رادیو زمانه > خارج از سیاست > با همسایگان > «تاجیک شدی! لهجهی تاجیکی یاد گرفتی...» | ||
«تاجیک شدی! لهجهی تاجیکی یاد گرفتی...»شهزاده سمرقندیshahzoda@radiozamaneh.comیودیت زایلسترا، از دختران هلندی است که علاقهی زیاد به تاجیکان و کشورهای آسیای میانه دارد. گذشته از این وی علاقهمند به فرهنگ و زبان فارسی است.
او دو بار به ایران سفر کرده و حدود ششماه هم در دوشنبه، پایتخت تاجیکستان زندگی کرده و داوطلبانه به کودکان معلول جسمانی درس انگلیسی داده است. یودیت زایلسترا در برنامهی نوبتی «همسایگان» برای ما از سفرها و تجربههای خود در تاجیکستان گفت. یودیت میگوید که در ایران بود که برای اولینبار دربارهی کشورهای آسیای میانه شنیده و علاقهمند به سفر به آن سرزمینها شده است؛ سرزمینهایی که هنوز با زبان فارسی صحبت می کنند و فرهنگ مشترک خود با ایران را حفظ کردهاند. وی به شهرهای سمرقند، بخارا و فرغانه در ازبکستان هم سفر کرده و از شنیدن زبان فارسی در این شهرها لذت برده است. یودیت ۲۵ سال دارد و در عین حال با چندتن از دوستانش تلاش دارند که بودجهای به دست بیاورند تا دوباره به تاجیکستان برگردند. با یودیت زایلسترا در استودیوی رادیو زمانه به گفتوگو نشستم. این گفتوگوی خودمانی را میتوانید گوش بدهید. وی میگوید که در طول ششماه زندگی در تاجیکستان لهجهی تهرانی او به تاجیکی برگشته است.
یودیت، چرا تاجیکستان؟ زمانی که در مدرسه بودم، یعنی وقتی حدود هشتسال داشتم، ایران برایم خیلی جالب بود. دوستهای ایرانی زیادی داشتم. وقتی دانشجو شدم، دوبار به ایران رفتم. زمانی هم که درس زبان فارسی را میآموختم، متوجه شدم که در آسیای میانه، کشورهایی مانند تاجیکستان، ازبکستان و افغانستان نیز فارسی صحبت میکنند، اما هلندیها در مورد این کشورها چیزی نمیدانند و آنها را نمیشناسند. از این نظر برای من خیلی جالب بود. چون من کشورها و مناطقی را دوست دارم که هیچکس آنها را نمیشناسد. زمانی که من تازه به هلند آمده بودم، وقتی از ازبکستان صحبت میکردم و پاسپورت ازبکیام را نشان میدادم، کسی آن را نمیشناخت و در هلند هنوز اتحاد شوروی مطرح بود. از اینها گذشته، تفاوت زبان فارسیای که در ایران میشنیدی و شناختی، با آنچه در تاجیکستان شنیدی چه بود؟ من در تاجیکستان میتوانستم با تاجیکها به زبان ایرانی صحبت کنم و آنها مرا میفهمیدند. بعد از چند هفته متوجه شدم که تاجیکها خیلی از کلمات روسی استفاده میکنند. مثلاً ایرانیها میگویند: «صبحانه»، اما تاجیکها آن را «زافتراک» مینامند. هفتههای اول این مسئله برای من مشکل ایجاد میکرد. چون باید همهی کلمات روسی را نیز یاد میگرفتم.
