رادیو زمانه > خارج از سیاست > تلویزیون > تحریفیسم تاریخ! | ||
تحریفیسم تاریخ!قربانعلی درویشمحمد رضا ورزی، کارگردان و نویسنده سریال «سالهای مشروطه» در مصاحبه با خبرگزاری مهر ادّعا کرده است: «همیشه در ساخت کارهای تاریخی سعی میکنم تا جایی که میتوانم به مستندات تاریخی وفادار باشم، چرا که نمیتوان به تاریخ خیانت کرد. مخالف تحریف تاریخ هستم. مسلماً وقتی اثر تاریخی قرار است خلق شود باید از درام استفاده کرد و من سعی کردم تاریخ را دراماتیزه کنم، نه تحریف»1 در ادامه این مطلب با ذکر یک نمونه، خواهیم دید که «محمد رضا ورزی» در ادعای خود که تاریخ را تحریف ننموده تا چه اندازه صادق است. نمونه ما در این بررسی، ماجرای تیرباران «سید باب» در سربازخانه تبریزاست که ورزی در یکی از نخستین قسمتهای سریال خود آن را به تصویر کشیده است. تصویر ورزی از ماجرای تیرباران «باب» چنین است: «جوانی هراسان و مضطرب مجاور دیواری ایستاده و چهار، پنج سرباز به سوی او شلیک مینمایند. بعد، سربازان متوجه میشوند که جوان از جای خود ناپدید شده و با خود میگویند (باب) راست میگفت که از ملکوت آمده... بعد سربازی به گوشهای از محوّطه سربازخانه رفته و آن جوان را با خود آورده و با تمسخر میگوید که چه میگویید اینجاست! بار دیگر او را گلوله باران میکنند و این بار جوان، به قتل میرسد.» در لوکیشنی که ورزی به تصویر کشیده، باب تنها است، او را نبستهاند و خبری از جماعت مردم و یا تماشاچی نیز نیست. محوطه سرباز خانه هم بسیار کوچک و محقرّانه است. حال ببینیم که مستندات تاریخی چه میگویند. یکی از نخستین کتابهای تاریخی که به شرح این واقعه پرداخته است؛ کتاب «ناسخ التواریخ» به قلم میرزا محمّد تقی لسانالملک، متخلص به سپهر است. از آنجا که این کتاب بر سایر کتابهای تاریخی دوره ناصری (و از جمله روضةالصفای ناصری و حقایق الاخبار ناصری) فضل تقدّم داشته و برای نگارش کتابهای بعدی، چنان که پیداست حکم تاریخ مادر و مرجع را داشته است؛ ابتدا به بررسی اصالت و درستی مطالب این کتاب بهطور کلی میپردازیم و آنگاه ماجرای اعدام سید باب را از روی آن نقل میکنیم. لسان الملک، مجلدات نخستین کتاب ناسخ التواریخ را به دستور محمّد شاه و تشویق حاج میرزا آقاسی تالیف نموده و بعد، در زمان ناصرالدین شاه به تالیف دوره قاجاریه اقدام نموده در سال ۱۲۷۴ هجری فمری، آن را به انجام رسانید که «مورد پسند شاه واقع شد.2» لسان الملک چنان که از لقب او پیداست از وابستگان دربار قاجار بوده است و به همین سبب دست او از لرزش و قلم او از لغزش در امان نبوده است. زعیم الدوله در باره او وتاریخش مینویسد: «میرزا محمّد تقی کاشانی ملقب به لسان الملک که دو سال بعد از کشته شدن باب شرح مفصلی ... نوشته ولی او راه تعصب پیموده و حقایق مسطوره را به صورت زشتی جلوه داده است.3» کسروی که خود یکی از پیشروان بهائی ستیزی و ردیه نویسی در ایران است؛ در باره