رادیو زمانه > خارج از سیاست > با همسایگان > واگرایی و همگرایی فارسیزبانها | ||
واگرایی و همگرایی فارسیزبانهاشهزاده سمرقندیاستاد «داریوش آشوری»، نویسنده، مترجم و زبانشناس ایرانی مقیم فرانسه است. درباره استاد آشوری در ویکیپدیا آورده شده؛ آشوری در قلمرو علوم اجتماعی و فلسفهی مدرن به توسعه زبان فارسی، از نظر دامنهی واژگان و بهبود سبک نگارش یاری فراوان کرده است.
در زبان فارسی نوشتاری، واژههای نوساختهی بسیار از وی مانند: گفتمان، همهپرسی، آرمانشهر، رهیافت، هرزهنگاری، درسگفتار و غیره رواج دارد. فرهنگ علوم انسانی او شامل صدها ترکیب و واژه اشتقاقی تازه برای گسترش زبان فارسی در زمینه علوم انسانی و فلسفی است. بار اول استاد آشوری را حدود شش- هفت سال پیش در لندن دیدم و کتاب چنین گفت زرتشت را با امضای خود برایم هدیه کرده بود، کتابی که شیوایی و گیرایی زبان آن، مرا به حیرت آورد، آن هم زمانی که تازه از سمرقند آمده بودم، جایی که زبان زخمی و چاک چاک شده فارسی، با سختی دل میزند تا زنده بماند. حالا که سخن از زبان فارسی میرود شنیدن نظرات استاد آشوری شاید واجبتر از همه باشد؛ شنیدن برداشتهای استاد از وضعیت سه شاخه زبان فارسی، و راهحلهای پیوند این سه شاخه از زبان خود او ارزشی دیگر دارد. زبان فارسی، دری یا تاجیکی، ریشهاش در خراسان بزرگ و یکی از گویشهای محلی زبان ایرانی بوده که در دوران پس از اسلام، قرن سوم به بعد، در زمان سامانیان تبدیل به زبان نوشتاری و ادبی شده است و به عنوان زبان ادبی، قلمرو بزرگی را فتح کرده است. دامنه نفوذ و آفرینش آثارش نه فقط به خراسان بزرگ، بلکه به سراسر قلمرو ایران امروزی، افغانستان، تاجیکستان و شبه قاره هند رفته و میدان نفوذ بسیار زیادی در ادبیات این زبان به خصوص زبان شعر پیدا کرد. تا زمان زیاد، حدود هزار سال به عنوان زبان مشترک ادبی در یک منطقه بسیار پهناور جغرافیایی حضور داشته است. گویشهای محلی و بومی دیگر، در طول زمان، با فاصلههای جغرافیایی از یک دیگر دورتر میشوند و حتی دستورزبان و ساختارآوایی آنها نیز متفاوت میشود تا حدی که به زبانهای جداگانهای تبدیل میشوند. این زبان تا همین اواخر اعتبار خود را حفظ کرده بود اما از نیمه قرن نوزده به بعد با برخورد تمدن اروپایی و شکسته شدن این حوزه فرهنگی و نوع ارتباط هر کدام از این قطعههای فرهنگی با تمدن اروپایی، این اعتبار آسیب دید. به طور مثال زبان فارسی با زبان فرانسه، شاخه دری افغانی با زبان انگلیسی از طریق هند و شاخه تاجیکی با زبان روسی ارتباط پیدا کرد و تمام اینها عوامل مهمی برای تغییر فضاهای زبانی و دور کردن آن از زبان کلاسیک بودند. در زبان ادبی مدرن مثل زبان داستاننویسی، رمان نویسی، نمایشنامهنویسی هر کدام به گویش و دیالکت بومی خود وابسته هستند؛ به طور مثال داستان نویسی ایرانی بر اساس لهجه تهرانی و در افغانستان براساس لهجه کابل و هرات است در نتیجه ادبیاتشان برای یکدیگر به اندازه ادبیات نوشتاری کلاسیک، آشنا و فهمیدنی نیست. در تاجیکستان جریانی به وجود آمده که تلاش میکنند به زبانی بنویسند که برای دیگر فارسی زبانان قابل فهم باشد، چرا در ایران چنین تلاشی دیده نمیشود؟ در ایران به دلیل آن که زبان فارسی زبان رسمی و زبان آموزشی است و همچنین منابع اقتصادی دولت در پشت آن بوده است، این شاخه از زبان فارسی رشد بیشتری داشته و خود را بیشتر سازگار کرده است. و الگوی آن زبانهای اروپایی بوده، در ابتدا زبان فرانسه و از جنگ جهانی دوم به بعد زبان انگلیسی الگو شده، طبیعی است که اهل فرهنگ در تاجیکستان و افغانستان راهنمایشان بیشتر شاخه فارسی ایرانی باشد. ولیکن به نظر میرسد از سوی ایران به دوشاخه دیگر زبان فارسی توجهی نشده است، در حالی که لازم است به منابع زبانی در افغانستان و تاجیکستان که منابع بسیار مهمی هستند نیز توجه شود و این میتواند به رشد و تحول زبان فارسی در بستر دنیای مدرن یاری دهد. اما مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چنین امکانی را فراهم نکرده است.