اوایل در تاجیکستان وقتی صحبت میکردم، همهکس و همهی رانندگان تاکسی میپرسیدند: «شما ایرانی هستی؟ فارسی صحبت میکنی. از کجا آمدهای؟» اما بعد از دوماه دیگر این سئوال را نمیپرسیدند. از رانندههای تاکسی صحبت کردی. تفاوت برخورد رانندههای تاکسی در تاجیکستان و ایران در چه بود؟ نمیدانم ... فقط میدانم رانندههای تاکسی در تاجیکستان از من میپرسیدند: «چند سال داری؟ ازدواج کردهای؟ چندتا بچه داری؟» من ۲۵ سال دارم و برای تاجیکها عجیب است که در این سن هنوز ازدواج نکردهام و بچه ندارم. پس رانندههای تاکسی در تاجیکستان و ایران از نظر پرسشهایی که مطرح میکنند بههرحال شبیه هم هستند. این رفتار در هلند کمتر بهچشم میخورد. یعنی اینجا رانندهها از مسافر سئوال خصوصی نمیپرسند. بله همینطور است. چه چیز جالبی در تاجیکستان و ایران نظرت را جلب کرد؟ به قول تاجیکها عجایب این دو کشور بهنظرت کدامها بودند؟ نکتهی جالبی که بهنظرم رسید این بود که مردم در تاجیکستان و ایران به زبان فارسی صحبت میکنند و برای من میان ایران و تاجیکستان یک پیوند فرهنگی وجود دارد. در تاجیکستان اما متوجه شدم که تاجیکها چیزی دربارهی ایران نمیدانند. البته افراد تحصیلکردهی ایران را میشناسند، اما مردم عادی خیلی کم در مورد ایران میدانند. همکاری داشتم که در مورد ایران از من میپرسید. او سئوال میکرد: ایران چطور است؟ مردم ایران چگونهاند؟ آنها تروریست نیستند؟ برای من خیلی تعجبآور بود که او یک تاجیک است، اما از من که ایرانی نیستم، در مورد ایران میپرسد. در تاجیکستان من خیلی در مورد دهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ و اتفاقات بعد از آن در ایران صحبت کردم. برای همکارم خیلی جالب بود. او خیلی کم در مورد مسائل سیاسی ایران میدانست.
روستای «حصار» که در آنجا کار میکردی، یکی از روستاهای قدیمی و تاریخی تاجیکستان است. مردم روستاهای قدیمی تاجیکستان، از شهر دورند، اطلاعات کمتری دارند، بهطور متفاوتی زندگی میکنند، راهها بسته است و در برخی جاها جادهی آسفالت وجود ندارد. زندگی در چنین جایی برای یک دختر اروپایی چگونه بود؟ البته من در حصار زندگی نمیکردم، فقط هفتهای چندبار به آنجا میرفتم. در محلهای در بیرون شهر دوشنبه زندگی میکردم. پیش از این نیز زمانی که در ایران بودم، عادت کرده بودم به این که مردم به من نگاه میکنند. چون من قدبلند هستم، چشمهای آبی و موهای بلوند دارم. مشخصات یک دختر اروپایی ... بله. در دوشنبه هم مردم به من و همکارانم خیلی نگاه میکردند. آنها فکر میکردند که من روس هستم و خیلیها اول با من به زبان روسی صحبت میکردند. این حالت بعضی وقتها مشکل است، اما من دیگر عادت کردهام. بهنظرت نیاز جوانان تاجیکستان چیست؟ نیاز تاجیکها ابتدا یک اقتصاد بهتر است. مردم تاجیکستان خیلی سخت کار میکنند، اما پول خیلی کمی میگیرند. تاجیکستان منابع طبیعی و معدنی ندارد، آب ندارد و این سخت است. مثلاً ازبکستان کشور بزرگی است و توریست زیادی دارد، اما تاجیکستان از این هم بیبهره است. دوم اینکه فساد مالی در تاجیکستان زیاد است. مثلاً اگر بهعنوان یک دانشجوی خوب، دانشگاه را تمام کنی و مدرکت را بگیری، پیدا کردن کار برایت خیلی سخت میشود. باید پول بدهی تا بتوانی کاری بهدست بیاوری. یا پول لازم است و یا یک آشنا یا دوست. این سخت است، چون تاجیکستان خیلی جوان بااستعداد دارد. خوب، یودیت جان، آن طور که می دانم، می خواهی دوباره به تاجیکستان برگردی. ایندفعه میخواهی به چه کاری مشغول باشی؟ اینبار هم میخواهم با بچههای معیوب (معلول) کار کنم. به خاطر این که هنوز به آن کودکانی که با آنها آشنا شدم و در خانهی کودکان روستای «حصار» از آنها دیدن کردم دلبستهام و میدانم که در شرایط بدی بهسر میبرند. با چندتن از دوستانم برنامهای در دست داریم که برای بهبود شرایط زیست این کودکان بودجهای به دست آوریم. من به مدت چهارماه به آنها درس انگلیسی دادم و علاقهی زیادی به آنها پیدا کردم. آنها هم اسم مرا با محبت به زبان میآورند. حتماً میخواهم هرچه زودتر برگردم. یودیت، خیلی از جوانان ایرانی هم میخواهند برای تحصیل و یا کار به تاجیکستان بروند. توصیهی تو به آنها چیست؟ فکر میکنم آنها باید به تاجیکستان بروند. البته برای جوانهای ایرانی همهچیز در تاجیکستان آسان نیست. من چند دوست ایرانی در تاجیکستان داشتم و میدیدم که زندگی در آنجا برایشان مشکل بود. فکر میکنم جوانان ایرانی از تاجیکستان انتظار زیادی دارند و وقتی به آنجا میروند کمی ناامید میشوند. من هم این تجربه را داشتم. من هم مثل آنها زیاد شنیده بودم و در کتابها خوانده بودم، اما وقتی رفتم و از نزدیک دیدم از آنچه تصور میکردم خیلی دور بود. تاجیکستان کشور کوچکی است. تنها دوشنبه، پایتخت آن شرایط بهتری دارد و دیگر همهی سرزمین کوه و روستا است. نسبت به ایران کاملاً متفاوت است. تاجیکستان هم باید مثل ایران شهرهای قدیمی خود را داشته باشد، مثل سمرقند و بخارا. من هم با آن تاجیکهایی که میخواهند این شهرها در تاجیکستان باشد موافقم. |
نظرهای خوانندگان
از خانم یودیت انساندوست ومهربان به عنوان یک فارسی زبان سپاسگزارم که به همزبانانم یاری می رساند.
-- ماکان ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:03 PMافسوس که سياست کثيف تزار هاي روسيه شهرهاي زيبا و تاريخي سمرقند و بخارا و در واقع هويت تاجيکان را به غير داد.هيچگاه کشور روسيه را به خاطر اين خيانت نمي بخشم.سياست تبعيض و تضعيف پيشينه تاريخي تاجيکان و در واقع بگويم ترس از بازگشت اينها به ايران بزرگ آنها را وادار به خيانت به هويت تاجيکان کرد.سمرقند و بخارا زنده است تا تاريخ زنده است.تاجيکان نبايد بگذارند هويت شان از بين برود و از گذشته تاريخي خود و مهد ادب و زبان فارسي فاصله بگيرند.شهزاده خانم اين مسئوليت تاريخي بر عهده شماست تا نگذاري تاجيکان سمرقند و بخارا سير قهقرايي و تبديل به ازبک شدن را طي کنند.حتما کتابي در خصوص مشاهير تاجيک از جمله بوعلي سينا-ابوريحان-ناصر خسرو-خوارزمي-فارابي-رودکي -بلعمي و غيره به خط سيريليک بنويس تا بتواني اندکي آنها را با گذشته خود آشنا سازي-بايد اين مساله را جا بيندازي که سمرقند و بخار مهد زبان فارسي و پرورش دهنده اصلي شاعران توسط سامانيان بوده است.
