رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی > «من آدم معترضی هستم» | ||
«من آدم معترضی هستم»مینو صابریminoo.saberi@radiozamaneh.comاینبار، با یک خوانندهی وبلاگنویس گفتوگو کردم؛ یا یک وبلاگنویس خواننده. «فرید صلواتی» در دیماه سال هزار و سیصد و پنجاه در یک خانوادهی مذهبی بهدنیا آمد. او که نوهی استاد «علامه محمد تقی جعفری» است در سالهای اخیر به موسیقی روی آورده. فرید که فارغالتحصیل رشتهی کتابداری و اطلاعرسانی است با برخی از نشریات رسمی کشور همکاری میکند. او مدتی دستیار محمدعلی نجفی کارگردان سینما بوده. فرید صلواتی فعالیت موسیقیاش را در کنار هومن هُمامی (آهنگساز) آغاز کرده است. فرید صلواتی ساکن اصفهان است و این گفتوگو تلفنی انجام شدهاست:
اینطور که به نظر میآید موسیقی شما، یک لحن اعتراضی دارد؛ آیا این ترانهها با این حالوهوا، حاصل فضای داخلی - کشور - بعد از انتخابات است و یا اینکه این اعتراض پیش از این هم در کارهای شما احساس میشده؟ ابتدای به دنیا آمدن من مصادف با موضوع زندان پدرم بوده. وقتی سال پنجاه بهدنیا آمدم پدر بزرگام اسم منرا گذاشته بوده «آزادعلی»؛ چون اسم پدرم علی است و روزی که از زندان آزاد شده بودند من همانروز بهدنیا آمده بودم. اصولآ من با این فضا بزرگ شدهام. پدر من یک شخص سیاسی بوده که دائم اعتراض میکرده؛ بعد که وارد کار مطبوعات میشود با روزنامهی خودش اعتراض میکرده. من با این فضا بزرگ شدهام؛ به همین دلیل معمولآ کارهایی هم که انجام میدهم، چه در زمینهی فیلمسازی و چه موسیقی و حتی مطالبی که در روزنامهها مینوشتم؛ دیدی که معمولآ به جامعهام داشتهام یک دید -نمیتوانم بگویم کاملاً اعتراضی - بلکه دیدی سیاسی بوده است؛ چون خانوادگی سیاسی هستیم. در کارهایی که انجام دادهام مخصوصآ این آثار جدیدم؛ دنبال یک شعر خاص میگشتم که تاریخ مصرف نداشته باشد. نمیخواهم بگویم لزوماً تأثیر گرفته از فضای کنونی و جنبش سبز بوده؛ اینطور نیست. من اصلآ با این مسئله موافق نیستم. من دلم میخواهد حرفی که الآن میزنم ده سال دیگر هم بتوانم همان حرفرا بزنم. هنرمندی که آثارش تاریخ مصرف داشته باشد هنرمند نیست. نمیخواهم خودم را با «مولوی»، «حافظ» و یا «سعدی» مقایسه کنم؛ وقتی میبینیم «فردوسی» آن شاهنامه را سروده، هنوز هم شاهنامه است، هزار سال دیگر هم شاهنامه است و یا کارهای مولوی هزاران سال دیگر همان است و یا کارهای مرحوم دکتر «شریعتی» و دیگران. نمیگویم میتوانم مثل آنها بشوم اما اینرا الگوی کارخودم قرار دادهام و امیدوارم بتوانم اینکار را ادامه دهم.
چیزی که بیشتر در وهلهی اول توجه منرا جلب کرد این بود که شما نوهی استاد «علامه جعفری» هستید؛ میخواهم ببینم آیا با توجه به شرایط مذهبی خانوادهتان، وقتی شما وارد عرصهی موسیقی شدید مشکلی نداشتید؟ و دیگر اینکه در جامعه چه عکسالعملهایی دیدهاید؟ خوشبختانه در خانوادهی من مواردی اینچنین نبود. وقتی که من «سهتار» را انتخاب کردم هیچوقت پدرم ایراد نگرفت؛ بلکه یک جاهایی هم منرا تشویق میکرد. پدر بزرگام علامه جعفری هم میدانستند که من کار موسیقی میکنم و یا حتی کار فیلم انجام میدهم و معمولآ زمانیکه جشنوارهی فیلم بود ایشان از من در بارهی وضعیت جشنواره و فیلمهایی که اکران میشدند سؤال میکردند. اتفاقآ ایشان خیلی به هنر علاقه داشتند، و جالب است بدانید که علامه از صدای خوبی هم برخوردار بودند؛ مخصوصآ دستگاههای موسیقی را بهخوبی میشناختند. گاه در جلسات خصوصی ایشان اشعار مولانا را زمزمه میکردند. خانواده هیچ ایرادی از من نگرفتند اما در جامعه بازتاب خاصی دارد. کلآ در قشر مذهبی با یک دید دیگری نگاه میکنند و گوشزد میکنند که حواست باشد آبروی خانواده نرود. حواست باشد بیگدار به آب نزنی. اما خوشبختانه در خانوادهی من این چیزها نبوده ولی خب من هم خیلی مواظب بودم و جوری عمل میکردم که شآن و منزلت این اشخاص حفظ شود، ضمن اینکه علائق خودم را هم دنبال کردم. اشاره کردید که استاد علامه جعفری به موسیقی خیلی علاقه داشتند؛ احتمالآ باید بدانید چه سبک موسیقی را دوست داشتند؟ پیش میآمد ساعاتی را در روز موسیقی گوش کنند؟ و آیا به کار هنرمند خاصی علاقه داشتند؟ اتفاقآ یک سال قبل از در گذشتشان شاهد برخورد جالبی بودم؛ استاد شجریان به منزل ایشان آمده بودند. دیدم ایشان با استاد شجریان که صحبت میکردند تا چه حد به علم موسیقی آشنا بودند؛ حتی شجریان هم تعجب کرده بود که چهطور یک آدم روحانی و آدمی که تحصیلات حوزوی دارد، به این خوبی با موسیقی آشنا هستند و یا چهقدر با تاریخ موسیقی اشنایی دارند. گاهی اوقات که ایشان مثالهایی از پیکاسو و دیگران میزدند تعجب میکردم. اینکه بگویم ساعات خاصی در روز موسیقی گوش میکردند، نه. ایشان دائم یا در حال مطالعه بودند یا در حال درس دادن؛ فرصت نمیکردند. هشت، نه ساعت در روز وقت ایشان صرف مطالعه و یا نوشتن میشد.
