رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی > «از همان اسباببازی فروشی، عاشق موسیقی شدم» | ||
«از همان اسباببازی فروشی، عاشق موسیقی شدم»مینو صابریعباس تهرانی تاش از آخرین نوازندگان قرهنی در موسیقی ایرانی است. او که در سالهای دور، از محضر اساتید برجسته موسیقی بهرهها برده، در سن ۸۰ سالگی همچنان خوش مینوازد. عباس تهرانی تاش در تهران متولد و از دوران کودکی مجذوب موسیقی شده و خیلی زود در ارکسترها و رادیو راه پیدا کرده است. وی همچنان در رادیو تلویزیون فعالیت دارد و در آموزشگاه موسیقی به تدریس شاگردانش مشغول است. اهالی موسیقی و کسانی که وی را از نزدیک میشناسند بر این گمانند که علاوه بر اینکه استاد موسیقی است استاد اخلاق نیک هم است. با عباس تهرانی تاش درباره دوران فعالیت هنری و خاطراتی از آن دوران گفت و گو کردهام.
لطفاً بفرمایید از چه زمانی به عالم موسیقی راه پیدا کردید، چه مراحلی را طی کردید و اساتید شما چه کسانی بودند؟ موسیقی را از مدرسه شروع کردم، آن زمان در دوره ابتدایی در روز یک ساعت کلاس موسیقی و یک ساعت کلاس قرآن و شرعیات داشتیم، هشت، نه ساله بودم. بعد خدمت زندهیاد سروان مینباشیان رفتم. ایشان افسر موسیقی و رییس موسیقی بالابانچی بودند. بالابانچی، گروه موسیقی کوچکی بود که از دو کلارینت، دو فلوت، دو طبل کوچک و بزرگ، و یک جفت سنج تشکیل میشد. من و چنگیز عسگرپور، نوازندهی فلوت بودیم، در گروه بالابانچی مارش مینواختیم. مدتی با این کار مشغول بودم سپس به هنرستان موسیقی رفتم. در این هنرستان، ۱۲ موسیقیدان اتریشی تدریس میکردند، ۱۱ نفر آقا و یک خانم. معلم کلارینت ما، آقایی به نام ویدر بودند. اینها سبک کلاسیک درس میدادند، و من عاشق موسیقی ایرانی بودم. البته موسقی کلاسیک هم واقعاً خیلی زیباست و الان گوش میدهم و دوست دارم. در گذشته هم با ساکسیفون آلتو، تنور، سوپرانو میزدم، اما چون آنزمان با موسیقی کلاسیک آنچنان مأنوس نبودم، پیش استاد حسینعلی وزیریتبار رفتم و ردیفهای ایرانی را کار کردم. بنا به گفتهی ایشان، بهترین شاگردش بودم.
کار در رادیو را چه زمانی آغاز کردید و با چه ارکسترهایی همکاری داشتید؟ بعد از آنکه ردیفهای ایرانی و اکثر گوشههای ایرانی را کار کردم، در رادیو یک ربع ساز سلو میزدم. فکر میکنم سال ۱۳۲۸ بود. قبل از آن، یک رادیو به نام رادیو نیرو هوایی و یک رادیو ژاندارمری داشتیم که در این رادیوها هم تکنوازی داشتم و با ارکستر شاپور نیاکان که در آنجا به همراه قاسم جبلی، منوچهر شفیعی، بهرام سیه و... کار میکردیم. بعد به رادیو تهران واقع در جاده قدیم شمیران رفتم، آن زمان مثل حالا ضبط صوت نبود و ما زنده اجرا میکردیم و رأس ساعت هم باید قطع میکردیم. در اولین ارکستری که شروع به کار کردم، ارکستر برادران نورین بود. بعد از آن با ارکستر مهدی خالدی و هفت سال با ارکستر «شما و رادیو» بودم. آرم برنامه «شما و رادیو» کار من بود، من با آرم «شما و رادیو» مشهور شدم. بعد به ارکستر شماره سه به سرپرستی آقای حسین شهبازیان رفتم، پدر فریدونخان که الان رییس شورای موسیقی هستند. با ارکستر ابراهیم خان منصوری، ارکستر شاپور نیاکان که در آن خانم روحبخش میخواند با ارکستر مهدی خالدی که خانم دلکش در آن میخواند و با خوانندگان دیگر مثل ایرج، ویگن و... برنامه رادیویی داشتیم. کمی دربارهی سازی که مینوازید برایمان بگویید، آیا سازهای دیگری هم مینوازید؟ در ایران به ساز من قرهنی میگویند و غربیها آن را کلارینت مینامند. آهنگهای ایرانی را با قرهنی میزنم و در کنار این، ساکسیفون آلتو تنور، سوپرانو فرنگیها را با اینها میزدم. چند سال پیش، در اولین کاستی که بیرون دادم، ردیفها و گوشههای ایرانی را زدم، ایراد میگرفتند و میگفتند این ساز غربی است. ولی آقای دکتر حسن ریاحی که آنزمان رییس شورای موسیقی ما بود گفت، با این ساز غربی ردیفها را زده است. نوار من را از آرشیو بیرون آورد و آقایان گوش دادند، گفت ببینید با این ساز چکار کرده است. چون ساز من ربع پرده ندارد، با مالش و لب اینها را درست میکنیم.
