رادیو زمانه > خارج از سیاست > فستيوال فيلم > عشق در سالهای قتل | ||
عشق در سالهای قتلاکبر فلاحزادهفیلم آرژانتینی «راز چشمانشان» اثر کارگردان نامی خوان خوزه کامپانلا چندی پیش اسکار بهترین فیلم خارجی را برده و هم اکنون در سینماها به نمایش عمومی درآمده است. این فیلم دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای آرژانتین است و در یک ماه نخست اکران فقط در آرژانتین یک میلیون نفر را به سینما کشانده است. راز موفقیت فیلم از لحاظ تکنیکی، گذشته از فیلمبرداری و صدابرداری عالی، در ترکیب ماهرانهی سینمای سیاسی، جنایی و رمانتیک است.
اما اهمیت فیلم در شجاعت کارگردان آن در به تصویر کشیدن محیط ترس و ترور به هنگام حکومت نظامیان است. این فیلم نخستین فیلم آرژانتینی است که به موضوع ترور و قتل زیر حکومت نظامیان قاتل و قضات فاسد پرداخته است. پرداختن به این موضوع در آرژانتین تابو محسوب میشود. کسی فکرش را نمیکرد که «راز چشمانشان» اسکار بهترین فیلم خارجی را از آن خود کند. سه فیلم «نوار سفید»، «یک پیامبر»، و «عجمی» برای گرفتن اسکار بخت بیشتری داشتند. اما رأی آکادمی اسکار برای بهترین فیلم خارجی بر فیلم «راز چشمانشان» قرار گرفت. این فیلم جوایز متعدد دیگر از جمله جایزهی «گویا» در اسپانیا را هم برده است. به اعتقاد عدهای رأی داوران اسکار به این فیلم محافظهکارانه بود. چون بر خلاف رقبا که فیلمهای هنری ساخته بودند، فیلم خوان خوزه کامپانلا یک فیلم کلاسیک داستانی است. مرگ و عشق انگیزهی پیشبرندهی داستان فیلم هستند. سه صحنهی مؤثر و بهیادماندنی در آغاز فیلم: تصویر محو از خداحافظی در ایستگاه قطار، یک صبحانهی دو نفره، و تصویر کوتاه اما تکاندهنده از یک تجاوز. هر کدام از این صحنهها فرصتی برای شروع داستان است، اما داستان از جای دیگری و به شکل دیگری شروع میشود: بنیامین اسپوزیتو که یک مأمور تحقیق بازنشسته است، میخواهد کتابی در مورد پروندهی یک قتل که سالهای سال او را به خود مشغول داشته است، بنویسد. در سال ۱۹۷۴ یک خانم معلم جوان بنام لیلیانا به طرز فجیعانهای مورد تجاوز قرار میگیرد و با ضربات متعدد چاقو به قتل میرسد. پاکی این عشق وفادارانه سبعیت جنایت را پررنگتر مینمایاند و تصویر قربانی روند کار و زندگی مأمور تحقیق جوان را بهکلی تغییر میدهد.
