رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ دی ۱۳۸۹
گفت‌وگو با «مینا راد»، شاعر، موسیقی‌شناس و روزنامه‌نگار فرهنگی

از سمرقند تا بخارا

شهزاده سمرقندی
shahzoda@radiozamaneh.com

«مینا راد»، شاعر، موسیقی‌شناس و روزنامه‌نگار فرهنگی است. او تجربه‌ا‌ی بیست‌ساله در حوزه‌ی خبرنگاری و تهیه‌ی برنامه‌های رادیویی در سطح بین‌المللی دارد و همین طور، مترجم برنامه‌های تلویزیونی از فارسی، دری، تاجیکی در تلویزیون‌های مختلف فرانسه بوده است.

Download it Here!

گزارش‌های فرهنگی و سیاسی مینا راد، بیش‌تر مربوط به کشورهای آسیای میانه و جزیره‌ی موریس می‌شود.
وی درعین‌حال مشاور فر هنگی برنامه‌های موسیقی ملل است و سال پیش مجموعه‌ شعر مشترکی از او و همسرش، حسن مکارمی، پژوهشگر و روانکاو بالینی، با عنوان «پیانو با چهار دست» منتشر شده است.

مینا راد را نخستین‌بار در سال ۱۹۹۸ در سمرقند دیدم. آن موقع برای روزنامه‌ی محلی «آواز سمرقند» کار می‌کردم و مینا راد خبرنگار بین‌المللی در آسیای میانه بود و گزارش‌های سیاسی‌ و فرهنگی از این منطقه برای رسانه‌های فرانسه تهیه می‌کرد.


مینا راد و همسرش حسن مکارمی

با مینا راد، به بهانه‌ی یک گفت‌وگو در جشنواره‌ی ترانه‌های شرق که هر دوسال در میان در ماه اگوست در سمرقند برپا می‌شود آشنا شدم.با یکی از همکاران خود به سختی مجوزی دریافت کرده بودیم تا مصاحبه‌ای با او، به عنوان میهمان ایرانی جشنواره‌ی ترانه‌های شرق، «شرق ترانه ‌لری» انجام دهیم.

آن سال‌ها برای روزنامه‌نگاران تاجیک گفت‌وگو با ایرانی‌ها یا فارسی‌زبان‌های غیر تاجیک آسان نبود. ما مجوزی در دست وارد هتل افراسیاب شدیم؛ اولین هتل پنج ستاره در سمرقند که در آن دوران، ورود مردم محلی به آن ممنوع بود.

وقتی روبه‌روی این خانم ایرانی زنده‌دل نشستم، محو لهجه‌ی فارسی‌اش شدم. سئوال‌های خود را کاملاً فراموش کرده بودم و دوست داشتم از او بشنوم و به این ترتیب او خود، خط گفت‌وگو را به دست گرفت. این گفت‌وگو هیچ‌وقت چاپ نشد. حال از آن اتفاق ۱۲ سال می‌گذرد. از مینا راد می‌پرسم:

برای شما گفت‌وگو با دو روزنامه‌نگار محلی چگونه بود؟

از سال ۱۹۹۱، من خبرنگار سیاسی و فرهنگی آسیای میانه بودم و یادم هست که در ازبکستان، در شهرهای تاجیک‌زبان، مثل سمرقند و بخارا، جوانان، علاقه‌مندان فرهنگی و خبرنگاران جوانی مثل شما خیلی علاقه‌مند بودند که میهمانان و خبرنگاران فارسی‌زبان دیگر را ببینند و با آنها رابطه برقرار کنند. زیرا سال‌ها کتاب‌های فارسی زیر خاک بود و مردم نمی‌توانستند فارسی بخوانند و فارسی حرف بزنند. انگار دیدن میهمانی که با شناخت از فرهنگ حافظ و رومی از شهرهای دیگر می‌آمد و‌ برای‌شان به فارسی می‌نوشت و حرف می‌زد، خیلی زیبا وجالب بود. من آن موقع این علاقه و عطش را در جوانان می‌دیدم.

