رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی > عبدالوهاب شهیدی: موسیقی، انسان را تصفیه میکند | ||
عبدالوهاب شهیدی: موسیقی، انسان را تصفیه میکندمینو صابری
او به دور از هیاهو طی سالیان دراز برای خدمت به موسیقی تلاش کرده و همواره از استفاده از موسیقی برای کسب نام و شهرت پرهیز کرده است. با این وجود، همیشه محبوب مخاطبین خاص خود بوده و جایگاه او نزد اهل دل محفوظ است. عبدالوهاب شهیدی پس از سالها دوری از وطن زمستان سال گذشته به میهن خود بازگشت. پیش از آنکه از آمریکا به ایران باز گردد، طی تماس تلفنی از ایشان قول گرفتم تا با هم گفت و گویی داشته باشیم و بالاخره پس از ماهها انتظار، انجام این گفت و گو میسر شد:
متولد سال ۱۳۰۱ شمسی هستم. در خانوادهای به دنیا آمدم که روحانی بودند؛ منتهی روحانی هنردوست. پدرم هنرمند بود. هم نقاش و طراح بود، هم معدنشناس بود، هم داروساز بود، کارهای دینی هم داشت. من آنجا بزرگ شدم. یک قسمتی از اخلاقیات را از آنجا دارم تا اینکه به مدرسه رفتم. در مدرسه «میمه» (نزدیک اصفهان) چون بخش بود تا کلاس چهارم بیشتر نداشت، مجبور شدم کلاس چهارم را چهار سال بمانم؛ بلکه کلاس ششم تشکیل شود. در سن ۱۶ سالگی آموزگار رسمی آن زمان شدم. زمان رضاشاه، سه سال آموزگار بودم تا اینکه به سربازی رفتم. سربازی که تمام شد، به محل کارم برگشتم. به من گفتند باید یک سال صبر کنی تا محل خالی شود. این به من برخورد و رفتم تهران و دیگر برنگشتم. از قدیم هم من ارتش را خیلی دوست داشتم. این بود که رفتم ژاندارمری به عنوان کارمند دفتری استخدام شدم. بعد به ارتش منتقل شدم. کار من چون همیشه در دفتر سررشته داری و کارپردازی بود، به سررشتهداری ارتش برگشتم. از آنجا به لشکر دو زرهی رفتم. سال ۵۱ هم بازنشسته شدم و به کار کشاورزی مشغول شدم. این را نگفتم. سال ۱۳۲۲، بعد از پایان خدمت سربازی چون به طرف موسیقی کشیده میشدم، برای یادگیری آواز، به کلاس جامعه باربُد، زیر نظر استاد «مهرتاش» رفتم که که مردی بسیار بزرگ، وطنپرست و هنردوست بود و شاگردان زیادی هم بودند. سپس به طرف تئاتر کشیده شدم. در ضمن یادگیری، کار تئاتر هم میکردم تا اینکه سال ۳۹ به رادیو کشیده شدم که تا سال ۵۷ هم برنامهی گلها ضبط میکردم.