-- پويا ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:03 PMدرودبه خانم زابلسترا
-- فرهاد آرايي ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:03 PMخيلي دوست دارم در اين كار انساني به شما كمك كنم.لوطفا راهنمايي كنيد.
فرهاد آرايي-تهران
بادرود به خانم بوديت زابلسترا
-- فرهاد آرايي ، Jul 11, 2010 در ساعت 03:03 PMخيلي دوست دارم در اين كارانساني كمك تان كنم.لوطفاراهنمايي كنيد.
تهران.فرهاد آرايي
بسیار خواندنی بود. سپاس
-- ساسان ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:03 PMPouya, in vazifeye dolat va mardome Iran ast ke az parsi zabanan poshtibani konand. shourbakhtane dolate konounie Iran bishtar eslami va arabdoust ast ta Irani va mihandoust.
-- Pejman ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:03 PM"«تاجیک شدی! لهجهی تاجیکی یاد گرفتی...»"
-- بدون نام ، Jul 12, 2010 در ساعت 03:03 PMمنظور از این عنوان چیه؟
بر ايرانيان زار و گريان شدم / ز ساسانيان نيز بريان شدم
دريغ اين سر و تاج و اين داد و تخت / دريغ اين بزرگی و اين فر و بخت
کزين پس شکست آيد از تازيان / ستاره نگردد مگر بر زيان
برين ساليان چار صد بگذرد / کزين تخمهی گيتی کسی نشمرد
-- رها ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:03 PMتبه گردد اين رنجهای دراز / شود ناسزا شاه گردن فراز
بپوشد ازيشان گروهی سياه / ز ديبا نهند از بر سر کلاه
نه تخت ونه تاج و نه زرينه کفش / نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
برنجد يکی ديگری بر خورد / به داد و به بخشش کسی ننگرد
شب آيد يکی چشمه رخشان کند / نهفته کسی را خروشان کند
ستانندهی روزشان ديگرست / کمر بر ميان و کله بر سرست
ز پيمان بگردند وز راستی / گرامی شود کژی و راستی
پياده شود مردم جنگجوی / سوار آنک لاف آرد و گفتوگوی
کشاورز جنگی شود بیهنر / نژاد و هنر کمتر آيد ببر
ربايد همی اين از آن آن ازين / ز نفرين ندانند باز آفرين
نهان بدتر از آشکارا شود / دل شاهشان سنگ خارا شود
بدانديش گردد پدر بر پسر / پسر بر پدر هم چنين چارهگر
شود بندهی بیهنر شهريار / نژاد و بزرگی نيايد به کار
به گيتی کسی را نماند وفا / روان و زبانها شود پر جفا
از ايران و از ترک و از تازيان / نژادی پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود / سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زير دامن نهند / بميرند و کوشش به دشمن دهند
چنان فاش گردد غم و رنج و شور / که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام / همه چاره و تنبل و ساز دام
پدر با پسر کين سيم آورد / خورش کشک و پوشش گليم آورد
زيان کسان از پی سود خويش / بجويند و دين اندر آرند پيش
نباشد بهار از زمستان پديد / نيارند هنگام رامش نبيد
چو بسيار ازين داستان بگذرد / کسی سوی آزادهگی ننگرد
بريزند خون از پی خواسته / شود روزگار مهان کاسته
دل من پر از خون شد و روی زرد / دهن خشک و لبها شده لاژورد
-- رها ، Aug 10, 2010 در ساعت 03:03 PMبا درود بی کران
-- دکتر علی نیکویی ، Sep 28, 2010 در ساعت 03:03 PMمن یک سفرنامه به تاجیکستان نوشته ام اگر در گوگل به فارسی از ایران تا ایران سفرنامه ی تاجیکستان علی نیکویی/ آن را مشاهده و مطالعه می کنید.
حتما حتما نظرتان را بنویسید
بی صبرانه منتظر هستم در آن سفرنامه بهتر با باورها و زبان تاجیکها آشنا می شودد.