شما از اولین کسانی بودید که بعد از فروپاشی شوروی به آسیای میانه سفر کردید. یعنی در زمانی به این منطقه سفر کردید که هنوز بوی شوروی در جامعه به‌ مشام می‌رسید. در آن سفر واقعیت‌های جامعه را چگونه دیدید؟

سال ۱۹۹۱، من در پاریس خبرنگار مجله‌ای بودم و در ستونی اخبار فرهنگی می‌نوشتم. یک روز به کنسرت یک زن از تاجیکستان به نام خانم مستانه الگشوا، رفتم و بعد هم با او مصاحبه کردم. من محو آهنگ تاجیکی و زبان تاجیکی شدم. این خانم از ازبکستان بود، اما رفته بود به تاجیکستان و آنجا خواننده‌ی رادیو شده بود. در آن دیدار بود که من متوجه شدم این کشورها چه جوری مرزهای‌شان عوض شده و چقدر این قوم تاجیک و ازبک به ما شبیه هستند و چه قدر ما گذشته‌ی مشترک داشتیم.


میدان ریگستان در مرکز شهر سمرقند

این بود که به دعوت خانم الگشوا و برای دیدن جشن نوروزی در این کشورها به آنجا رفتم. اولین سال بعد از پروستریکا بود، بعد از استقلال این کشورها بود. به آنجا رفتم که رپرتاژی تهیه کنم و ببینم چگونه نوروز را در ازبکستان و تاجیکستان جشن می‌گیرند. یادم هست محو این شده بودم که این همه سنت‌ و آدابی که شاید در ایران از یاد ما رفته است، در تاجیکستان و ازبکستان هنوز وجود دارد. مراسم نوروز، سمنو‌پزی، سبزه‌گذاری‌، دخترانی که آواز می‌خواندند و ... من عاشق این فرهنگ شدم. برای سه هفته رفته بودم، اما به مدت پنج سال به‌عنوان مخبر فرهنگی و سیاسی در دوشنبه و تاشکند ماندم.

محصول این سفر، مجموعه‌‌ی ترانه‌های محلی‌ای شد با ‌عنوان «از سمرقند تا بخارا». اگر ممکن است برای ما از این مجموعه‌ی ترانه‌ها‌ بگویید؟

من آنجا مدتی اخبار سیاسی تهیه می‌کردم و عصرها می‌رفتم خواننده‌ها و هنرمند‌های تئاتر را می‌دیدم. کم‌کم متوجه شدم که هویت فرهنگی در این کشورهای آسیای میانه از طریق موسیقی و شعر به‌جا مانده است. مردم این منطقه درواقع توانسته بودند در عرض ۷۰ سال دوره‌ی شوروی، فرهنگ این کشور را با خواندن ششم مقام به‌طور مخفی در خانه‌ها، سه تا چهارتایی باهم نگه دارند.

برایم جالب بود که یهودی‌های مثلاً ازبکستان که خوانندگان دربار امیر بودند، توانسته‌اند در طی این ۷۰ سال، این ششم مقام را به آن شکلی که ۷۰ سال پیش می‌خواندند حفظ کنند. در آن دوره، ارکسترهای شش مقام در رادیو درست شده بود، در گروه‌هایی مثلاً سی‌تایی، ولی این فرهنگ را ابتدا مردم در دل‌شان نگه داشته بودند. این بود که من شروع کردم به یک‌سری مصاحبه با خوانندگان برای مجله‌ی موسیقی در فرانسه که خبرنگارش بودم و هر ماه این اخبار را می‌فرستادم.

در این دوره، با عالیم قاسموف از آذربایجان، مطلوبه دده بایوا از تاجیکستان، مناجات یولچی و ... گفت‌وگو کردم و متوجه شدم چقدر هنر و فرهنگ غنی‌ای دارند؛ هم در زندگی‌شان و هم در هنر موسیقی‌شان.در آن دوره به کمک سفارت فرانسه در تاشکند که تازه باز شده بود، کنسرتی تشکیل دادیم و حامی ملی‌اش هم سفارت شد. ما از تاجیکستان و ازبکستان حدود صد هنرمند را جمع کردیم که به مدت سه ساعت برنامه اجرا کردند.

