رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > بیش از همه معماران مقصرند | ||
بیش از همه معماران مقصرندبيژن روحانیگفتوگو را از «اينجا» بشنويد. تا کنون در بخشی از برنامههای میراث فرهنگی، به وضعیت معماری و شهرسازی معاصر و آشفتگیهای موجود در آن اشاره کردیم. برخی ریشهی این بحران را در قطع رابطهی منطقی با معماری گذشته میبینند و بعضی دیگر این نظریه را اصلاً قبول ندارند. کیومرث مسعودی پژوهشگر و جامعهشناس شهریست که در زمینهی فضاها و هویت شهری، حاشیهنشینی، و هویت شهری تحقیق میکند و پیش از این نیز چند مقاله برای سایت اینترنتی زمانه دربارهی بحران هویت شهری در دوران معاصر نوشته است.
استقبال از این بحثها باعث شد که ما از آقای مسعودی دعوت کنیم که بهصورت تلفنی از تهران در برنامهی ما حضور داشته باشد. بحث را با او از اینجا شروع کردیم که: در وهلهی اول ناچار هستیم از مسئلهی هویت یک تعریف خیلی ساده ارائه بدهیم که این تصور اشتباه پیش نیاید که ما خواهان این هستیم که سنتهای ساختمانسازی یا شهرسازی گذشته، بدون توجه به نیازهای امروز شهروندان ادامه پیدا بکند. اگر درمورد هویت شهری یا هویت معماری صحبت میکنیم، منظور در واقع یک نظامیافتگی ساختاری و کاربردی در شهر و یک انتظام در معماری شهر است. نه اینکه خانههای ما مثل سابق و مثل «خانهی قمرخانم» باشد، یعنی حوضی وسط حیاطی و دورتادورش هم چندین اتاق . چنین چیزی مورد نظر نیست. حتا برگشتن به چهل- پنجاه سال گذشته هم نهتنها تصور غلطیست، بلکه امری محال ودستنیافتنیست. آن چیزی که از آن به عنوان هویت نام میبریم این است که نظام شهرسازی ما یا نظام معماری ما چه تناسبی با وضعیت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهروندان دارد. آقای مسعودی همان طور که در برنامههای قبلی ما و نیز در صحبتهای پیشین و مقالات شما نیز اشاره شد، این تغییر چهره و ساختار شهری در ایران خیلی آرام از دورهی قاجار شروع شد و یک روند خیلی بطئی و آرام داشت. اما در دهههای چهلـ پنجاه همین قرن حاضر است که شتاب میگیرد و در حقیقت همهجانبه میشود. علت این فراگیرشدن را در چه میبینید؟ در رشد اقتصادی و مرفه شدن جامعه یا در فراهم شدن زمینهی آشنایی بیشتر با دستآوردهای غرب برای شهروندان ایرانی؟ شما یک چیزی را بهدرستی اشاره کردید. تا اوایل دههی پنجاه ما با یک مهاجرت بسیار بطئی به شهرها مواجه بودیم. به همین دلیل روند تحول در داخل شهرها خیلی کند بود. ولی بعد از دههی پنجاه به بعد و سپس با وقوع انقلاب و جنگ تحمیلی عملا روند مهاجرتها بهصورت سیلآسا به سمت شهرهای بزرگ شروع شد. با توجه به فقدان مدیریت کارآمد و باتجربه و با توجه به فقدان جمع بندی تجارب گذشته، مسألهی توسعهی شهری به صورت لگامگسیخته و مدیریتنشده باعث شد که با وضعیت کنونی رودررو شویم. شما به این امر توجه داشته باشید، یکی از موضوعات مهم انقلاب ۵۷ مسألهی حاشیهنشینان بود. در طرح جامع فرمانفرما که در سال ۴۸ به تصویب رسید، مسألهی محدودهی ۵ساله با محدودهی ۲۵ساله مطرح شد. محدودهی ۵ ساله، خب، محدودهی کوچکی بود که جوابگوی مهاجرت های گستردهی بعد از اصلاحات ارضی بعد از دههی چهل را نمیداد. در نتیجه تعداد خیلی زیادی از جمعیت ساکن در شهر اصلی تهران در حاشیهها ساکن شدند، به اسم خارج از محدوده. و طبیعیست که با وقوع انقلاب این مرز و سد برداشته شد و یکباره جمعیت شهر تهران شاید دوبرابر شد. بالطبع کسانی که برای یک زندگی حداقل از مناطق کمترتوسعهیافته مهاجرت کرده بودند، همان آلونک و سرپناه درحاشیهی شهر تهران برایشان مطلوبیت بیشتری داشت نسبت به آنچه در روستا داشتند یا...
