رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > «اپرا در ایران، با رستم و سهراب دوباره زنده شد» | ||
«اپرا در ایران، با رستم و سهراب دوباره زنده شد»بيژن روحانیrohani@radiozamaneh.comبهروز غریبپور، کارگردان ایرانی، به همراه گروه تئاتر عروسکیاش در شبهای سیام سپتامبر و اول اکتبر در سالن تئاتر آرجنتینا (Argentina) در شهر رم، نمایش عروسکی رستم و سهراب را بر اساس اپرایی اثر لوریس چکناواریان روی صحنه برد. سالن تئاتر آرجنتینا با قدمت بیش از دویست و هفتاد سال، یکی از معتبرترین سالنهای نمایش در رم است که فصل جدید خود را در سالجاری با نمایش رستم و سهراب آغاز کرد. کار عروسکی غریبپور در رم با استقبال فوقالعادهی ایتالیاییها و ایرانیهای مقیم این شهر روبرو شد. پس از اجرای رستم و سهراب در شهر رم، غریبپور به همراه گروه ۲۵ نفرهاش عازم شهر تورین در شمال ایتالیا شد تا در آنجا اپرای «مکبث» را بر اساس اثری از جوزپه وردی (Giuseppe Verdi) آهنگساز نامدار ایتالیایی اجرا کند. وردی این اپرا را در سال ۱۸۴۷ و بر اساس نمایشنامه «مکبث» اثر ویلیام شکسپیر تصنیف کرده است. روز بعد از آخرین نمایش در رم، با غریبپور در هتل محل اقامت گروه گفت و گو کردم:
دعوت برای اجرای اپرای رستم و سهراب در رم از چه طریقی انجام شد و چه نهادی در ایتالیا شما را دعوت کرد؟ از دو سه سال پیش، موقعی که رستم و سهراب روی صحنه آمده بود، رایزنی فرهنگی ایتالیا در ایران و موزهی شرقشناسی تلاش میکردند که رستم و سهراب در ایتالیا نمایش داده شود. تا پیدا شدن اسپانسر برای چنین سفری، سفر ما با تاخیر صورت گرفت. این عملی نشد تا همین چند وقت پیش که ما رستم و سهراب را به صورت جدی برای نمایش در ایتالیا، آماده میکردیم. در حال حاضر ترکیبی از تئاتر آرجنتینا، تئاتر رم و رایزنی فرهنگی ایران در ایتالیا، حامی این پروژه هستند که این تئاتر در ایتالیا نمایش داده شود. اما در این میان تئاتر آرجنتینا، به دلیل اهمیت خود بنا، قدمت آن و آثاری که روی صحنه میبرد، اگر دی.وی.دی کار را نمیدید و از بیوگرافی کارگردان باخبر نمیشد، اجرای نمایش را تایید نمیکرد. اما سرانجام دی.وی.دی را دیدند و پذیرفتند که به عنوان نمایش آغازین فصل تئاتری تئاتر آرجنتینا روی صحنه بیاید.
