رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ آذر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با حیات نعمت سمرقندی

تنهاترین شاعر سمرقند

شهزاده سمرقندی
shahzoda@radiozamaneh.com

حیات نعمت سمرقندی، شاعر و پژوهشگر، حدود سه دهه مسئولیت مرکز غیر دولتی فرهنگ تاجیک در سمرقند را بر عهده داشت و آن طور که خود او می‌گوید پنج سال پیش از جریان بسته شدن این مرکز حدود چهل روز در خانه زندان بود؛ چهل روزی که برای او آسان نگذشت. این مرکز فرهنگی تاجیکان یکی از سه مرکز بود که در شهر سمرقند فعالیت می‌‌کردند و هرکدام با شیوه‌ها‌ی گوناگون برنامه‌های فرهنگی و گاهی سیاسی برگزار می کردند. حالا در سمرقند یک مرکز فرهنگی باقی مانده است که آن هم دولتی است.

Download it Here!

حیات نعمت در یک گفت‌وگوی کوتاه، از مرکز فرهنگی‌ای که خود او ریاست آن را بر عهده داشت گفت؛ مرکزی که در بسته شدن درهای آن، گاهی خود مردم تاجیک‌زبان را هم مقصر می‌داند.

در بسیاری از اتفاق‌هایی که می‌افتد خود آدم‌ها نقش دارند. چون دو چیز را نفهمیده‌اند. مرکزی که تشکیل دادم، با حرکت جمال میرسعیدوف فرق داشت. حرکت جمال میرسعیدوف، حرکت اپوزیسیونی و سیاسی بود، اما مرکز ما یک مرکز کاملاً فرهنگی بود. دولتی‌ها می‌گفتند که سمرقند خود شهر تاجیک‌ها باشد. داشتن مرکز فرهنگ تاجیک برای چه لازم است؟ من در جواب‌شان می‌گفتم: پس چرا شما مرکز معنویت و معرفت ازبکان را در جمهوری ساخته‌اید؟ مرکز معنویت و معرفت ازبک در جمهوری ازبکستان برای چه لازم است؟ چون فهمیدید که مردم به فقر معنوی دچار شده‌اند اقدام به ساخت چنین جایی کردید. برای ما تاجیک‌ها نیز همین چیز لازم بود. چون مردم ما هم از معرفت دور شده‌اند.


حیات نعمت سمرقندی

حالا این مرکز فرهنگی تخریب شده و مکان دیگری، با مسئولیت افراد دیگر و با رعایت قوانین دولتی، در زمینه‌های فرهنگی فعالیت می‌کند. مرکز فرهنگی جدید دیگر مثل قبل بین مردم شناخته‌شده نبوده و محلی برای رفت و آمد شاعر و نویسندگان تاجیک نیست.

حیات نعمت سمرقندی یکی از بهترین مترجمان شعرهای سعدی به زبان ازبکی است و به زبان‌های تاجیکی، روسی و ازبکی شعرهای زیادی سروده است که بسیاری از آنها تا به حال روی چاپ را ندیده‌اند. شعرهای حیات نعمت در بسیاری موارد اعتراضی است و او را به عنوان یکی از روشنفکران مبارز تاجیک در تمام آسیای میانه و روسیه می‌شناسند.

او حالا در خانه‌ی برادر خود به تنهایی به فعالیت خود ادامه می‌دهد. کار اخیر او تحقیقی در واژه‌های محلی سمرقندی در غزلیات مولانا است؛ کار چندساله‌ای که بر اساس آن نتیجه می‌گیرد که مولانا در سمرقند زاده شده است و نه در بلخ. در آثار تازه‌ی حیات نعمت درباره‌ی مولانا، تولد او در وخش تاجیکستان و سفر بعدی خانواده‌اش به سمرقند روشن شده است. حیات نعمت بر اساس زبان مولانا می‌گوید او باید در سمرقند رشد یافته و سپس به بلخ رفته باشد.

مولانا سمرقند را که برای او به دل و جانش وصل بود در یکی از رباعی‌هایش چنین توصیف کرده است:

عشقت صنما چه دلبری‌ها کردی
در کشتن بنده ساحری‌ها کردی
بخشی همه عشقت به سمرقند دلم
آگاه نه‌ای چه کافری‌ها کردی.

