رادیو زمانه > خارج از سیاست > کارگردانان > پلاسیدو دومینگو در نقش پابلو نرودا | ||
پلاسیدو دومینگو در نقش پابلو نرودااکبر فلاحزادهلوسآنجلس اخیراً شاهد اجرایی با هنرنمایی پلاسیدو دومینگو خوانندهی برجستهی اپرا بود. دومینگو در نقش پابلو نرودا شاعر مبارز شیلیایی برندهی جایزهی نوبل ادبیات ظاهر میشود. این اپرا بر اساس فیلم «پستچی» به کارگردانی مایکل رافورد (۱۹۹۴) ساخته شده و به سالهای تبعید نرودای شاعر میپردازد که تحت تعقیب کودتاچیان به رهبری ژنرال پینوشه مجبور به ترک وطن شده است. اما این اپرا مانند فیلم پستچی فقط جنبهی سیاسی ندارد: اشعار نرودا الهامبخش یک جوان پستچی میشود که از طریق آنها دل دختر مورد علاقهی خود را برباید.
پلاسیدو دومینگو برخلاف هفت سال پیش که در نقش راسپوتین ناموفق ظاهر شد، این بار در نقش پابلو نرودا منتقدان و تماشگران را در لوسآنجلس به تحسین واداشت. دانیل کاتان، کارگردان این اپرا کار خود را بر فیلم مایکل رادفورد استوار کرده و به متن رمان اسکارمتا کمتر توجه داشته است .او بیشتر به جنبهی عاشقانه ماجرا کار داشته تا جنبهی سیاسی آن.فیلم پستچی مایکل رادفورد اقتباسی از رمان «با صبری پرشور» نوشته آنتونیو اسکارمتا نویسندهی معترض شیلیایی است که این روزها هفتادسالگی خود را جشن میگیرد .این رمان و یک اقتباس نمایشی از آن به فارسی ترجمه شده است. آنتونیو اسکارمتا نویسنده شیلیایی به نوشتن داستانها و رمانهای شاعرانه معروف است. او که از فعالین چپ و از هواداران سالوادور آلنده بود، مجبور شد بعد از کودتای نظامیان در سال ۱۹۷۳ از کشورش فرار کند. او ابتدا به آرژانتین گریخت و از آنجا با استفاده از یک بورس دانشگاهی آلمان به برلین غربی رفت. اسکارمتا سالها در شهر برلین بهسر برد و چندین رمان، داستان نمایشنامه و فیلمنامه را هم در تبعید نوشت. شانس اسکارمتا در این بود که قبل از وحدت دو آلمان در برلین غربی ساکن شد. همین مسئله به ظاهر ساده مسیر زندگی او را عوض کرد. او بر خلاف تبعیدیان ساکن برلین شرقی حق مسافرت آزادانه داشت. از این گذشته این امکان را هم یافت که برای فیلمهای پیتر لیلینتال «پیروزی» و «در کشور آرامش برقرار است» فیلمنامه بنویسد. این فیلمها علاوه بر سینما در تلویزیون هر دو قسمت برلین نمایش داده میشد.اسکارمتا در سالهای نخست اقامت در برلین سر پر شوری داشت، چون هنوز موضوع کودتا علیه سالوادور آلنده در کشورش داغ بود. برلین هم در آن سالها محل کشمکشهای سیاسی بود. یکی از جوانان برلین در آن زمان در خاطراتش مینویسد: «یادم میآید در جشنوارهی جهانی جوانان سال ۱۹۷۸ در کوبا او را دیدم. وقتی جوانان برلین غربی با پرجم خرسنشان، که مخصوص برلین غربی بود، در استادیوم رژه رفتند، او بلند بلند میخندید. آن وقتها به علت جنگ سرد و تقسیم دو آلمان، وضعیت خاص برلین موضوع داغ بین ابرقدرتها بود و پرچم اهمیت خیلی زیاد داشت. بعد از نواختن سرود برلین غربی توسط یک ارکستر نظامی در استادیوم بلندگوها با شور و حرارت اعلام کردند: «همهی جوانان حاضر در استادیوم فارغ از ملیتشان فرزندان انقلابند، فرزندان فیدل کاسترو.»