«رستم و سهراب» غیر از ایران، در دوبی هم روی صحنه بوده است. مختصری دربارهی اجراهای قبلیتان و برنامههای آیندهتان برای رستم و سهراب توضیح دهید. رستم و سهراب در ایران، قریب به یک سال روی صحنه بود و در تهران، مشهد و گرگان اجرا شد. در کشورهای دیگر هم نظیر امارات متحدهی عربی و در شهر دبی، و همچنین در پراگ در جمهوری چک به اجرا درآمد. این سومین سفر خارجی رستم و سهراب محسوب میشود. البته کشورهای متقاضی برای نمایش رستم و سهراب زیاد هستند، اما به دلیل این که ما تعداد گروهمان زیاد است و بار خیلی سنگینی ـ نزدیک به پنج تن ـ داریم، طبیعی است که جابهجایی این نمایش بسیار سخت است. قرار بود در کانادا و فرانسه هم آن را اجرا کنیم و حتا یک تور اروپایی داشته باشیم. هنوز این تور اروپایی انجام نشده ولی در سفری که اینبار آمدهایم، فکر میکنم از این به بعد تئاتر «رستم و سهراب» و همچنین «مکبث» که در تورین اجرا خواهیم کرد، امکان بیشتری برای پیدا کردن اسپانسرها و حامیهای غیرایرانی خواهند یافت تا روی صحنه بیایند. اپرای رستم و سهراب، آغازگر یک مکتب در تئاتر عروسکی و تئاتر ایران است. پیش از این، تئاتر عروسکی ما به موضوعاتی که میپرداخت یا شیوهی اجرای آن، ادامه دهندهی مسیری بود که از سالیان قبل پیریزی کرده بودیم. بنابراین اپرای رستم و سهراب در عین حال که یک مکتب عروسکی نخی را معرفی میکند، اپرا را هم در ایران از نو زنده کرد. جالب است که بیش از نود درصد تماشاگران در این مدت بزرگسالان بودند. برخلاف آن چه که معروف است که تئاتر عروسکی برای کودکان است، در ایران ما حتی خانم و آقای هشتاد- نود ساله داشتیم که در حقیقت میخواستند اپرا ببینند. نه تنها در ایران، بلکه در دنیا هم درکی که از نمایش عروسکی وجود دارد این است که نمایش عروسکی، زبانی است محدود برای اجرای نمایشهایی برای کودکان، یا نمایشهایی که به موضوعات سادهای میپردازند. محصول دوم ما مکبث بود. باز برای اولین بار در ایران، بعد از انقلاب، نمایشی روی صحنه بردیم که به زبان ایتالیایی بود. فیلم اجرای «مکبث» که در اوکراین و در جشنوارهی تئاتر عروسکی نمایش داده شد، خیلی از نمایشگران تئاتر عروسکی طالب بودند که حتماً این نمایش به فستیوالهای مختلف برود. از جمله اینکانتی INCANTI، جشنوارهی معتبر تئاتر عروسکی ایتالیا، نمایش را دعوت کرد. بنابراین ما از رم عازم تورینو هستیم تا روز چهارم اکتبر «مکبث» را روی صحنه ببریم. شما برای آماده کردن این نمایش و انجام آن، چقدر با مصنف اثر، آقای چکناواریان، همکاری و تبادل فکری داشتهاید؟ آقای چکناواریان درکی از نمایش عروسکی و اپرای عروسکی نداشت. اصلاً قرار بود من نمایش را به صورت زنده اجرا کنم. بنابراین ایشان ابتدا خیلی سر این قضیه مساله داشت که کاری که به آن خیلی دل بسته بود و سالیان سال بر سرآن کار کرده بود، آیا در اجرای صحنهای قربانی خواهد شد یا نه؟ نکتهی بعدی این بود که آقای چکناواریان روی این اثر، روی دقایق و طول زمانیاش خیلی حساس بود. ولی من به دلیل این که میخواستم یک کار فشردهتر و موثرتر روی صحنه بیاورم، اجرایم را میبایستی خیلی کوتاهتر میکردم. یعنی نزدیک به ۱۱۰ دقیقه از اثر آقای چکناواریان را بایستی با رضایت خودش حذف کنم. او ابتدا، مثل هر کس دیگری، میگوید: «یک دقیقه از کارم امکان ندارد حذف شود». ولی بعد اعتماد کرد و ۱۱۰ دقیقهای که کم شد، به ایشان نشان داد که این کاهش زمانی به این دلیل است که ارزشهای نهفته در اثر را آشکارتر کنم.