شما در مقاله خود، فارسی دری تاجیکی، از واگرایی دوباره بین این سه شاخه زبان فارسی صحبت میکنید، لطفاً در این باره توضیح بیشتری دهید. در دوران واگرایی، قلمرو زبان فارسی، سه قلمرو سیاسی جداگانه پیدا میکند، ایران کنونی، افغانستان و تاجیکستان و مرزهایشان به روی هم بسته میشود اما از زمانی که دیوار آهنین کشیده شد و نظام سٌریتیک حاکم شد خود به خود این روابط قطع شد. و تنها راه ارتباط شاخه تاجیکی با فرهنگ و تمدن مدرن، زبان روسی بود. اساساً آنها هیچ اطلاع و خبری از آن چه در ایران و افغانستان میگذشت نداشتند. افغانها هم به دلیل حاکمیت پشتونها، که خیلی بر روی هویت افغانی و زبان پشتو تکیه میکردند و سعی میکردند که اجازه ندهند زبان فارسی مدرن ایران درآن جا نفوذ کند. در نتیجه یک دوران واگرایی پیش آمد و اگر ادامه پیدا میکرد به جدایی کامل این سه زبان میانجامید. اما باز شدن نسبی این سه منطقه باعث داد و ستد فرهنگی شده است تا شاخه ایرانی بتواند دستآوردهایش را به دو شاخه دیگر عرضه کند. در مورد شاخه افغانی مشکل زیادی نیست به دلیل آن که خط یکی است اما در مورد شاخه تاجیکی مسئله اصلی تفاوت خط (زباننگاره) است. زباننگاره سیریلیک برای فارسی زبانهای دیگر قابل فهم نیست، همچنین خط زبان فارسی کهن را دیگر در تاجیکستان نمیشناسند. در ابتدا شور و هیجان برای نزدیکی به ایران زیاد بود اما عوامل اقتصادی و به ویژه عوامل سیاسی مانع از آن شدند که این حرکت رشد طبیعی داشته باشد، از جمله جمهوری اسلامی که میخواهد تبلیغات اسلامی و شیعی کند و در افغانستان پشتونها که در مقابل نفوذ فارسی ایرانی مقاومت میکنند. به هرحال اکنون روند پیچیدهای در جریان است و گاهی واگرایی و گاهی همگرایی است ولی به طور کل روند همگرایی بیشتر است به دلیل آن که رسانههای بیمرز، مانند رادیو، تلویزیون، در انتقال زبان و میراث زبانی نقش بسیار مهمی دارند. در تاجیکستان بعد از فروپاشی شوروی، اصطلاحاتی که در آن زمان روسی بود، با معادلهای رایج در ایران جایگزین شد، که این جریان ادامه دارد و باعث شده است که زبان فارسی تاجیکی به زبان فارسی ایرانی نزدیک شود. شما به عنوان یک زبانشناس باور دارید، روزی معیار زبان در این سه شاخه فارسی یکی شود و آیا نیازی به این امر هست؟ زبان آلمانی در آلمان، اتریش و بخش عمدهای از سوئیس، زبان رسمی است ولی در قلمرو این زبانها، دیالکت های مختلف وجود دارد، مانند آلمانی سوئیسی، که از نظر گرامری کاملاً یک زبان دیگر است. اما آنچه این اشتراک را حفظ کرده زبان نوشتاری آلمانی است، که به آن اٌختٌیش میگویند و زبان آلمانی رسمی و مشترک ادبی بین این کشورهاست. و روزنامهها و نویسندگان این کشورها به این زبان نوشتاری مشترک مینویسند. همچنان که در بین اعراب یک زبان مشرک ادبی و نوشتاری، علیرقم دیالکتها و گویشهای مختلف وجود دارد. اما در حوزه زبان فارسی ایجاد این اشتراک به دلیل دوره واگرایی که وجود داشته بسیار مشکل است، اگرچه میتوانند به هم نزدیک شوند اما به نظر نمیآیدکه مانند زبان انگلیسی یا آلمانی، قلمرو بزرگ نفوذی از نظر نوشتاری، بتواند ایجاد کند. نویسندگان افغانی، در حوزه ادبیات و علوم انسانی به زبان نوشتاری ادبی ایران نزدیک هستند و آنچه روشنفکران ایران در طول پنجاه سال پرورش دادهاند در افغانستان نفوذ زیادی کرده بنابراین مقالات ادبی، یا تحلیل اجتماعی، سیاسی را تقریباً به زبان مشترک مینویسند. دراین میان نقش رسانههای بدون مرز، مانند اینترنت خیلی مهم است. اما در بین ایران و تاجیکستان مسئله خط، مشکل بزرگی است. در تاجیکستان همچنان تلاش میکنند هر چند با خط سیریلیک، زبان رسانهای را به زبان رسانهای ایران نزدیک کنند. همچنین بهکار بردن کمتر کلمات عربی در ایران به تاجیکان کمک کرد که متن فارسی را بهتر بفهمند، زیرا مشکل تاجیکها زبان عربی است. اما شما روشن نگفتید که آیا نیاز به چنین معیار مشترکی برای این سه شاخه زبان فارسی وجود دارد؟ نیاز بر اساس آن است که جامعهای کمبود، را حس کنند و نیاز به توسعه زبان، بر اساس نیازهای دنیای مدرن در حوزه علوم، تکنولوژی، علوم انسانی، ادبیات و غیره باعث شده هر سه شاخه زبان فارسی در ١٠٠ سال اخیر تحولات مهمی را طی کند. اما متأسفانه به دلیل مسائل سیاسی که این سه کشور از هم دور میکند، به دولتها نمیتوان امیدی داشت مگر آنکه اهل فرهنگ و قلم سه کشور به هم نزدیک شوند و هم اندیشی کنند که نیازمند منابع مالی است. این مسئله پیچیدهای است و هم ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دارد. این که یک معیار مشترک به وجود بیاید در شرایط کنونی بعید به نظر میرسد، اما این که شاخه دری افغانی و تاجیکی از نظر زبان نوشتاری به شاخه ایرانی نزدیک شوند روندی است که ادامه دارد و شاید در دراز مدت یک معیار مشترک زبانی به وجود بیاورد. |
نظرهای خوانندگان
"در تاجیکستان جریانی به وجود آمده که تلاش میکنند به زبانی بنویسند که برای دیگر فارسی زبانان قابل فهم باشد، چرا در ایران چنین تلاشی دیده نمیشود؟"
-- بدون نام ، Jan 23, 2010 در ساعت 02:34 PMمفهوم سوال واضح نیست. لطفا توضیح دهید یا جور دیگری مطرح کنید که معنی شفاف باشد.
چه عجب یه مقاله خواندنی از شما!؟
-- بدون نام ، Jan 23, 2010 در ساعت 02:34 PMبا تشكر از مصاحبه ای كه انجام داده ايد و با توجه به اين كه اين مصاحبه در مورد زبان است، كاش قدری كنجكاوی نشان می داديد و از آقای آشوری می پرسيديد، «اٌختٌیش» را چگونه می نويسند. اگر منظور ايشان hochdeutsch بوده است كه بازآفرينی آن به حروف فارسی «هوخ دويچ» می شود. دقيق بودن شرط اساسی مدرن بودن است.
-- كوروش ب. ، Jan 23, 2010 در ساعت 02:34 PMبا احترام
كوروش ب.
با درود
-- دارا ، Jan 23, 2010 در ساعت 02:34 PMشهزاده خانم گرامی یکم سپا س از شما بخاطر این مصاحبه ودوم سپاس از استاد گرامی داریوش آشوری که چهره ای نام آور وشناخته شده در میان ایرانیان هستند وبنده خود از جوانی با بعضی از نوشته هایشان آشنایی دارم.دیگر اینکه به نظرم شما به طرف روالی میروید که پسندیده و خوب است این مصاحبه ها با ایرانیان افغانها وتاجیکها میتواند ما را به سوی همدلی و اتحاد بیشتری رهنمون کند قطعا آدمهای مانند آقای آشوری و حکیمی ودیگر کسانیکه در بین ما سخنی برای گفتن واعتباری دارند میتوانند انگشت بر روی عیب ها ومشکلات ها و چرا ها وباید ونباید ها بگذارند وما را آگاه سازند کسانی نیز در این میان میبایست دست به کار عملی بزنند و همانطور که آشوری گرامی گفته اند امید به دولت ها بیهوده است و با بنیان گذاشتن بنیادها و انجمن ها وو ویاری گرفتن از تروتمندانی که دل در گرو زبان وفردوسی وحافظ وسعدی ومولوی ورودکی دارند ومیدانند که سود یگانگی واتحاد تنها زبانی وادبی نیست بلکه اقتصادی نیز خواهد بود رهگشایی کنند اینکار را هم کسانی توانی اش را دارند که دارای موقعیت مناسبند.افسوس که در هر 3 کشور حال غیر از ازبکستان که فعلا قربانی دایی یوسف شده است منظور تاجیکان وسمرقند وبخارای نامی است دارای دولتهایی هستیم که یکی در تلاش عربیزه کردن است ویکی در میان گیر افتاده که پشتون وفارسی را چه کند ودیگری هنوز دوست دارد پوتین های پوتین را لیس بزند و هر سه هم بسیار ادعای مردم وفرهنگ وتاریخ وزبان را دارند که میدانیم سیاست به معنای حیله آن است حیله ای که با هر تلاشی هم که بشود ره به جایی نخواهد برد زیرا زبان فارسی توانا تر از آن است که دولتمردان وابسته چه به لحاظ ذهنی وعملی بتوانند با به فراموشی سپردن موقعیت امروز آن به گور بگذارند ویکروز چشم باز کنیم ببینیم که زبان رسمی ایران عربی است و متلا تاجیکها دیگر حتا گفتارشان نیز روسی شده است زیرا سیرلیک آنان را به روسها وصله کرده بوده است .به امید آنکه شرایطی پیش آید تا هر چه بهتر وراحتر ما بتوانیم مشکلات در این رابطه را از جلوی پا برداریم
با سپاس از خانم سمرقندی که این گفت و گو را انجام دادند و همچنین از آقای آشوری که اندیشمندانه درباره مشکلات و مسائل زبان فارسی به عنوان زبان میانجی و ملی ایرانیان می پردازند.
