین اجتماعی بود نه دینی که ایدئولوژی حکومت باشد و ابزار تاسیس قدرت و بلوک قدرت در بنیانگذاری حکومت. در نهایت شریعتی به عنوان یک انسان مطرح است. انسانی که نبوغ داشت. او سیوهشت سال بیشتر نداشت که ممنوعالقلم شد. هیچ نویسندهای در ایران نداریم که در اوج جوانی اینهمه نظر بدهد و اثر چاپ کند. او یک انسان ایرانی تلاشگر و نابغه بود. کسی بود که هدف داشت و به هدفش متعهد بود. یک استاد متعهد که به کشور و حرفه خودش خیانت نمیکرد. شریعتی به لحاظ شخصی هم قابل توجه است. یکی از ابعاد بسیار جالب شریعتی، جهانی شدن اوست. هیچ نویسندهای در ایران، به اندازه شریعتی جهانی نشده است. شریعتی روی مسائلی انگشت گذاشت که به معنویت و دین ارتباط داشت و دین اسلام هم که گستره عظیمی دارد. زبانی نیست در جهان که آثار او توجه نشده باشد. این یک افتخار ملی است. تأثیر افکار او در جهان متفاوت است. یکی از بیشترین جاهایی که شریعتی نفوذ روشنفکری داشته است و ما نمیدانیم، ترکیه است. عربها نگرش خاصی نسبت به ایرانیان دارند. آثار شریعتی در جهان عرب خیلی ترجمه شده است. اما بیش از هرجا در ترکیه تأثیرگذار بوده است. تقریباً میتوان گفت که میراث روشنفکری دینی مدیون علی شریعتی است. کتابی نیست از شریعتی که به ترکی ترجمه نشده باشد. هنوز هم در کتابفروشیهای آنکارا و استانبول آثار او هست. این است که خیلی در جامعه ترکیه اثرگذار بود. اما متأسفانه ما اطلاعات دقیقی هم نداریم. کار میدانی درستی هم صورت نگرفته و پژوهش در این زمینه نیاز به حمایت مالی دارد. چندین تز هم درباره شریعتی در جاهای مختلف کار شده است که ما اطلاعات دقیقی نداریم. --------------------------------------------------- |