لسانالملک مینویسد: «این مرد در بند راستگویی نبوده و تاریخ را دستاویزی برای خوشآمدگویی و چاپلوسی گرفته بوده است... این کتاب (ناسخ التواریخ) را هر کسی خوانده است میداند که نویسنده آن چه دروغهایی نوشته...4» و یحیی آرین پور در تألیف منیف خود، «از صبا تا نیما» مینویسد: «مدارک مولف در تنظیم تاریخ قاجاریه عبارت از مسموعات و خاطرات شخصی و بعضی اسناد و نوشتههای رسمی بوده و در واقع عمل او بیش از تاریخنویسی، وقایع نگاری بوده است و چون به دستور شاه و صدر اعظم وقت نوشته شده از مبالغه و گزافهگویی و اندیشه جلب رضای زمامداران و بیم جان و بسیاری دیگر از ملاحظات شخصی عاری نیست و مولف ناگزیر بوده در بسیاری از موارد از شرح وقایع چشم پوشد، حتی گاهی واقعیت را تحریف کند.5» هما ناطق به طعنه از وی میگوید: «لسان الملک سپهر که در همه حال، حرمت اسلامی قلم را از دست نداد(!)6» مرتضی مطهری نیز در وصف «ناسخ التواریخ» مینویسد که «هیچ اعتبار ندارد.7» یکی از تحریفات مضحک لسان الملک در قضیه مرگ امیر کبیر است که مینویسد: «پس از مدت یک اربعین که میرزا تقی خان در قریه فین روز گذاشت از اقتحام حزن و ملال، مزاجش از اعتدال بگشت. سقیم و علیل افتاد و از فرود انگشتان پای تا فراز شکم، رهن ورم گشت و شب دوشنبه هیجدهم ربیع الاول در گذشت(!)8» ذکر همین نمونه کافیست تا ببینیم تاریخ درباری ناسخ التواریخ بر سر تاریخ و حقیقت، چه وارد آورده و البته در ادامه خواهیم دید که سریال درباری سالهای مشروطه حتی گوی سبقت را از سلف خود ربوده و در تحریف و دستبرد تاریخی، روی امثال ناسخ التواریخ را سفید کرده است. پس از این مقدّمه، اینک شرح ماجرای اعدام سید باب به قلم لسان الملک در کتاب ناسخ التواریخ: «روز دوشنبه بیست و هفتم شهر شعبان باب را به اتفاق ملا محمّد علی به حکم حمزه میرزا بر نشان بستند و جماعتی از سربازان فوج بهادران را که بر کیش نصاری بودند حکم دادند تا او را هدف گلوله سازند. سربازان چون بسیار وقت فتنه اصحاب باب را در بلدان و امصار اصغا نموده بودند از قتل او کراهتی داشتند و تفنگهای خود را از فراز و فرود و یمین و شمال باب، چنان گشاد همی دادند که او را آسیبی نرسد. در این کرت ملا محمّد علی مرید او مقتول شد و او از باب استوارتر بود زیرا که وقتی جراحت یافت روی با باب کرد و گفت آیا از من راضی نیستی؟» «مع القصه در این واقعه از قضا گلوله از تفنگی باز شده به ریسمانی آمد که دست باب را بدو بسته بودند و باب رها شده فرار کرد و خویشتن را به حجره یک تن از سربازان درانداخت و این گریختن او از قوّت شریعت بود زیرا که چون گلوله بر ریسمان بند او آمد و او رها گشت اگر سینه خود را گشاده میداشت و فریاد بر میآورد که ای گروه سربازان و مردمان آیا کرامت مرا ندیدید که از هزار گلوله یکی بر من نیامد بلکه مرا از قید و بند رها ساخت همانا دیگر هیچکس بدو گلوله رها نمیکرد و هم در آن میدان