اینجا بود که ویدئویی برای مرکز تحقیق فرانسه در ازبکستان تهیه کردیم. من از میان این هنرمندانی که دعوت کرده بودم، متوجه شدم خانمی مثل مطلوبه دده بایوا که خواننده‌ی تاجیکی رادیو ازبکستان بوده، سال‌ها در رادیو شش مقام خوانده و در عین حال مادر پنج فرزند است و چه صدای زیبایی دارد! در بازگشت به فرانسه با «خانه‌های سفیر» صحبت کردم و سال بعد با یک مهندس صدابرادر به آسیای میانه برگشتیم و یک‌سری صفحه تهیه کردیم که اسمش هست: «از سمرقند تا بخارا».


موناجات یولچییوا (MUnaajaat Yulchieva) خواننده سبک ششمقام

ما در تاجیکستان و ازبکستان، شهر به شهر و همین طور به دهات مختلف رفتیم، به دنبال هنرمندان، و محصول آن‌ حدود بیش از ۱۲ صفحه است که من درآورم. با آثار هنرمندانی چون مطلوبه دده بایوا، پیروزه سمرقندی و ... یادم هست می‌رفتیم در قهوه‌خانه‌ها و خیلی از کارها در آنجا ضبط می‌شدند. صدای مردان مولانف، خواننده‌ی محبوب سمرقندی را در قهوه‌خانه ضبط کردیم. بعد رفتیم به بخارا. وقتی به آنجا رسیدیم، یهودی‌ها داشتند کشور را ترک می‌کردند و به اسرائیل می‌رفتند.

در آنجا من دو خواننده‌ی خیلی محبوب را دیدم و قبل از رفتن‌شان صدای‌شان را در سالن میهمان‌خانه ضبط کردیم. یادم هست که پنج صبح بود و من داشتم با آنها به یک مراسم عروسی می‌رفتم. برای هر مراسمی، یک موسیقی مخصوص بود. برای بله‌ برون یک موسیقی و برای میهمانی حنابندی یک موسیقی دیگربود و همه‌ی اینها را در جایی که برنامه‌ها اجرا می‌شد، ضبط کردیم و در همان مجموعه بیرون آمد.

بعد خانم مطلوبه دده بایوا را به فرانسه آوردم که در سی‌جشنواره در اروپا کنسرت داد. الان از او دو صفحه بیرون آمده است. از جورابیک نبی‌یف و مستانه ارگشوا هم یک‌سری صفحه در آوردم درباره‌ی شش مقام و محصول آن درواقع نوعی معرفی این هویت فرهنگی است؛ معرفی این مردم است که بعد از این‌‌همه سال‌، با زحمت، فرهنگ‌شان را در خانه‌های خود نگه داشته بودند و آن ترانه‌ها را در عروسی‌ها می‌خواندند. می‌شود گفت که آنها موسیقی و فرهنگ مملکت‌شان را به کمک برگزاری سنت‌ها و مراسم‌های مختلف نگه داشته بودند. متأسفانه این چیزی است که این روزها نادیده گرفته می‌شود.

چه شد که این فعالیت را متوقف کردید و دیگر آن را پیگیری نمی‌کنید؟

من تا سال ۲۰۰۰ این صفحه را درآوردم و تورهای مختلف در قالب سلسله برنامه‌های کنسرتی برای گروه‌های موسیقی می‌گذاشتم. بعد متوجه شدم که یواش یواش موسیقی آنجا دارد عوض می‌شود. یعنی آن موسیقی سنتی که مردم در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ هنوز می‌خواندند، به‌تدریج رنگ‌های ترکی به خودش گرفت. در عروسی هم آن موقع موسیقی ترکی خیلی کم می‌خواندند. به بازار که می‌رفتیم کاست‌های موسیقی سنتی می‌فروختند.

بعد یواش یواش این کاست‌ها تبدیل شدند به کاست‌های مایکل جکسون و من دیدم موسیقی‌هایی که اجرا می‌کنند بیش‌تر رنگ راک و موسیقی‌های ترکی به خودش گرفته است. آن صفحه‌هایی که در آن سال‌ها من ضبط کرده بودم، خیلی سریع مثل نوعی آثار موزه‌ای شد. بعد از مدتی متوجه شدم این موسیقی را به آن شکل سنتی‌اش به جز معدود گروه‌های کوچک، دیگر اجرا نمی‌کنند.