چرا باید این همه سال ما از شما بیخبر باشیم!؟ نه کنسرتی، نه مصاحبهای ... من اصولاً از بدو کارم هیچ وقت دنبال نشریات و میکروفن و اینها نبودم و تا توانستم، فرار کردم. همیشه دوست داشتم کنار باشم. چرا؟ دلیلش چه بود؟ دلیلش این است که آدم راحتتر است. شما نواختن «عود» را از چه کسی آموختید و از چه سنی شروع کردید؟ ساز اول من «سنتور» بود که سال ۱۳۲۲ شروع کردم. ۱۲ سال سنتور میزدم. آن زمان رادیو گوش میکردم؛ رادیو خاورمیانه، عربی را که گوش میکردم، این صدای «عود» من را خیلی منقلب میکرد. این که میگویند هر کسی هر آرزویی دارد به آن میرسد، من هم به آرزوم رسیدم. اولین نفری که من را راهنمایی کرد، آقایی بود با نام «خضوری» که عرب و از اهالی «بصره» بود. زمانی که اسراییل داشت تشکیل میشد، یهودیها را از اطراف و اکناف دنیا به اسراییل دعوت میکردند، این (خضوری) به ایران آمد. او استاد «قانون» بود. نوازنده خیلی ماهری بود که «عود» هم میزد. با او آشنا شدم. برایم «عود» آورد؛ راهنماییام کرد؛ طرز کوک و انگشتگذاری را یاد داد. یک مدت هم با هم نوازندگی میکردیم. چون من با «تار» آشنایی داشتم، زود پیدایش کردم. یعنی عود تا آن زمان در ایران نبوده است!؟ چرا؛ عود بود. آقایی با نام «یوسف کاووسی» در ارکستر عود میزد. آقای «اکبر محسنی» هم بود که در ارکستر میزد. اینها ساز اصلیشان تار بود و عود را هم سبک تار میزدند. اما موقعی که من شروع کردم؛ دیدم اگر من هم بخواهم سبک آنها را استفاده کنم که همان است. من میخواهم آواز ایرانی بخوانم. میخواهم «شور» بخوانم؛ «افشاری» بخوانم. با ریتم نمیشود. این بود که روی مضراب عود پیاده کردم. سبک عوض شد. که الان ماشاالله همهشان میزنند؛ همهشان این کار را میکنند. میگویند: «نی به عرفان میزند، عود به حکمت» شما که عمری با عود همدم بودهاید، این را برای من تعبیر کنید. اولین پله عرفان، موسیقی است. عارفی به عرفان میرسد که موسیقی بداند یا از موسیقی خوشش بیاید. مولانا «رباب» میزده است. حافظ «بربط» میزده و میخوانده است. تمام حکمایی که از قدیم داریم، وقتی تاریخ زندگیشان را میخوانیم، همهشان با موسیقی سر و کار دارند؛ موسیقیدان هستند. خود موسیقی انسان را پاک میکند؛ تصفیه میکند. موسیقی ودیعهی خدایی است. مولانا میگوید وقتی صدای رباب و دف بلند میشود، در عرش باز میشود. پس این موسیقی ملکوتی است. هر نوع سازی، فرق نمیکند، هر نوع سازی، پاککننده است؛ تصفیهکننده است؛ انسانساز است. شما شاگردانی هم داشتید که از شما نواختن عود را آموخته باشند؟ عود نه. البته زمانی که من سبک را شروع کردم، نوارهایی که تکنوازی کرده بودم، در یک سازمانی که شاگرد تربیت میکردند و وابسته به رادیو تلویزیون بود، این نوارها را میگذاشتند و شاگردها از روی نوارها میزدند؛ اما اینکه شخصاً آنان را دیده باشم، نه.
