رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ فروردین ۱۳۸۹
نگاهی به نمایش یک ایرانی در بهشت با بازیگری هوشنگ توزیع و شهره آغداشلو

یک ایرانی در بهشت

عباس صفاری


هوشنگ توزیع، بازیگر و نمایش‌نامه‌نویس صاحب‌نام مقیم لس‌آنجلس نمایش‌نامه‌ی جدیدش، «یک ایرانی در بهشت» را با نقش‌آفرینی خود و همسرش شهره آغداشلو در سالن ایبل تیاتر لس‌آنجلس به روی صحنه آورده است.

نمایش جدید او با گوشه چشمی به اسطوره آدم و حوا و اختلافات و منازعات ازلی - ابدی زن و مرد و با چاشنی طنزی که ویژگی چشم‌گیر اکثر نمایش‌نامه‌های اوست تحریر و اجرا شده است.

مرد تصادفی

حوادث بعد از انتخابات ایران، محبوبیت جنبش نوپای سبز و انعکاس قتل ندا آقا سلطان در رسانه‌های بین‌المللی و بازتاب این رویدادها در زندگی مهاجرین ایرانی نیز بخش قابل توجهی از نمایش «یک ایرانی در بهشت» را به خود اختصاص داده است.

مضمون اصلی نمایش اما بر محور رابطه زناشویی پر تنش یک زوج مهاجر (مرد تصادفی و همسرش) که در سرزمینی بیگانه پا به میان‌سالی گذاشته اند دور می‌زند.

مرد تصادفی همان‌طور که نامش گواهی می‌دهد جان خود را در یک سانحه‌ی رانندگی از دست داده و به صورت غیر‌منتظره‌ای وارد بهشت شده است. پروردگار فرشته‌ای را که خیلی زود درمی‌یابیم ایرانی است مأمور رسیدگی به امورات این تازه وارد که هنوز گیج و منگ است کرده است.

مرد تصادفی که خود را پرورش یافته‌ی میدان شوش معرفی می‌‌کند داستان زندگی‌اش را در مقام شوهری که از جانب اعضای خانواده مورد سؤاستفاده قرار گرفته برای فرشته که نظر خوشی نسبت به شوهران ایرانی ندارد بازگو می‌کند. همسر مرد تصادفی اما در این نمایش که حوادث آن در نخستین روز رسیدن مرد تصادفی به بهشت شکل می‌گیرد غایب است.

ما از طریق گفت‌وگوی مرد تصادفی با فرشته‌ای که نقشش را شهره آغداشلو بازی می‌کند با همسر مرد تصادفی و شخصیت ایرادگیرش آشنا می‌شویم.

نه جایی برای خوشگذرانی مردها

رفتار مرد تصادفی که می‌پندارد بهشت مکانی برای خوش گذرانی مردهاست و در بدو ورود می‌کوشد بیش از حد جایز به فرشته نزدیک شود حس بدبینی را در فرشته که خود روزگاری از آدمیان بوده و احتمالاٌ ازدواج ناموفقی داشته تقویت می‌کند و او را در موضع دفاعی قرار می‌دهد.

اما از آنجا که مرد تصادفی در بهشت یک تنه به قاضی رفته است دفاع فرشته حالتی از هم‌دردی و هم‌ذات پنداری با همسر مرد تصادفی را به خود می‌گیرد که در اینجا غایب است.

سگ خانواده

شخصیت طنزآمیز مرد تصادفی برای تماشاگر ایرانی بویژه مهاجران به غرب ملموس و آشناست. پدری که در گیر و دار سر و سامان دادن خانواده‌اش در کشوری غریب به مرور زمان آمال و آرزوهای خود را فراموش کرده و اینک آینده خود را در تعالی و موفقیت فرزندانش تجسم می‌بخشد اما به رغم تمام گذشت‌ها و مشکلاتی که متحمل شده است ناگهان در اوج بحران‌های میانسالی درمی‌یابد که سگ خانواده بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و از آسایش و زندگی بهتری نسبت به او برخوردار است.

تحمل چنین وهنی برای مرد تصادفی که بحران میان‌سالی احتمالا او را بیش از حد معمول حساس و زود رنج کرده است دشوار است. در نتیجه هر از گاه که حس می کند از تسامح و ملایمت او بیش از حد سؤاستفاده شده از کوره در می‌رود و از یاد می‌برد (یا اصلاٌ نمی‌بیند) که همسرش نیز برای راحتی او و فرزندان سقف توقعات و بلند پروازی‌هایش را به سهم خود پایین آورده است.

جلو پدرت سیگار نکش

هوشنگ توزیع که خود نیز سی سال از عمرش را در غرب گذرانده است با مشکلات خرد و کلان مهاجرین آشناست و به خوبی می‌داند این زن و مرد مهاجر چه مراحلی را پشت سر گذاشته تا به این مرحله‌ی پر تنش و سرشار از خود بیگانگی رسیده‌اند.

او اعترافات بسیاری از آنها را در رسانه‌های خبری و در گفت‌وگو با گردانندگان شفا بخش برنامه‌های آنان شنیده و می‌داند زن و مردی را که بر صحنه آورده چه راه درازی را جهت وفق دادن خود با این محیط جدید پیموده‌اند. او می‌داند این زن و مرد به روزگار جوانی و در کشور خود می‌ترسیده‌اند جلو پدرشان سیگار بکشند و اکنون در غرب نیز سیگارشان را باید خارج از خانه و پنهان از چشم فرزندانشان بکشند.