بعد از این تجربه در آسیای میانه، برای بازار مشترک اروپا به اقیانوس هند و جزیره‌ی موریس رفتم و آنجا هم روی پنج کشور کار کردم: سشل، ماداگاسکار، کومو، جزیره‌ی قینیون و جزیره‌ی موریس. یک جشنواره طراحی کردم برای بازار مشترک که در آن ۲۵۰ نفر از موزیسین‌ها و هنرمندان روی موسیقی این جزایر کارهایی را ارائه کرده‌اند. ولی عشق به آسیای میانه همچنان در من باقی ماند. احساسی که از آسیای میانه در من مانده این است که مردم با چه صبر و عشقی توانسته‌اند بعد از ده‌ها سال فرهنگ و تاریخ، خودشان را به‌خصوص در تاجیکستان و ازبکستان نگه دارند.

بعد از دوره‌ی پروستریکا که این کشورها به سمت استقلال رفتند و رابطه با اروپا و ترکیه بیش‌تر شد، این‌ همه حفظ و نگهداری مردم از هنر و فرهنگ سنتی و قدیمی، یواش یواش از بین رفت. لباس‌های اطلس تبدیل شدند به جین؛ کاست‌های موسیقی سنتی در خانه‌ها، تبدیل شدند به کاست‌های راک.

می‌شود گفت اثر غرب و ترکیه روی این کشورها به شکلی قوی شد که آن سنت‌ قدیمی خود را کم‌تر نگه داشتند. حیف از این‌همه فرهنگ زیبا که در آن هفتاد سال حفظ شدند و حال این‌طور از بین می‌روند. امیدوارم نوعی خودآگاهی باعث شود که دوباره هنرمندان و مردم به آن نوع موسیقی‌های سنتی توجه کنند در حرکت به سوی هنر مدرن و غربی، از موسیقی سنتی غافل نشوند.

آیا از دوران فعالیت در آسیای میانه، خاطراتی در ذهن‌تان، برجسته مانده است؟

من در این دوران یک‌سری مصاحبه انجام دادم برای یک مجله‌ی فرانسوی به‌نام Politik international یا سیاست بین‌الملل که مصاحبه‌هایی بودند با پنج رییس‌جمهور آسیای میانه که ازجمله آنها یکی با بی‌نظیر بوتو در پاکستان بود. یکی دیگر هم با اسلام کریمف، رییس‌جمهور ازبکستان درباره‌ی اوضاع سیاسی ازبکستان و منطقه بود. یادم هست بعد از این گفت‌وگو که اول با مترجم و به روسی انجام شد، ما شروع کردیم باهم سئوال و جواب‌هایی را به فارسی مطرح کردن و من خوشحال شدم وقتی دیدم اسلام کریمف چقدر زیبا فارسی صحبت می‌کند.

خیلی خوشحال بودم از این که توانستم با ایشان به فارسی صحبت کنم. یادم می‌آید در آن دوره، از این که در کشوری این همه موزاییک فرهنگی وجود دارد، خیلی حس خوبی داشتم. واقعاً چه خوب است که همه می‌توانند به چند زبان مختلف حرف بزنند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