-- عمادی ، Jan 24, 2010 در ساعت 02:34 PMآقای آشوری در اشاره به زبان آلمانی رسمی گفتند Hochdeutsch (هُخ دُیچ) که گویش معیار در هر سه کشور آلمان، اتریش و سوئس است و به دلیل کیفیت نه چندان خوب صدا، که احتمالا در تماس تلفنی ضبط شده است، به صورت اشتباه نوشته شده است و چنانچه به دقت شنیده شود اشتباه روشن می شود.
-- سعید ، Jan 25, 2010 در ساعت 02:34 PMمشکل اساسي در اين است که فرهنگيان ايراني و حتا همين آقاي آشوري هم که از ايشان انتظار ميرود وسعت نظر بشتر داشته باشند، به زبان دري رايج در افغانستان و حتا در مجموع به افغان ها و افغانستان نگرش خودخواهانه «پان ايرانيستي» دارند.
-- ناظر ، Jan 25, 2010 در ساعت 02:34 PMبه گونه مثال آقاي آشوري نمي فرمايند که از هر سه گويش ايراني افغاني و تاجيکي ، گويش افغاني که ايشان آن را لهجه کابلي مي گويند و در واقع زبان رسمي افغانستان است ، به مراتب بيش از گويش ايراني و تاجيکي به زبان ادبي کلاسيک نزديک است و اگر اين مورد قبول نياشد مي توانم هزار و يک مثال ارايه بدارم و اين ادعا را ثابت بسازم.
ديگر اين که در پشته ايران و آريانا هميشه دو فرهنگ وجود داشته يکي در شرق و يکي در غرب و فراموش نه کنيم که زبان همانا فرهنگ نيست
آیا "همگرایی فارسیزبانها" همان پان فارسیسم نیست؟ اگر همگرایی ترکزبانها بد است، پس چرا همگرایی فارسزبانها خوب است؟
-- آیدین ، Jan 25, 2010 در ساعت 02:34 PMبا درود
-- دارا ، Jan 26, 2010 در ساعت 02:34 PMبنده از آقای ناظر وآنگاه آقای آیدین خواهشمندم به نکات زیر بنگرند.
آقای ناظر من فکرنمیکنم فرهنگیان ایران بقول شما و آگاهان ایرانی به نظر من هیچ نگاه دیگری به زیانی که درافغانستان صحبت میشود داشته باشند که غیر ازآنچه در ایران رایج است باشد بقول آقای حکیمی گرامی این دری گفتن شما وتاجیکی گفتن تاجیکها وفارسی گفتن ما ایرانیان درست نیست این زبان یکی است اما اگر در هر کدام ز این کشورها بنگرید متلا برای یک لغت خاص ممکن است در هر گوشه این سرزمینها کلمه خاصی بکار ببرند که با نوشتاری رسمی فرق داشته باشد اما در نوشتاری در هر سه کشور یکی باشد قطعا زبانی که در افغانستان استفاده میشود نقش داشته است در تکامل زبان مشترک وهمینطور تاجیکستان حتا اگر سد ومانعی وجود داشته است به اندازه یک کلمه ویک جمله ویک کتاب هم خود تاتیری است در تکامل شما با استفاده از آریانا چیزی کهدر افغانستان خیلی معمول است در ومعلوم نیست از کجا این سند آمده است که شما اینهمه به آن اهمیت میدهید وبنده که با تاریخ ومطالعه آن مانوسم چنان تفسیری را ندیده ام که شما میکنید که قطعا قصد هویت سازی وهویت سازی دیگر را دارید که این به لحاظ علم تاریخ پذیرفته نیست تاریخ دلیل ومدرکش یگانگی این سرزمینها بوده وهست شما باید آن بخش از مردمی را که در افغانستان سعی در هویت سازی دیگر میکنند با مدرک ودلایل قانع کنند ه که فراوان وفراوان است سعی کنید خاموش کنید این بدان معنی نیست که ایرانیان میخواهند شما را مستعمره سازند خیر کسی نمیتواند برادر خود را اسیر کند قصد بسوی یگانگی رفتن است چرا؟زیرا دنیای سیاست امروز حتا با حاکمیت دموکراسی ها طلب میکند که ما به اینسو برویم زیرا به قدرت کاراتری در برابر دیگران میرسیم واز حقمان بهتر میتوانیم دفاع کنیم سهم خود را از دموکراسی سیاسی جهان میتوانیم بهتر بخواهیم تا به فراموشی سپرده نشویم چون تکه پاره وبیمقداریم وقتی سنگین وزن باشیم پهلوانی ما بهتر به چشم میاید وکمتر کسی جرات جسارت به مارا میابد
اما دوست گرامی آیدین