زنان و مردان در گرد او انجمن میشدند و غوغا بر میداشتند خدای خواست تا حق را از باطل پدید کند و این شک و ریب از مردم بگرداند بالجمله چون سربازان گریختن او را نگریستند دانستند که او را قدر و مکانتی نباشد و به اندازه یک تن از جهال قوم که به کیش او رفته اند بر بلا صبر نتواند. پس قوچ علی سلطان با دل قوی و خاطر آسوده بدان حجره در رفت و او را مأخوذ نموده چند قفا بزد و بر نشان بداشت و این کرت بیهول و هرب هدف گلولهاش ساختند...9»(انتهی) به رغم لغزشها و تحریفات فراوانی که در متن بالا موجود است؛ لسان الملک نتوانسته بخشی از حقیقت را درز گیرد و ناخواسته قسمتی از حقایق این ماجرا از پرده بیرون افتاده است. ۱- از جمله این حقایق، اعتراف به حضور یکی از فدائیان باب در این حادثه است. «ملا محمّد علی زنوزی» که بهائیان او را «انیس» مینامند؛ بنا بر نوشته فوق، از خود استواری نشان داده و در حین مرگ طلب رضایت از مولای خود، نموده است. ۲- دیگر اشاره به «جماعت» و «فوج» سربازان است که دلالت بر اهمیت قضیه دارد. ۳- دیگر اشاره به «کراهت» سربازان نصرانی (مسیحی) پیش از تیراندازی است که بر خلاف نظر لسان الملک نشانه ارادت و محبّت ایشان به سید باب است که چون مولایشان عیسی بن مریم در اوج جوانی، بر سر آئین آسمانی، در هوا آویخته گشت. ۴- دیگر اشاره وی به «هزار گلوله » است که حتی اگر آنرا بر سبیل مبالغه بدانیم ؛ ناشی از شلیک صدها گلوله میباشد. ۵- دیگر اعتراف ضمنی نویسنده به عمل خارق العاده سیّد باب است. هر چند که نویسنده خواسته با توجیهات مُضحک بدر نمودن «هزار گلوله» از «فراز» و «فرود» و «یمین» و «شمال» از اقرار به قدرتنمايی باب، فرار نماید. ضمن آنکه ذهن خرافی زده لسان الملک این قدر گرفتار مسائل ظاهری و خارق العاده بوده که متوجه نگردیده، اعجاز سید باب در پرورش چنین پیروانی جانفشان، چون ملا محمّد علی زنوزی است و نه در رهایی از اصابت هزار گلوله. حال برگردیم به سراغ کارگردان «سالهای مشروطه» و ببینیم که حتّی با این متنی که تا بدین اندازه تحریف شده، چه کرده است: ۱- در لوکیشنی که ورزی به تصویر کشیده، سید باب تنها است. مرید او ملا محمّد علی زنوزی حذف گردیده تا مبادا بیننده به ارادت ایرانیان و جانبازی طرفداران باب پی برد! حکایت زیر از کتاب مفتاح باب الابواب (که خود یک ردّیهای علیه ادیان بابی و بهائی) است مراتب جانبازی و پایداری محمّد علی را بیشترنشان میدهد: «همسر وی (ملا محمد علی) را با دختر کوچکش که تقریبا شش ساله بود... آوردند. آن زن وقتی شوهرش را دید شروع به گریه کرد و... چنین گفت: ... عزیزم من به خودت متوسل میشوم که بسوی خداوند متعال توبه کنی... اگر بر من ترحم نمیکنی بر این دختر کوچک معصومه ترحم کن. این سخن را گفت و دست دخترش را گرفته در دامن پدرش انداخت. این دختر بچه هم به دامن پدر چسبیده... چنین میگفت: «بابا بیا به خانهمان برویم» آنگاه مرد رو به