یعنی همان حاشیهنشینی غنیمتی بود برایشان؟ بله! پس مسألهی هویت برای آنها مطرح نبود. آن گروهی که میبایست به عنوان شهروندان شهر تهران، شهر تبریز یا اصفهان و شیراز و یا هر شهر دیگر، از ارزشهای معماری گذشتهشان دفاع بکنند، آنها هم در موقعیت ضعیف سیاسی قرار گرفته بودند. در واقع جریانی وجود نداشت که بتواند به این مهاجران گوشزد کند که باید به یکسری نورمها یا یکسری استانداردها، چه به لحاظ فرهنگی و چه به لحاظ فنی باید احترام بگذارند و رعایت بکنند. همین الان هم ما بعد از ۲۰ سال، بعد از اینکه تمام آن دورهی پرآشوب انقلاب و جنگ و غیره را گذراندهایم، و از یک سازمانیافتگی اداری برخوردار هستیم، هنوز ما حتا توسط فرهیختگانمان، معماران و شهرسازانمان مجموعهای تحت عنوان یک «رویکرد» یا «نگرش» نسبت به هویت شهری و معماری شهری چیزی در دست نداریم. خب، چطور توقع داریم که آن انبوه مهاجران بیایند و هویت شهری را اصلاً ببینند چه هست! کسانی که آشنایی با آن ندارند و اصلاً مسألهشان نیست. شما در صحبتهایتان به سیل مهاجرت به تهران و کلانشهرها اشاره کردید و اینکه این مهاجرت از روستاها انجام شد و به هرحال مسائلی که در اصلاحات ارضی و انقلاب سفید این مسائل را شدت بخشید. یک تئوری وجود دارد، که قطعاً شما هم با آن آشنایی دارید. در بررسی تاریخ شهرنشینی در ایران یک نوعی نگاه هست که شاید به اسم «روستا علیه شهر» معروف باشد. این تئوری در حقیقت میگوید هر وقت شهرهای ما به یک انسجام نسبی از لحاظ ساختاری و از لحاظ شکلی و عملکردی رسیدند، معمولاً حاشیهنشینی یا روستانشینی یا حتا اگر کمی در تاریخ عقبتر برویم، قبایلی که شهرنشین نبودند، شهرها را مورد هجوم قرار دادند. حالا در گذشته هجوم میتواند با جنگ همراه باشد، در تاریخ معاصر ممکن است این هجوم شکل سیل مهاجرت و به همراه آوردن یک فرهنگ جدید را بهخودش گرفته باشد. شما این نظریه را در قالب وضعیت معاصر چطور میبینید؟ آیا می توانیم این وضعیت را هم در ادامهی همان تئوری «روستا علیه شهر» صورتبندی کنیم؟ خیلی صریح بگویم، این نظریه را من غلط میدانم. درست است که اقوام توسعهنیافته به مراکز توسعهیافته هجوم میآوردند. در گذشته این طوری بود. برای چی این کار را میکردند؟ برای اینکه از ثروت انباشته شده در شهرها و در مناطق توسعهیافته بهرهمند بشوند. هجوم میآوردند، قتل و غارت میکردند و دست به یغما میبردند. حالا برخیشان همان جا ساکن میشدند و برخیشان ول میکردند میرفتند. این تفاوت دارد. الان یا در طی این چند دههی اخیر مردم ساکن جوامع توسعهنیافته برای اشتغال به جوامع توسعهیافته مهاجرت میکنند. آن زمان با قدرت نظامی