من قبلا آنگونه که یادم یماید در مقاله های دیگر با شمابگو ومگوهایی داشته ام ودر آنجا بنام کسی که پدرش ترک زبان ومادرش فارس است نوشته ام اینبار هم شما بیجهت وارد محرکه شده اید اینجا بحت بر سر زبان فارسی است که دارای یک دستور زبان وگویش بسیار بسیار نزدیک بهم است نه بحت در مورد ترک زبانان است که نه دستور زبانی مشترک دارند ونه کویش های یگانه دارند ونه همدیگر را میفهمند آنان اول باید یکی دو قرن سعی بر آرایش وویرایش زبانهای ترکی خود کنند وبعد الفبای مشترکی وبعد منابع بسیار ضعیف خود را نیز برای هم قابل فهم سازند تا تازه به این نقطه برسند که ما امروز دراین مقاله ها مشغولیم میبینید که فاصله وراه بسیار زیاد است واکنون تنها شما میتوانید همگرایی را از ریشه برای کشورهای متفاوت ترک ومتفاوت لهجه را پایه ریزی کنید یعنی فونداسیون بریزید ما ساختمان را هم ساخته ایم بحتمان بر سر درست استفاده کردن وجای گرفتن درست هرکس در این ساختمان است
ترک زبانان نیز اگر همگرایی کنند حقشان است وایرادی برآنان نیست
آقاي دارا
-- ناظر ، Jan 27, 2010 در ساعت 02:34 PMبه لحن نوشته تان اگر توجه بفرماييد متوجه خواهيد شد که اين لحن آمرانه و اربابانه اگر نباشد کم از کم لحني است که بزرگتر با کوچکتر و معلم با دانش آموز صحبت مي کند
من هم نه کمتر از شما با تاريخ علاقه مندم و تنها کتابهاي فارسي شهنشاه فرموده و آيت الله مآبانه را نه که به علاوه فارسي به شش زبان ديگر هم کتاب مي خوانم
به سلامت باشيد و اميد فرا بگيريد که با ما افغان ها و ترک ها و ديگر غير فارس ها به حيث طرف برابر صحبت بکنيد آن وقت است که مي توانيم با هم نزديک شويم نه اين که ايران و ايراني با ما با لحن آقامنشانه صحبت بفرمايند
آقای ناظر درود بر شما
-- دارا ، Jan 27, 2010 در ساعت 02:34 PMاول اینکه بنده چه در ایران که بودم وچه اکنون که در گوشه ای ازدنیای فراخ اما با قید وبند به آزادی انسان به برابری انسان به کرامت انسانی انسان معتقدم ویکی از دلایل بودن در غربت نیز از همینجا میاید دلم میخواست درایران بودی تا اکر برادران افغانی که در ایران بودند ودر شهر من به شما آدرس بدهم وبروی وبپرسی که در زمانی که حال بعلت حق کشی های بعضی از هم میهنان من بعضی از افغانها دست به کارهای غیر معمول میزدند وجو ناسالمی برای آنان که حق وحقوقشان از ایران بیش از روس وآمریکایی وهرجای دیگری بود وهست بنده برای آن برادران چه کرده ام حتا هم بازیهای فرزندان من از بچه های همین مهاجران بودند در حالیکه در شهرم انسان شناخته شده ای وبقول معروف از کلاس دیگر بودم هر چند خود به این اعتقادی ندارم اما دوست عزیز ناچارم برگردم به سالها قبل در اروپا وبحتی که بادوستی وخانمش که هردو تحصیل کرده های مسکو بودند که چون شما روسی را مانند بلبل هزار حرف میزدند البته شما بمانند بلبل ده هزار حرف میزنید آنهم چند زبان که مهم نیست منهم 4 زبان را خوب میدانم امروز بچه ها 7 زبان ویا بیشتر میدانند این دلیل بر برتری افکار انسان نمیشود ما در آن بحت ها از سوسیالیسم گرفته تا مذهب وهر چیزی را بحت میکردیم که دوستان بیشتر جانب روس ها را میگرفتند تا در انتها به جانب افغانستان مظلوم باز گشتند منظور به لحاظ فکری واکنون در آمریکا هستند خوب من معلوم است به نجیب الله بیشتر معتقدم تا هر کدام از مذهبی های حاکم زیرا افغانها نیاز به یک دگردیسی دارند اما نه به شما زیرا بوی وابستگی به روسها از مغز استخوانتان هم میاید وبنده معتقدم که تمام این مصیبتهای شما زاده ومتولد شده روس های اجازه بدهید بگویم کتیف است منظورم توهین به انسانهای روس نیست منظورم گرداننگان ک گ ب وکرملین نشینان است که ما نیز زخمه های بسیار از آنان خورده وهنوز میخوریم.بنده نیز در جوانی با دوستان بسیار سعی در شناسایی آن حکومت ناسیونالیستی روس که نامش کشور های سوسیالیستی وشورایی بود داشتم کتابهای همین آقای آشوری از اولین کتابهایی بود که در 16 سالگی دوستان من بدستم دادند اما چون به تاریخ علاقمند بودم دیگر نویسند ه های قدر چپ نیز نتوانستند مخ بنده را بزنند وتا چریک شوم وبعد امروز با رهبرانم در صدای آمریکا و بی بی سی ودیگر رسانه های بقولشان امپریالیستی جیره خور گردم. شما بیشک با حکومت دست نشانده ومزدور روس ها بوده اید که اینگونه به آمرانه بودن اشاره میکنید زیرا همانها بودند که از برابری خلقها میگفتند اما چون پرده برافتاد تاجیکها وترکها وارامن ها وگرجی ها باید تازه بروند واز زیر زمینها دنبال الفبایشان بگردند که البته اگر مانند تاجیکها موریانه روس ها آنرا نخورده باشد شاید بشود به خود بازگشت هیچگاه در ایران در هیچ رزیمی آمرانه به افغانها امری نکرده اند که همیشه برادرانه بوده است البته افغانها قومیت های دیگر را نیز دارند که گاهی بخاطر ترس از تقویت فارسی زبانان این ایرانی ستیزی را چاشنی میزنند آقای حکیمی گرامی نیز اشاره کرده بودند البته اگر شما ایشان را به مزدوری متهم نکنید.