همسرش کرده... گفت: «ای زن ... این دختر مرا بردار و برو و او را خوب تربیت کن ...» آنگاه خم شد و چند بوسه از دختر خود برداشت و گفت: «دختر عزیزم تو به خانه برو من هم اکنون میآیم .» مردم از این ثبات و عزم شدید او در تعجّب شدند.10» همو در ثبات عقیده باب مینویسد «... آنگاه باب را از در اوّل وارد میدان کردند... تعداد زیادی از اعیان و وجوه شهر در آنجا حضور داشتند... پس پدرم با رفقایش جلو باب آمدند و از وی خواهش کردند که از دعاوی خود دست بردارد... ولی او به گفته پدرم توجه نکرد...11» ۲- باب را نبستهاند تا تصویر نجات اعجازگونه او از اصابت هزار گلوله در ذهن بیننده نقش مبندد! و البته باز بودن و آزاد بودن مجرم خود نوبر است! ۳- خبری از جماعت مردم و یا تماشاچی نیز نیست. تا از اهمیت حادثه کاسته شود و ارادت مردمان تبریز به سید باب دیده نشود! ۴- محوطه سرباز خانه هم بسیار کوچک و محقرّانه است. و تنها چهار یا پنج سرباز باب را تیرباران میکنند. از «هزار گلوله» هم بالنتیجه اثری نیست. تا آنکه این ماجرا کوچک و حقیر در نظر آید! ما در این تامّل کوتاه، عامدا، تاریخی (ناسخ التواریخ) را برای نقل گزارش تیرباران سید باب انتخاب نمودیم که باتفاق نظر اندیشمندانی از مشارب مختلف (چنان که پیشتر آمد)؛ تاریخی دروغین و محرّف است. با این وصف ملاحظه کردیم که جناب محمّد رضا ورزی حتی به این تحریفات نیز قانع نبوده و تحریفاتی جدید بر تاریخ مظلوم این مملکت بار نمودهاند. و با این وصف مدّعیاند که «سعی کردم تاریخ را دراماتیزه کنم، نه تحریف»، البته ایشان حق دارند که از تحریف تاریخ خود را مبرّا بدانند! تاریخ این مرز و بوم به اندازه کافی تحریف شده است؛ ایشان تاریخ را تحریفیزه کردهاند! منابع: ۲- از صبا تا نیما، یحیی آرین پور، ج۱، زوار، چاپ هفتم ۱۳۷۹، ص ۱۹۰. ۳- تاریخ باب و بهاء (ترجمه فارسی مفتاح باب الابواب)، مترجم: حسن فرید گلپایگانی، انتشارات فرخی ص ۷۰. ۴- ماخذ شماره ۲، ص ۱۹۱. ۵- همانجا. ۶- ایران در راهیابی فرهنگی، هما ناطق، لندن ۱۹۸۸، ص ۷۱. ۷- تاریخ فلسفه، مرتضی مطهّری، ج۱، چاپ دوم پاییز ۱۳۷۰، ص ۱۴. ۸- ناسخ التواریخ، میرزا محمّد تقی لسان الملک، ج۳، کتابفروشی اسلامیه، رجب ۱۳۸۵، ص ۳۸۹. ۹- همانجا، ص ۳۰۵. ۱۰- ماخذ شماره ۳، ص ۱۵۸. ۱۱- همانجا، ص ۱۵۹ و ۱۶۰. |
نظرهای خوانندگان
نویسنده نیمی از مقاله را صرف اثبات بی اعتباری «ناسخ التواریخ» کرده ، و بعد خودش به آن استناد کرده است ! این دیگر چه منطقی است؟
-- بدون نام ، Mar 2, 2010 در ساعت 05:03 PMمن واقعا برای این کارگردان و هنرپیشه ها متاسفم که اینطور ما را سعی در گمراهی دارند
-- بدون نام ، Mar 3, 2010 در ساعت 05:03 PMتاریخ، فرهنگ، ادب، علم و منطق برای دولتمردان امروز ایران و مزدورانشان اهمیت ندارد. آنها از هر وسیله ای برای نگاهداری قدرت استفاده می کنند. امروز دیگر مچ آنهابرای ملت هوشیار ایران باز شده است .
