رادیو زمانه > خارج از سیاست > کارگردانان > سهراب شهیدثالث؛ شاعر تلخیهای آدمها در سینما | ||
سهراب شهیدثالث؛ شاعر تلخیهای آدمها در سینماکیارش پارسا عالیپورkiaa@radiozamaneh.comروز گذشته، سالروز درگذشت یک فیلمساز صاحبسبک ایرانی بود که اثری غیرقابل انکار بر سینمای پیشروی ایران گذاشت.
در حالی که کمتر از دو دهه از ظهور سینمای نوین در ایران نمیگذشت و هنر هفتم –سینما- تنها در قالب «فیلمفارسی» هویت پیدا میکرد، فیلمسازانی پا به میدان گذاشتند که جنبشی پیشرو را در دنیای سینمای ایران آغاز کردند و هویتی مستقل را برای خود و سینمایشان تعریف کردند. یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران، جوانی به نام سهراب شهیدثالث بود. جوانی که در سال ۱۹۷۴ با فیلم «طبیعت بیجان»، جایزهی خرس نقرهای بهترین کارگردانی از جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین را از آن خود کرد ودر دنیای پرده نقره ایی پرآوازه شد. سهراب شهیدثالث هفتم تیر ۱۳۲۲ در تهران بهدنیا آمد و پس از پایان دورهی دبیرستان، در اتریش و فرانسه سینما خواند و از مدرسهی کنسرواتور مستقل سینمای فرانسه فارغالتحصیل شد. او در سال ۱۳۴۸ خورشیدی، پس از گذراندن یک دورهی بیماری سل و خونریزی معده، به تهران بازگشت و به استخدام «وزارت فرهنگ و هنر» درآمد. خودش گفته است: «در وزارت فرهنگ و هنر ۲۲ فیلم کوتاه در عرض ۳ سال ساختم؛ فیلمهایی که زیر هیچ کدام را اسم نمیگذاشتیم، چون درباره کار نقاشی، راجع به شهر مهاباد و چندین موضوع دیگر بود .» از بسیاری از این فیلمها نشانی در دست نیست. او همچنین از بنیانگذاران «کانون سینماگران پیشرو» در ایران بود.
شهیدثالث نخستین فیلم بلندش «یک اتفاق ساده» را در سال ۱۳۵۲ خورشیدی در ایران ساخت که برندهی جایزهی بهترین کارگردانی از دومین جشنوارهی فیلم تهران شد. آخرین اثر شهیدثالث نیز، فیلم « گلهای سرخ برای آفریقا» است که در سال ۱۹۹۱در آلمان جلوی دوربین رفت. این فیلم در چهار جشنواره نمایش داده شد و جایزه بهترین فیلمنامه و کارگردانی را در سال ۱۹۹۲ در آلمان برای او به ارمغان آورد. چهارده فیلم بلند و بسیاری جوایز معتبر سینمایی در کارنامه هنری زندگی ۵۴ ساله این سینماگر خوش فکر و خود ویرانگر به چشم می خورد. او تنها دو فیلم بلند در ایران ساخت، سپس برای همیشه از ایران خارج شد و دوازده فیلم دیگر را در دوران مهاجرتش درآلمان جلوی دوربین برد. همچنین از او چندین فیلمنامه برجای مانده که هیچ گاه فرصت فیلم شدن نیافتند. آیدین آغداشلو که دوستی دیرینهای با شهیدثالث داشت، در مراسم یادبود او در «خانهی هنرمندان» گفت: «سهراب مردمگریزی بود که مردم را دوست داشت. او میدانست کجا ایستاده و چه میکند. او از شعار، سانتیمانتالیسم و احساساتگرایی نفرت داشت و هرچیز نحیف و پیشپاافتادهای او را رنج میداد. او مهر سرشاری داشت نسبت به هر موجودی که در معرض مخاطره قرار میگرفت.» بهمنظور بزرگداشت این سینماگر برجستهی ایرانی، با محمد حقیقت، سینماگر ساکن پاریس و یکی از دوستان و دستیار یکی از فیلمهای شهیدثالث به گفتوگو پرداختهام. محمد حقیقت، همچنین نویسندهی کتابی دربارهی سهراب شهیدثالث، به نام «سینمای جدید آلمان، سهراب شهیدثالث» است. از دیدگاه شما، سهراب شهیدثالث که بود و چه جایگاهی در سینمای پیشروی ایران دارد؟ بهنظر من، در یک کلام میشود سهراب شهید ثالث را با نیما در شعر مقایسه کرد. سهراب بهنوعی نیما یوشیج سینمای ایران است. یعنی نوآوریها و کارهای جدیدی انجام داد که دیگران از ایشان الهام گرفتند. حتی آقای کیارستمی بعدها در مصاحبهای در مجلهی سینمایی فرانسوی که در سال ۱۹۹۲ بهچاپ رسیده بود، در پاسخ به سئوالی به این مسئله اذعان کرد. سینماگران دیگری هم بودند که طبیعتاً راه شهیدثالث را ادامه دادهاند.