چکناواریان همیشه گفته: «تو مرا زنده کردی». اگر اثر رستم و سهراب به صورت زنده اجرا میشد، چهار یا پنج شب بیشتر نمیتوانست روی صحنه باشد. در حالی که الان صدها اجرا داشته و صدها بار نام چکناواریان در ایران و در دنیا تکرار شده است. تصورم این است که ایشان خیلی راضی است. مقداری به خود نمایش و یکی دو صحنه از آن بپردازیم. در منظومهی فردوسی، در داستان رستم و سهراب، دو صحنهی خیلی پررنگ داریم؛ یعنی صحنهی نبرد اول رستم و سهراب، وقتی که رستم از سهراب رخصت میخواهد و بعد نبرد دوم آنها و ماجراهایی که همه میدانیم. در اثر شما اما نبرد این دو در پسزمینه نشان داده میشود. تفسیر ویژهی شما از این داستان که منجر به پسزمینه بردن آن نبرد یا آن صحنهها شد، چیست؟ در رستم و سهراب، چه در اصل اثر که متعلق به فردوسی است، و چه در اثر چکناواریان، یک قربانی بزرگ میبینم و آن تهمینه است. تهمینه در میدان جنگ نیست و از دور میشنود که چه اتفاقی دارد میافتد. این درد و رنج را به عنوان خبری از دور، خبری که باعث میشود او در طرفةالعینی جوانیاش را از دست بدهد، من در محور کار قرار دادهام و آن نبردی که اتفاق میافتد در پسزمینه است. ضمن اینکه تئاتر عروسکی سایهای که بخشی از این اجرا است، ابهت جنگ را خیلی بیشتر میکند. عروسکهای ما، عروسکهای کوچکی هستند، ولی با این شیوه، سعی کردهام بلافاصله با انتقال پروژکتورها و جابهجاییها، عروسکها، اسبها یا سوارکاران را بسیار بزرگتر از اندازهی واقعیشان بنمایانم؛ یعنی آنچه که در شاهنامه و در فرهنگمان است و میپذیرم که هردوی اینها دو پهلوان بزرگ هستند و دارای ابعاد و اندازههایی هستند که آنها را از انسانهای معمولی، متفاوت میکند. در اثر شما میبینیم که تهمینه در لحظه یا صحنهای که پدر و پسر مشغول نبرد هستند، با فردوسی روی صحنه میآید و بدون این که کلامی ردوبدل بشود، مشخص است که از او میخواهد تقدیر یا سرنوشت رقم نخورد، یا نوشته نشود. ولی ظاهراً از فردوسی هم کاری برنمیآید. در اثری که آقای چکناواریان نوشته بود، پرسوناژ فردوسی وجود نداشت و به جایش یک نقال بود. من نقال را تبدیل کردم به فردوسی. من از آنجایی که مدتها روی متن رستم و سهراب کار کردهام کاملا اشکهای فردوسی را ، در داستانی که خود فردوسی میگوید، احساس میکردم. در نمایش، صحنهای را گذاشتهام که اصلاً در اپرای آقای چکناواریان وجود ندارد؛ آنجا که خالق اثر میگوید: «امکانناپذیر است، تقدیر رقم خورده و برگشتناپذیر است»، و دریغاش از این است. این است که تهمینه دست به دامن فردوسی میشود، ولی میشود گفت که دست به دامن خدا میشود که نگذار این قضیه اتفاق بیفتد. به هرحال از نکاتی که برای من خیلی رنجآور است، این است که چه در داستان اصلی که اگر واقعاً بوده باشد و چه در ذهن فردوسی و چه در ذهن مردم ما، این اشک و دریغ و افسوس هست که «ای کاش این اتفاق نمیافتاد» و تهمینه است که این «ای کاش» را از ابتدای عشقاش به رستم تا پیونداش، تا به دنیا آوردن سهراب و تا از بین رفتن هر دو بیان میکند. برای تهمینه هم سهراب از بین میرود و هم رستم. میدانید که در داستان اصلی، تهمینه بعد از یک سال میمیرد ولی رستم به زندگیاش ادامه میدهد. من زن و بهخصوص مادر را محور قرار دادهام. مادران در پشت جبهههای جنگ اشکهای فراوانی میریزند، پدران هم ممکن است به همین شدت، اما بروز و تظاهر این غم و غصه را به آن صورت ندارند. طراحی و ساخت عروسکها با چه کسی بوده است؟ طراح عروسکها در حقیقت خود من هستم. اما سازندهها کسان دیگری هستند. بنابراین عروسکها را به وسیلهی سازندگان اتریشی ساختیم. نکتهی شاید بسیار مهم این است که این تکنیک ساخت و این نوع عروسک را در ابتدا و شروع حیات گروه تئاتر عروسکی «آران» در ایران نداشتیم. اما بعد برای مکبث همه چیز در ایران ساخته شد، بهخصوص عروسکهای خود اپرا. در مورد خوانندگان اپرا هم، چون خوانندههای اپرا بعد از انقلاب از ایران کوچ کردند یا اصلاً محو شدند و دیگر نبودند، مجبور شدیم از خوانندههای ارمنی که نزدیکی بیشتری از نظر تاریخی و فرهنگی و زبان با ما دارند، استفاده کنیم. ولی اپرای سوم که در حال ساختن آن هستم، توسط خوانندههای ایرانی خوانده میشود و خوشبختانه این گام دیگری است برای احیای اپرا در ایران. |
نظرهای خوانندگان
باید از این کار ارزنده ی آقای غریب پور با موسیقی حتما زیبای لوریس چکناواریان و نیز
-- بابک جاودان خرد ، Oct 5, 2008 در ساعت 07:22 PMکار تحسین انگیز زنان و دختران گرداننده ی عروسک، قدردانی کرد. من متاسفانه
این کار را ندیدم ولی درباره ی آن و استقبال شایانی که در ایتالیا(مهد رنسانس) از آن شده است، شنیدم. آقای غریب پور یکبار دیگر و پیشتر در میانه های دهه ی 1370 که اختناق فرهنگی بر ایران حاکم بود(مانند اکنون)، نمایش بینوایان را در تهران برای کوتاه زمانی به روی صحنه برد( به گمانم در فرهنگسرای بهمن ) و در میان هنر دوستان تهران و شاید ایران، شوری انداخت. دم شان گرم و دست
ایشان و همکاران شان درد نکند که در این بحبوحه بدنامی بین المللی یی که جمهوری
اسلامی نصیب ایران کرده، با این کار ارزنده ی
فرهنگی ایشان و دوستان شان ، مرهمی( هرچند کوچک و با بردی کوتاه) بر غرور جریحه دارشده ی ملی ایرانیان گذاشته شد. اما یک انتقاد به سخنان آقای غریب پور، که چرا در این مصاحبه اشاره ی مستقیم تر و مشروح تری به کار هنرمندانه و دشوار زنان و دختران گرداننده ی عروسک ها که انگشتان و دستان و اذهان هنرمندشان این نمایش کم نظیر را ( البته با کارگردانی و طراحی آقای غریب پور و موسیقی آقای چکناواریان و خوانندگان شان) میسر ساختند؟ نه نامی از آن ها برده شد و نه عکس نشان داده شده در شان کار و زحمت این عزیزان گمنام است ،که البته این تقصیر متوجه آقای روحانی و رادیو زمانه است ، نه دست اندرکاران نمایش. گمان بد اندیش به آن سو می برد مرا که، نکند جمهوری اسلامی به شرطی با سفر فرهنگی این گروه موافقت کرده که زنان و دختران گرداننده ی عروسک در محاق و پرده بمانند و اصلا چهره و هیات شان دیده نشود- یا از دور دیده شود! درست مانند عکس رادیو زمانه که اگر کسی مطلب را نخوانده باشد، فکر می کند موضوع آن مثلا درباره ی نوع معماری سالن " آرجنتینا" است ونه نمایش عروسکی رستم وسهراب و مجریان هنرمندش! امیدوارم که اگر این گمان راست باشد، دست کم این هنرمندان گمنام " پشت صحنه" پاداش مادی شایسته ای بابت این کار
سد در سد " حلال " و برآمده ی " عرق جبین " و " کد یمین"شان دریافت کنند. آن هم کاری که موجب سربلندی فرهنگی ایران و ایرانی در همان محیط ایتالیا شده و خرابکاری های فرهنگی و غیر فرهنگی احمدی نژاد و دیگر برادران را کمی تا قسمتی جبران کرده است،
درود بر اجیا کنندگان و پاسداران فرهنگ وتاریخ ایران، بویژه زنان و دختران هنرمند ایرانی و ارمنی!