آخرین کنسرتی که شما برگزار کردید، چه زمانی بوده است؟ کنسرتهایی که در ایران برگزار میکردیم در تالار وحدت کنونی بود. غیر از آنجا من هیچ جای ایران برنامه نگذاشتم؛ جز جشن هنر شیراز که ۹-۸ سال برگزار شد، همه ساله بودم و اجرا میکردم. با استاد پایور رفتیم و در سراسر اروپا برنامه اجرا کردیم. بعد به امریکا رفتیم که آخرین برنامه در کالیفرنیا بود. دوستان به ایران برگشتند؛ اما من به عنوان دید و بازدیدی که آنجا بود، دو ماه ماندم که همان موقع سانحهای برایم پیش آمد که مجبور شدم ۱۴ سال در آمریکا بمانم. یعنی ظرف این ۱۴ سال هیچ جایی هیچ برنامهای اجرا نکردید؟ چرا بود؛ پراکنده بود؛ آن هم برای کلوپهای فرهنگ ایران. یک سازمانی مخصوص ادبیات و فرهنگ و موسیقی ایران به وجود آورده بودند. دعوت اینها را قبول میکردم؛ ولی کنسرت آنچنانی، نه، شرکت نکردم. به عقیده شما چرا دیگر سالهاست که آثار جاودانی و ماندگار خلق نمیشود؟ خب در هر دگرگونی این چیزها پیش میآید؛ جاها عوض میشود. در دگرگونی هم به زمان زیاد اهمیت نمیدهند ممکن است ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ سال طول بکشد. کارها عوض میشود؛ رشتهها عوض میشود؛ ولی الحمدلله حالا یک انسجامی پیدا کرده است. باز هم ارکسترهایی هستند؛ نوازندگانی هستند؛ خواننده زیاد شده است. ولی یک چیز را هنوز پیدا نکردهاند. آن شخصیت هنری خودشان را پیدا نکردهاند؛ هم خواننده و هم نوازنده. چرا؟ برای اینکه هنرمند اگر شخصیت، سبک نداشته باشد، سبک یعنی شخصیت، فایده ندارد؛ هر کاری بکند، تقلید است؛ جا پا گذاشتن است. اینها باید اول خودشان را بشناسند. انسان وقتی خودش را شناخت، در رشته کارش هم خودش را پیدا میکند. چند برنامه گلها اجرا کردید؟ فکر میکنم ۵۰۰-۴۰۰ ساعت باشد. از سال ۳۹ تا سال ۵۷ به طور مداوم، ماهی سه، چهار، پنج یا شش تا برنامه تحویل میدادیم. ارکستر گلها اصلاً چگونه به وجود آمد؟ ارکستر گلها در اثر زحمات «داوود پیرنیا» یکی از افراد نامی در موسیقی ایران که اسمش همیشه در تاریخ موسیقی ایران ثبت خواهد شد، به وجود آمد. این پیرمرد خیلی زحمت کشید. با اینکه شغلهایی مثل معاون نخستوزیر، رییس کانون وکلا و ... داشت، همه را رها کرد و آمد به این کار چسبید؛ چون علاقه داشت. من خودم شاهد بودم ساعت ۹ صبح میآمد، ساعت ۹ شب میرفت. سر پا میایستاد و برنامه تهیه میکرد. این برنامهای که شنونده نیم ساعت گوش میکند، دست کم ۵۰-۴۰ ساعت روی آن کار شده است. اول ماکت آن را میسازند؛ بعد میدهند برای پخش؛ همین طوری خام نمیدهند. خواننده میآید میخواند. بعد نوازنده سولیست میزند. بعد گوینده شعرش را میگوید. بعد به هم بسته میشود. یک دفعه ضبط نمیشود؛ در چندین مرحله ضبط میشود. فکر میکنم چون خودش چند بار گفت من اسلوب برنامه گلها را از مرحوم اسماعیل مهرتاش در تد اتر یاد گرفتهام. برای اینکه آقای مهرتاش هم در تئاتر برنامهای داشت به نام «تابلو موزیکال» مثل حافظ، خیام و چیزهای دیگر. درست شگرد برنامه گلها بود. گوینده بود؛ موزیک بود؛ خواننده بود و ترانه. بنیانگذار گلها «داوود پیرنیا» بود.