اگر چه به ظاهر مهاجرت به غرب و رعایت قوانین و معیارهای فرهنگی آمریکا مشکلات این زوج را تشدید کرده است اما بخشی از اختلافات آنها که نمایش به آن می پردازد ربط چندانی به تعغیرات جغرافیائی ندارد و از نوع مسایلی است که زن و مرد از بدو پیدایش با آن دست به گریبان بوده‌اند.

آن نیمه‌ی گمشده

نمایش هوشنگ توزیع مرا به یاد داستانی اسطوره‌ای می‌اندازد که معتقد است دو جنس نرینه و مادینه در ابتدا در یک قالب بوده‌اند. اما پروردگار پس از مشاهده نافرمانی آنها را به دو نیم و از هم جدا می کند تا مابقی عمرشان را برای یافتن آن نیمه‌ی جدا یا گمشده صرف کنند.

نیمه‌ی گمشده در این روایت کهن استعاره‌ای‌ست برای یار - معشوق و یا همسر ایده آل و آرمانی.
بسیاری از سرخوردگی‌ها و نا بسامانی‌ها زمانی خود می‌نماید و دردسرساز می‌شود که زن و مرد توقع دارند صفات آن نیمه گمشده آرمانی را در همسر خود ببینند و حاضر نیستند به کمتر از آنچه در تب و تاب‌های آغاز آشنائی تجربه کرده‌اند رضایت بدهند.

شخصیت های نمایش توزیع نیز از این قاعده مستثنی نیستند و هیچ‌کدام حاضر نیست با مدارا و بلند نظری از سر ضعف‌ها و تقصیرات دیگری بگذرد. اگر چه هر دو پرورش یافته محیط و شرایط فرهنگی و جغرافیائی واحدی هستند و هر کدام به سهم خود صدمات جبران ناپذیر و چه بسا مشابهی از آن محیط خورده‌اند.

در واقع شرایط حاکم بر آن محیط بوده است که از (مرد تصادفی) علی رغم مسئولیت پذیری و مدارای با فرزندان شوهری ساخته است که پس از عمری زندگی زناشوئی هنوز چشمش به دنبال زنان دیگر است و از فرشته‌ی خدا نیز نمی‌گذرد و زنی که به مرور زمان به شوهرش به چشم عضوی نان‌آور نگاه می کند و دخالت او را در امور خانه و فرزندان بر نمی‌تابد.

حقیقت تلخ و شیرینی که مانند ریسمانی از میان دیالوگ های این نمایش می گذرد نهایتا اشاره به این دارد که ما در این جهان بیگانه با خود تا چه حد از هم دور و در عین حال تا چه درجه به هم محتاج و وابسته‌ایم.

پرهیز از مظلوم‌نمایی و قضاوت‌های جانبدارانه

نمایش یک ایرانی در بهشت اگر چه با نگاهی انتقادی و از زاویه دید یک مرد ماهیت روابط زناشویی در جهان مدرن را زیر سوال می‌برد اما در نهایت می کوشد از مظلوم‌نمائی و قضاوت جانبدارانه به نفع زن یا شوهر خود داری کند.

دیالوگ‌های طنز آمیز و لحن صمیمی و بازیگوشانه‌ی دو شخصیت حاضر بر صحنه که گاهی خودشان را نیز به خنده می‌اندازد در سرتاسر نمایش از تلخی مضمون آن به شدت می‌کاهد.

بازی درخشان و بی‌تکلف شهره آغداشلو که پس از غیبتی نسبتا طولانی و کسب موفقیت‌های چشم‌گیر و احترام برانگیز در عرصه‌ی سینمای حرفه‌ای غرب به صحنه بازگشته است جذابیت نمایش را دو چندان می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

هوشنگ توزيع از معدود آدم هاي مملکت ماست که چندان ادعاي کتابخواني و کتابنويسي ندارد. به همين خاطر، کارهايش درست است و از هپروت دور. همانطور که شعر هادي خرسندي. سلامت و موفق اين دو آرزوي هر آدمي است که خسته است از دست آدم هاي هپروتي، چه آن طرفي چه اين طرفي.

-- بدون نام ، Mar 23, 2010 در ساعت 04:03 PM

چه خوب شد پارسال مهناز هدایتی شعر * من در بهشت زندگی می کنم * را سرود تا سوژه ی داغی برای نمایشنامه اقای توزیع بشود به نام یک ایرانی در بهشت ؟!!! به هرحال از ایده های دیگران استقاده کردن نمی دانم کار خوبی است یا بدی است ؟! ...
راستی رادیو زمانه عیدت مبارک.

-- طلوع ، Mar 23, 2010 در ساعت 04:03 PM

پس بفرمایید بی سوادی چیز خوبی است. پس مارکس 20 سال از عمرش را بیخود در کتابخانه ی موزه ی بریتانیا صرف کرد.

-- ج. م ، Mar 24, 2010 در ساعت 04:03 PM

ظاهراً که اینطور بوده جناب ج.م
با نویسنده کامنت اول موافقم. بسیاری از روشنفکران ما مصداق بارز «هپروتی» اند. کسانی که از کتاب خواندن فقط قلمبه-سلمبه نویسی (یا گویی) را یاد گرفته اند. کسانی که سر مست فضائل تخیلی خودشان هستند و آثارشان فقط بدرد نشئگی خودشان میخورد.

-- بخت النصر خراسانی ، Mar 25, 2010 در ساعت 04:03 PM