رادیو زمانه > خارج از سیاست > تئاتر > رستم و یک دست اسلحه | ||
رستم و یک دست اسلحهمهتاب سعیدیدر یک ماه اخیر سالنهای نمایش تهران به عنوان پایتخت تئاتر ایران پذیرای این نمایشها بودند: در تماشاخانه ایرانشهر، نمایش «دزداب»، به کارگردانی هادی مرزبان و نویسندگی امیر دژاکام به روی صحنه رفت. در تالار کوچک و اصلی مولوی، نمایشهای «شبی که راشل از خانه رفت» به کارگردانی پریسا مقتدی، «همچون انتظار الکترا» به کارگردانی صادق صفایی و«یک دقیقه سکوت» به کارگردانی آیدا کیخایی اجرا شد. البته این نمایشنامه که نوشته محمد یعقوبی است، چند سال پیش توسط یعقوبی به روی صحنه رفته بود. در سالنهای مختلف مجموعه تئاتر شهر هم، «پرفسور بوبوس» به کارگردانی آتیلا پسیانی در سالن اصلی، «پری خوانی عشق و سنگ» به نویسندگی و کارگردانی چیستا یثربی در سالن قشقایی، «کهربا » نوشته و کارگردانی سیمین امیریان در سالن سایه و «کا» به کارگردانی رحمت امینی در کارگاه نمایش و«آسمان شهر خاکستری» به کارگردانی کیومرث مرادی در سالن چهار سو اجرا شد. در تالار فردوسی – سالنی که بهروز غریبپور، ویژه اجرای نمایش عروسکی نخی راهاندازی کرد - یکی دیگر از اپراهای عروسکی وی اجرا میشود که این بار نوبت «رستم و سهراب» است. در تالار سنگلج هم که به اجرای نمایشهای سنتی ایرانی اختصاص دارد، علی یداللهی نمایشنامهای از داوود فتحعلی بیگی ر ا به روی صحنه آورده است. در این میان شاید تنها دو نمایش با اقبال مواجه شدهاند: یکی «پرفسور بوبوس» و دیگری «یک دقیقه سکوت» که البته با توجه به این که این نمایش در تالار کوچک تالار مولوی اجرا میشود و ظرفیت تماشاگرانش بسیار محدود است، به لحاظ آماری چندان قابل ملاحظه نیست. پس میماند «پرفسور بوبوس» پسیانی که درست به مثابه «رستم است و یک دست اسلحه» ایفای نقش میکند.
گذشته از این که پسیانی به عنوان یکی از داعیهداران تئاتر تجربی در ایران که خودش را از بازماندگان نسل آربی اوانسیان و کارگاه نمایش میداند و در اغلب آثارش نیز به مخاطب و خواستههایش وقعی نمینهاد و به کار تجربی معتقد بود، در این اجرا از حضور بازیگران شناخته شدهی سینما و تلویزیون بهره برده و کوشیده است بر خلاف کارهای قبلیاش به مخاطب بهای بیشتریدهد و بیراه نیست اگر بگوییم که این کار از جمله معدود آثار پسیانی است که با اقبال تماشاگران مواجه شده است و در شرایطی که سالنهای کوچک تر مجموعه تئاتر شهر با ردیفی از صندلیهای خالی به اجرای خود ادامه میدهند، نمایش پسیانی تماشاگران را به سالن تئاتر کشانده است. و با وجود تمام حاشیههایی که بر سر بود و نبود نویسندهی این کار شکل گرفت، اما باز هم این نمایش بدون هیچ مشکلی از سوی ممیزان و مرکز هنرهای نمایشی به کارش ادامه داد. پیش از این در خبرها آمده بود: «به گفتهی آتیلا پسیانی، نویسندهی این نمایشنامهی روسی یک نویسندهی گمنام به اسم الکس فایکو است که این متن را پس جریان انقلاب مردمی روسیه نوشته است و ترجمهی این کتاب سالها پیش توسط رضا قیصریه انجام و به پسیانی ارائه شده، اما تاکنون این اثر به صورت کتاب منتشر نشده و تنها از طریق مترجم حدود 30 سال پیش به دست پسیانی رسیده است. وقتی به دنیای پراطلاعات اینترنت مراجعه شود و نام الکس فایکو به سه زبان مهم دنیا، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی جستجو شود باز هم با کمال شگفتی میبینیم نمایشنامهنویسی به این نام یافت نمیشود و تنها یک کاریکاتوریست کوبایی به این نام در دنیای عجیب اینترنت وجود دارد که اتفاقاً در دوره معاصرهم زندگی میکند.»