-- امین ، Mar 3, 2010 در ساعت 05:03 PMBayad az ghaye Varzi porsid, ke agar tarikhi ke shoma migooeid dorost ast,,,pas chera in dianat bish az 6 million perovan darad,,,chera in hame ketabha va adelle haye azim az Bab va Baha'u'llah bar ja mande, va ishan va amsale aghayan injoor be million ha asheghe Baab va Bhaian to hin mikonand. Sharm bar ishan va filmeshan.
-- Anis ، Mar 5, 2010 در ساعت 05:03 PMدوست عزیزی نوشته اند:«نویسنده نیمی از مقاله را صرف اثبات بی اعتباری «ناسخ التواریخ» کرده ، و بعد خودش به آن استناد کرده است ! این دیگر چه منطقی است؟»
-- نوید ، Mar 6, 2010 در ساعت 05:03 PMبه نظر، منظور نویسنده این بوده است که تحریفات آقای ورزی حتی با تحریفات مرحوم سپهر نیز اختلاف دارد. یعنی سپهر که خواسته حقایق دین بابی را تحریف و پنهان کند، در بعضی موارد به وقایعی اعتراف کرده، اما آقای ورزی گوی سبقت را ربوده، حتی مخالف ناسخ التواریخ فیلم ساخته است.
چنانکه نویسنده در مقالهء فوق نوشته اند: «به رغم لغزشها و تحریفات فراوانی که در متن بالا موجود است؛ لسان الملک نتوانسته بخشی از حقیقت را درز گیرد و ناخواسته قسمتی از حقایق این ماجرا از پرده بیرون افتاده است.»
باری، متأسفانه تاریخ نویسی ایران عزیزمان، نیاز به بازبینی جدی دارد. حقایق بسیاری در بارهء ایران و از جمله ادیان بابی و بهائی در تواریخ مسکوت یا وارونه و محرف نوشته شده است. باید منتظر جوانان فرهیخته و خستگی ناپذیر و منصف و انسان دوست ایران عزیزمان باشیم تا جبران مافات فرمایند و اکاذیب و تحریفات گذشته را آشکار کنند و تاریخ ایران عزیزمان و ادیان بابی و بهائی را از نو بنویسند.
با تشکر
ایکاش نویسنده محترم ، واقعه اعدام سید باب را از منابع دیگری هم نقل می نمود تا نشان داده شود که چقدر آقای ورزی بینندگان را نادان و ناآگاه فرض کرده اند و با تهیه این "سه ریال" به شعور مخاطب توهین روا داشته اند . متن تاریخ نبیل ( مطالع الانوار) ، به تفصیل ماجرای اعدام سید باب را تشریح نموده و در اینتر نت نیز موجود است .خواندن این کتاب برای هر ایرانی واجب می باشد .
توجه دوست عزیزی که در ابتدای نظرات در مورد ناسخ التواریخ و علت انتخاب آن سوالی را مطرح کرده اند ، به این عبارت پایانی مقاله جلب می کنم ، که گویا آنرا ندیده اند :
" ما در این تامّل کوتاه، عامدا، تاریخی (ناسخ التواریخ) را برای نقل گزارش تیرباران سید باب انتخاب نمودیم که باتفاق نظر اندیشمندانی از مشارب مختلف (چنان که پیشتر آمد)؛ تاریخی دروغین و محرّف است. با این وصف ملاحظه کردیم که جناب محمّد رضا ورزی حتی به این تحریفات نیز قانع نبوده و تحریفاتی جدید بر تاریخ مظلوم این مملکت بار نمودهاند. و با این وصف مدّعیاند که «سعی کردم تاریخ را دراماتیزه کنم، نه تحریف»، البته ایشان حق دارند که از تحریف تاریخ خود را مبرّا بدانند!"
-- پویان ، Mar 7, 2010 در ساعت 05:03 PM