بابک
جای بسی شگفتی است که غریب پور ؛ در مصاحبه ی فوق چنین می گوید:
«ولی اپرای سوم که در حال ساختن آن هستم، توسط خوانندههای ایرانی خوانده میشود و خوشبختانه این گام دیگری است برای احیای اپرا در ایران. »
به نظر می رسد که باید برای آگاهی ایشان ( اپرا ) را تعریف کرد.
اپرا عبارت از موسیقی نمایشی است .اثری است موسیقیایی که متن در آن کارکرد نمایشی پیدا می کند.یک موسیقیدان حرفه ای پس از سال ها تلاش ؛ قادر به نوشتن اپرا می شود.لازم به ذکر است که یک اپرا نویس از عناصر نمایشی و کارکردهای آن آگاهی کامل دارد. از این رو؛ اپرای عروسکی رستم وسهراب در واقع یک اثر تلفیقی است؛ البته نه به گونه ای که در اجرای اپرا معمول است بلکه ضبط موسیقی از اجرای زنده ی اپرا بر روی نمایش عروسکی میکس شده است. بدون شک بر همه ی هنرمندان و فرهیختگان ایرانی واضح و مبرهن است چنین اظهار نظرهایی حاکی از.......... چه بگویم؛ خودتان قضاوت کنید:
«آقای چکناواریان درکی از نمایش عروسکی و اپرای عروسکی نداشت. اصلاً قرار بود من نمایش را به صورت زنده اجرا کنم. بنابراین ایشان ابتدا خیلی سر این قضیه مساله داشت که کاری که به آن خیلی دل بسته بود و سالیان سال بر سرآن کار کرده بود، آیا در اجرای صحنهای قربانی خواهد شد یا نه؟ نکتهی بعدی این بود که آقای چکناواریان روی این اثر، روی دقایق و طول زمانیاش خیلی حساس بود. ولی من به دلیل این که میخواستم یک کار فشردهتر و موثرتر روی صحنه بیاورم، اجرایم را میبایستی خیلی کوتاهتر میکردم. یعنی نزدیک به ۱۱۰ دقیقه از اثر آقای چکناواریان را بایستی با رضایت خودش حذف کنم. او ابتدا، مثل هر کس دیگری، میگوید: «یک دقیقه از کارم امکان ندارد حذف شود». ولی بعد اعتماد کرد و ۱۱۰ دقیقهای که کم شد، به ایشان نشان داد که این کاهش زمانی به این دلیل است که ارزشهای نهفته در اثر را آشکارتر کنم.»
هر کس که اجرای اصلی اپرای رستم و سهراب را ببیند ؛ قضاوت خواهد کرد که اپرای رستم و سهراب در اجرای عروسکی غریب پور همچون پرنده ای در قفس است. مسلم است که غریب پور جهت آسان تر شدن کار خویش دست به سلاخی اثر زده است چرا که او در جایگاهی نیست که ارزش های نهفته در اثر را ارزیابی کند . این کار بر عهده ی یک پژوهشگر موسیقی است که تجربیاتش ؛ هم سطح و هم وزن مصنف اثر باشد. جهت آگاهی خوانندگان محترم ؛ این اثر کاریست مشترک ازاستفاده ی ضبط صدای موسیقیایی و اجرای عروسکی ؛ اما غریب پور بار ها و بارها حق مصنف اثر را نادیده گرفته و بدون اجازه ی مصنف اثر ؛ چه در ایران و چه در خارج ؛ نه تنها آن را به نمایش گزارده است؛ بلکه ادعاهای غریب دیگری نیز دارد از جمله :
« اپرای سوم که در حال ساختن آن هستم »
-- مهتب دانش ، Oct 6, 2008 در ساعت 07:22 PMایشان اگر چه امروز با یدک کشیدن نام انسان های بزرگی چون چکناوریان و وردی توانست از غریبی خویش بیرون آید اما تاریخ قضاوت خواهد کرد
؛ بلند مرتبگی روح و اخلاق هنرمندی است که اثری را جاودان می سازد .اثر چکناوریان جاودان است و نیازی به دلسوزی سلاخانه ی غریب پور ندارد. که اذعان می کند :
«اگر اثر رستم و سهراب به صورت زنده اجرا میشد، چهار یا پنج شب بیشتر نمیتوانست روی صحنه باشد. در حالی که الان صدها اجرا داشته و صدها بار نام چکناواریان در ایران و در دنیا تکرار شده است. تصورم این است که ایشان خیلی راضی است.»
