رادیو زمانه > خارج از سیاست > ايرانيان > راه ابریشم | ||
راه ابریشمبیژن روحانیheritage_zamaneh@yahoo.comدر گفتار گذشته راجع به نگاهی صحبت کردیم که میراث فرهنگی را در درجه اول محدود به افتخارات ملی میکرد و گفتیم سابقه این طرز نگاه بر میگردد به دوران جدید و پس از عهد رنسانس. زمانی که دولتهای مدرن شکل میگرفتند. اما نقش رنسانس اروپا تنها در احساسات ملیگرایانه یا میهن پرستانه نسبت به ثروتهای فرهنگی خلاصه نمیشود. رنسانس سرآغاز توجه انسان مدرن به داراییها فرهنگی پیشین خود بود. نوعی آگاهی یا خودآگاهی نسبت به آنچه پیش از آن داشت. بگذارید این دوران را با هم مروری بسیار خلاصه و فشرده بکنیم. هرچند میدانیم که در خلاصه کردن تحولات فکری انسان همیشه امکان نادیده گرفتن نکات بسیاری هست. وقتی که در اوایل قرن چهارم میلادی، مسیحیت به عنوان دین در امپراتوری روم توسط امپراتور کنستانتین پذیرفته شد، آرام آرام دورانی جدید در هنر و اندیشه غرب آغاز شد که با دوران پیشین یعنی دوران کلاسیک تفاوتهای عمده داشت. پس از سقوط امپراتوری روم، برپایی حکومت پاپها و هجوم اقوام شمالی به اروپای مرکزی و در کل آغاز قرون وسطا، آنچه که از گذشته باقی مانده بود، رو به فراموشی رفت و هنر و فرهنگ به مسیر دیگری افتاد. طبیعی بود که بخش بزرگی از آثار به جای مانده از دوران باستان و قبل از مسیحیت به عنوان آثار دوران کفر به هیچ وجه مورد توجه پاپها و پادشاهان مسیحی قرار نگرفت و بسیاری از آنها نابود شد. اما در قرنهای چهاردهم و پانزدهم در اروپا اتفاقات دیگری روی دادند. شاید سئوال کنید چرا ما باید میراث فرهنگی را از منظر تحولات فکری اروپا بررسی کنیم و چرا به طور مستقل راجع به سیر این مفهوم در تاریخ خودمان صحبت نمیکنیم. متاسفانه باید گفت قرنهایی که در این جا ما به آن اشاره می کنیم مصادف است با سلطه مغولان و جانشینان آنها بر ایران و اوضاع نابسمانی که با آن آشنایی داریم. بنابراین باید گفت که به دلایل بسیار، خودآگاهی تمدن غرب نسبت به اندوخته های فرهنگی خود بسیار زودتر آغاز شد. اما همه این ها باعث نمی شود که از شناسایی اندیشه ایرانی راجع به آثار فرهنگی خود در قرن های گذشته غفلت کنیم. به قرن چهاردهم میلادی باز می گردیم. زمانی که پترارک، شاعر نامدار ایتالیایی با افسوس از ویرانه های رم باستان یاد میکند و به مقایسه آن چه که باقی مانده بود با توصیفات ادبی باشکوه از دوران امپراتوری میپردازد و حسرت میخورد. او از غفلت نسبت به آثار گذشتگان و تخریب عمدی آنها گله و شکایت می کند. شاید بشود گفت در این جا با نشانههای بیدار شدن و حساس شدن روح انسانی نسبت به دست آوردهای فرهنگی تمدن های فراموش شده روبهرو هستیم. شاعر و نویسنده مشهور دیگر به نام بوکاچو؛ نویسنده مشهور کتاب دکامرون، در وصف دیوارهای قدیمی می گوید: "دیوارهایی کهنه، اما نو برای روح مدرن". و در حقیقت این روح مدرن بود که با کشف و توجه مجدد به سرچشمه های فرهنگی و هنری خود، دوران جدیدی را آغاز کرد. ویرانه ها منشا الهام هنرمندان مختلف از شاعر و نقاش تا آهنگ ساز و معمار شدند. رنسانس توجه دوباره ای بود به ارزش های از یاد رفته با نگاهی جدید. دست آوردهای فرهنگی پیش از مسیحیت دوباره کشف شد و در ادغامی نوین با فرهنگ و هنر مسیحی شکل تازه ای از بیان هنری به خود گرفت. به همین خاطر ناگهان ذوق و شوقی عظیم تمام اروپا را در برگرفت. اشتیاق برای کشف گذشته فراموش شده. و همین اشتیاق پایه و مایه علمی شد به نام باستان شناسی . کاردینالها و ثروتمندان شروع کردند به اینکه کاخهای خود را با مجسمهها و اشیاء باقیمانده از دوران باستان تزیین کنند. در کنار توجه به آثار گذشته لازم بود فکری هم برای حفاظت و نگهداری از آنها به عمل آید. در این زمان یعنی در سال 1518میلادی یکی از پاپها به نام لئون دهم به رافائل نقاش مشهور ایتالیایی ماموریت میدهد تا سرپرستی بازسازی و نگهداری از باقیماندههای رم باستان را برعهده بگیرد. در همین دوره بازنمایی آثار گذشته در کار هنرمندان مدرن آغاز میشود و آنها به دنبال تصویر کردن وضعیت اصلی بناها و مجسمههای دوران باستان میروند. در حقیقت گذشته با زبانی جدید در آثار هنری تصویر می شود. |