هجوم میآوردند، آتش میزدند، نابود میکردند، تخریب میکردند. واقعیت این است که من بسیار گلهمند هستم از دوستان شهرساز و معمار خودم که در مقالاتشان عامل تخریب شهری یا از بینرفتن هویت شهری را مهاجرت روستاییان میدانند. خب درست است، این وضعیت وجود دارد. ولی علتش آن نیست، علتش... در حقیقت باید بپرسیم ما در برابر آن چه کار کردیم... درست است. خب اینها که واقعاً مظلوم واقع شدهاند. با حداقل امکانات میآیند در اطراف شهرهای بزرگ، بدون کوچکترین چشمداشتی از دولت یا از اقشار پردرآمد، خودشان یک آلونکی سر پا میکنند، به مشاغل پست تن میدهند، حقوق شهروندی ندارند، حداقل حقوق اجتماعی را هم که ندارند و... با تمام این سختیها میسازند و به نظر من یکی از نیروهای عمده در عمران و توسعهی ملی کشور همین نیروهایی هستند که ما همیشه با بغض بهشان نگاه میکنیم به عنوان اشغالگر. شهر من خرمآباد را میگویند عشایر اشغال کردهاند بعد از انقلاب. خب اینها چه بکنند؟ اینها برای یک زندگی بهتر به مناطق توسعهیافته آمدهاند! مگر در کشورهای دیگر، در اروپا اینطور نبوده؟ خب اینها را آوردند جذب صنایع کردند، جذب مراکز مدرن اقتصادی کردند. اینها هم به مرور در واقع نشانههایی از آن پایگاه و جایگاه اجتماعیـ اقتصادی را بروز دادند، صاحب فرهنگ شدند، صاحب هویت شدند و خودشان مدافع هویت شدند و این فرصت بود. در واقع عدم کفایت افراد هست که این فرصت را به تهدید تبدیل میکند. این امر در مقیاس ملی همین موضوعیست که الان با آن روبهرو هستیم. رفع مسئولیت میکنند در حقیقت. درست است. این فرهیختگان این جامعه هستند. به نظر من بیش از شهرداری، بیش از سیاستمدارها، بیش از مهاجران، خود ما، معمارها و شهرسازان، مقصریم در این وضعیت. |
نظرهای خوانندگان
درود بر شما آقای روحانی و جناب مسعودی ، به نظرم مصاحبه با جناب مسعودی بسیار مفید تر و یا شاید در حال حاضر سودمندتر از مقالات تئوریک درباره مسائل معماری است ، به خصوص که شهرهای ایرانی برای ما به کابوس تبدیل شده اند. دقت ، تجربه و تیزبینی آقای مسعودی که به دور از شعار زدگی ها و مسائل سیاسی روز ، شهر تهران را تحلیل کرده اند جای تقدیر دارد.
با تشکر فراوان
-- س.م ، Jun 7, 2007 در ساعت 07:59 PMبسیار متشکر از آقای مهندس مسعودی ، برای ما افرادی که سال هاست خارج از ایران زندگی می کنیم و در جریان تحولات تهران نبودیم ، گفتگوی ایشان بسیار مفید بود . البته گستردگی بحث از جزئیات می کاست ، اما همین حد هم غنیمت است ، به خصوص که در این سالها هرگز کسی از وضعیت شهر تهران نگفت و ننوشت ، تسلط ایشان بر مسائل شهرنشینی به بسیاری از سوالات پاسخ داد.
