رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی > «اولین اجراهای من بهصورت زنده از تلویزیون بود» | ||
«اولین اجراهای من بهصورت زنده از تلویزیون بود»مینو صابرییکی از خوانندگان مردمی که دوران پیش از انقلاب محبوبیت بسیاری داشت ایرج مهدیان بود. او علاوه بر همکاری با رادیو و تلویزیون و اجرای برنامه در کاباره برای فیلمفارسیها هم ترانههایی اجرا کرد. ترانههای گلمریم، فانوس، ای دل بنال، ای گلمینای من، با اجرای ایرج مهدیان از جملهی کارهایی بود که جزو صفحات پرفروش آنروزها بود.
ایرج مهدیان در سبزوار به دنیا آمده و دوران کودکی و نوجوانیاش را در مشهد سپری کرد و سپس به تهران آمد و بعد از اخذ دیپلم جذب تلویزیون «ثابت پاسال» شده. ایرج مهدیان حدود بیستسال است که از ایران به آلمان مهاجرت کرده است. این گفتوگو، تلفنی انجام شده است. شما فعالیت هنریتان را چگونه آغاز کردید؟ اولینبار برنامههای هنریام را در تلویزیون ثابت پاسال شروع کردم. آنزمان برنامهها بهصورت زنده پخش میشد و من بیش از یکسال با این تلویزیون همکاری داشتم. اگر همنسلان خود من و یا کمی قدیمیتر خاطرشان باشد آنزمان سریالی از تلویزیون پخش میشد با نام «فراری». بعد از پخش این سریال نیمساعت برنامه اجرا میکردیم تقریبا به سبک «گلها»؛ ترانه میخواندم بعد آواز و دوباره ترانه. ارکستر هم ارکستر آقای «حکیمی» بود، که دوست دارم از این طریق یادی از ایشان کنم، آقای «حقیقی» ویولون میزد. زندهیاد «بهنام» که دیگر بین ما نیست و آقایی بودند که سنتور میزدند که متاسفانه نامشان یادم نیست. آن دورهای که من به خاطر دارم و اوج شهرت شما بود معمولا خوانندگانی که سبک شما میخواندند و در بین تمام اقشار مردم علاقمندان زیادی هم داشتند خیلی کم در رادیو و تلویزیون حضور داشتند، دلیلاش چه بود؟ بهخاطر اینکه آهنگهایشان عربی بود. آهنگهای عربی معمولا از رادیو و تلویزیون پخش نمیشد. باید آهنگها مشخصا ریتم ایرانی میداشتند. بعدها هم که برنامههای پاپ رادیو و شوهای تلویزیونی شروع شد که تقریبا سبک جدیدی روی کار آمد که جوانان بیشتر گرایش داشتند؛ ما هم رفتیم سراغ چنین ترانههایی مثل ترانهی «گلمریم» و این سبک ترانهها.
اشاره فرمودید به ترانهی گلمریم؛ گویا این ترانه را شما اول اجرا کردید بعد زندهیاد «گیتی»؛ این ترانه را چهکسی ساخته بود؟ بله. شعر و آهنگ این ترانه از زندهیاد «کریم فکور» هست. من این ترانه را برای رادیو خواندم و بعد زندهیاد گیتی، خوب شد یادی از ایشان کردیم، جایشان خالی است. حدود یکی-دو ماه بود این آهنگ به بازار آمده بود خانم گیتی شوق داشتند این ترانه را بخوانند؛ آقای کریم فکور با من صحبت کردند من هم رضایت دادم ایشان این آهنگ را بخوانند. پیش از انقلاب در کدام تیاترها و کابارهها برنامه اجرا میکردید؟ من مدت کمی در کاباره بودم؛ در کاباره «مولنروژ» میخواندم. همراه با زندهیاد «ویگن» پنجسال آنجا برنامه داشتیم. ساعات کار این کابارهها به چهصورت بود؟ شبها از چه ساعتی برنامهها آغاز میشد و تا چه ساعتی ادامه داشت؟ از ساعت هشت شب شروع میشد. مهمانها که میآمدند خوانندهها بهترتیب برنامه اجرا میکردند و معمولا بیستدقیقه تا نیمساعت برنامه داشتند. برنامههای من معمولا از ساعت یازده و نیم تا دوازده بود. زندهیاد ویگن فینال میخواند؛ یعنی آخرین برنامه مال زندهیاد ویگن بود. شما برای فیلمفارسی هم ترانههای زیاد خواندهاید؛ پیشنهاد این ترانههایی که قرار بود خوانده شود به شما میشد یا آهنگساز؟ اوصولا آهنگساز آهنگی را میساخت و رجوع میکرد به کارگردان فیلم. کارگردان روی صدای خواننده بحث میکرد و پیشنهاد میداد که من بخوانم یا استاد «ایرج» بخواند و یا آقای عارف بخواند. من هفده آهنگ متن فیلم خواندم.