چطور شد شما این ساز را انتخاب کردی؟ شاید شش، هفت ساله بودم که شبهای جمعه با مادرم به زیارت حضرت عبدالعظیم میرفتیم، آنجا اسباببازی فروشی بود، روزی مادرم گفت کدام یک از این اسباب بازیها را دوست داری برایت بخرم؟ گفتم نیلبک را میخواهم، مادرم گفت اینهمه عروسک، ماشین، گفتم نه، آن را میخواهم. این خاطرهای است برای من، الان که دربارهاش صحبت میکنم یک حالی میشوم. با فوتی که در نیلبک دمیدم صدایی داد که حالا میفهمم حروف سُل بوده، آن صدا من را گرفت و از همانجا عاشق این صدا شدم. از آن به بعد راه را ادامه دادم و آنچه میخواستم به دست آوردم. عاشق ساز خودم هستم. موزیسینها به من میگویند چطور است که وقتی ساز میزنی انگار در دنیای دیگر هستی؟ میگویم بله، همینطور است. وقتی با این ساز یک قطعه مثل همایون، چکاوک، عشاق و دستگاههای دیگر را میزنم، به عالم دیگری میروم. وقتی ساز میزنم دنبال خوبیها و زیباییها میروم، محبتها و انسانها را که به خاطر میآورم ساز خوب ارائه میدهم برای همین وقتی شنونده میشنود، لذت میبرد. موسیقی ما خیلی غنی است، این را موزیسینهای دنیا که سهگاه و راستپنجگاه و ابوعطا و افشاری ندارند، میگویند. موسیقی ما انسانها را سر ذوق میآورد، امیدوار میکند، عشق میورزد و خودش را از بدیها کنار میکشد، گوشهها و ردیفهای ما خیلی زیباست. آرامشبخش است، از دشمنیها و کینهها دست برمیدارد. هر چه داریم از گذشته داریم، مثل کلُنِل وزیری، درویشخان، مهدی خالدی، روحالله خالقی و دیگر اساتید... برخی شاگردان کلُنِل وزیری، مثل کیوان ساکت، که تار میزند، فرهنگ شریف یا هوشنگ ظریف... هر چه داریم از آنها داریم. این موسیقی ما خیلی غنی است و دنیا به آن احترام میگذارد، اما در حال حاضر، همهی موسیقی، موسیقی پاپ شده است. اتفاقاً میخواستم همین را بپرسم، به نظر شما که به هر حال هم در بطن کار بودهاید و هم موسیقیدان هستید، این سالهای اخیر، دو سه دهه اخیر، موسیقی ایران کلاً ٱفت نکرده است؟ اصلاً موسیقی سنتی ما از بین رفته است. اجرا نمیشود، توجه کنید از رادیو تلویزیون، کارهای قدیمی پخش میشود، یا موسیقی بیکلام را میگذارند و یا صدای برخی را پخش میکنند. من از شما پیشکسوتها این سوال را دارم که پس شما این سی سال چکاره بودید؟ شمایی که پیشکسوت هستید، موسیقیدان هستید چرا اجازه دادید موسیقیمان به این ابتذال کشیده شود؟ دستگاه حمایت نکردند. البته این را هم بگویم موسیقی پاپ موسیقی خوبی است و باید باشد، اما موسیقی سنتی ما هم باید باشد. بله، باید موسیقی پاپ باشد اما موسیقی اصیل ما لطمه خورده است. ساز من را کسی نمیشناسد، شاگردانم میگویند مردم شناخت ندارند مگر اینکه در فیلمی، ماهوارهای جایی ببینند. موسیقی پاپ باید باشد چون جوانان دوست دارند اما موسیقی سنتی هم باید حمایت شود. کمتر به آن میرسند.
