رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
خاطرات تاجالسلطنه
>
مادر روحانی من: انیسالدوله
|
خاطرات تاجالسلطنه، دختر ناصرالدینشاه (۱۴)
مادر روحانی من: انیسالدوله
در بخش گذشته، شنیدید که تاجالسلطنه از احساس حسادت خود به برادر کوچکتر گفت و تأثیر آن که تا بزرگسالی چگونه در خلق و خو و رفتار او باقی مانده. و نیز از ماجرای خواستگاری ملیجک از او و مخالفت مادر و جدال با ناصرالدین شاه و درنتیجه، نامزد شدن ملیجک با یکی از خواهران تاجالسلطنه. آنگاه، از کابوسی که دیده گفت؛ کابوسی که تعبیر آن را پس از چند سال میفهمد. در این بخش، از چند خواستگار سخن میگوید؛ خواستگارانی که مادرش آنها را نمیپسندد. تا اینکه انیسالدوله تصمیم میگیرد او را برای برادرزادهاش خواستگاری کند؛ طفلی هشتساله. در اینجاست که نویسنده فرصتی مییابد تا به معرفی انیسالدوله بپردازد؛ دختری روستایی که مورد پسند شاه قرار میگیرد و به حرمسرا آورده میشود و مقام بالایی مییابد. تاجالسلطنه از این زنپدر لایق و باهوش که اولاد ندارد، با عنوان «مادر روحانی من» یاد میکند.
انیسالدوله یکی از زنهای محترم پدرم بود. سبزه، با صورت معمولی
* * *
در همین روزها، کلیددارباشی خراسان به خواستگاری فرستاده، قرعه به نام من بینوا درآمده بود و تقریباً پدر و مادرم هم راضی شده، چیزی نمانده بود که ما را عروس کرده و به خراسان ببرند. لیکن من پس از فهم، شروع به گریهزاری کرده و جدایی از بستگان و پدر و مادرم را برای خود هموار نکرده، درخواست نمودم که مرا شوهر ندهند. درخواست من پذیرفته شد و او را رد کردند.
پس از آن، یکی از زنپدرهای محترم من که شاهزاده و منسوب به خانوادۀ سلطنتی بود، مرا برای برادرزادهاش خواستگاری نمود. از آنجا که در آن زمان، چندان از مال دنیایی بهرهای نداشته، مصدر کارهای بزرگ نبودند، مادر من راضی نشد و قبول ننمود.
همین قِسم، هر روزه صبح، شوهری برای ما معلوم، عصرش معدوم میشد. تا اینکه روزی، از منزل انیسالدوله که یکی از زنهای محترم پدرم بود، آمده مرا از طرف او احضار نمودند. حال لازم است شرحی در باب این خانم محترم برای شما بنویسم.
این خانم دهقانزاده و از بلوکات عَمامه بود. در یک سالی که پدر من به آنطرفها مسافرت مینماید، این دختر را در صحرا دیده، از او بعضی سؤالات مینماید. و آن دختر تمام را جوابهای دلکشِ مطبوع میدهد و طرفِ مهر پدرم واقع میشود.
او را به حَرَم میآوَرَد و بهدستِ همان جیرانی که در پیش مذاکرهاش را کردم، میسپارد. پس از مرگ جیران، خانه و اثاثۀ او را به این دختر داده و بهجای او، خیلی محترم و مطبوع بود. این زن بهقدری عاقله و بااخلاق بود که باوجود نداشتنِ صورتِ خوبی، برای سیرتِ خوب، اولزن و اولمحترم بود.
در این تاریخ که من مذاکره میکنم، او تقریباً سیساله، قدی متوسط، خیلی ساده، آرام، باوقار، سبزه، با صورت معمولی، بلکه یکقدری هم زشت، لیکن خیلی بااقتدار بود. تمامِ زنهای سُفرای خارجه به منزلِ او پذیرفته شده، در اعیاد و مواقع رسمی، بهحضور میرفتند. و این خانمِ بزرگِ محترم اولاد نداشت و مرا برای خود «اولاد» خطاب کرده، مهر مخصوصی نسبت به من داشت. و همین قِسم، جمیع خانوادههای محترم و نجیب و زنهای وزرا و اُمرا به منزل او پذیرفته میشدند. و تمامِ عرایض اغلب بهتوسط او انجام گرفته، در حضور سلطان، عرض و قبول میشد.
این مادر روحانی من برای من نامزدی از طایفۀ اشراف و نُجبا انتخاب نموده، امروز مرا برای نمایش به خانۀ خود خواسته بود.
پس از ورود و تعارفات رسمی، حسبالمعمول، مرا پیش خود جای داده، بوسید و مشغول صحبتهای متفرقه شد و از اقسام بازیها از من سؤال مینمود. و منهم خیلی شمرده و قشنگ، جوابهای او را زیرکانه داده، گاهی هم حرکتهای اطفال نموده، صحبتهای خود را اثبات مینمودم. زن عظیمالجثۀ خیلی موقری را دیدم که در آنجا نشسته، باکمال دقّت به صحبتهای شیرینِ من گوش کرده، میخندید. کمکم من با او هم مأنوس شدم و بنای صحبت را گذاشتیم.
در این بینها، یک طفل هشتسالۀ خیلی سفید و چاق، ولی بیاندازه شیرین و مَلوس، با کلاه و لباس نظامی وارد اتاق گشته، یکسَره بهطرف آن خانم رفته، روی زانوهای او قرار گرفت.
من از دیدن این طفل احساس وحشتی در خود نمودم. بیاختیار برخاستم. هرچند به من اصرارِ ماندن کردند، فایده نبخشید. خیلی متوحش و غمناک، از آنجا بیرون آمدم. و بهکلّی آن حال بشاشت و سُرور از من سَلب شد و خیلی پکر و غمناک شدم.
به منزل آمده، به حضور مادرم رفتم. و او هرچه از من سؤال کرد، من در عوض جواب، آه میکشیدم. بالاخره مرا رها کرد، تفصیل را از ددهجان سؤال نمود.
ددهجان گفت: «از قرار معلوم، این خانم برای پسرش از انیسالدوله خواسته بوده است. و او هم در میان خانمها، فلانی را انتخاب نموده است.»
این بخش از خاطرات را [در اینجا بشنوید]
بخشهای پیشین را اینجا بخوانید
|
نظرهای خوانندگان
in aksha ro az koja peida kardid? motmaenid ke khode in afrad hastand?
-- بدون نام ، Nov 5, 2008 در ساعت 09:30 PM. . . . .
جنگ صدا ـ از انیس الدوله چندین عکس وجود دارد، یکی همین و دیگری او در لباس عروسی که از آشناترین عکس های اوست. اصل عکس ها در کتاب های تاریخی مربوط به دوران قاجاریه به تکرار چاپ و منتشر شده است.
. . . .