رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
برنامههای جُنگ صدا
>
جمعهها خون جای بارون میچکه!
|
مجلۀ گفتاری جُنگ صدا
جمعهها خون جای بارون میچکه!
علیرضا افزودی
در مجموعهای که از این همه ترانههای خوانده و اجرا شده ـ از آغاز تا امروز ـ وجود دارد و شنیدهایم، ترانههای ماندگاری نیز هست که به نوعی با بخشی از تاریخ سیاسی ـ اجتماعی دوران ما، یا با دورهای از جوانی و خاطرات ما پیوند دارد و هنوزا هنوز همپای یاد و خاطرههای ماست. از جملۀ این ترانهها یکی هم ترانۀ معروف «جمعه» است که به دو واقعۀ اصلی و اثر گذار در تاریخ مبارزات مردمی ـ سیاسی معاصر ایران گره خورده. یکی از این دو واقعه، همانا کشتار مردم در روز حمعه هفدهم شهریور ماه سال پنجاه و هفت است.
شاید یکی از معدود نشانههای بهیاد آورندهای که در رابطه با این رویداد در تاریخ معاصر کشور ما وجود دارد، غیر از تاریخ هفدهم شهریور ماه، و نام «میدان ژاله»، یکی هم روز جمعه، و بلافاصله ترانۀ «جمعه با صدای فرهاد» باشد که چند سالی قبل از این واقعه، با شعری از شیهار قنبری، آهنگی از ساختههای اسفندیار منفردزاده اجرا شده بود، و بعد از واقعۀ هفدهم شهریور، با تنظیم و اجرایی دوباره به بازار آمد.
در سابقه و تاریخچۀ ترانۀ «جمعه»، باید از فیلم «خداحافظ رفیق» ساختۀ «امیر نادری» گفت و این واقعیت که: شنیدن آن موسیقی متن و آن شعر و صدا، تنها عاملی بود که سینماروهای آنروزگار را میتوانست به دیدن این فیلم جذب کند و پای تماشای این فیلم نامتعارف و بازی هنرپیشههایی ناشناخته و نه چندان معروف و محبوب بنشاند.
این اثر، یعنی ترانۀ جمعه، بیهیچ چشمداشتی مادی، و صرفا در جهت حمایت از امیر نادری، و فیلم خداحافظ رفیق، به او هدیه شده بود. شهیار قنبری در پانویس این شعر که در دفتر «دریا در من»، مجموعهای از ترانهسرودههای اوست، مینویسد: «در یک عصر جمعه، ترانۀ جمعه را در خانۀ اسفندیار نوشتم. روبروی سازمان سینما پیام. ترانه را به امیر نادری و فیلم خداحافظ رفیقش ـ دوستانه ـ پیشکش کردیم. روی جلد صفحۀ چهل و پنج دور، سه تصویر از جوانی ما داشت. پشت جلد دستانی چروکیده، پیر، سیاه، گرسنه. پای این تصویر نوشتم: نازنین، هدیهای به تو که هر روزت جمعه است.»
«جمعه»، کمی بعدتر با صدای «گوگوش» هم اجرا شد و به بازار آمد. ولی اجرای «جمعه» با صدای فرهاد که تلخ میخواند بیشتر مورد قبول افتاد و ماندگار شد. او با صدای خود، این ترانه را به یاد و خاطرۀ نسل و زمانۀ ما پیوند زد.
زمان سرودن ترانۀ «جمعه» بهسال 1350 برمیگردد. حمعۀ سیاه، و واقعۀ کشتار مردم در آن روز، و در میدان ژاله، هفت سال بعد از انتشار این ترانه رخ داد. ولی همانطور که میدانیم این ترانه، همیشه و همه جا در نوعی پیوند با این واقعۀ تاریخیست. دلیل آن شاید نسخۀ دوم این ترانه که با تنظیم و اجرایی تازه، با ریتمی نظامی و تم ملودیی کوبنده، در همان ایام بعد از وقوع کشتار حمعۀ سیاه به بازار آمد.
اسفندیار منفردزاده، در اجرای صدای چکشواری که در شروع ترانه میشنویم؛ از کوبش دو پاره سنگ بر هم، بهره گرفته بود و از «اسفندیار قرهباغی»، خوانندۀ معروف سرود ای ایران، برای اجرای بخش کورال و همسرایی این ترانه که اینبار فرهاد آنرا با حس و حالی متفاوت از اجرای اول میخواند. این اجرا با نام «حمعه برای حمعه» و در همدلی با واقعۀ جمعۀ سیاه هفدهم شهریور منتشر شد.
توی قاب خیس این پنجرهها عكسی از جمعۀ غمگین میبینم چه سیاهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابرای سنگین میبینم داره از ابر سیاه خون میچكه جمعهها خون جای بارون میچكه
نفسم در نمیآد جمعهها سرنمیآد كاش میبستم چشامو این ازم برنمیآد داره از ابر سیاه خون میچكه جمعهها خون جای بارون میچكه
عصر جمعه به هزار سال میرسه جمعهها غم دیگه بیداد میكنه آدم از دست خودش خسته میشه با لبای بسته فریاد میكنه داره از ابرسیاه خون میچكه جمعهها خون جای بارون میچكه
جمعه وقت رفتنه، موسم دل كندنه خنجر از پشت میزنه اون كه همراه منه داره از ابر سیاه، خون میچكه جمعهها خون جای بارون میچكه
برنامه را از [اینجا] بشنوید!
|