به نوآوریهای سهراب شهیدثالث اشاره کردید. میتوانید توضیح بدهید که این نوآوریها چه هستند؟ نوآوریهایی از قبیل خیلی ساده به زندگی آدمها نگاه کردن، حالت شعرگونه را از زندگی عادی روزانهی مردم گرفتن و در فیلم تصویر کردن و همچنین استفاده از صداهای خارج کادر برای نشان دادن آنچه تماشاگر روی پرده نمیبیند، یعنی صداهای اضافی خارج کادر. سینما بهقول آقای شهیدثالث، حالتی چندضلعی دارد. یک ضلع آن همان است که شما روی پردهی سینما میبینید و حالت تصویری دارد. اضلاع دیگر آن بیرون از این کادر هستند. او حتی در اولین فیلم کوتاهش [قفس] هم از همین مسئله استفاده کرده است. در این فیلم پسر کوچکی دارد با یک قناری که در قفس است، بازی میکند. در عین حال صدای پدر و مادر او را میشنویم که مرتب با هم دعوا دارند. ما هیچگاه این پدر و مادر را نمیبینیم و فقط از طریق صداها است که حضور آنها و اینکه این بچهی کوچک دارد در تنهایی خود زندگی میکند را حس میکنیم. این نوع کارها بعدها در فیلمهای بلند آقای شهیدثالث مانند «یک اتفاق ساده»، «طبیعت بیجان» و ... تکرار شد و در کارهای آقای کیارستمی و خیلی از سینماگران دیگر نیز بازتاب یافت. پس میتوانیم بگوییم که سهراب سبکی به نام «شهیدثالثیسم» را در سینمای ایران وارد کرده است؟ بله. این دور از واقعیت نیست. فیلم «طبیعت بیجان» سهراب شهیدثالث توانست در سال ۱۹۷۴ جایزهی خرس نقرهای بهترین کارگردانی در جشنوارهی فیلم برلین را بهدست بیاورد. بهنظر شما، تاثیر این جایزه بر سینمای ایران چه بوده است؟ یادآوری میکنم که این فیلم جدا از این جایزه، در همان جشنواره، چندین جایزهی دیگر نیز بهدست آورد؛ از جمله جایزهی «منتقدین بینالمذاهب کلیساها»، جایزهی «منتقدین» و ... در ارتباط با جایگاه این فیلم میتوان گفت که توجهها به سینمای ایران در صحنهی بینالمللی بیشتر جلب شد و وقتی مدیران جشنوارههای مختلف این مورد را شنیدند، توجه بیشتری به سینمای ایران کردند. بعد از آن دیدیم که مثلاً در همین جشنوارهی برلین فیلم آقای پرویز کیمیاوی پذیرفته شد که آن هم جایزه برد. جشنوارههای دیگر هم به همین ترتیب توجهشان بیشتر به سینمای ایران جلب شد. این فیلم در خود ایران نیز در یک سینما بهنمایش درآمد که توجه آنچنان تماشاگر عادی را جلب نکرد، ولی روی برخی از فیلمسازان ایران تاثیر گذاشت. بهنظر شما، علت اینکه این فیلم با تماشاگران عادی سینما نتوانست ارتباط برقرار کند، چه بود؟ این تیپ سینما که در فرانسه به آن «سینمای هنر و تجربه» میگویند، در همهی دنیا همین حالت را دارد. حال چه فیلمساز فرانسوی چنین فیلمی را بسازد و چه در کشور ایران آقای شهیدثالث یا کارگردان دیگری چنین فیلمی را ساخته باشد، اساساً فیلمهایی هستند که کموبیش در حاشیه قرار میگیرند. بهدلیل اینکه مشخصههای تماشاگرپسندی مانند زدوخورد، داستانهای کشدار، صحنههای خشن و ... در آنها نیست. «طبیعت بیجان» در واقع نوعی نقاشی زندگی یک انسان حاشیهای است که برای خودش نشسته، صبح تا شب فقط راه ریل قطار را باز میکند و بعد آن را میبندد و شب میرود میخوابد. بنابراین داستان آنچنانی ندارد که برای تماشاگر عادی سینما جذاب باشد. طوری که او بخواهد برود این فیلم را ببیند و بعد برای دوستان و آشنایانش تعریف کند که آنها نیز تشویق بشوند و به دیدن آن بروند. این فیلمها در همهجای دنیا همین حالت را دارند. چه در ایران، چه در امریکا، فرانسه و... اگر کارهای سهراب را به دو مقطع فعالیتهای در ایران و خارج از ایران تقسیم کنیم، نگاه شما به فعالیتهای خارج از کشور او چیست و آن را چگونه میبینید؟ بهنظر من، مهر و امضای سهراب شهیدثالث چه روی فیلمهایی که در ایران ساخته و چه فیلمهایی که در خارج از ایران ساخته است، کاملاً وجود دارد. شهید ثالث فیلمهای خارج از ایران را بهویژه در آلمان ساخته است که از تلویزیون آلمان و همچنین جشنوارههای این کشور پخش میشد. در خود جامعهی آلمان، تماشاگران آلمانی و حتی منتقدین آلمانی، آنها را بهعنوان یک فیلم کاملاً آلمانی می پذیرفتند و جایزههای مهم سال سینمای آلمان به آنها تعلق میگرفت. بنابراین انسانی بود که بهراحتی توانست خود را با جامعهی جدیدی که در آن زندگی میکرد، وفق بدهد. فعالیتهای او در دو مقطعی که اشاره کردید، آنچنان تفاوتی باهم ندارند. برای اینکه نگاه شهیدثالث در همهی فیلمهایش به آدمهای معمولی زندگی است. قهرمانپروری در هیچکدام از فیلمهایش دیده نمیشود. آدمها، آدمهای خیلی ساده؛ زندگی، زندگی روزمره و داستانها، داستانهای خیلی معمولی زندگی هستند. به همین دلیل منتقدان گوناگونی در غرب از او بهعنوان «چخوف سینما» نیز نام بردهاند. چون همانطور که میدانید داستانهای چخوف اکثراً راجع به زندگیهای عادی روزمرهی آدمهای کوچک جامعه بوده است. شما از نزدیک با سهراب همکاری کردهاید و دستیار او بودهاید. بهنظر شما، سهراب چه شخصیتی داشت؟ او را چگونه انسانی دیدید؟ اولین آشنایی من با سهراب شهیدثالث در سال ۱۳۵۲، زمانی بود که فیلم «یک اتفاق ساده» از ایشان در مسابقهی جشنوارهی تهران بهنمایش درآمده بود. فردای روزی که این فیلم نمایش داده شد، وقتی آقای شهیدثالث را در تالار رودکی دیدم، رفتم و به ایشان تبریک گفتم. یادم هست که همان موقع گفتند: «من سعی میکنم در صحنهی بینالمللی فوقالعاده موفق شوم و خواهی دید که من از بقیهی سینماگران ایرانی جلو میزنم.» این را بهشوخی میگفت، اما در سالهای بعد دیدیم که در صحنهی بینالمللی یکی از پرچمداران خیلی مهم سینمای ایران شد. بعد از آن وقتی در سال ۱۹۷۷ به پاریس آمدم، تلاش زیادی کردم که فیلمهای آقای شهیدثالث را در سینماتک فرانسه بهنمایش بگذارند که در فوریهی سال ۱۹۷۹، همزمان با انقلاب، مروری بر آثار آقای شهیدثالث در سینماتک بهنمایش گذاشته شد. با توجه به اینکه من دائم دنبال میکردم و از آنها خواهش کرده بودم، آقای شهیدثالث که به پاریس آمد، با هم بیشتر آشنا شدیم. البته در پاریس هم همه خیلی از ایشان استقبال کردند و قرار بود چندتا از این فیلمها خریداری و به نمایش دربیاید. چندماه بعد ایشان از من پرسیدند که آیا حاضرم بروم و در فیلمی که در دست ساختن دارد، دستیار ایشان بشوم؟ من گفتم که افتخار بزرگی است و در ماه ژوئن سال ۱۹۷۹ سر فیلمبرداری فیلمی که ایشان در فرانسه، به نام «تعطیلات طولانی لوته آیسنر» میساخت، به عنوان دستیار ایشان حاضر شدم. این فیلم که راجع به نویسنده، سینماشناس و تاریخنویس سینمای آلمان بود که در ضمن با سینماتک فرانسه نیز همکاری میکرد، فیلم فوقالعادهای درآمد و به جشنوارههای گوناگونی نیز راه پیدا کرد. بعد از این فیلم هم آقای شهیدثالث به من پیشنهاد کرد که در آلمان بر سر فیلم دیگرش بهنام «فرزند هیچکس» با او همکاری کنم که من گفتم چون آلمانی بلد نیستم، طبیعتاً اینکار از عهدهام برنمیآید، اما ایشان گفت که بروم و بهعنوان عکاس فیلم همکاری کنم که همین کار را کردم. بههرحال دائم باهم در ارتباط بودیم و گاه نیز ایشان فیلمنامههایش را میفرستاد که در فرانسه برایش تهیهکننده پیدا کنیم. سهراب شهیدثالث از نظر شخصیتی، بهنظر من، شخصیت بسیار والای انسانی داشت. باوجود اینکه درآمد آنچنانی نداشت، ولی همواره همان مقدار درآمد را با دوستانش و یا بچههایی که بیپول بودند تقسیم میکرد و دائم به آنها کمک میکرد. یادم هست و شخصا دیدم که ایشان به بچههای ایرانیای که در خارج بودند و محدودیت مالی شدید داشتند، کمکهای فوقالعادهای میکرد و خیلی انسان بود. بهنظر من، انسانگراییای که در فیلمهایش هست، با شخصیت خود ایشان هم کاملاً چفت است. بهنظر خیلی از نزدیکان سهراب، او انسانی مصمم با شخصیتی شکننده و حساس بود. همین باعث میشد بعضی وقتها، برخی از نزدیکان را بهنوعی از خود براند. نظر شما در این رابطه چیست؟ من هم دقیقاً همین را در مورد ایشان حس کردم. بهویژه اینکه او در زندگی عادی روزانهاش خیلی شوخطبع بود و میگفت و میخندید. ولی در کار سینما خیلی سیمای جدی، سرد و یخی داشت. از طرف دیگر همانطور که شما اشاره کردید، آدمی فوقالعاده حساس بود. در پایان میخواستم به نکتهای اشاره کنم و آن این که قرار بود آقای شهیدثالث و آقای کیارستمی فیلمی را بهطورمشترک با هم کار کنند. در همان سالها آقای کیارستمی سناریویی فوقالعاده به نام «عشق و دیوار» در رابطه با فروریختن دیوار برلین، نوشته بود. یکی از شخصیتهای اصلی این فیلم را قرار بود آقای سهراب شهیدثالث بازی کند. چرا که اصلاً فیلم راجع به ایشان بود. این کار مدتها طول کشید و متأسفانه به نتیجه نرسید. ولی من مطمئن هستم که اگر این فیلم ساخته شده بود، در نتیجهی همکاری این دو باهم، یکی از درخشانترین و مدرنترین فیلمهای امروز دنیا میشد. بهویژه این که آقای کیارستمی نیز یکی از بزرگترین و مهمترین فیلمسازان ایران در سطح بینالمللی است. آیا میدانید چرا این فیلم به نتیجه نرسید و به مرحلهی تولید نرسید؟ کمی طول کشید و کمی هم صحبتهای گوناگونی مطرح بود. یکروز آقای شهیدثالث قبول میکرد، روز دیگر میگفت نه. روز بعد دوباره میگفت باشد و ... به همین دلیل خیلی طول کشید و آقای کیارستمی خودبهخود منصرف شد. |
نظرهای خوانندگان
دوستان عزیز قدیمی و جدیدم آقایان حقیقت و پارسا عالی پور.
-- مسعود معمار ، Jul 5, 2010 در ساعت 03:45 PMدر سینما سبک به نام افراد وجود ندارد.سینما مثل سیاست کد گذاری نمی شود. سهراب شهید ثالث صاحب لحن بود. اما در تحلیل نهایی او واقع گرا بود. در سینما چهار سبک بیشتر بوجود نیامده است. بقیه لحن شخصی فیلم سازان است که در ژانر ها می گنجند. سبک شناسی در سینما کاری پیچیده است اگر رادیو زمانه بخواهد می توانم در یک سلسله مقالات در باره آن بنویسم.