توجه فرمایید به «سمرقند دلم» گفتن مولانا که هیچ‌یک از شاعران حتی زاده‌ی سمرقند، این شهر فردوس‌مانند را به این درجه چون مولوی صمیمانه و با مهر و محبت سرشار ستایش نکرده است.

حیات نعمت، تحقیق خود را به پایان رسانده و دنبال ناشری می‌گردد که این کار باارزش را به چاپ برساند. ناشران سمرقندی و همین‌طور ازبکستانی، توانایی و جسارت انتشار کار کسی چون حیات نعمت را ندارند؛ شاعری که هیچ گاه شعرها و فعالیت‌هایش مورد پسند دولت ازبکستان قرار نگرفته است.


شعر دیگری برای‌تان می‌خوانم:

بارها گر خانه‌زندان گشته‌ام
گاه زیر پتک سندان گشته‌ام
از غضب لب زیر دندان گشته‌ام
مدعی بشنو ز دو گوشت، بدان!
من نترسم تا نترسد این جهان!
چشم چل دیوار به رویم گشته است
چل تفنگش ار به سویم گشته است
پایمال خسم کویم گشته است
مدعی بشنو ز دو گوشت، بدان!
من نلرزم تا نلرزد این جهان!
یار و دوستانم اگر بفروختند
آتش خشم‌ام زیاد افروختند
بعد از آن بر ورطه‌ای انداختند
مدعی بشنو ز دو گوشت، بدان!
من نرنجم تا نرنجد این جهان.

حیات نعمت، از دورانی می‌گوید که بازار محفل‌های ادبی شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان گرم بود. او هم‌چنین شعری را می‌خواند که در تاجیکستان از آن استقبال شده است: «تا تماماً مردنم وقت کم است.»

این شعر را گوش بدهید:

باز اندر دید‌گانم شبنم است
سیل اشک دل چو آب «درغم» است
فرد ملت نزد ملت سرخم است
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
در دل ملت خدا و دین نماند
مرد سالم، عقل روشن‌بین نماند
نه ادیب، نه شاعر، آن و این نماند
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
مرده‌دل‌ها را به دل مطلب نماند
نه شجاعت، زور و تاب و تب نماند
مهر فرد ملت‌ام، یا رب، نماند
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردن‌ام وقت کم است
بر برون‌مرزی مرا نام داده‌اند
زندگیم یائس و ابهام داده‌اند
هستیم ‌را گویی انجام داده‌اند
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
در وطن چون بی‌وطن گشتم کنون
از وطن بیرون کند ابنای دون
بیخ ملت کنده شد از بیخ و بن
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
در سمرقندم سمر، قندم مپرس!
در بخارا دانش و پندم مپرس!
چشم امیدم چرا کندم مپرس!
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
بعد از این تنها به نام مانم، دریغ!
گمره بی‌دین، عوام مانم، دریغ!
غوره و چون سیب خام مانم، دریغ!
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است
کرده‌ام در حال مایوسی ندا
تا به روز تیره‌ام بخشی صفا
نشنوی گر آه و فریادم، خدا!
این نشان مرگ ملت، ماتم است
تا تماماً مردنم وقت کم است


حیات نعمت نسبت به آینده‌ی زبان تاجیکی در سمرقند چندان خوشبین نیست و می‌گوید تقصیر خود مردم هم هست؛ مردمی که به خاطر به دست آوردن شغل فرزندان خود را در مدارس ازبکی و یا روسی ثبت نام می‌کنند، باعث از بین رفتن مدارس تاجیک‌زبان در شهر سمرقند می‌شوند. حیات نعمت سمرقندی تحقیقی را در دست داشت که در آن گفته شده در چهل سال گذشته حدود ۴۰ مدرسه‌ی تاجیک زبان در شهر سمرقند از فعالیت بازمانده است.