از اهالی موسیقی، چه خواننده و چه نوازنده باید دارای چه ویژگیها و شرایطی بودند که به ارکستر گلها راه پیدا میکردند؟ اول که اینها ارکستر تشکیل دادند سه چهار نفر بیشتر نبودند. خودش (پیرنیا) میگفت من با سه چهار نفر افراد مسن، یک ارکستر ۷۰-۶۰ نفره جوان درست کردم. بعد کم کم از هنرستان موسیقی به این طرف کشیده شدند و این ارکستر را تشکیل دادند که آقایان مرحوم خالقی، معروفی و ... اینها را سرپرستی میکردند. از سه چهار نفر به ۷۰-۶۰ نفر منتقل شدند. اکثرشان هم جوان بودند؛ تحصیل کرده بودند. افراد ارکستر باید تحصیلکرده باشند؛ چون سر و کار با نت دارند. در قدیم نت چنان رایج نبود. بعضیها میدانستند و بعضیها نمیدانستند. برای تکنوازی فوقالعاده بودند؛ اما همنوازی کردن فرق میکند و معلومات نت باید بالا باشد. زمانی که انقلاب شد، شما خودتان نخواستید به فعالیت ادامه دهید یا مسئولین امور فرهنگی مانع شدند؟ همان طور که گفتم، وقتی دگرگونی پیش میآید، کارها همه عقب میافتد. ما موقعی دوباره شروع کردیم که سال ۷۳ بود. کنسرتهایمان شروع شد. رفتیم اروپا و آمریکا ... همیشه پیش میآید. دگرگونی همیشه یک توقفی دارد. تصمیم ندارید به زودی برنامهای اجرا کنید؟ تا ببینیم چه پیش میآید. در ایران؟ یک زمزمهای هست. چه زمان تشکیل شود، معلوم نیست. خاطرهای از دوران کار هنریتان را که همیشه در ذهنتان ماندگار است، برای ما تعریف کنید. همهاش خاطره است! اولین صدایی که از من پخش شد خودش یک داستانی دارد. منزل یکی از دوستانم مهمان بودیم، پنجشنبهها آنجا جمع میشدیم. آقایی بود با نام «احمد مهران» که کلکسیون نوار داشت. آدم محققی بود. با همه هنرمندان هم رفیق بود. خدا میداند چه قدر نوار زنده تهیه کرده بود. شبی بود آنجا بودیم و برنامهای هم ضبط کردیم. بعد از دو روز تلفن زد گفت یک نفر هست شبیه شما میخواند. بیا ببین او را میشناسی؟ من رفتم و متوجه شدم همان برنامه قبلی را به مرحوم پیرنیا داده است. پیرنیا هم روی آن کار کرده و پخش کرده است؛ بدون اسم! به من گفت تا چه وقت میخواهی در اطاق و صندوقخانهات بخوانی!؟ مردم هم حق دارند. این پیشآمد باعث شد که من در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتم و ماندم تا آخرش. اینها همهاش خاطره است! آیا پیام خاصی برای شنوندگان رادیو زمانه دارید؟ البته، مردم تا کمک نکنند، تا پشتیبان هنرمندشان نباشند، هنرمند هیچ کاری نمیتواند بکند. باتری هنرمند را مردم شارژ میکنند. همین استقبال کردنشان است، تعریف کردنشان است، اگر آثاری دارند، خریدنش است. کمک، نمیگویم مالی، برای اینکه یک هنرمند قابل احتیاج به کمک مالی ندارد؛ چون دو رشته است: یک هنرمند، بازاری است؛ یک هنرمند، گوشهگیرِ. با هم فرق میکنند. این با پول میسازد و آن یکی هم با گرسنگی میسازد. اینها با هم فرق میکنند. ولی اگر دسته دوم را حمایت کنند، شاید یک چهرههایی بینشان پیدا شود. و نکته دوم اینکه از خانه باید شروع شود. بچهای که در خانه است، باید از همان خانه شروع کند؛ موسیقی به او یاد بدهند یا در خانه موسیقی گوش کند. عکس هنرمندان را نشانشان بدهند تا ببیند اینها کی هستند؟ این هنرمند قدیمشان است؛ این جدید است. کارهایشان چه بوده؛ شخصیت شان چه بوده و ... اینها وظیفه مردم است. آنها باید کمک کنند. اگر اینها نباشد، درست در نمیآید. |
نظرهای خوانندگان
بسيار عالي بود . من از بچگي با صداي آقاي شهيدي بزرگ شده ام چه در راديو و چه به صورت صفحه و نوار . با حرف هاي ايشان در مورد هنرمند ِ واقعي بسيار موافقم . هيچوقت چيزي در مورد ايشان ، در مورد زندگي و منش شان نمي دانستم . مصاحبه را با اشتياق خواندم . به اين موضوع اعتقاد دارم كه هنرمند ِ اصيل و واقعي هر چقدر هم كه از شهرت دوري كند از محبوبيت او در بين مردم كم نخواهد شد . مرسي
-- پرستو ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMمن حدود ۹ يا ۱۰ سالم بود كه از طريق آهنگ هاى آقاى شهيدى و بنان با موسيقى سنتى ايرانى آشنا شدم، پدر و پدر بزرگم كلى نوار سنتى ايرانى داشتند و هر بار كه پدرم اين نوار ها را مى گذشت، اول من و برادرم شاكى ميشديم كه اين نوا ها خسته كننده اند، اما كم كم خوشمان آمد، طورى كه من همان موقع ها كه بچه بودم ديگه خودم نوار هاى آقاى شهيدى و بنان را تنهايى گوش ميكردم و لذت ميبردم. روح بنان شاد و براى آقاى شهيدى بهترين ها را آرزو ميكنم.
