رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
زنان
>
قصۀ «مشدی گلینخانم» و «مستر اِلول ساتن»
|
تاریخ روشنگری زنان در ایران
قصۀ «مشدی گلینخانم» و «مستر اِلول ساتن»
کتاب «قصههای مشدی گلینخانم» شامل 110 قصه است که در سال 1374 خورشیدی توسط نشر مركز به چاپ رسیده است. حكایت جمعآوری این قصههای ایرانی، شیرینتر از برخی از خود قصههاست.
«لارنس پال الول ساتن»، ایرانشناس انگلیسی در سال 1943 زمانی که بیش از سی سال نداشت به عنوان كارمندی از جانب رادیوی بریتانیا و بهعنوان كارمند شركت نفت ایران و انگلیس به ایران سفر كرد و با این سرزمین آشنا شد. او كمی پس از ورود به ایران با «علی جواهركلام» دیپلمات و روزنامهنگار ایرانی آشنا شد که بعدها در شمار دوستان نزدیک او در آمد. آشنایی «گلین خانم» با «الول ساتن» نیز از طریق او بود.
«جواهرکلام» زبانهای انگلیسی و روسی را به خوبی میدانست و پسرعموی همسر دوم «گلین خانم» بود. «الول ساتن» در یک میهمانی در خانۀ او با «گلین خانم» آشنا شد. این راوی قصههای ایرانی در آن اوقات حدود هفتاد سال داشت، و خودش هم تاریخ دقیق تولدش را نمیدانست. معلوم هم نیست كه اهل كجا بود. احتمالا از اهالی شمال غرب ایران بود، چون با مقدمات زبان تركی نیز آشنایی داشت. به هر حال وی از مدتها پیش در جنوب تهران زندگی میكرد. او قسمت اعظم عمر خود را درهمانجا به سر آورده بود و قصههایش نیز متعلق به همان منطقه است. قصههایی كه هر كس آنها را بشنود میتواند بهجا بیاورد و بفهمد.
«گلینخانم» همراه فرزند خویش به تنهایی در تهران زندگی میکرد و اغلب به مراقبت از فرزندان خانوادههای ثروتمند تهران اشتغال داشت و از این راه زندگی میگذراند. زمانی که «الول ساتن» او را ملاقات میکند، «گلینخانم» دیگر بیش از آن پیر و فرسوده بود كه بتواند كار خود را ادامه دهد. با وجود این، خانوادههای سرشناس همواره قدم او را گرامی میداشتند زیرا وی در میان آنها نیز شهرت به سزایی به عنوان گوینده قصههای شیرین و سرگرم كننده كسب كرده بود.
«الول ساتن» كه سخت شیفتهی قصههای این زن شیرین كلام خوش گفتار شده بود، با جان و دل آنها را به خاطر سپرد و سپس بر روی کاغذ آورد. وی، مقدار قصههایی را كه مشدی گلینخانم در گنجینه حافظه داشته به بیش از یك هزار متن برآورد كرده است. شیفتگی جوان انگلیسی برای شنیدن داستانهای ایرانی به اندازهای بود که او را واداشت تا بطور مرتب با این زن دیدار کند و چنین موقعیت مهمی را از دست ندهد. او در فواصل منظم، اغلب در تعطیلات پایان هفته، در منزل دوست خود به دیدن «مشدی گلینخانم» میرفت و در آنجا از او می خواست قصه بگوید و هر چه را میگفت ثبت میكرد.
باید به این نكته هم توجه داشت كه در آن ایام «الول ساتن» برای این كار، دستگاه ضبط صوتی در اختیار نداشت، به نحوی كه ناگزیر بود، شخصا هر كلمه را با دست بنویسد. نوشتافزاری هم كه او برای تهیه این مجموعه به كار برده با کمترین امکانات ممکن بوده است. مدادی كمرنگ كه با آن بر روی کاغذهای زرد شده و پشت کاغذهای تبلیغات و به قطعهای نامساوی نوشته و بعد همه را به دقت به صورت دفتر درآورده است كه چه بسا به زحمت میتوان آنها را خواند. زمان، زمان جنگ بود و نوشتافزار فراوان نبود. بدین ترتیب هر كس كه به كاغذ زیاد احتیاج داشت میبایست آنرا از جاهای مختلف برای خود فراهم میكرد. این فرد، اغلب قصههایش را بر پشت كاغذهایی كه طرف دیگر آن مطالبی كم و بیش سیاسی چاپ شده بوده، یادداشت میكرده است. او بر پشت کاغذهایی مینوشته که طرف اصلی آنها را معمولاً مطالبی از شرکت تلگراف و پست ایران و نیز اعلام برنامهها و فهرست هر یک از برنامههای «بیبیسی»، پر کرده بود. هنگامی که رادیو تهران تاسیس شد، «علی جواهرکلام» یکی از همکاران رادیو بود. او هر هفته «گلین خانم» را با درشکه به رادیو میبرد و قصههایش را از آنجا پخش میکرد. همچنین در مراسم خداحافظی «الول ساتن» هم که در پارک دانشجوی کنونی برگزار شده بود، «گلین خانم» قصهای گفت.
باید گفت که انگیزهی جمعآوری داستانهای ایرانی در وجود این مرد انگلیسی چنان قوی بود که از آن پس او سفرهای متعددی به ایران کرد و در حین این سفرها، تلاش کرد تا قصههای ایرانی را با گویشهای مختلف جمعآوری كند. او در دانشگاه دانشجویی داشت كه وی نیز بسیار به ایران علاقهمند بود. «ساتن» نوارهای قصه های ایرانی را به شاگردش «اولریش مارزلف» سپرد و او بعدها، آنها را به آكادمی علوم آلمان، موسسۀ قصهشناسی منتقل كرد. بعدها آكادمی علوم آلمان، از «سید احمد وكیلیان» پژوهشگر فرهنگ عامه خواست تا با پروفسور «مارزلف» شاگرد پیشین و استاد كنونی ایرانشناسی و قصهشناسی ایرانی، در پیاده كردن این قصهها، همكاری كند. تعدادی از نوارها پیاده شدند و در یك مجلد توسط نشر مركز به نام «قصه های مشدی گلین خانم» به چاپ رسیدند. البته همهی نوارها به تدریج پیاده شدهاند تا بعد بهصورت کتاب درآید.
داستان زندگی «مشدی گلینخانم» را از [اینجا] بشنوید! برنامۀ پیشین زنان را هم در [اینجا]
در بارۀ «مشدی گلینخانم» بیشتر بخوانید! [اینجا]
|
نظرهای خوانندگان
چه داستان جالبی داره اين مشدی گلين خانوم! من علاقمند شدم و رفتم تو گوگل گشتم و يک دونه نوشته هم از خسرو ناقد پيدا کردم درمورد اين زن قصه گو. البته 4 - 5 سال پيش در روزنامه ايران چاپ شده و پدف هستش.
-- مهستی ، Jul 19, 2007 در ساعت 05:39 PMwww.naghed.net/Naghd_ha/mashdigalin.pdf
خوب بود. فقط قصههایتان را بیشتر، وزیبا باشد.
-- مریم ، Jul 26, 2007 در ساعت 05:39 PMراستی در سایتتان قصههای بیشتری قرار دهید.
با تشکر. خداحافظ