از این گفتگوی خوب شما ممنون هستیم دو سوال - فیلمهای المانی شهید تالث را چگونه میشود پیدا کرد ؟ - آدرس ایمیل و تلفن آقای محمد حقیقت را اگر میتوانید برایمان بنویسید - با تشکر از رادیو زمانه - میترا حجازی
-- میترا حجازی ، Jul 5, 2010 در ساعت 03:45 PMممنون از مصاحبه خوبتان
-- مصطفي ، Jul 5, 2010 در ساعت 03:45 PMمن خيلي دنبال فيلمهاي آلماني سهراب شهيد ثالث بودم اما متأسفانه اين فيلمها در ايران موجود نيست. من هم مثل دوست قبلي ميخواستم ببينم راهي براي تهيه فيلمهاي آلماني سهراب شهيد ثالث هست؟
آقای حقیقی امکان دسترسی به همه فیلم های شهید ثالث چگونه است ؟ مثلا فیلم زندگی چخوف
-- مزدک ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:45 PMآقای حقیقت خواهش می کنم بیاد سهراب شهید ثالث یک بار دیگر در آلمان در سینما تک کلن فیلم هایش را نمایش دهید. احتمالا این امکان را دارید، اگر نه دوستانی در کلن می شناسم که می توانند در تدارکات آن به شما کمک کنند. دخترم که به تازگی در رشته سینما فارغ التحصیل شده سالهاست که دوست دارد فیلم های سهراب را ببند اما در هیج ویدیو تک آلمانی این فیلم ها موجود نیست.
-- پروین ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:45 PMخدمت علاقمندان آثار سهراب شهید ثالث عرض کنم که متاسفانه فیلمهای آلمانی این بزرگوار را تلویزیون های آلمان تهیه کرده اند و تا آنجا که من اطلاع دارم / d.v.d./ از انها وجود ندارد و زمانیکه ما انها را در سینما تک فرانسه نشان دادیم بلافاصله کپی ها به تلویزیون های آلمان پس داده شد. اگر در آلمان همت کند و از zdf و دیگر کانال های این کشور کپی این فیلم ها را گرفته و بتواند از انها DVD تهیه کند کار بزرگی کرده است. طبیعتا این کار باید با اجازه تهیه کننده گان ان صورت گیرد . -- محمد حقیقت - پاریس
-- محمد حقیقت ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:45 PMبنده ناشر و روزنامه نگاری هستم در تهران! زمانی که من در آۀمان سهراب را دیدم او بشدت از این شخص مورد گفتگو پرهیز می کرد. سهراب بصورتی ظریف این بابا دلال بلیط در پاریس می نامید. و حالا عجب است که ایشان شده است دستیار او و هم سهراب شناس. وقتی جای مردان بزرگی چون غفاری و دیگر متفکرین تاریخدانان سینما خالی شد، هر کسی صاحب نظر می شود. اگر خود سهراب زنده بود، با آن صراحتی که داشت البته بسیاری و از جمله همین آقای پر از حقیقت جرات نمی کرد ابراز وجودش کار کند.
-- بدون نام ، Jul 6, 2010 در ساعت 03:45 PMبه خانم پروین - کلن.
-- محمد حقیقت ، Jul 8, 2010 در ساعت 03:45 PMدر آلمان سهراب شهید ثالث دوستانی داردکه در کار سینما هستند و با تلویزیون های انجا ارتباط دارند اگر بتوانند مرور بر اثار او را ترتیب دهند کار ارزشمندی میکنند. از جمله انها اقای بزرگ نیا که من متاسفانه تلفن ایشان را گم کرده ام. در مکالمه تلفنی که چند روز قبل از فوت با سهراب از آمریکا داشتم میگفت که اثر فیلم های اورا به شکل ویدو - خانم مهرناز وفا- که در امریکا اقامت دارند حفظ کرده است. -- در ضمن برای خانم میترا حجازی که ایمیل مرا خواسته اند.انرا یادداشت میکنم/ mamadhagh@hotmail.com با احترام - محمد حقیقت - پاریس
الان 4 تا از فیلمهای استاد شهید ثالث که تو آمان ساخته شده پخش شده و من دارم. امیدوارم بقیشون هم پخش بشه. به مرور زمان فیلمها می آد. من این آثار رو دارم:اتوپیا-در غربت-درخت بید- لوته آیزنر
-- سامان ، Aug 29, 2010 در ساعت 03:45 PM