رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
برنامههای جُنگ صدا
>
یادمان «بیژن مفید» و یادی از «شهر قصه» (3)
|
مجلۀ گفتاری جُنگ صدا
یادمان «بیژن مفید» و یادی از «شهر قصه» (3)
در مدت نزدیک به سه سالی که در مجموع نماشنامه «شهر قصه» در سالن و یا تالارهای کوچک و بزرگ تاترهای مختلف به نمایش در آمد، البته که تعداد بسیاری از علاقهمندان به هنر نمایش که هم امکان خرید بلیط و هم شرایط رفتن به تاتر را داشتند، موفق به دیدن این نمایشنامه شده بودند. عدهای نیز «شهر قصه» را در نمایش تلویزیونی آن دیده بودند.
ولی آنچه که این نمایش را توانست در گسترۀ وسیعتری از مخاطب و مردم مطرح کند و در دسترس همگان قرار دهد شاید رواج دستگاه پخش صوت و نوار کاست و عمومیت یافتن استفاده از این وسیله بود که «شهر قصه» را به مردم کوچه و بازار بشناساند و نزدیک کند. زبانی که در گفت و گوهای «شهر قصه» به کار گرفته شده بود، برگرفته از فرهنگ گفتاری همان مردم بود. و شاید به نوعی حدیث نفس و شرح حال و روزگارشان نیز.
با به بازار آمدن نوارهای کاست «شهر قصه» و امکان تهیه آن توسط قشر اکثر مردم، این نمایش آنگونه که بود برای همگان معرفی و شناخته شد و تا به امروز ماندگار ماند. بهجز یکی دو مورد میتوان گفت که اکثر بازیگرانی که نمونۀ نمایشی ـ تاتری «شهر قصه» را بازی کرده بودند در نسخۀ گفتاری ـ شنیداری این نمایش که روی کاست نوار ارائه شده بود حضور داشتند.
دنیای «شهر قصه» دنیای پاک و معصوم افسانههای قدیمی نیست. بلکه برعکس، بازتاب ملموس همین دنیای شلوغ و گیج و شتابزدۀ امرزو ماست. دنیای ارزشهای مادی و روزگار روزمرهگیها و بازتاب عصر ماشینزده و همه چیز صنعتی و پلاستیکی شدۀ زمانۀ ما است. آنچه که در «شهر قصه» اتفاق میافتد، یادآور استحاله و تب و تاب پوست انداختنهای فرهنگی ایامیست که مدرکگرایی، اساس به کارگیری و به کار بستنها بود.
در بخش سوم از این نمایشنامه، بعد از تغییر شکل فیل، شاهد شستشوی مغزی و تهی شدن او از ارزشها و باورمندیها و اعتقاداتش، و در نهایت بیشتر فرو رفتن او در مرداب بیهویتی و از خود بیگانگی هستیم.
«برتولت برشت» شاعر و نمایشنامه نویس معروف آلمانی در یکی از اشعار خود میگوید: «وقتی که اسمت روی کاغذهای تشخیص هویت نباشد، تو وجود نداری!» در آخرین پرده از نمایشنامۀ «شهر قصه»، ضمن اشارهای که «بیژن مفید» به روند بورکراسی و کاغذ بازی حاکم بر دنیای ما، و عارضۀ رشوهدهی و رشوهخواری در جامعه دارد، در ادامۀ روایت از «نیستان جدا افتادن» و غربت و غریبی فیل که روزگاری نه از پی حشمت و جاه، که از اتفاق روزگار گذرش به «شهر قصه» افتاد و از بدِ حادثه دندانش شکست، بعد از اضمحلال شخصیت و باروها و اعتقادات او، ما را به مهمانی شوم مرگ هویت و از دسترفتگی فیل دعوت میکند. «فیل» حالا نه تنها «یک چیز هشهلفت» شده است، بلکه حتی دیگر نامش هم «فیل» نیست. «منوچهر» است!
* * *
برنامه را همراه با پردۀ آخر «شهرقصه» از [اینجا بشنوید] برنامه و پردههای پیشین «شهر قصه را هم از [اینجا]
* * *
پانویسهایی در باره «شهر قصه» را [اینجا بخوانید]
|