-- سعید از نروژ ، Jun 7, 2007 در ساعت 07:59 PMمن دانشجوی رشته معماری و شهرسازی از اصفهان هستم ، چند سوال از استاد داشتم:
-- رضا ، Jun 8, 2007 در ساعت 07:59 PM1- در این وضعیت شهری آیا شما تنها شهرسازان و معماران را مقصر می دانید یا آنها نیز به علت شرابط خاص این گونه هستند؟
2- تکلیف ما با سنت های معماری و شهرسازی چیست ؟ آیا قابلیت حفظ شدن را دارند؟
شهرهای ما را بساز و بفروشها ساختند. آنان به هویت و هماهنگی به مثابه معادله "سود" در" ترکیب نامیمون مصالح" نگاه می کنند. فی الواقع ، فرصت 30 ساله مهاجرت در اختیار آنان قرار گرفت تا با سرعت تمام و بر اساس براورد "سود آوری" ، بنجل هایشان را جای سبک معرفی سازند: نما کنیتکس ، رومی ، سنتوری و شیشه رفلکس فاجعه هایی بود که در کنار سیاسی شدن قانون ، نفس معماری سالم و مردمی را برید. به نظر من معمار، تا زمانی که چرخه روابط ناسالم در عرضه کالای ساختمان به مردم، در اختیار بساز بفروشهاست ، هر چی هر چی سازی "ذائقه مردم" را در کنترل خود دارد... در این میان معماران در حوزه کارشان منزوی هستند و تک نمونه های پیشنهادی به انان در این میان ، هرگز در میان فشار تبلیغات و فریب عوامل کاری نمی تواند خدمتی سازنده انجام دهد.
-- ناهید ، Jun 8, 2007 در ساعت 07:59 PMمطلب جالبی است و از این گونه بحث های تخصصی در دنیای غیر تخصصی ما ایرانی ها می بایستی استقبال کرد!
-- مهدی از هایدلبرگ ، Jun 8, 2007 در ساعت 07:59 PMمن فقط میخواستم روی دو نکته تاکید کنم: اول اینکه این پروسه جابجائی اقشار و طبقات گوناگون مردم، کنده شدن از روستا و اسکان در حاشیه کلان شهرها و اسکان یافتن عشایر و غیره را در بعد دیگری هم میتوان در نظر گرفت و آن روند جهانی شدن است که گریبان بسیاری از کلان شهرها را چه در دنیای در حال توسعه و چه در شهرهای صنعتی گرفته است. پدیده مهاجر و کندن از سرزمین یک پدیده جهانی است که حداقل برای ما ایرانی ها می بایستی بسیار ملموس باشد. این یک بعد قضیه است.
و دیگری موضوعی است که آقای مسعودی هم به آن اشاره کرده اند: موضوع این است که معماری و شهر ک سازی در کلان شهرها تحت نفوذ دلالان زمین، بساز و بفروش ها و عوامل آنها در شهرداری ها و موسسات دولتی است. نگاه کنید به آپارتمان سازی بدون برنامه و بدون ضابطه در بسیاری از شهرهای کلان ایران: در اصفهان، برای مثال، تمامی تاسیسات نساجی کنار رودخانه زاینده رود در هم کوبیده شدند، و بجای آن آپارتمان سازی رونق گرفت، ساختمان هائی که مثل قارچ یک شبه از زمین روئیدند و تلاش برخی از معماران و علاقمندان معماری برای جلوگیری از این کار هم نتیجه ای نداد. ساخت و ساز بساز و بفروش های نیرومند با عوامل دولتی: این عامل بسیار مهمی است که در روند کنونی "معماری" کلان شهرها در ایران میتوان مشاهده کرد.کنید؟روند کنونی "برنامه ریزی شهری" و"معماری" کلان شهر ها را این سودجویان و زد و بندهایشان تعیین میکنند و هزاران نمونه از این "پروژه ها" در ایران کنونی موجود است. چاره کار چیست؟ نمیدانم. شما چه فکر می کنید؟
من متوجه نشدم ، که چرا همه چیز به گردن شهرسازان و معماران افتاد ؟ مگر دولت تقصیری ندارد در این میان ؟ در ضمن به قول ایشان وقتی همه چیز دست یک عده بورس باز می افتد و دیگر هویت شهری یک چیز لوکس می شود ، پس چطور ما از شهرسازانمان انتظار می توانیم داشته باشیم؟
البته در کنار این نقد ، تعریف جامع ایشان از هویت شهری ، و همچنین تسلط شان بر مشکلات جوامع شهری و دیدگاه مبتنی بر سنت و مدرنیته شان قابل تحسین است.
