«عرق سگی» در دل تهران امروز
محمد عبدی
عرق سگی همه چیز را از عنوان جنجالیاش که بیمناسبت هم نیست میآغازد: سه جوان که مشروبشان تمام شده، به دنبال مارکی از ویسکی هستند و حتی به «عرق سگی» هم رضایت میدهند. فیلم که بدون مجوز در ایران فیلمبرداری شده، از همان نقطهی اول با شلوغی آغاز میشود که تا انتها هم پایانی ندارد: برشهایی از چند شخصیت در تهران امروز را میبینیم که هر کدام درگیر مشکلات عاطفی، عشقی یا جنسی هستند و در تقابل با شرایط خانوادگی و اجتماعی خود قرار دارند.
فیلم دیر آغاز میشود و طول میکشد تا تماشاگر بتواند شخصیتهای زیادی را که در موقعیتهای مختلف میبیند بشناسد. اما افسوس که این شناخت هیچگاه به عمق نمیرود و تا انتهای فیلم در سطح میماند. در واقع فیلمساز تنها توانسته برشهایی از زندگیهای مختلف را کنار هم قرار دهد، بیآنکه در هیچیک از این برشها دقیق شود.
البته این برشها گاهی به خودی خود جالباند؛ بهخصوص برای تماشاگر فرنگی که میخواهد لایههای پنهان جامعهی پیچیدهی ایران را که در ۳۰ سال گذشته سینما و ادبیات هیچگاه اجازه نداشته بیپرده به درون آن نفوذ کند و تصویر بدون سانسوری از آنها ارائه دهد، ببیند. «عرق سگی» در این میان همراه «اوریون» و شاید فیلمهای دیگری که در راه باشند، آغازگر ژانری از فیلمهایی است که اخیراً به شکل غیرقانونی در ایران ساخته میشوند و به مشکلات اجتماعی جوانان میپردازند. «عرق سگی» با جسارت در فیلمسازی بدون مجوز، خود را از قید و بندها رها میکند و میخواهد به حیطههای ممنوعی که سینمای رسمی ایران اجازهی ورود به آن را ندارد، پا بگذارد.
از اینرو «عرق سگی» روایتگر آدم ها و موقعیتهایی است که در سینمای ایران مشابهای نداشتهاند: چند جوان بساط عرقخوری راه انداختهاند: یک دختر جوان که ظاهراً علایق فمینیستی هم دارد با شوهر دختر عمویش رابطه دارد؛ یک دختر خواننده برای ضبط و توزیع آلبوم خود دچار مشکلات عدیدهای است و بهخاطر مادرمذهبی پیرش ازدواج میکند؛ یک پسر همجنسگرا بهخاطر فشار مادرش به ازدواج تن میدهد و رابطهاش با دوست پسرش دچار مشکل میشود؛ یک دختر و پسر جوان که میخواهند رابطهی جنسی داشته باشند، به دنبال جایی برای عشقبازی میگردند.....
از چند و چون این شخصیتها مشخص است که فیلم از ابتدا بنا را بر مخفی ساخته شدن و عدم نمایش در ایران گذاشته؛ از این رو ابایی ندارد به همهی قید و بندها، مثلاً حجاب زنها در خانه پشت پا بزند و بخواهد تصویر دیگری از جامعه ثبت کند.هرچند فیلم برای سینمای ایران راه باز میکند، اما نوع نگاهش بیشتر بازتاب نگاه کسی است که در خارج از ایران بزرگ شده و ناگهان در مراجعه به ایران میخواهد تمام چیزهای ممنوعهای را که در لایههای زیرین جامعه دیده، یکجا تصویر کند.
از این رو فیلم اصرار دارد دربارهی تمام جنبههای اجتماعی جامعهی پیچیده ایران حرف بزند. در نتیجه خود راوی/فیلمساز سردرگم میشود: مثلاً شخصیت نسبتاً اصلی ماجرا که چند شخصیت دیگر پیرامون او شکل میگیرند، دختری است بهنام «کتی» که با مادر سنتیاش زندگی می کند. او ظاهراً مدرن و طبق گفتهی برادرش فمینیست هم هست، اما هیچ نوع ویژگی و کیفیت خاصی در رفتار او نمیبینیم. برعکس او منفعلترین شخصیت فیلم است که خودش هم نمیداند چه میخواهد و در نهایت، در یک پایان عجیب، شبیه به بیتای هژیر داریوش، سوار اتومبیلی در خیابان می شود که معنای تلویحی آن تن دادن به فاحشگی است.