-- کتايون ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMbeautiful. i was looking for this legend. i am his fan and have lots of nice memory with his voice however i was only 12 when revolution happened but mature enough to know good voice. we all should have respect for people like him. thank you
-- beheshteh ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMاقای شهیدی از افتخارات است از ترانه نمی دونی واقعا لذت میبرم عمرشان دراز
-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMممنونم خانوم صابری . تمام کودکی من با گلهای رنگارنگ برنامه ی شماره 266 گذشت . دلبستگی خاصی به صدای ایشان و همینطور صدای سازشان دارم . هنوزم که هنوز است خیلی که همه چیز قاطی پاتی می شود گوش می کنم : " گریه را به مستی , بهانه کردم ... "
-- آلوچه خانوم ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMترانه انتهای فایل صوتی "نمیدونی" متعلق به شادروان عبدالعلی وزیری می باشد.
-- امیر ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMبا اين گفتوگو گنجي را از دل پستو بيرون آورده و به نمايش گذاشتهايد. سپاسگزارم.
-- فرنود ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMمن از هنرجويان تار هستم. خواستم بگويم قدرت و نوع بيان و پنجه ي اقاي شهيدي هنوز هم وجه تمايز ساز ايشان با ديگران است.در صدايشان نيز همين ويژگي ها هست.يكي از اثار ماندگارشان برنامه دشتي با زنده ياد خانم الهه بود: بر كوه اگر گذر كند اين اه اتشين، بي شك بسوزدش دل سنگين براي ما...
-- ح.م ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMمرسی مینو جان. نمیدونی نمیدونی، چقدر دلم میخواست استاد شهیدی را ببینم و صداشو بشنوم. خوشحالم که سالم و سر حاله. تو چقدر کار خوبی میکنی که به هنرمندان قدیمی سری میزنی و این امیدو در دلمون زنده میکنی که ممکنه به همین زودی باید برای کنسرت شهیدی دنبال بلیت باشیم:)
-- زیتون ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMدر پاسخ به آقای امیر باید عرض کنم امیر عزیز ضمن تشکر از توجه شما، با اطمینان خاطر می گویم که صدای خود استاد عبدالوهاب شهیدی است.
-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMبا احترام
مینو صابری
درود بر مينو صابري و خسته نباشيد. عالي بود.
-- مهيار ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMنمیدونی
-- امیر ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMبا صدای: عبدالعلی وزیری
آهنگساز: علینقی وزیری "کلنل"
نوازنده تار: عبدالعلی وزیری
شعر: هما میرافشار
دستگاه: دشتی
**** **** **** ****
خانم صابری, اگر امکان دارد لطفا از استاد شهیدی سؤال بفرمایید.
به ما نیز اطلاع دهید.
با تشکر
با سلام.
-- نستوه ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMارادتمند...
در اينكه جناب شهيدي يكي از مشاهير و پيشكسوتان قابل احترامِ اين موسيقي زخم خورده هستند، شكي نيست..
در ضمن، كار "نميدوني" با صداي عبدالعلي وزيريه... صاحب يكي از بم ترين صداهاي كل تاريخ موسيقي ايران...
ارادتمند
امیر عزیز تا مدتی تماس با استاد شهیدی امکان پذیر نیست.