اما کسانی مانند شما که هنوز برای روس ها اشک میریزید بدانید که به خاک گرامی افغانستان خیانتگرید عین همین کلمه را بدوستان افغانم که در آن نظام از مسولین امنیتی تا معاون وزیر بوده اند بدون شرم میگویم زیرا میتوانم اتبات کنم که اینچنین اند تنها کافی است که قبول کنند که اگر آن کودتای روسها مردم افغانستان خصوصا زنان اینهمه هزینه میدانند ؟حتما نه وحتما اگر آن نظام میماند امروز شما پیشرفته تر آزادتر ودارای ارگانهای مدنی بیشتری بودید و منبع نان بچه های مظلوم افغان در بامیان نیز بود ومن نیز در شب انفجارش ساعتها با بغض گریه نمیکردم.افکاری نظیر شما که تنها ادعای برابری خلقها را دارید آنهم دیکته های کرملین است این بلا را بر سر افغانها آوردید وامروز بقولتان مزدور آمریکاییها کرزی حکم میراند.کرامت انسانی شرافت انسانی را روس ها لجنمال کردند ومیکنند به یک نکته از دوستی اروپایی اشاره وتمام کنم زمانیکه دیوار فروریخت اروپاییها زیاد کمکهای مالی وجنسی به روسها کردند من از ـآن دوست پرسیدم چرا؟وچرا به آمریکای لاتین به آفریقا اینقدر اهمیت نمیدهید؟او که کاملا سیاسی است گفت تو روسها را نمیشناسی انسانهای منطق پذیری نیستند یکدفعه دیدی برای آنکه گرسنه اند هجوم آوردند واروپا را ویرانه کردند آنان کاری را که میخواهند بکنند نمیگویند
جناب آقاي دارا
-- ناظر ، Feb 10, 2010 در ساعت 02:34 PMبراي يک گفت و شنود سالم پيش از همه چيز احترام متقابل ، راستگويي و صداقت لازم است .
شما چند نکته را در نبشته اخير تان به نقل قول از من آورده ايد که من اصلاً چنان نگفته ام؛ مثلاً من در مورد آقاي کرزي کجا چنين گفته ام که آن را به من نسبت داده ايد و در مورد روسيه و روس ها شما از کجا مي دانيد که داوري من چنين است که نوشته ايد.
«آزادي، برادري و برابري» شعار انقلاب فرانسه است و برابري حقوقي ملت ها و کشورها و حق خود اراديت و حقوق فرهنگي اقليت ها و امثاله در منشور سازمان ملل و ميثاق هاي معتبر بين المللي درج اند. اگر اين ها را شما نمي پذيريد ديگر بحث با شما بي فايده است
در مورد وجود علايق مشترک و نيز تفاوت هاي فرهنگي ميان افغانستان و ايران هر کسي که کمي با فرهنگ دو کشور آشنا است مي داند ؛ اگر شما خبر نداريد و نمي دانيد بفرماييد بنويسيد تا براي تان مثال ها بياورم
من در پاسخ به آقاي دارا يادداشتي فرستادم که تا کنون نشر نشده است؛ آن يادداشت مطابق به نورم هاي ژورنالستيک بود و من تنها از خودم در برابر اتهامات بي پايه ي آقاي دارا دفاع کرده ام- اميدوارم شما دست به سانسور نزنيد ؛ در غير آن شما ناگزير خواهيد بود مسووليت اتهامات واهي آقاي دارا را بر عهده بگيريد و شريک تخطي وي شويد
-- ناظر ، Feb 11, 2010 در ساعت 02:34 PMآقاي دارا به عوض استدلال در رد نظريات من به دشنامگويي و اتهام بندي متوسل شده است
ايشان به طور غير مستقيم و به ناحق مرا به هواداري از کودتاها و نمي دانم طالبان و چي و چي متهم کرده است
آقاي دارا بدون سند و مدرک مرا به روس گرايي متهم کرده است
آقاي دارا به نقل قول از من به رييس جمهور کرزي اهانت کرده است- در حالي که من چنين چيزي نگفته ام
باز هم مي گويم ايشان با لحن ارباب منشانه و مستبدانه سخن مي گويند و خود را در امور متخصص مي دانند که از ان ها آگاهي ندارند و معلوم نيست ايشان حتا يک بار هم در افغانستان تشريف داشته اند و يا خير؟!