از طرفی برخی از شخصیتهای فیلم با هم ارتباط پیدا میکنند (مثلاً مرد همجنسگرا با دختر خواننده ازدواج میکند) اما برخی دیگر تا انتهای فیلم با یکدیگر بیارتباط باقی میمانند (مثلاً پسری که مادرش را از دست می دهد) در حالیکه شاید بهتر بود فیلم تکلیف خود را در ارتباط دادن شخصیتها به یکدیگر و یا اصلاً جدا نگاه داشتن همهی آنها روشن میکرد.
نمونههای زیادی را در سینمای جهان میتوان سراغ کرد که در آنها بخشهایی از زندگی شخصیتهای گوناگون را میبینیم، اما در نهایت- در نمونه های خوب - فیلم به یک انسجام میرسد. در «عرق سگی» شاهد این انسجام نیستیم. نمیدانیم که چرا برادر کتی، دوست او و دختر عمویش هر یک شخصیتهای فیلم هستند، اما پسری که مادرش میمیرد هیچ ربطی به آنها ندارد.
در عین عدم ارتباط، فیلم فرصت دقیق شدن در شخصیتهایش را هم از دست میدهد. به جز کتی که ناشناسترین و بلاتکلیفترین شخصیت فیلم است، غالب شخصیتها هم پرداخت کافی ندارند: دختر خواننده به مانند کتی منفعل است و هیچ شخصیت و ویژگی قابل اعتنایی ندارد (مشکل همه زنان این فیلم؛ همینطور دخترعمو) و شخصیت پسری که با او بر روی انتشار آلبومش کار میکند، در هالهای از ابهام باقی میماند و مشخص نیست که او از این دختر چه میخواهد (عشق، دوستی، همکاری یا سکس؟)
در این بین اما تم سنت و مدرنیته به مهمترین مسألهی فیلم بدل میشود. فیلم بهدرستی به جامعهی پیچیدهای اشاره میکند که در آن سنت و مدرنیته بحث اصلی است: جوان جویای آزادی با دایی سنتی و ظاهراً حکومتیاش درگیر است؛ دختر خواننده و اهل موسیقی، مادری دارد که عازم کربلا میشود و برای او دعا میکند که با شوهرش خوشبخت شود؛ کتی پیشرو که با مرد زندار رابطهی عاشقانه دارد، توسط مادر سنتیاش در خانه حبس میشود....
انگشت گذاشتن فیلم بر تضاد نسلها و درگیری اصلی و اساسی جامعه ایران یعنی تقابل سنت و مدرنیته، مهمترین وجهی است که فیلم را وارد لایههای عمیقتری میکند. فیلم میتوانست بهجای تعدد شخصیتها و تلاش برای تصویر کردن ممنوعیتهای مختلف جامعهی ایران، با تکیه بر تم سنت و مدرنیته و محدودتر کردن تعداد شخصیتها، در احوال آنها دقیقتر شود و همذاتپنداری ما را برانگیزد.
مثلاً فیلم اگر به حلقهی شخصیتهای کنار کتی بسنده میکرد و در عوض کتی را بیشتر به ما میشناساند (حتی اگر او مستاصل و بلاتکلیف است، ما باید این بلاتکلیفی را حس کنیم) و مشکلات او را با مادر سنتیاش بسط میداد و در کنار آن از برادرش میگفت (که سادهترین شخصیت فیلم است و تنها به دنبال جایی برای خلوت کردن با دوست خواهرش است) و در عین حال شخصیت مرد زندار و رابطهی او با زنش- دختر عموی کتی و این که چرا اینقدر منفعل است- را به ما میشناساند، قطعاً با فیلم کارآمدتری روبرو بودیم و میتوانستیم از ضعفهای تکنیکیاش بهدلیل مخفیانه ساخته شدن بیشتر چشمپوشی کنیم.
|
نظرهای خوانندگان
با عرض معذرت از نویسنده نقد فیلم، من چون فیلم را ندیده ام نمی توانم درباره نقد ایشان -که البته از زاویه ای که فیلم را نسبت به پرحرفی و تعدد شخصیت ها و ... مورد نقد قرار داده اند قاعدتا باید نقدشان صائب باشد – حرفی بزنم ولی چون خبر این فیلم را در بی بی سی فارسی خواندم و متاسفانه بخش خبر بی بی سی فارسی برای این خبر جای اظهارنظر نگذاشته بود سایتهای معتبر را جستجو کردم تا حرفم را در سایت معتبری زده باشم:
1- وقتی خبر را خواندم از لحن مشعوفانه خبر حالم بد شد! اینکه کسی که در آنسوی دنیا مدرک کارگردانی گرفته به مدت دوسال و نیم به کشورم بیاید، مجوزی برای یک فیلمنامه بگیرد، فیلمی زیرزمینی بجز فیلمنامه مصوب بسازد و به هرچه که مورد پسند جشنواره های غربی است و نسبت به آن در کشورهای شرقی، خصوصا مسلمان و خصوصا ایران حساسند انگشت بگذارد (که این به نظر من دلیل پرحرفی فیلمساز است)، بعد به غرب بازگردد و با ژستی روشنفکرانه بگوید که می خواسته دردهای جوانان جامعه مرا بگوید، به نظر من نامی جز شارلاتان بازی و سواستفاده از شرایط خاص کشور من ندارد و حاصلی بجز سخت تر کردن وضعیت فیلمسازان دیگری که در این فضا با تمامی مشکلات فیلم می سازند و سخت تر کردن و بسته تر کردن فضا برای همین جوانانی که داعیه سخنگویی شان را دارد نخواهد داشت.