مأمور تحقیق بهرغم بیتوجهی و غفلت رؤسای فاسد در دستگاه قضایی و پلیس، پرونده را با سماجت پیگیری میکند و با همکاری دوست و همکارش پابلو و یک خانم قاضی جوان بنام ایرنه هاستینگز سرانجام فرد متجاوز دستگیر و زندانی میشود. اما فرد متجاوز به علت همکاری با مأموران زندان در جاسوسی علیه زندانیان سیاسی آزاد میشود. اینهمه همزمان میشود با قدرتگیری نظامیان در آرژانتین که زمینه را برای ترقی فرد متجاوز در دستگاه امنیتی فراهم میکند. بعد از ترور همکاران بنیامین اسپوزیتو توسط یک تیم ترور حکومتی، بنیامین از پایتخت به شهرستان میرود و ۲۵ سال بعد به بوننس آیرس باز میگردد. در مرور حوادث گذشته،عشق دردناک بین بنیامین و ایرنه، قاضی پرونده که سالها در نهان مانده، از نو زنده میشود. فیلم از همین جا آغاز میشود. بنیامین که اینک دیگر پیر و بازنشسته شده به پایتخت بازگشته و دنبال دفتر سالهای پیش خودش میگردد. اینجا او به ایرنه برمیخورد و داغش تازه میشود: هم داغ یک عشق قدیمی و هم داغ یک قتل و قاتلی که از محکمه و عدالت گریخته است. زمان و مکان حوادث مربوط به کشوری است که مخالفان زیادی در آن سر به نیست شدهاند و کسی از ترس جیک نزده است. آیا او میبایست موضوع قتل و تجاوز را شامل مرور زمان تلقی کند و آن را فراموش کند؟ اما بنیامین که صحنهی فجیع قتل سالها فکرش را بهخود مشغول کرده، نمیتواند این موضوع را فراموش کند. علاوه بر این بهخاطر عشقش به قاضی پرونده، او از سوی دیگری هم به ماجرا مربوط میشود. بنیامین هنوز عاشق این زن است و با این حال این عشق را به زبان نیاورده است. این عشق به عقیدهی بعضی از منتقدان یادآور عشق در رمان «عشق در سال وبا» نوشتهی گابریل گارسیا مارکز است. کامپانلا که این فیلم را از رمان «راز چشمانشان» نوشتهی ادواردو ساچری اقتباس کرده، موفق میشود دو داستان را در دو زمان مختلف همراه و تنگاتنگ هم به پیش ببرد. داستان تحقیق جنایی و داستان عشقی مأمور تحقیق و خانم قاضی در هم تنیده میشوند. این داستان هیجانانگیز، تکاندهنده و غمانگیز است. هر چند که این فیلم به یک پروندهی جنایت غیرسیاسی میپردازد و به حکومت دیکتاتوری نظامیان مستقیماً اشاره نمیکند، اما با این حال اشارات تلویحی به زخمهای درمان نشدهی تاریخ آرژانتین درآن زیاد دیده میشود. همزمان فیلم پرسشهای اساسی در مورد جنایت و مکافات، وعدالت طرح میکند و نشان میدهد که چگونه کابوس سالهای خفقان هنوز هم جانیان و قربانیان را به یکسان محبوس خود نگه داشته است.
داستان فیلم از لحاظ زمانی به سالهای ۱٩٧٠ برمیگردد، سالهایی که در آرژانتین دمکراسی داشت کم کم رنگ میباخت و دیکتاتوری نظامیان بهتدریج قوام مییافت. بازگشت به این سالها از سوی قربانیان کار دشواری است. چون به علت وجود دیوار ترس و سکوت، کسی علاقه ندارد چیزی بگوید یا بشنود. از این رو تبادل نگاه در این فیلم نقش مهمی در کشف حقیقت دارد و پیگیری قاتل هم با استفاده از عکس او و مقایسه با چهرهها صورت میگیرد. یک قتل و یک قاتل که از محکمه و عدالت گریخته، بهانهای برای بازگشت به گذشته ومرور سالهای ترور است. آیا باید از گذشته گذشت، یا اینکه به جبران سالهای از دست رفته به جلو نگریست و به آینده اندیشید؟ بنیامین نمیتواند خود را از چنگ گذشته خلاص کند، چون تصویر صحنهی قتل و پیکر تکه پاره شدهی زن قربانی از ذهنش پاک نمیشود. او پیگیرانه دنبال عدالت و حقیقت است. از این گذشته او به شوهر زن به قتل رسیده که کارمند بانک است و همسر زیبا رویش را بسیار دوست میداشته، قول داده که در یافتن قاتل کمکش کند. این قتل بهظاهر جنبهی سیاسی ندارد، اما تجربه نشان داده است که دیکتاتورها برقراری نظم را همیشه با قتل عشق و عاشقان آغاز میکنند. در واقع داستان تحقیق در مورد قتل، تحقیق در مورد جنایتکاری است که با تجاوز کردن به یک خانم معلم جوان و به قتل رساندن او بی رحمی خود را به دستگاه ثابت کرده است. او به همین دلیل از زندان آزاد شده و در دستگاه امنیتی نظامیان سالیان سال بهکار قتل مخالفان پرداخته است. ناپدید شدن مخالفان و عدم محاکمه قاتلان از جمله موضوعات مهم تاریخی است که آرژانتین هنوز که هنوز است با آن درگیر است. ترور حکومتی در ماههای آخر دولت ایزابل پرون افزایش یافت،اما زمینهاش از سالها قبل چیده شد: سال ۱۹۷۳ خوان پرون برای سومین بار رییس جمهور شد تا آنطور که وعده داده بود بهعنوان یک «مرد نیرومند» کشور را از بحران اقتصادی و فساد نجات بدهد. ایزابل پرون، همسر سومش معاون او شد. اما چند ماه بعد که خوان درگذشت، ایزابل جانشین او شد. ایزابل پرون در واقع کارهای نبود و امور همه در دست پرونیستها بود که با ایجاد دستههای ترور به شکار مخالفان میپرداختند. یکی از این گروهها گروه ضد کمونیستی «سه آ» (مخفف سه کلمه که با آ شروع میشوند) بود. این گروه در جریان دورهای که به «جنگ کثیف» معروف است، نه فقط کمونیستها، که سایر مخالفان چپ و اعضای اتحادیههای کارگری و حتی اعضای معتدلتر پرونیستها و هنرمندان و روشنفکران مخالف را هم با ترور به سکو ت وامیداشت یا اینکه آنها را میربود و سر به نیست میکرد. ازجمله هنرمندانی که تهدید شدند هنریشگان فیلمی از هکتور الورا) ۱۹۷۴ (در مورد قیام کارگری سالهای ۱۹۲۰ بودند.
به موازات ترور، کشور دستخوش بحران اقتصادی و اعتصابات گسترده بود. در این زمان به حد کافی بینظمی ایجاد شده بود تا نظامیان با کودتای سال ۱۹۷۶«نظم» را برقرار کنند. بعد از کودتا ایزابل پرون دستگیر و حبس خانگی شد و بعدها به اسپانیا تبعید شد. نظامیان تا سال ۱۹۸۳ بر کشور حاکم شدند. طی این مدت هزاران مخالف سیاسی ناپدید شدند و عدهی زیادی از آنها به قتل رسیدند. آرژانتین در طی این سالها غرق بحران و ترور بود و علاوه بر اینها در یک جنگ خارجی با انگلیس سلطهی خود بر جزایر فالکلند را هم از دست داد. فیلم سیاسی ساختن در آرژانتین دردساز است. با این حال وقتی کسی مانند کامپانلا جرأت نشان میدهد و در مورد سالهای ترور فیلم میسازد، فقط در یک ماه یک میلیون نفر از بازماندگان ترور و سایر مردم در آرژانتین آن را میبینند. گذشته از فیلمبرداری و صدابرداری عالی، مونتاژهای بهموقع، که ریتم فیلم را حفظ کرده، وبازی خوب بازیگران، بهخصوص بازی ریکاردو دارین در نقش بنیامین اسپوسیتو، علت دیگر موفقیت فیلم در ترکیب ژانرهای مختلف است. فیلم نه فقط جنایی از نوع فیلم نوآر (فیلم سیاه)، که سیاسی و رمانتیک هم هست. از اینها گذشته از عوامل کمیک و سرگرمکننده (از جمله بهواسطهی همکار مأمور تحقیق، که زیر فشار تهدیدها الکلی شده) هم خالی نیست. او با گفتار و حرکاتش گاه لبخند به لب تماشاگر میآورد و هموست که گاه اشک تماشاگر را هم در میآورد. او از جمله عواملی است که در کنار قهرمان داستان به ایجاد تعادل در فیلم کمک میکند. کامپانلا کارگردان این فیلم چنانکه در فیلم تحسین شدهی قبلیاش «پسر عروس» (۲۰۰۱) نشان داده، در تلفیق دو ژانر کمدی و تراژدی مهارت دارد. |