اسکارمتا سال ۱۹۸۳ رمان مشهورش «با صبری پرشور» را خودش به عنوان کارگردان به فیلم درآورد. این فیلم توفیق چندانی نیافت. اما فیلم دیگری بر اساس همین رمان با کارگردانی مایکل رادفورد بود که ده سال بعد با نام «پستچی» شهرت جهانی یافت. درفیلم رادفورد هنرپیشهی فرانسوی، فیلیپ نوره نقش پابلو نرودا را بازی میکند. بر خلاف رمان که در شیلی روی میدهد، داستان فیلم در یک روستای ایتالیایی اتفاق میافتد که محل تبعید نرودا است. موضوع این فیلم و کتاب، دوستی پابلو نرودا با یک پستچی است. این پستچی عاشق دختری است که در دهکدهی پابلو نرودا زندگی میکند. پستچی جوان از طریق اشعار نرودا عشقش را به دختر ابراز میکند و خودش نیز سرانجام شاعر میشود. در رمان، دوستی پستچی و نرودا با مرگ نرودا بعد از کودتا به پایان میرسد. عنوان کتاب از شعرآرتور رمبو، شاعر سمبولیست فرانسوی گرفته شده است: «سپیده دم، مسلح به صبری پرشور به خیابانها گام مینهیم.» خود نرودا دو سال قبل از کودتا، درهنگام سخنرانی به مناسبت دریافت نوبل ادبیات، سرشار از امید به آینده به این شعر رمبو اشاره کرد. اسکارمتا در رمانش مینویسد: «با صبری پرشور شهر درخشان را تسخیر میکنیم، شهری که به همهی انسانها نور، عدالت و شرافت اهدا میکند.» اما موضوع این رمان از تجربهی شخصی خود اسکارمتا گرفته شده و به دوستیاش با نرودا در سالها قبل بر میگردد؛ به سالهای قبل از کودتا که محیط سیاسی شیلی ملتهب بود. به هنگامی که اسکارمتا نویسندهی جوان تازهکاری بود و نرودا یک نویسندهی برجسته. اسکارمتا مانند بسیاری از مردم شیلی عاشق آثار نرودا بوده است. او درگفتگو با شبکهی تلویزیونی «آرته» اعتراف میکند که در جوانی در دوستی با دختران جوان و زیبا شانس نداشته. تا اینکه به صرافت میافتد با اشعار عاشقانهی نرودا قاپشان را بدزدد. او این اشعار را همانند جوان پستچی برای دختر محبوبش بئاتریس در همین رمان، برای دختران سادهدل میخوانده و اشعار را به اسم خودش جا میزده است. خیلی از دختران که مجذوب اشعار میشدند، جذب او هم میشدند. در این سالها نخستین مجموعه داستان اسکارمتا منتشر شده بود. اسکارمتا که آنوقتها ۲۶ ساله بوده با ذوق و شوق فراوان کتابش را پیش پابلو نرودا میبرد تا او نظرش را در مورد کتاب بگوید. نرودا به او قول میدهد که با وجود گرفتاریهایش کتاب نویسندهی جوان را بخواند و دو ماه بعد نظرش را بگوید. اما اسکارمتا چنان بیتاب و هیجانزده بوده که دو هفتهی بعد باز سراغ نرودا میرود. نرودا او را تحسین میکند و از کتابش تعریف میکند. منتهی شوخطبعانه اضافه میکند که نویسندگان شیلی کتاب اولشان همیشه خوب از آب در میآید و بایستی منتظر کتابهای بعدی بود. اسکارمتا بعد از استعفای کودتاگران از قدرت و آرام شدن نسبی اوضاع در سال ۱۹۸۹ به شیلی بازگشت و یک کارگاه قصهنویسی بهنام هاینریش بل راه انداخت. در پی برگزاری نخستین انتخابات دمکراتیک در سال ۲۰۰۰ اسکارمتا سفیر شیلی در برلین شد و تا سال ۲۰۰۳ در این مقام باقی بود. او در هنگام سفارتش در برلین سفارتخانه را به کمک همسر آلمانیاش به یک مرکز