چهل سال پیش، در شهر سمرقند دویست و هفتاد و دو مدرسه‌ی تاجیکی وجود داشت. حالا یکی هم نمانده است. گاهی کودکان همسایه می‌آیند نزد من که برای انجام درس‌های‌شان به آنها کمک کنم. آنها به تمامی از کلمه‌های ازبکی استفاده می‌کنند. «قوشیش»، «ایرش»، «کوپیتورو» و ... غضبم می‌آید، اما معادل تاجیکی کلمات را به آنها می‌گویم: نه، ضرب زدن بگویید، جمع کردن، یا که «قوشی» کردن. مولوی هم «قوش» می‌گوید: یک دو ساغر قوش- قوش. در همین تحقیقات هم می‌آورم که احتمالاً بعد از ده، پانزده سال این زبان در سمرقند نمی‌ماند. کسی که بعد از من این لغت‌نامه را بخواند، می گوید: حیات نعمت اینجا نوشته که این زبان در سمرقند زنده است و استفاده می‌شود. کو، کجا رفت این زبان؟! حتماً این سئوال پیدا می‌شود که تا ایام زندگی من این زبان در سمرقند زنده بود و بعد از مرگ من مرد.

حیات نعمت هنوز با همان ماشین تایپ محصول دوران شوروی کارهای خودرا در یک نسخه تدوین می‌کند و نگران است که کارهایش پیش از آن که روی چاپ را ببینند از بین بروند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

فرد ملت نزد ملت سرخم است
این نشان مرگ ملت، ماتم است
با خواندنش براستی شبنم بر چشمانم نشست دریغ ودرد از نادانی مردم نمیدان گنجشکها را دیده اید که گاهی کسی تله میگذارد قدری کاه یا دانه میریزد ویکی که آمد نشست بقیه نیز میاید و بعد در کفت دست ملخک میشوند وسرشان میرود؟این داستام ما ملت های فارسی زبان است تیشه های پیدا وپنهان به این زیان میخورد تاریشه ها را از جا بکند اماآیا
مدعی بشنو ز دو گوشت، بدان!
من نترسم تا نترسد این جهان!
کاری خواهد کرد؟ تا این تیشه رابر گرفته وبر سر بدخواهان فرودآورد این گنجشک ها این کنجشک های نادان وابله اند که دیگران را به کام مرگ میکشند در حکومت قبلی ایران از شاه تا وزیرش مسلمان تر مومن تر با خدا تر از حتا رهبران امروزی بودند اسلام ودین برایشان معنا دارتر از امروزی ها بود اما پای زبان فارسی که به میان میامد اول زبان وفرهنگ وتاریخ وتمدن خودشان مهم بود حتا اگر یک زندانی سیاسی به فلان امام قسم میخورد تا رهایی یابد شکنجه گر هم میپذیرفت که راست میگوید اما امروز به روایت زندانیان اگر اسمی بیاوری آنفرد مقدس چه مذکر وچه مونت زشترین فحش ها را خواهد خورد آنها با زبان وفرهنگ خود شوخی نداشتند اما امروز همه تلاش وسعی بر آن است که کلمات عربی را مانند ازبکی نهادینه و به بدنه زبان فارسی سریش کنند چه کسانی همان گنجشکان نادان درپیش از انقلاب اینان بودند اما چون دانه ای در کار نبود برای خود میچریدند اما امروز بسیار وبسیارند مهم هم نیست که چه بر سر زبان میاید خود از مبلغان ویرانگری اند با ادای از ته مخرجشان تعدای از این گنجشکان ابله که راه کاه ودانه را یافتند دیگران را نیز به بیراهه کشاندند ومیکشانند وبرای همین است که جای پای فلان ملا را که خود از جنایت کارترین هاست بنام مقدس میلیسند در ازبکستان بفرمایید بخش تاجیکستانی ازبکستان نیز همین آدمهای ارزان قیمت همین نقش ویرانگری را بازی میکنند وغلفل از 40 سال پیش وآنهمه مدرسه وغافل از اینکه حتما ازبک در بزرگترین شهر ازبکی هم حتما اینقدر مدرسه نمیداشته اند دو شهری که افتخار قدیمی ترین شهرهای جهان را دارد با آنهمه قرون پشت سر گذاشته وبا علم ودانش وشعر وفرهنگ آنهم به زبان فارسی پیر شده حالا بدام عده ای شکمباره ونادان افتاده که تنها شکم هایشان را حکومت ازبک سیر میکند اسم خودرا نیز به معرض فروش میگذارند اجداد خود را نیز منکر میشوند وحتما رستم پدرشان نبود است الغ بیک وقارداش اوزون حسن بوده است .دل انسان بدرد میاید آنگاه که سازمانهای بین المللی را میبیند که اینجا <انجا برای نگاهداری این میرات <ان میرات در بوق وکرنا میدمند پس مردم تاجیکستان ازبک ده چه کنند ؟چرا این روند ازبکی شدن مانند بسیجی وحزب الهی شدن وریش وپشمدار
شدن در ایران به سرعت پیش میرود؟آیا جز همان منفعت شخصی است؟ این کسانیکه در ایران امروز اینگونه چفیه بر گردن اند ما که انقلابیون 57 بودیم نمیدیدیم وجود نداشتند بر عکس همه سه تیغه میکردند اما امروز شرطش عرب شدن وویران کردن فرهنگ وزبان فارسی است تا خانه مجلل وماشین لوکس ودر آمد کلان باشد در ازبکده هم همین است همه درپی جا ومقام همه چیز را به حراج گذاشته اند واینغم آلودترین است واین انسان بزگ چقدر قشنگ حرص هم زبانان وهم میهنان خود را نقاشی کرده است هر کوری نیز متوجه میشود که با این ملت یک چیزی غلط است یک بیراهه ای را قدم میزنند که سر از تله در میاورد وروزی خواهد آمد که بگویند این زبان که نعمت میگفت کجاست ؟مرد باشرفی که معلوم است مال ومنالش شعور وآگاهی وبیداری اش است ودر خانه برادرش زندگی میکند حتما این آدم اگر میخواست ازبک شود دارای روزگاری به لحاظ مادی عالی بود درود بر شرف ووجدان بیدارش
آین نشان مرگ ملت براستی ماتم است