آغای دارا درود برشما!
-- آزاد/ بدخشان- افغانستان ، Feb 21, 2010 در ساعت 02:34 PMنخست: گفت و گوی شهزاده سمرقندی را با استاد داریوش آشوری خواندم و به گفته ما دروازی ها آقای آشوری خیلی نغز به نکته های باریکی در زمینه عوامل واگرایی و بستر همگرایی اشاره کرده اند.
دوم این که اگر دوست گرامی مان (آقای دارا) خاطر نازک تر از گل شان نرنجد، ادبیات آقای دارا در بحث با دوست افغانستانی ما آقای ناظر، خیلی شبیه ادبیات سیاسی "احمدی نژاد- چاوز" است. یعنی زود احساسات شان برانگیخته می شود و به هرکس برچسپ می زنند. اگر کسی به ذوق جناب شان گپ نزد، کار آن تمام است. باید مزدور باشد و جاسوس خطابش کرد و هر چه دل تنگ جناب عالی خواست، باید بگویند. فکر می کنم که این یک مشکل فرهنگی است. من به عنوان یک تاجک بدخشانی دروازی افغانستانی، این گونه برخورد ها را در سرزمین خودم زیاد دیده ام. هنگامی این جا شما اگر در افغانستان با زبان کمی سره تر فارسی بنویسید، برچسپ جاسوسی جمهوری اسلامی ایران به شما زده می شود. وقتی دیدگاه آقای دارا را خواندم، هیچ تفاوتی میان دیدگاه فاشست های پشتون افغانستانی نسبت به دلسوزان و گویندگان زبان فارسی در افغانستان و دیدگاه آقای دارا ندیدم. اون ها به ما برچسپ جاسوسی نه به ایران بلکه به جمهوری اسلامی ایران را می زنند و این آقای دارا هم ساده برچسپ جاسوسی روس را به یک انسان می زند. بحث جناب آقای دارا به یک بحث کاملا سیاسی خیلی نزدیک است تا یک بحث فرهنگی و زبان شناختی. من نسبت به زبان خودم خیلی تعصب هم دارم و در سال 1386 خورشید هنگامی که وزیر بی سواد فرهنگ افغانستان (عبدالکریم خرم) خبرنگار تلویزیون محلی دولتی بلخ را به خاطر کاربرد واژه دانشگاه از کار برکنار کرد، ما گروهی از جوانان در برابر شورای ملی افغانستان دست به راهپیمایی زدیم و من افتخار دارم که کتاب "دری" سال اول سواد آموزی را من برایش در برابر رسانه ها تحفه دادم؛ با این همه تعصب فارسی گرایانه ام، خدمت جناب آقای دارا عرض کنم که تا هنوز هم نگاه سیاسی به مسأله زبان و استفاده از آن برای اهداف سیاسی حکومت ها یک مشکل جدی فراراه همگرایی ما فارسی زبان ها است، این مسأله را شما نادیده نگیرید. جمهوری اسلامی ایران با استفاده از روکش زبان فارسی در فکر دغدغه های مذهبی شیعه گرایانه افراطی خودش در تاجکستان و افغانستان است و این یک واقعیت است. اگر کسی گاهی در برابر این استفاده ابزاری از زبان در افغانستان و تاجکستان حرفی می زند، به معنا دشمنی با گذشته پر بار فرهنگی تاریخی خودش نیست، بلکه به معنای اعتراض در برابر استفاده های سیاسی حکومت جمهوری اسلامی از این روکش است.
سوم: آقای دارا از کاربرد واژه آریانا انتقاد کرده اند. در این روز ها نوشته ای را از یک افغانستانی به نام سلیمان راوش خوندم که او هم چنین چیزی می گفت؛ اما تاجایی که من هم دو سه صفحه کتاب خونده ام، خدمت شان عرض کنم که در متون کهن کلمه آریانا کار برد داشته (هرچند ایران کاربرد بیشتر داشته است) و برداشت خودم این است که آریانا و ایران شکل های تحول یافته یک دیگر هستند. (ممکن برداشت من نادرست باشد، اما تاکنون به این باور هستم و در صورت دریافت دیگری، آن را می پزیرم.) دیگر این که ما وقتی می گوییم آریایی هستیم و یا ایرانی هستیم، هدف جمهوری اسلامی ایران نیست. جمهوری اسلامی کنونی بخش بزرگش ایران است، اما بخش دیگرش فارس و عراق العجم است. افغانستان امروزی هم همه اش در قلمرو ایران کهن نیست. تاجکستان و ازبکستان هم به همینگونه. ایران کهن متأسفانه تکه تکه شده است. ما به جای جغرافیای ایران کهن، به فرهنگ ایران کهن و یا آریانای باستان توجه داشته باشیم و این نقطه آغاز خوب خواهد بود.