-- میترا الیاسی راد ، Jun 8, 2007 در ساعت 07:59 PMضمن تایید مطالب آقای مسعودی در تاثیرگذاری معماران و جماعت باصطلاح شهرساز هم د ر شکل فیزیکی شهرهای کنونی، ولی از آنجا که بنظرم عامل اصلي شكل گيري شهر شرايط تكاملي جامعه است که عواملي گسترده تر از معماران و متخصصين باصطلاح شهرساز( كه جماعت كوچكي از دست اندركاران مسائل شهري هستند و بیشتر اسم بد نامی شهرسازي برايشان مانده) را در بر میگیردازجمله اربابان قدرت ومنفعت ،وهمانطور که آقای مسعودی عنوان کرده اند هویت شهر از مسائل فیزیکی آن به تنهایی شکل نمی گیرد زندگی باهمه ابعادش ازجمله مسائل معیشتی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی و شرایط زمانه و ... هویت شهری را هم شکل می دهند وازآن شکل می گیرند . سوالی که از آقای مسعودی دارم این است که آیا واقعا ما معماران و باصطلاح شهرسازان مقصران اصلی این آشفته بازاریم ( که البته آقای روحانی باتیتر کردن"بیش از همه معماران مقصرند " این شائبه رابیشتردامن زده اند)
-- م . جلیلی ، Jun 8, 2007 در ساعت 07:59 PMدرتجربه شخصی سالها است هر باری که همتی میکنیم تا در شکل دهی به هویت شهری از مسائل کالبدی (حوزه اختیارمان) کمک بگیریم با سد سکندری از نمایندگان عوامل جدی و موثر روبرومی شویم وناکام بازی ازنو را آغاز میکنیم. البته من هم نظر خانم الیاسی راتاییدو بحث بسیار جدی وحیاتی اقای مسعودی در تحلیل هویت شهری را دنبال میکنم وتقاضای ادامه بحث رادارم.
با توجه به صحبت های آقای جلیلی ، و همین طور بحث گسترده آقای مسعودی ، من پیشنهاد می کنم که آقای مسعودی پاسخ سوال هایی را که تا به حال مطرح شده اند ، را به طور مختصر بدهند ، زیرا من بر این اندیشه هستم که به علت گستردگی بحثی که مصاحبه کننده مطرح کرده ، در برخی موارد ابهاماتی به وجود آمده که جناب آقای مسعودی می تواند با پاسخ به سوالات ، این ابهامات را بزداید.
-- میترا الیاسی ، Jun 9, 2007 در ساعت 07:59 PMبا تشکر
به عقیده من درک پاسخگوی محترم از هویت شهری و ارتباط آن با کالبد شهر صحیح نیست.
-- بدون نام ، Jun 12, 2007 در ساعت 07:59 PMایشان تناسب و همتهنگی را علت هویت معرفی می کند. در پاسخ باید گفت تناسب و هماهنگی یعنی تناسب و هما هنگی. هویت اجتماعی و فردی چیز دیگری است. مسئله هویت "تعلق " است نه تناسب. آشفتگی نیز "بی هدفی " است نه بی تناسبی.
مثال آن زمانیکه همه ما هماهنگ با هم. بی هدفیم. و در نتیجه آشفته ایم.
دوست عزیز بی نام از کل مقاله یک گوشه ای را گرفتن کمکی به ادامه بحث نمیکند اگر شما هم با دیگران هم عقیده هستید که بحت مناسبی باز شده کمک کنید به ادامه بحث لطفا . من جان کلام بحث را این چنین فهمیدم که هویت شهری که انعکاس هویت اجتماعی است در اصل در انتظام ساختار ی وکالبدی شهر عینیت می یابد . بحث بر سر این است که چه عواملی در آشفتگی ساختاری و کالبدی شهر ما موثر هستند در پاسخ متخصصینی که وجود مهاجرین به شهر را از عوامل جدی این آشفتگی می دانند آقای مسعودی یک کمی آتشین معماران و متخصصین فعال در امر شهرسازی را بیشتر مقصر اعلام داشته اند . این بحث از آن رو جدی و ضروری است که از آن به صورتی عینی و ملموس میتوان برای تحلیل روند مدرنیته و مدرنیزاسیون در ایران بهره گرفت که شاید دغدغه همه است .
-- م. جلیلی ، Jun 15, 2007 در ساعت 07:59 PM