2- البته این فیلم برای کارگردانش فواید بی شماری خواهد داشت : اگر این فیلم در غرب و درباره جوانان غربی ساخته می شد این حجم از توجه به آن محال بود، نه خبر یک بی بی سی می شد و نه احتمالا رادیوزمانه نقدی درباره آن می نوشت، نه در جشنواره معتبری شرکت داده می شد و نه می توانست یک شبه کارگردانش را به این شهرت خاص برساند، کارگردانی که از مشکلات این جامعه برای خود نردبان ترقی ساخته بی آنکه به عواقب آن بیاندیشد !
3- کمترین عکس العملی که حاصل این کار بی اخلاق است این است که فضا برای کارگردانان سخت تر شود، در تصویب فیلمنامه ها سخت گیری بیشتری شود، روی ساخت فیلم نظارت بیشتری صورت بگیرد، بهانه ای جدید به نام عدم تطابق با فیلمنامه مصوب برای عدم اکران یا توقیف یا جلوگیری از ساخت فیلم اضافه شود، ناظری بر سر اجرا و فیلمبرداری گمارده شود و ....
4- یک بی اخلاقی اینچنینی؛ هرچند مقابل یک سیستم بسته و اشتباه؛ نه تنها قابل تشویق نیست بلکه بدون توجه به محتوا و هدف -که البته در آنها هم به دلایل فوق اما و اگرهای فراوان می توان وارد کرد – باید محکوم و نقد شود!
باز هم از منتقد گرامی عذر می خواهم و حتما پس از دیدن این تحفه درباره نقد ایشان هم نظری خواهم نوشت تا عذری خواسته باشم ولی باید باور کرد که از راه اشتباه به اهداف درست نمی توان رسید و تنها فضا را برا ی سواستفاده کنندگان و نان به نرخ روزخورها باز می کند !
با ادب و احترام
-- سید ابراهیم ه. ، Nov 6, 2010 در ساعت 10:29 AMسید ابراهیم ه.
با جناب سید ابراهیم در مورد تاثیرات منفیِ این کار روی سینمای دست و پا شکسته ی ایران موافقم، امّا فکر می کنم قضاوت اخلاقی روی شخص فیلمساز کار صحیحی نیست. مهم تر از همه، به نظرم در جامعه ای که حتّی نسل جوانش دگرپذیریِ لازم برای پذیرشِ مواردی مثل همجنسگرایی رو تمام و کمال پیدا نکرده، این حرفها باید گفته بشه، هرچند از دریچه ای که شاید هزینه هایی هم داشته باشه.
-- بهروز ، Nov 7, 2010 در ساعت 10:29 AMسید ابراهیم عزیز
پیش داوری و قضاوت بر روی یک فیلم از روی اسم آن و یک نقد کوتاه؟
نمیدانم شما کجا بزرگ شده اید ولی تا قبل از اینکه سیخ و سنگ و شیشه و کراک زینت بخش سفره جوانان ما شود اغلب یک بطر عرق سگی اونهم خریده شده در یک کیسه فریزر دوبله ایشان را دور هم جمع میکرد.
شما اگر نگران خراب شدن وجهه ایرانیان بدلیل نمایش احتمالی این فیلم در یک جشنواره در خارج هستید ، یک سری به فروشگاههای فرودگاههایی که از ایران پرواز دارند بزنید و حجم مشروبی که ایرانیان میخرند را ملاحظه بفرمایید.
شما فکر میکنید وزارت ارشاد بهانه دیگری گیر نخواهد آورد؟ پس با این منطق شما باید همگی بمیریم تا بهانه دست ایشان ندهیم.
به قول مرحوم نادر ابراهیمی:
آتش بدون دود نمیشود جوان بدون گناه
باید اجازه داد جوانان جوانی کنند تا با وجود خود حقایق را پیدا کنند وگرنه به قول قرآن:
-- علی ، Nov 8, 2010 در ساعت 10:29 AMالناس حریص فی ما منع