کلا چند صفحه و آلبوم بیرون دادهاید؟ بیش از صد و ده آهنگ اجرا کردم که بیش از بیستتای آن مال تلویزیون است و صفحه و نوار نشد چون آنموقع بهطور زنده پخش میشد و بعد به «آبادان» میرفت و پخش میشد دیگر دسترسی به نوار و صفحه نبود. متاسفانه آهنگهایی که من خیلی دوست دارم داشته باشمشان در دسترسام نیست. اینها آهنگهایی است که برای تلویزیون خواندم به صورت گلها. ولی فکر میکنم در ایران استادِ خودم، استاد «حکیمی» اینها را دارند و میخواهم از ایشان تقاضا کنم به یک شکلی این آهنگها را بکشیم روی سیدی و عرضه کنیم. اینها یادآور خاطرات جوانی من است که در تلویزیون بودم. شما فرمودید بهصورت برنامههای گلها اجرا میشد؛ آیا دقیقا مثل برنامههای گلها نیمساعته بود و گویندهای داشتید که شعر دکلمه کند؟ نه. اینکه به گلها تشبیه کردیم بهدلیل سبکی است که مردم از گلها در ذهن دارند. اول ترانه میخواندم بعد نوازندهها تکنوازی میکردند سپس آواز میخواندم و در آخر دوباره همان ترانه را تکرار میکردم. برخی از هنرمندان، از جمله خود شما، راحت به ایران سفر میکنید و مشکلی ندارید؛ فکر میکنید اگر بخواهید در ایران فعالیت هنری داشته باشید امکانپذیر است؟ به شما مجوز میدهند؟ تصمیمی نگرفتم، اقدامی هم نکردم، ولی فکر نمیکنم مشکلی وجود داشته باشد. بهطور یقین میدانم که پروندهام پاک ِپاک است. بهطور مثال آقای «امیر شاملو» در یکی از رستورانهای تهران هر شب برنامه اجرا میکند که هم دل مردم را شاد میکند و هم خودشان به فعالیتشان ادامه میدهند. شما تصمیم ندارید در ایران فعالیت کنید؟ این را میگذارم به عهدهی زمان. که اگر توفیقاش را خدا بدهد؛ آرزوی من هست که برای عزیزان در ایران رودررو برنامه اجرا کنم. البته عزیزانی که در ایران ماندند توفیق بیشتری داشتند که بتوانند فعالیت کنند. شاید چون ما بیرون از ایران بودیم و سهلانگاری خود من هم شاید باشد. بعد از سیو هفت-هشتسال به هر گوشهی مغزم فشار بیاورم این خاطره را به یاد نمیآورم. اگر گوشهای از آن را بگویید ممکن است یادم بیاید. حکایت آن برنامهی تلویزیونی که پخش شده بود و آن سنتور نوازتان؛ یادتان آمد؟ نه متاسفانه! حالا من خاطرهای از خاطرات شما را میگویم! روزی در برنامهی صبح جمعه مهمان بودید فکر میکنم زندهیاد «منوچهر نوذری» برنامه را اجرا میکردند. بعد از گفتوگو، از شما خواستند که خاطرهای از دوران کار هنریتان تعریف کنید. زمانی شما و نوازندگانتان برنامهای اجرا کرده بودید که تلویزیون فیلمبرداری میکرده که بعد آن را پخش کند ... آنموقع برنامهی ما مستقیم روی آنتن میرفت؛ ضبط نمیشد که دوباره پخش شود فقط اجرای زنده بود. فقط برای تلویزیونِ ثابت پاسال در آبادان ضبط میشد و به آبادان فرستاده میشد. حالا من خاطرهتان را عینا برایتان تعریف میکنم. گفتید وقتی این فیلم پخش شد و من از تلویزیون آن را تماشا کردم احساس کردم یک صدای اضافه روی فیلم هست؛ ناراحت شدم و گفتم موضوع چی بوده؟ فیلم کهنه و قدیمی بوده؟ بعد متوجه شدم که آن صدای اضافه، صدای قار و قور شکم سنتورنوازمان بوده. (با خنده) اتفاقا خوب شد یادم انداختید در طی دورانی که من در تلویزیون برنامه اجرا میکردم دو یا سه برنامه را ضبط کردند که دو آهنگ اجرا میکردیم؛ یکی زنده و دومی را ضبط میکردیم برای بار دوم. حالا یادم آمد آنروز که نشسته بودیم پای تلویزیون و گوش میکردیم دیدیم یک صدای اضافه میآید. ... عجب حافظهای دارید شما خانم صابری! میگویند آدمهایی که حافظهشان خیلی قوی است دچار آلزایمر میشوند! شما بعد از سیو هفت-هشت سال این صحبت را به یاد دارید! روزهای سهشنبه برای ضبط به رادیو میرفتیم. خاطرات خیلی خوبی از آنجا دارم. خب برایمان تعریف کنید! واقعا خیلی خاطرههای قشنگی داشتیم. سهشنبهها به رادیو میرفتیم. اکثر هنرمندان نازنینی که خیلیهاشان الان بین ما نیستند بودند. آنجا آقایی بود که ظهرها برای ما ناهار تدارک میدید ولی بچهها نمیماندند و با هم میرفتیم رستوران «نایب» در بازار. هر موقع یاد خاطرههای آنروزها و خندههایی که روی لب همه بود میافتم غمگین میشوم که دیگر آنها نیستند و همهشان را باید بگوییم زندهیاد، زندهیاد. ... به هر حال خاطرات خیلی خوبی بود خاطرات آنروزها! من یک خاطره از شما گفتم حالا خودتان هم برایمان خاطرهای تعریف کنید! برای اولینبار رفته بودم برای شرکت نفتِ جنوب برنامه اجرا کنم. آقایانی که دستاندکار بودند خواسته بودند کسی را به جای من ببرند که خودشان طالب بودند اما روی رایگیریای که کرده بودند تمام کارمندان و کارگران عزیز شرکت نفت من را خواسته بودند و آن آقا اجبارا من را دعوت کرد. ما رفتیم، بعد از استراحتی که کردیم یک آقایی آنجا بودند که مسوول برنامههای شرکت نفت آنجا بودند. سلیمپور گفت شما دعوت کردید و نمیشناسیدشان؟ گفت والله آنچیزی که من در تلویزیون دیدهام با این که اینها - کسانی که مخالف آمدن من بودند – میگویند تفاوت دارد! می خواهم ببینم واقعیت چیست؟ آخر به ما گفتند آقای ایرج مهدیان قدی دارد یک متر و روی صندلی میایستد و برنامه اجرا میکند؛ موی سر هم ندارد. من خندهام گرفته بود که قدم یک متر بوده و میرفتم روی صندلی برنامه اجرا میکردم و مو هم روی سرم نبوده! حالا به خوب و بد این خاطره کار ندارم اما برخی بهخاطر سواستفادههایشان چه حرکتهایی ازشان سر میزند! |
نظرهای خوانندگان
یادرود وسپاس از خانم صابری که همیشه مارا به خاطرات گذشته میبرند من بسیار صدای آقای مهدیان رادوست داشته ودارم وخاطرات بسیاری حتا هنوز در خارج روزانه صدای ایشان رامشنوم یک خواهش از ایشان دارم من دوستی داشتم که او هم دارای صدای خوبی بود واهل مشهد ولی در فارس کار میکرد بنام آقای ع ا موذن ایشان میگفت که با شما بسیار دوست نزدیکی هستند وشما در آنزمان اصرار داشتید که او هم بخواند ولی او اینکار را نکرد من بیش از 30 سال است که خبری از ایشان ندارم چنانچه ادعای آن دوست درست باشد بعید میدانم دروغ باشد زیرا انسان درستی بود اگر متوجه شدید که را میگویم در صورت داشتن خبر از ایشان به همین رادیو زمانه که آدرس میل ام وجود دارد خبر دهید تا بتوان با او تماس گرفت وحال وروزگارش را فهمید چنانچه زنده باشد که امید وارم باشد از شما شپاسگزار خواهم بود
-- بهروز ، Dec 6, 2009 در ساعت 01:36 PMممنون خانوم صابری به خاطر مصاحبه با آقای ایرج مهدیان که چه خاطراتی رو واسه من تداعی کرد .الهی که زنده باشن و سالم و کاش برگردن و ما رو از صدای خودشون
-- هستی ، Dec 6, 2009 در ساعت 01:36 PMبی بهره نزارن