رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۲ مهر ۱۳۸۷
خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۴)

راهی برای اصلاح حقیقی

در بخش گذشتۀ زندگی تاج‌السلطنه، او از دایه و دده و خواجه‌باشی گفت و چگونگی نگهداری و پرورش و تربیت کودکی چون او در حرمسرا. تصویری دقیق از ددۀ سیاه خود ارائه داد و از دلبستگی عمیق خود به او گفت و از اُنس نداشتن به مادر و دوری از او.
در ادامۀ خاطرات کودکی، در این بخش، به انتقاد از شیوۀ پرورش کودک در طبقۀ خود سخن می‌گوید و وظایف مادر که مهمترینِ آن را شیر دادن به فرزند می‌داند.
تاج‌السلطنه ضمن یادآوری فرزندداری خود و افسوس خوردن بر جدایی از شوهر، یعنی پدر فرزندانش، به مسائل اخلاقی می‌پردازد و به تاریخ اجتماعی قرن نوزدهم فرانسه نگاه می‌کند و نیز نوشته‌های اصلاح‌خواهانۀ ژول سیمون.


* * *

معلم من! تعجب نکنید از این‌که تمام عادات و اخلاق زمان طفولیّت خود را برای شما می‌نویسم. چون به شما قول داده‌ام که شرح زندگانی خود را کاملاً بنویسم، این است که از هیچ‌یک از دقایق او غفلت نورزیده، تمام را مجبور به نوشتن هستم. اما ای‌کاش می‌توانستم تمام این محبّت‌هایی را که نسبت به ددۀ خود داشتم و در این‌جا شرح می‌دهم، نسبت به مادر مقدسۀ خود داشته و در عوض یک سیاه غیرِقابل، از مادر خود قصه می‌نمودم.

افسوس که خیالات فاسد و اختراعات غلط و بزرگی‌ها، اُبُهّت‌ها و هنرفروشی‌های بی‌جا، شیرینی محبّت مادر و زمان طفولیّت را به کام من تلخ، و بدبختانه از آغوش مادر قابلِ پرستش دور و جدایم ساخته و من نمی‌توانم برخلاف واقع بنویسم.

از آن چیزهایی که من همیشه عبرت گرفته، حسرت می‌خورم، یکی مسألۀ شیر است که چرا نباید مادر، خودش اولاد خود را شیر داده، در آغوش رأفت و محبّت بپرورانَد؟ و چرا باید اولادِ خودش را از خود دور نموده و به‌دست غیر سپارَد؟ درحالی‌که دایه‌گرفتن برای بچه، باعث انزجار و نفرت اولاد به مادر می‌شود و همین‌طور اولاد را در نظر مادر، غیرِ‌مهم و غیرِ‌قابلِ ملاحظه می‌نماید و آن اُنس و علاقۀ سادگی را مُبدّل به یک رسمیّتِ غلطی می‌نماید. همین‌طور که منِ بیچاره در بَدوِ طفولیّت، خود را از محبّت مُشتعلۀ مادری برکنار یافته و به‌کلّی در مقام رسمیّت دیدم. همین خود نکتۀ بزرگی است برای تهذیب اخلاق و آتیۀ اولاد.

مثل این‌که خود من چهار اولاد دارم و امروز که تمام به‌حدِّ رشد و کمال رسیده‌اند، باوجود این‌که منتهای کوشش را در تحصیل و تربیت ایشان نموده‌ام، معهذا هر چهار، چهار اخلاق متفاوت دارند. و وقتی درست به‌نظر دقت تجسس می‌کنم، می‌بینم متأثرند از اخلاق دایه‌هاشان و ابداً شباهتی به اخلاق من ندارند. و من وجود دایه‌های آن‌ها را در ایشان موجود می‌بینم.

و دیگر این‌که اگر من خود، ایشان را شیر داده، بزرگ کرده بودم و آن علاقه و اُنس، توأم با مهر مادری شده بود، هیچ‌وقت ایشان را در سن طفولیّت، تَرک و از پدر ایشان جدا نمی‌شدم؛ وَلو این‌که هزار قِسم زَجر و زحمت دیده و در تمام ساعات عمر، در شکنجه و عذاب می‌بودم.

اگر ما درست به‌نظر دقت بنگریم، اول‌فریضۀ هر مادری است که تن‌پروری را کنار گذاشته، اولاد خود را از خود دور و جدا نسازد و باعث خرابی یک خانواده و یک عمر اولادش نشود و بزرگی‌های ظاهری را بر چیزهای طبیعی و معنوی ترجیح ندهد و خود و اولادش را بدبخت نخواهد. از کوزه، بُرون همان تراوَد که در اوست.

اول‌فریضۀ هر مادری تهذیب اخلاق اولاد است و تمام نجاح عمدۀ عالم از اخلاق گرفته می‌شود. مثل این‌که: در اواخر قرن نوزدهم، یکی از مشاهیر دانشمند فرانسه که در فلسفۀ اجتماع بشر، نظری دقیق داشت و نوشته‌های او سرمشق رفتار بزرگان و دانایان محسوب می‌گردید، مُسیو ژول سیمون بود. درحالتی‌که نُطق‌های آتشین خُطبا، در پارلمان فرانسه، گوش شنوندگان را خسته می‌کرد و قلم‌های نویسندگان ماهر و روزنامه‌ها مانند نیزۀ خاراشکاف به‌هم می‌خورد، و ملّت فرانسوی مثل مریضی که در انتخاب نوع دوا و شکل معالجه متحیّر باشد، این مناقشه را تماشا می‌نمود، ژول سیمون به تألیف کتابِ اصلاحِ حقیقی اشتغال داشت.

این هیجان، این جوش و خروش برای چه بود؟ برای پیدا کردن راه اصلاح حقیقی. جمعی به تنقیح قانون مملکت معتقد بودند، جماعتی اِنفصال مجالس مذهبی را از حکومت لازم می‌دانستند، برخی در ترویج امور فلاحتی سخن می‌راندند، بعضی افزایش بودجۀ معارف و تنظیمات داخل آن را خاطرنشانِ مردم می‌کردند، یک‌دسته اشخاص مُجرّب که پیش‌آهنگ آن‌‌ها مُسیو ژول فِری معروف بود، آبادی و صلاح حال را در زیاد کردن مستعمرات فرانسه تصور می‌کردند.

این بخش از خاطرات را [در اینجا بشنوید]

Share/Save/Bookmark


بخش‌های پیشین را اینجا بخوانید