-- دارا ، Oct 28, 2010 در ساعت 02:15 PM

مسئول از بین رفتن زبان فارسی در ازبکستان حکومت ایران است که‌ به‌ آن اهمیتی نمی دهد ، و بیشتر کارش بر سر صدور تروریسم و کارشکنی سیاسی است نه‌ خدمت فرهنگی.

-- حسین ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:15 PM

به این میگن سرکوب ایرانیان بدست تورانیان یا ترکان تخم مغول!
این هنرمند گرامی اگر نامش "الحیات النعمت السمرقندی" می بود و در فلسطین یا جنوب لبنان زندگی میکرد، رژیم اسلامی ایران حتما ازش پشتیبانی میکرد.

-- حیات نعمت ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:15 PM

خانوم سمرقندی یک مدت بود گزارشی از شما در سایت زمانه منتشر نمیشد نگرانتان شده بودیم خب خدا شکر که دوباره مطالب خوب شما را دوباره میتوانیم بخوانیم و اما در مورد مقاله این بار شما دولت تاجیکستان این وسط چه کاره است چرا کمکی به اقای حیات نعمت سمرقندی نمیکند فقط با چند هزار دولار میتواند کتاب او را چاپ کند یا اقای حیات نعمت سمرقندی میتواند نامه ای به سفیر ایران در دوشنبه بنویسد و از او کمک بخواهد برای چاپ کتابش یا ایرانیان بسیاری در اروپا و امریکا هستند که به او در چاپ کتاب کمک خواهند کرد مثل شرکت کتاب در LA امریکا که تا حال به افراد زیادی کمک کرده که کتاب خود را چاپ کنند به نظر من شما یک در خواست اینترنتی از فرهنگ دوستان فارسی در دنیا بکنید حتمن جواب خواهد گرفت خانوم سمرفندی شما هم نباید بیکار بنشینید سمرفند و تاجیکان ان شهر حقی بر گردن شما دارند هر کاری که از دستان بر میاید انجام بدهید که لااقل ارزوی استاد حیات نعمت سمرقندی تا در حیات هستند بر اورده شود و کتاب خود را بدست همه برساند. ای لعنت بر حکومت اسلامی که توجه به فرهنگ کهن نیاکان نمیکند حکومت اسلامی فعلن سرش به کمک به تروریستها دنیا گرم است و توجی به فرهنگ نمیکند باشد تا روزی که تلافی ان همه نا مهربانی را از فرهنگ اسلامی در بیاوریم .