برای کارهای اخیرتان دنبال مجوز رفتید؟ میدانم مجوز نمیدهند! چون مثلآ یکی از این کارها - زندانی - از شعرهای پدرم هست که سال هزار و سیصد و پنجاه در زندان سرودند و بعید میدانم در این جَوّ - مخصوصآ حالا - به چنین ترانهای مجوز بدهند. الآن دارم یک کار برای «مولوی» و یک کار برای «دکتر شریعتی» انجام میدهم که میدانم صددرصد مجوز نمیدهند. من فعلآ برای علاقهی خودم دارم کار میکنم. از شما یک سؤال دارم؛ به عنوان کسی که در زمینهی موسیقی فعالیت دارد و میداند که به کارهاش مجوز نمیدهند. آیا پیش میآید که مسئولین امور فرهنگی با افرادی مثل شما برخورد کنند؛ بهطوریکه مانع شده و نگذارند ادامه دهید؟ بله. چون من نتوانستم کار فیلم کنم میآیم در زمینهی موسیقی فعالیت میکنم. چون نتوانستم کار روزنامهنگاری کنم، وبلاگ مینویسم؛ هر چند در زمینهی وبلاگ هم به من ایراد میگیرند. در ابتدای صحبتهای شما که گفتید لحن اعتراضی؛ همینجا اینرا اضافه کنم که اگر بشود از اینها به عنوان اعتراض نام برد؛ بله، من آدم معترضی هستم. من هر کاری را که نتوانم انجام دهم - مانع شوند - کار دیگری انجام میدهم. علاقهی اصلی من «سینما» بوده. پانزده ساله بودم که اولین فیلم سوپر هشتام را ساختم. هفده ساله بودم دستیار شخصی چون «محمدعلی نجفی» شدم. دورهای را گذراندهام و سرمایهای کسب کردم، اما نمیگذارند کار کنم. فیلم میسازم توقیفاش میکنند. فیلمنامه میبرم صدا و سیما اجازه نمیدهند کار کنم. بعد میآیم در زمینهی موسیقی کار میکنم. هرجا از من ایراد میگیرند یک راه دیگری برای خودم انتخاب میکنم. مطمئن هستم از فعالیت در زمینهی موسیقی هم ایراد خواهند گرفت و از ادامهی کارم جلوگیری میکنند. دوست داشتید از شما چه سؤالی میپرسیدم و نپرسیدم؟ دوست داشتم میپرسیدید؛ دوست داشتی مردم را چهشکلی میدیدی؟ و من هم جواب میدادم همانجور که هستند؛ نه بیشتر نه کمتر. دلم نمیخواهد انتظاری از خیلیها داشته باشم که نیستند. متأسفانه در جامعهی ما خیلیها چیزی را از آدمها میخواهند که نیستند. ما میخواهیم یکسری از آدمها را خیلی بزرگشان کنیم و همان بزرگرا به جایی میرسانیم که دیگر برای ما معنی پیدا نمیکنند. دلم میخواهد ما انسانها را همانجوری ببینیم که هستند. دلم میخواهد فرید صلواتی را همانجور ببینند که هست؛ نه بیشتر نه کمتر. دلم نمیخواهد به احترام علامه جعفری روی آثار من دست بگذارند. نمیخواهم چون پسر دکتر صلواتی هستم دست روی من بگذارند؛ دلم میخواهد به خاطر فرید صلواتی آثارم را گوش کنند، وبلاگام را بخوانند؛ همین! |
نظرهای خوانندگان
صوفی سرخوش از این که کج کرد کلاه
-- صوفی ، Nov 15, 2009 در ساعت 08:50 PMبه یکی دو جام دیگر آشفته می شود دستارش!
حافظ
سلام
-- رحیم ، Nov 16, 2009 در ساعت 08:50 PMمن برای آقای صلواتی جایگاه خاصی قائل بودم ولی بعد از خواندن. مقاله « می خواهید باور کنید. می خواهید باور نکنید» ایشان در وبلاگشان متوجه شدم که در دنیای دیگری خارج از دنیای مردم بسر می برد. حالا چگونه ایشان با این دیدگاه می خواهد اثری خلق کند که تاریخ مصرف نداشته باشد.