همين اسلام کريمف خائن به خاطر ماندن در قدرت ظلم هاي زيادي در حق تاجيکان ازبکستان انجام داده است.با اينکه خود يک تاجيک سمرقندي است ولي به شدت از آموزش و گسترش زبان فارسي در هراس است.چندي پيش با يک روزنامه نگار آنجا صحبت کردم.او از شرايط بسيار سخت بر مردم تاجيک آنجا سخن گفت و سعي کرد وارد بحث سياسي نشود.
متاسفانه هويت زدايي تاجيک در ازبکستان ساختگي که نيمي از آنها تاجيک هستند سير صعودي دارد.برخي به خاطر پول و ثروت و حفظ موقعيت خود حاضر شده اند خود را از تاجيک به ازبک تغيير دهند.البته هستند کساني که به خاطر پايداري بر حفظ هويت خود در زندان هاي اين رژيم بسر مي برند و يا همچون يکي از استادان زبان فارسي در خانه خود زنداني است.خلاصه شرايط خيلي سختي بر مردمان آنجا است و متاسفانه دولت ايران هرگز دفاعي از اين مردم مشترک تاريخي انجام نمي دهد.اين درحالي است که ضريب نفوذ ترکيه در اين کشورها به شدت بالا است و انواع کمک هاي مالي به کشورهاي منطقه مي دهد تا آنها را همپيمان خود سازد.
خطر محو شدن هويت سمرقند و بخارا جدي است.و انتظار من از دوست گرامي سرکار خانم سهزاده سمرقندي اين است که وقت و زمان بيشتري براي بيداري هم زبانان خود در رژيم فاشيستي ازبکستان بگذارد.آنها را با دنياي غني زبان فارسي آشنا سازد و جلوي سير قهقرايي آنها را بگيرد.فکر نمي کنم از چند ميليون تاجيک آنجا به تعداد انگشتان دست بتوانند به خط فارسي بنوسيند.حتي روزنامه نگاران و روشنفکران آنجا نيز بلد نيستند.شايد باور نکنيد ولي امکان پيدا کردن قلم فارسي در آنجا وجود ندارد.
اميدوارم تلاش هاي شهزاده خانم در احياي زبان و ادب فارسي به نتيجه برسد

-- پويا ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:58 PM

فعلأ که خود ایرانیها در منجلاب جمهوری اسلامی گیر کرده اند و هر روز شاهد ایرانی زدائی و تازی پروری رزیم اسلامی میباشند. اگر حگومت بدست مردم ایران افتاد که کاری هم در آنمورد میکنند, و گر نه که دنیا یکام عرب و ترک.

-- مینوچهر ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:58 PM

دریغا که رژیم کنونی ایران بیشتر اسلامی و تازی پرست است تا ایرانی و میهن پرست! وگرنه این وظیفه دولت ایران است که از فرهنگ ایرانی در کشورهای هم فرهنگ پشتیبانی کند.

-- ایرانی ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:58 PM

پویا، ایرانی، مینوچهر گرامی درست میگویند. اگر خون بگرییم رواست

-- بابک ، Aug 8, 2010 در ساعت 03:58 PM

در کامنت پویا به جای سمرقند و بخارا تبریز را بگذارید و به جای اسلام کریم اف سید علی خامنه ای را و آن را دباره بخوانید
اگر حقوق فرهنگی اقلیتها از جمله آموزش زبان مادری باید محترم شمرده شود پس چرا "فرهنگ دوستان محنرم ایران بزرگ" حساسیت لازم را نسبت به اقلیت فارسی ازبکستان دارند ولی در کشور خود بیش از نصف جمعیت ایران را که غیر فارس هستند نمی بینند؟
به امید ایران و ازبکستان آزاد و پلورالیست

-- ali ، Aug 9, 2010 در ساعت 03:58 PM

از علی من یک سئوال دارم شما یک نفر اذری را میتوانی پیدا کنی که ترکی بلد نباشد مردم در کوچه و خیابان به کدام زبان حرف میزنند حالا برو در ازبکستان نگاه کن که حتی مردم در خیابان یا اداره وووو ....تاجیکی فارسی باهم حرف نمیزنند .پس ایران را با ازبکستان مقایسه کردن کاری چندان درستی نیست و کمی بی انصافی است ولی در ان نقطه من هم با تو موافق هستم که فرهنگ و زبان مادری را باید با تمام امکانات گسترش داد حتی به عنوان زبان رسمی دوم در کنار فارسی که در اینده اینطور خواهد شد چه بعضی ها دوست داشته باشند چه دوست نداشته باشند ولی در مورد تاجیکها طولی نخواهد کشید که این حکومت ضد ایرانی در ایران نابود خواهد شد و ان وقت دولت ملی با تمام وجود جلوی حکومت ازبکستان وووو خواهد ایستاد و انها را وادار خواهد کرد فرهنگ تاجیکی فارسی را گسترس بدهد ولی عاشقان فرهنگ تاجیکی فارسی هم در حال حاظر نباید وظیفه خود را هم نادیده بگیرند و از همه ی امکانات موجود استفاده کنند برای نگهداری و گسترش ان فرهنگ زیبا .