-- KK ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:15 PM

دوست گرامی kk
درود بر شما شما مینویسید آقای نعمت نامه ای به سفیر بنویسد..ودر پایان هم لعنت کند که ..خود جوابی منطقی به خود میدهید دوست گرامی اگر یک فلسطینی لبنانی سوری کلا عربی یا آفریقایی بلال نشان البته با گرایش شیعه ویا شیعه شده ملا ها در اریتره یا در قطب شمال میخواست متلا سوپر مارکتی با وسعت یک هکتار ایجاد کند واسمش را متلا بذارد چفیه مقدس یا قم العلما یا ولایت الملا ونامه به سفیر حال فرق نمیکند سفیر ملا ها نه مردم ایران در هر کشوری مینوشت یک چک چند میلیونی تقدیمش میشد البته با یک چفیه متبرک شده برای برکت کار نه اشعا آقای نفمت که من تکه کوچکی از آن را در پیام قبلی آورده ام <ان میگوید فرد ملت نزد ملت سر خم است این برای تاجیکستان واقع در ازبکده نیستاین برای مردم ما هم صدق میکند آنگاه شما انتظار دارید با این ارشاد واین سانسور واین خفقان این کتاب ها هم در ایران چاپ بشود؟نه وانگهی مگر سفرای جمهوری اسلامی آگاهی فرهنگی ادبی تاریخی اجتماعی سیاسی دارند؟ هرکدام از ما تعدادی از دوستان سابق فامیل همشهری ها را داریم که دیپلم هم ندارند یا به زور دیپلم گرفته اند یا سلانه کوله باری از دروس تجدید را داشتند وامروز با عناوین دکتر ومهند س واستاد بر صفحات رسانه ها پیدایشان میشود سفرا هم از همین قماش اند تنها سرمایه علمی شان همانا ریش بلندشان کفش پیش پا شده یقه پیراهنشان که البته محمد خاتمی کت وشلواری هم تنشان کرد وتسبیح شان است البته نه شاه مقصودی که خاص لاتهای جوانمرد بود وهست بی خیال لز اینکه جایی میشنوی میخوانی متلا دکتر فلانی سفیر ج ا ا ما که دیگر خویش خود بقول ضرب المتل هر آنکس خویش خود بهتر شناسد میشناسیم اینان درمانده وعاجز از این هستند که نوکران مردم اند واین عناوین را یدک میکشند وفکر میکنند براستی تافته جدا بافته ای به لحاظ هوش وذکاوت از دیگرانند آنهم نه به خاطر واقعا هوششان خود میپندارند مردم نادانند وما رندیم ودر این رندی تظاهر به هوش میکنیم اینان اگر به فکر زبان وفرهنگ وتمدن ما بودند که اینهمه اراجیف از صبح تا شام در رسانه هایشان پخش نمیشد به تنها چیزی که اهمیتی نمیدهند همین چیزها است وبه تنها کشورهایی که اهمیتی نمیدهند همانا افغانستان وتاجیکستان وبخش تاجیکستان کشور ازبکده است شما با چاوز مقایسه کنید ببینید 10000 هزار خانه اهذایی چند است وچاپ کتابهای این هنرمند گران قدر چند است آن یکی مالی که از کف ملت ایران میگریزد واین یکی تروتی که برای نسلهای آینده نیز میماند

-- دارا ، Oct 29, 2010 در ساعت 02:15 PM

با سپاس از بانو شهزاده سمرقندی

-- عمادی ، Oct 31, 2010 در ساعت 02:15 PM

چگونه میتوان به این بزرگوار کمک رساند؟ آیا شماره تلفن و یا آدرسی از ایشان دارید؟

-- یارانه ، Nov 1, 2010 در ساعت 02:15 PM

ba salam khedmate khanome samarghand
lotfan salam ma ra be in bozorgvar beresanid va begoyied del hame iranihaye vatan dost ba shomast
rozi khahad resid ke ma dastaneman ra dar daste shoma begozarim

-- poya ، Nov 3, 2010 در ساعت 02:15 PM

چگونه میشود با این بزرگوار پیوند داشت؟ چگونه میتوان به او نامه نوشت و به دستش رساند؟ تهران : فرهنگ مهر

-- farhangmehr ، Dec 18, 2010 در ساعت 02:15 PM