این رسیدن از کجا نشأت میگیرد؟ معتقد هستم مسألهای که بین موسیقیدانهای ما رایج است؛ موسیقیدانهایی که کارشان از نظر موسیقیایی حرف ندارد، این است که هیچکدام، دیگری را قبول ندارد. فکر میکنم همین کنتاکها به موسیقی اصیل ما لطمه زد. کلاً موزیسینهای ما نسبت به همدیگر حسادت دارند. چند بار در مصاحبهها از من سوال کردند به نظر شما بین کلارینتنوازها چه کسی بهتر میزند؟ گفتم همه خوب هستند. یا بین ویولونیستها کدام قشنگتر میزند؟ پرویز یاحقی، یا... باز هم میگویم همه خوب مینوازند. مجدداً از من میپرسند بالاخره ما از صحبتهای شما نتیجه نگرفتیم. و من در جواب گفتم: یک نوازنده، مخصوصاً در موسیقی سنتی باید بداههنوازی را بداند. یک نوازنده و موسیقیدان خوب کسی است که نوازندهی دیگر را به حسادت وامیدارد، این را هم گفتم که یک نوازندهی خوب کسی است که وقتی کارش را ارائه میدهد شنونده میفهمد او کیست و چه در چنته دارد. موسیقی سنتی ما حمایت آنچنانی نشده، ما را صدا نمیزنند. موزیسینهای خوبی داریم که در خانه نشستهاند، مثل آقای همایون خرّم، ناصر زرآبادی و دیگران که هیچ فعالیتی ندارند. میخواهم برای جوانانی که دنبال موسیقی میروند بگویید راز درخشیدن و ماندگار شدن یک موزیسین در چیست؟ اولاً باید موسیقی را آکادمیک یاد گرفت، یعنی همینجور ذهنی نباید یاد گرفت، حتماً باید موسیقی سنتی را بیاموزند ما ایرانی هستیم، باید ردیفها را بدانند، خیلی حرف در ردیفهای ماست. پاپ کار کنند، پاپسنتی چه بهتر، ولی موسیقی اصیل خودمان را از دست ندهند. در گذشته درآمد نداشتیم، یک چیزی میزدند، چهارمضراب و تمام میشد. کسی که درآمد را به وجود آورد، زندهیاد علینقی خان وزیری بود، پیشدرآمد و مقدمه، که امروزه ٱورتور میگویند. وقتی درآمد را میزنیم مردم متوجه میشوند این چیست و لذت میبرند بعد که درآمد تمام میشود، سراغ قطعات، گوشهها و ردیفها میرویم. درآمد، شنونده را جذب میکند. شما با ارکستر «گلها» هم همکاری داشتهاید؟ بله، مدت کوتاهی بعد از ارکستر شماره دو. در ارکستر شماره دو راحت بودم، چون برای روزهای تعطیل و ایام عید و اعیاد قربان و غدیر برنامه ضبط میکردیم مثلاً چهار، پنج خواننده میآمدند و میخواندند. خیلی جالب بود، من آنجا را دوست داشتم اما یک حکم برایم صادر کردند و گفتند ارکستر «گلها» بروم. مدت کوتاهی در ارکستر «گلها» به رهبری زندهیاد روحالله خالقی در خدمتشان بودم، با آقای حسین یاحقی، که پرویز یاحقی که ویولون دوم میزدند. خاطرات خوبی از آن روزها دارم. آنموقع رسم بر این بود که هر کسی برای ارکستر «گلها» آهنگ میداد میبایست ارکستر را هم رهبری میکرد. روزی آقای حسین یاحقی داشت ارکستر را رهبری میکرد. بین موزیسینها چند ویولونیست هم بود مثل عباس شاپوری، استاد تجویدی، عبدالله جهانپناه، ناصر زرآبادی و آقای مهدی خالدی... پرویز یاحقی هم در این ارکستر ویولون دوم را میزد، وقتی درآمد را زدیم، حسین یاحقی با آرشه اشاره کرد و پرویز بلند شد و تکنوازی کرد. این خاطره به قدری برای من قشنگ است چون پرویز ما را با آن ساز قشنگی که میزد زنده کرد. ولی طفلک چه عاقبت بدی داشت، تنها ماند، صدایش نکردند. یک روز با هم بودیم رادیو داشت ساز پرویز را پخش میکرد. تلفن زد به رادیو پرسید آقا این ساز چه کسی است که دارد پخش میشود؟ آن شخص گفت این ساز استاد پرویز یاحقی است. پرویز خوشش آمد که او این حرف را زد و گفت استاد پرویز یاحقی. سپس به او گفت: چطور ساز پرویز یاحقی خوب است اما خودش آدم بدی است!؟ پرویز یاحقی مشکلات و گرفتاریهایی داشت ولی هنرمند بینهایت خوبی بود و واقعاً زیبا ساز میزد. پسران و دخترانی داریم که ویولون، تنبک، دف، سهتار، سنتور و... را به خوبی مینوازند و جای آنها را میگیرند. پس آیندهی خوبی میبینید؟ بله، آینده خیلی خوب است، مردم موسیقی را دوست دارند. مردم به موسیقی عشق میورزند ولی آنچنان بها داده نمیشود، باید بها بدهند. خانوادهها دوست دارند. بچههای شش، هفت ساله با یک عشقی میآیند و گروهی با هم میزنند، از بچگی دوست دارند همانطور که من دوست داشتم. |