چهارم: آقای ناظر گفتند که گویش کابلی ها به متون کهن نزدیک تر است. این حرف شان زیاد حرف نادرست نیست که آقای دارا بر ایشان خشم گرفتند. من یک هفته پیش با دوست خوب ایرانی ام که او را خواهر بزرگ خودم خوانده ام، بحثی داشتیم و بعد من نوشتم که (...هنگام نماز "پیشین"....) برایم گفت: پیشین یعنی چه؟ من گفتم نماز پیشین یعنی نماز ظهر. پس از آن گفت که به نماز عصر، عشا و صبح چه می گویید؟ گفتم دیگر، خفتن و بامداد. برایش جالب بود. می گفت که خیلی شبیه ادبیات کهن و بازبان بیهقی سخن می گویید.
پنجم: آقای دارا هرچند گفته اند که پدر بزرگوارشان ترک است، اما برخورد شان با آقای آیدن خیلی توهین آمیز بوده است. آقای آیدن فقط یک پرسش را مطرح کردند، نه این که شما زبان شان را تو هین کنید و به آن خرده بگیرید. فکر می کنم که این برخواسته از همان باور های پرخاش گرایانه و ستیزه جویانه انقلابی دوستان است. ایشان یک نوع برتری ارزشی زبان فارسی را در بحث شان با آقای آیدن نسبت به دیگر زبان ها مطرح کرده اند. در حالی که چنین چیزی از لحاظ ارزشی درست نیست. من همان گونه که از فاشیزم پشتون در افغانستان نفرت دارم و در دل تاریخم خاطره های تلخی نهان دارم، نسبت به فارسی گرایی ای افراطی ای که در دوران سلطنت پهلوی در ایران ظهور کرد و دیگر اقوام خورد و کوچک خودشان را گم کرده اند و این روند در دوران جمهوری اسلامی تشدید یافت و دامن تبعیظ، مذهب رانیز گرفت، سخت مخالفم. حق خواهی چیزی دیگری است و برتری طلبی خواست دیگر. مشکل فکر می کنم در برتری طلبی ها است. ما فارسی زبان هایی که در ازبکستان، افغانستان، تاجکستان و دیگر مناطق آسیای میانه و حتا در شبه قاره هند و حتا در شماری از کشور های حاشیه خلیج فارس مورد ستم فرهنگی و زبانی و سیاسی قرار گرفته ایم، نباید جنبش حق خواهی مان به جنبش برتری طلبی تبدیل شود و خدای نخواسته ما هایی که امروز مظلومیم، فردا خود ظالم و دیگران را مورد ستم خویش قرار ندهیم و قربانی سازیم.
امید وارم که آقای دارا بر من خشم نگیرند و مرا خدای نخواسته کدام برچسپی نزنند. ایشان از دوست و هموطن بدخشانی ام (آثار حکیمی) که شهزاده سمر قندی با ایشان نیز گفت و گویی در رادیو زمانه داشتند، چند بار نام برده اند و به آن مثال زده اند. من و آقای حکیمی به یک دیگر می گوییم، بچه جیه (یعنی برادر. چون به لهجه بدخشانی های افغانستانی، مادر را "جیه" می گویند.)
درود بر آزاد عزيز از بدخشان
-- اشكان ، Mar 3, 2010 در ساعت 02:34 PMهمه بايد بدانند هيچ برتري نسبت به بقيه وجود ندارد.ما تنها خواهان حفظ هويت هستيم
اشکان گرامي
-- ناظر ، Mar 7, 2010 در ساعت 02:34 PMپيام شما مبهم است شما نوشته ايد که خواهان حفظ هويت هستيد و من مي پرسم: خواهان حفظ کدام هويت هستيد ؟
با سلام به ناظر عزيز
-- اشكان ، May 6, 2010 در ساعت 02:34 PMدوست گرامي نخست بايد بگويم همه ما انسان هستيم و هيچ برتري نسبت به هم نداريم و اگر صحبت از تقويت زبان فارسي مي شود بدان جهت است كه اين زبان از قديم پل ارتباطي بين مردمان از سيحون و جيحون تا غرب ايران كنوني بوده است.ولي سياست دولت روسيه از قديم و انگليس در چند قرن گذشته شكاف و تغيير هويت مردمان اين منطقه بوده است.شما ببينيد مردم تاجيك امروزه در سه كشور تاجيكستان-افغانستان و ازبكستان پراكنده شده اند و ارتباط زباني به واسطه تغيير خط از هم گسسته شده است.شهرهاي مهم و تاريخي سمرقند و بخارا و ترمذ و غيره با سياست تضعيف قومي و زباني روسيه به ازبكستان سپرده شد و تاجيك هاي آن با سياست فاشيستي دولت اين كشور به سوي حذف و از خود بيگانگي پيش مي روند.آنها شايد ندادند كه شاه اسماعيل ساماني چه خدماتي را به آن مردم عرضه داشت و يا دانشمنداني چون ابن سينا-ابوريحان -خوارزمي و غيره از همين مردم بوده اند كه به بشريت خدمت كردند.بنابراين ايم كه مي گويم حفظ هويت يعني جلوگيري از حذف يك قوم متمدن.
اما نكته دوم اينكه اگر به هر زباني صحبت ميكنيد براي ما قابل احترام است و ما شما را همچون برادر خود مي دانيم .