-- k.k ، Aug 9, 2010 در ساعت 03:58 PM

این همه غیر فارسی زبان ها در ایران بر ضد آموش اجباری این زبان در مدارس مناطق ترک زبان و کردستان و جاهای دیگر اعتراض می کنند، حتماً وارد است ولی لطفاً دقت کنید: در قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوبه بیش از 3 دهه پیش در ایران، اجباری برای این کار از طرف دولت مرکزی در نظر گرفته نشده اما معلوم نیست چرا این "سنت" همچنان دارد اجرا می شود؟

بعد هم، از این زبان مادر مرده که دیگر چیز چندانی باقی نمانده و خودش پر از کلمات ترکی و مغولی و اروپایی و غیره است. همه زبانهای دیگر منطقه هم به همین سرنوشت دچار شده اند، پس اگر واقعاً سعی در احیای زبان ها باید کرد، درست تر آن است برای احیای همه آنها تلاش شود.

برای چنین احیایی، به گمان من باید همه اقوام دست به دست هم داده و همدیگر را در این کار یاری دهند.

-- زبان شناس ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:58 PM

زبان مردم ماد خُرد یا آتورپاتگان یا آذربایجان، در زمان آمدن سپاه ترک(سده پنجم ـ ششم هجری) چه بود؟

-- بابک ، Aug 12, 2010 در ساعت 03:58 PM

زبان مردم مادخُردیاآتورپاتگان یا آذربایجان، زمان آمدن سپاه ترک(سده پنجم ـ ششم هجری) چه بود؟

-- بابک ، Aug 12, 2010 در ساعت 03:58 PM

زبان ما آذری ها پارسی قدیم است بعد از حمله ترکان آسیای مرکزی به ترکی تغییر پیدا کرد ... من خودم ترکی حرف می زنم و عاشق این زبان و موسیقی هستم ولی این به معنی نفی هویت ایرانی من نیست

-- لیلا ، Aug 14, 2010 در ساعت 03:58 PM

زبان ما ایرانیان ایرانی/پارسی و یا گویشهای ایرانی (کردی، لری، گیلکی، مازندرانی، سیستانی، تاتی، خراسانی، تاجیکی ...) بوده، هست و خواهد بود. هرکس به گسترش و آموزش زبان ترکی علاقمند است، اشتباهی آمده است به ایران، او میتواند به ترکیه برود و در همانجا زندگی کند.

-- Irani ، Aug 15, 2010 در ساعت 03:58 PM

ایران بزرگ و خراسان بزرگ به خاطر تعصب شیعه و سنی تجزیه شد. مصیبت های امروزی ناشی از تعصب شیبانی های ازبک سنی در آُسیای میانه و صفوی های ترک شیعه در اصفهان است. سال ها دولت های سنی ازبک با شیعهء صفوی جنگیدند و هزاران انسان فارسی زبان و ترک زبان قربانی تعصب همین دو قدرت شد.
امروز نیز اگر دولت ایران به تاجیک های سمرقند و بخارا توجهی ندارد به خاطر اینست که سمرقندیان و بخاراییان سنی اند. دولت ایران برای حزب الله شیعه در لبنان کمک کردد همی تواند اما فارسی زبانان بخارا و سمرقند را کمک نمی کند. دولت ایران برخورد مشابه با فارسی زبانان غیر شیعهء افغانستان نیز دارد و حتی فارسی زبانان شیعه را نیز قربانی تعصبی که در برابر سنی ها دارند، کرده اند.
تصور می کنم که نشستن به امید دیگران کار درستی نیست. باید تاجک سمرقندی و بخارایی و کابلی هراتی... خود به فکر تقویه و نگهداری فرهنگ و زبان خود شوند. راه های پایداری در برابر ستم های گونه گون را یاد بگیرند. همانگونه که تاجیکها و زبان تاجیکی در دوران هفتاد سالهء ستم کمونیزم زنده ماند، درین دوران لرزان کریموفی نیز می تواند زنده بماند.

-- احمد ، Jan 11, 2011 در ساعت 03:58 PM