فرهنگی تبدیل کرد. در این سفارتخانه وقت و بیوقت شعرخوانی، داستانخوانی، نمایشگاههای مختلف و کنسرتهای موسیقی برگزار میشد. این رفتار فرهنگی موجب محبوبیت سفارت شد و سبب شد چند سفارتخانهی دیگر هم به تقلید به کارهای فرهنگی روی آورند. او همزمان یک برنامهی ادبی هم در تلویزیون شیلی اجرا میکرد و در آن کتابهای تازه را معرفی میکرد. آنتونیو اسکارمتا چپگراست، اما تندرو نیست. نه هرگز رهبر ایدئولوژیک بوده است، نه روشنفکر سازشناپذیر. آدم آرامی است که رفتار دوستانه دارد و از جنگ و جدلهای حزبی و سازشناپذیری معترضان و مبارزان سالهای دههی ۱۹۶۸ رنج برده است. اصل اسکارمتا از دالماتیا، منطقهای در ساحل شرقی دریای آدریاتیک در کرواسی امروزی و قسمتی از بوسنی و هرزگوین است. پدران او از همین منطقه به شیلی مهاجرت کردند و عشق به شراب و زن و آواز و هنر و شعر را با خود همراه آوردند.
او با همین اندوخته از هنر و شعر کتاب «با صبر پرشور» را نوشت. این کتاب سراسر شور و عشق، اعلام جرمی شاعرانه علیه بیرحمی و خونریزی رژیم نظامیان است؛ نظامیانی که کودتایشان پابلو نرودا را در خانهاش در ایسلا نگرا زمینگیر کرد. این رمان همچنین دگماتیسم و افراطیگری چپ را هم محکوم میکند. «با صبری پرشور» تاکنون به ۳۵ زبان ترجمه شده و بر اساس آن فیلم، نمایشنامه و اپرا هم ساخته شده است. بیل کلینتون هم در موقع دیدار رسمی از شیلی این کتاب را از جمله کتابهای محبوب خود خواند. اپرای این اثر بعد از اجرای موفق اخیر در شهر لسآنجلس قرار است ماه دسامبر در وین اجرا شود. «فقط مانده که آن را به صورت باله هم اجرا کنند» به این نکته خود اسکارمتا در هنگام نمایش فیلمش از همین کتاب در برلین با لحنی مطایبهآمیز اشاره کرد.آنتونیو اسکارمتا اینک هفتاد ساله شده. او جشن تولدش را نه در کرواسی، نه در اسپانیا و شیلی، که در برلین برگزار کرد. چرا که او این شهر را که در سالهای گریز از کودتا به او پناه داد، مانند وطن خودش میداند. او که تولدش را با دو پسر و سه نوهاش جشن گرفت، از هفتاد سالگی خود جا خورده است. می گوید: همین دیروز بود که هفده ساله بودم. اسکارمتا جوایز ادبی متعدد از جمله جایزه ۶۰۰ هزار یورویی پلانتای اسپانیا را برده است. با این حال هنوز یک آرزوی برآورده نشده دارد: او می خواهد فرهنگ عظیم کلاسیک با زندگی عادی ادغام شود، و انسانها هنر را همچون فوتبال و موسیقی راک یا همخوابگی مهم بدانند. منابع: اینجا کلیک کنید |
نظرهای خوانندگان
دوست گرامی این اطلاعات شما غلط اندر غلط است: "به سالهای تبعید نرودای شاعر میپردازد که تحت تعقیب کودتاچیان به رهبری ژنرال پینوشه مجبور به ترک وطن شده است."
-- امینی ، Dec 14, 2010 در ساعت 10:08 PMنرودا در همان روزهای اول کودتای پینوشه در سال ۱۹۷۳ درگذشت بنابرین فرصت نداشت که به تبعید برود. داستان و فیلم پستچی مربوط به سالها قبل از آن است یعنی در سال ۱۹۵۲ که نرودا در جزیره کاپری زندگی می کرد. این اطلاعات را به سادگی می توانستید در اینترنت پیدا کنید. اما خوب وقت شما البته عزیزتر از این حرفاست. موفق باشید!