از سوی دیگر خبرگزاری مهر خبری مبنی بر وجود چنین نمایشنامهنویسی منتشر کرد که تکهای از این خبر از این قرار است: «یکی از منابعی که در آن نامی از فایکو به عنوان نمایشنامهنویس روس آورده شده سایت Mayerhold memorial museum است که متعلق به زندگی و فعالیتهای وسولد امیلویچ مایرهولد کارگردان بزرگ تئاتر ، بازیگر و تهیه کننده تئاتر روس است. همچنین در سایت اینترنتی Global performing arts database نیز اطلاعاتی از اجرای نمایشنامه «پرفسور بوبوس» با نام اصلی "Teacher Bubus" نوشته الکسی فایکو (Alexei Faiko) در سال 1925 توسط مایرهولد موجود است. علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر در خصوص این اجرا میتوانند به این آدرس مراجعه کنند. پوستر اولین اجرای نمایشنامه «پرفسور بوبوس» هم که در تئاتر مایرهولد به صحنه رفت اینجا قابل مشاهده است. البته راقم این سطور هیچ علاقهای به بحثهای این چنینی ندارد و هدفش از طرح این بحث تنها، ارائهی نمونهای از ذهنیت بحرانسازماست.
واقعیت ماجرا این است که با وجود تمام بحثهایی که اتفاقاً از سوی نهادهای خبری مردمی در خصوص سفارشی بودن کار آتیلا پسیانی و در راستای کوبیدن جنبشهای مردمی منتشر شده است، این نمایش همچنان با سالن پر اجرا میرود و شاید علاقمندان به تئاتر بهتر باشد از سوی دیگری به ماجرا نگاه کنند: دو سالن از چند سالن محدود تئاتر ایران- نمیگویم تئاتر تهران، چون در اغلب شهرستانها ما با سالن و سن تئاتری مواجه نیستیم و انجمنهای نمایش شهرستانها هم در معدود سالنهای اجتماعات شهرهای خود به کار ادامه میدهند. بنابراین، همین چند سالنی که نام بردیم به نوعی تنها سالنهای محدود تئاتر ایران محسوب میشوند.- به اجرای موزهای نوعی از نمایش اختصاص دارد؛ سالن فردوسی و سالن سنگلج. بهروز غریب پور چند سالیست به اجرای اپرای عروسکی میپردازد و داستانهایی از ادبیات کهن و مذهب را به این ترتیب به روی صحنه میآورد. از زندگی مولانا تا واقعه کربلا. و در اجراهای متفاوت خود نشان داده است که با یک رویکرد زیباییشناسی و فنی در این حوزه به اجرای عروسکی داستانهای مختلف میپردازد. شاید ثابت بودن گروه همکارانش در اجراهای مختلف هم از همین نگاه ثابت و تغییر ناپذیر نشأت میگیرد.