با احترام
-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMمینو صابری
-- آریا ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMبا درود
مرسی از درج مطلب
با سلام
-- حسین علیشاپور ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMگفت وگوی بسیار خوبی بود. خسته نباشید .
استاد شهیدی حقیقتا از مفاخر هنر آوازخوانی در ایران هستند و همان طور نیز که خودشان فرمودند این ماندگاری به علت شناخت ایشان از خویشتن خویش است و از همین روست که ایشان در ارائه هنرشان به بیان کاملا شخصی رسیده اند. امیدوارم پاینده باشند.
ضمنا در پاسخ به دوستی که خواننده ترانه نمی دونی را استاد شهیدی تصور کرده اند عرض می کنم که خواننده این اثر زنده یاد عبدالعلی وزیری است و تار را هم خودش زده است
بادرود
-- محمد علي فرخنده ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMباارزوي سلامتي براي استاد عبدالوهاب شهيدي و اميد به روزي كه مجدداَ شاهد اجراي ايشان در ايران باشيم
dast marizad.besyar mosahebe djalebi ast.bekhosus anke ostad shahidi ba hojbohayae zati khod taghriban hichwaght mosahebe nakardeh and.baraye ishan salamati wa toole omr arezu daram wa omidwaram baz ham be hamburg baraye konsert tashrif biawarand
-- mehdi monshi ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMاخ و وای بر ما!هنگامی که مصاحبه را خاندم تا همین الان اشک در چشمانم جم شده.گریستم و گریستم..اخ و وای بر ما که قدر چنین هنر مندانی را ندانستیم..بجای قدر دانی جواب هنر و زحمتشان را با جفا و بی مهری دادیم..من خود تا زمانی که زنده هستم خادم این بزرگان هستم!!!خداوندا حافظ موسیقی و هنر ایران زمین باش.
-- همایون ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMاستاد در قید حیات هستند؟؟
-- همایون ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMچطو میتونم با ایشان ارتباط بر قرار کنم؟؟من از شاگردان استاد نریمان هستم..لطفا به ایمیلم جواب بدین.. ممنون میشم اگه این کارو در حق من انجام بدی!با سپاس.
تا به اکنون فکر می کردم با شنیدن موسیقی هایی که در آن تار و سنتور هود به کار برده شده یعنی شنیدن موسیقی سنتی ولی اکنون با اجراهای زیبا و خاطره انگیز بزرگانی همچون استاد عبدالوهاب شهیدی و بنان معنای واقعی موسیقی میهنی ء سنتی و ریشه دار کشورمان را پی بردم
-- احمد سامی ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMمن استاد رو با دستگاه زیبای دشتی میشناسم . همه استادان آواز به زیبایی تمام این دستگاه رو اجرا کردند ولی به جرات بگم استاد شهیدی با اون صدای دلنشین (به قول یه پیرمرد اهل هنر صدای سوز ناک) این دستگاه رو به اوج رسوند. با تشکر فراوان از مصاحبه زیبای شما
-- مصطفی زنگنه ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMman ghadima ye bache boodam ke asheghe saz o avaze irani shodam ba sedaye ostaddd.khatereye ajibi az avaze oode man e ishoon daram
-- hadi fadaei ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMalan be yomne vojoode ishoon raheshoon ro edame daram midam o hamin reshta ro be tore herfei donbal mikonam
bara ieshoon arezooye toole omre ba ezat daram
عالى-دمت گرم
-- بدون نام ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMلازم است خدمت خوانندگان محترم عرض کنم به دلیل انتقال مطالب به صفحه شخصیام، کامنتها از صفحههای قبلی به این بخش بیهیچ کم و کاستی منتقل شدهاند به همین دلیل تاریخ انتشار کامنتها با مطلب همخوانی ندارد.برای رفع هرگونه سوء تفاهم عرض کردم.
-- مینو صابری ، Feb 8, 2009 در ساعت 06:15 PMبا احترام
مینو صابری