این ؛ تنها تصور غریب پور است که چکناوریان خیلی راضی است .باید به اطلاع خوانندگان رسانید که چکناوریان بسیار هم ناراحت و ناراضی است. و نکته ی دیگر آن که کافر همه را به کیش خود پندارد؛ غریب پور فکر میکند ؛ دیگران نیز چون او ؛ به دنبال نام و شهرت اند ؛ چکناوریان سال ها قبل ، بسیار پیشتر از آن که غریب پور حتی چیزی از هنر بداند ؛ نام اش با اجراهای متعدد در جای جای دنیا شناخته شده بوده است ،شرکت آر سی اِ در انگلستان سال 1975 آثار وی را ضبط و منتشر ساخت . امروز او با تمام این ناروایی ها؛ تنها به امید نسل های آینده است که درد خویش را بر دوش می کشد ؛زیر بار سنگین فرهنگی هفت هزارساله که از نو ؛ آن را آراست ؛ پیراست و جلایش داد. فرهنگی که اسکندر ؛ مکتوباتش را سوزانید و اسلام؛ موسیقی اش را به آه و گریه بدل کرد. چکناوریان ؛ اتفاقی در این فرهنگ به دنیا نیامد ؛ بلکه بسیار حساب شده و برنامه ریزی شده ؛ آمد تا دوباره به یادمان آورد که « موسیقی زبان خداوند است» .آمد تا ادبیات نمایشی ایران زمین را به جهانیان عرضه کند و تا ابد جاودان سازد. باشد که روزی مردان و زنان ایران زمین از قید تعصبات قومی و دینی رها گردند و قدر این عزیز رنجیده را پاس دارند . عزیزی که زبان فردوسی را با نگارش سه اپرا زنده کرد ؛ و به جهان هدیه داد. امید آن که مردان و زنان ایران زمین روزی به نیوشیدن دیگر آثار این هنرمند گرد آیند . آثاری که به هزاران دلیل قومی، مصلحتی و بی توجهی مسوولین ( که باید یه خاطر این بی توجهی جوابگوی تاریخ فرهنگی ایران باشند ) اجراء نشده است؛ و در گوشه و کنار زندگی فروتنانه و عاشقانه ی وی خاک می خورد. به امید نسل های آینده..........................................!
چقدر آقای غریب پور «من من »می کنند.قبول که ایشان یک سری نمایش نامه های تماشایی مثل بینوایان را کارگردانی کرده وبد هم نبوده اما متاسفانه ایشان درمصاحبه هایشان بسیار «خودپسند»به نظر می رسند.قای غریب پور به خاطر روح مدیریتی و سابقه همکاری خود درشهرداری تهران دوره آقای کرباسچی قدرت انجام کارهای پرخرج نمایشی را داشتند اما ایشان کارگردان برجسته ای نیستند و کارهایشان حاصل دسترنج وزحمات آدم های بسیاری است که ایشان در مصاحبه هایشان آنها را زیر عنوان «من»نادیده می گیرند.
-- بدون نام ، Oct 6, 2008 در ساعت 07:22 PM