از سوی دیگر با وجود برگزاری دو سالانهی یک جشنواره در حوزهی نمایشهای آئینی و سنتی که با وجود مشکلات مالی تئاتر ایران، با ادعای بینالمللی بودن برگزار میشود، و اختصاص سالن سنگلج ، که در زمان افتتاحش محل اجرای نمایشهای گروه هنر ملی بود، به اجرای نمایشهایی از این دست، سنگلج تقریبا به مکانی برای اجرای موزهای نمایشهای سیاهبازی و تخت حوضی تبدیل شده است. منتها در این حوزه، چون اغلب دانش آکادمیکی هم وجود ندارد و افراد با کار عملی و تجربی و به صورت نسل به نسل فنون این نمایش را یاد میگیرند، در طول زمان بخشهایی از این سنت هم از دست می رود و به تدریج پوسته ی مبتذلی از آن به جا مانده است، و ما اغلب با نمونههای زنده تئاتری که از دل همین سنت زاییده شدهاند در این سالن مواجه نمی شویم. نمایش« جن گیر» کوروش نریمانی که سال پیش در مجموعهی تئاتر شهر اجرا شد یا « شبهای آوینیون» او که از نخستین اجراهای موفق این نویسنده و کارگردان بود از جمله آنهاست. این در حالیست که بهرام بیضایی که خود یکی از میراثداران سنت نمایشی ایران است و کتاب « نمایش در ایران» او هنوز در فضاهای دانشگاهی ما مبنا است، از عدم انتشار نمایشنامهای که بر مبنای سنت روحوضی نوشته است، مینالد. وی در این زمینه گفت است: «طربنامه» یک روحوضی کامل است به این معنا که همان شکلی است که باید باشد. روحوضی هم شخصیتهایی دارد که عبارتنداز: حاجی، زن حاجی و سیاه، خوب به همین خاطر هم، به آن مجوز نمیدهند. یک زمانی که میگفتند سیاه هم نباشد اما چون فضا خیلی بستهتر شده است، من تصمیم گرفتم اصلا این کتاب را به جایی ندهم تا مهری هم روی آن نخورد. چون برخی از این مهرها به سادگی پاک نمیشود. مسئله بعدی دربارهی دیوان دوره دوم نمایشنامههایم این است که مبادا اگر «طربنامه» را داخل یک جمعی از نمایشنامهها بگذاریم، بقیه را هم به خطر بیندازند.
بنابراین در شرایط محدود امکانات و سالنهای تئاتری، دو سالن از هر گونه انتظار خلاقیت و نوآوری به دور است. و یا سیمین امیریان که در نمایش « کهربا» با بزک صحنه و متن و اجرا با شوخیهای خنک و آواز و رقص – البته توسط بازیگران مرد- و با ارجاعهای روز به زندگی اجتماعی خارج از متن و گشت نسبت و ارشاد و... قصد پوشاندن حفرههای اساسی کارش را دارد. دردناک است که بگویم هردو اینها از اساتید دانشگاهی تئاتر ایران هستند. در چنین شرایطیست که بی هیچ فرض سیاسی از دیدن نمایش «پرفسور بوبوس» لذت میبرم. بیآنکه فکر کنم به سفارشی بودن یا نبودن کار، بی آنکه... چون دست کم تنها نمایش موجود است که به تماشاگر احترام میگذارد و. ایدههایی در اجرا دارد و دستکم شما با بازی نابلد، کارگردانی سمبل شده و ... و... مواجه نمیشوید. این تئاتر است آقا جان! تئاتری که با مروری بر معدود سالنهای سوت و کورش، بی برنامهگی، عدم انگیزه و حتی عدم رقابت، بیشتر از هر چیزی به چشم میآید. و نکته بارزتر این که معلوم نیست بر اساس کدام قانون نانوشته، اجراهای تجربیتر و به نوعی اندیشمندتر حتی از سالنهای تئاتر شهر رانده میشوند و شاید این روزها به نوعی تماشاخانه ی ایرانشهر تا حدی این بار را به دوش میکشد. کما این که معدود نمایشهای مطرح اخیر هم در این سالن اجرا شدهاند، از« یک مشت روبل» نیل سایمون به کارگردانی حسن معجونی تا « 17 دی کجا بودی؟» امیر رضا کوهستانی و حتی «کالیگولا» کامو که به کارگردانی همایون غنیزاده به زودی در این سالن اجرا خواهد شد. و چراغهای تئاتر شهر در ورطهای از تکرار روشن و خاموش میشوند. بی هیچ برگ جدیدی. بیهیچ شور و شیدایی. با تمام اینهاست که « پرفسور بوبوس» به چشم میآید. بی این که ذرهای به روایتهای پشت پرده اهمیت دهیم. |