رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ اسفند ۱۳۸۸
یادداشت‌های جشنواره‌ی برلین

ترفند «شکارچی»

محمد عبدی

آلمانی‌ها مردم غریبی هستند؛ از در و دروازه‌ی مملکت‌شان که می‌خواهی وارد شوی ابتدا پلیس خشن‌اش به‌جای خوش‌آمدگویی، سر تا پای‌ات را هزاربار ورانداز می‌کند و اندازه‌ی سبیل‌ات را با اندازه‌ی سبیل عکس پاسپورت‌ات مقایسه می‌کند و بعد از هزاربار نگاه‌کردن به همه‌ی صفحات پاسپورت و صدها بار زیر دستگاه ویژه گذاشتن و تکرار و تکرار بیمارگونه‌ی این کار - که بیست دقیقه طول می‌کشد و اصلاً خوش‌آمدگویی دل‌چسبی از سوی یک جشنواره نیست! - با دل‌خوری از این‌که مجبور است اجازه‌ی ورود به این ظاهراً بهشت موعود(!) را به تو بدهد، مهر را می‌کوبد روی پاسپورت و بدون معذرت‌خواهی - که برخلاف انگلیسی‌ها ظاهراً نسبتی با پلیس آلمان ندارد - راهی‌ات می‌کند که وارد شصتمین دوره‌ی «برلیناله» شوی که به رغم دارابودن عنوان شصتمین دوره و هیاهوی اطراف آن برای برگزاری یک جشنواره‌ی ویژه، ضعیف‌ترین دوره‌ی چند سال اخیرش - حداقل طی چهار دوره‌ی حضور من - را رقم می‌زند.

جشنواره‌ی برلین امسال در مقایسه با سال‌های گذشته‌اش - و البته رقبای قدرش؛ کن و ونیز - هم تعداد کم‌تری سینماگر بزرگ و ستاره‌ی سینما - که رونق‌بخش جشنواره‌ها محسوب می‌شوند - را به خود جلب کرده بود و هم تعداد بسیار کم‌تری فیلم خوب.

کیفیت فیلم‌های بخش مسابقه و بخش‌های دیگری نظیر پانوراما، غالباً نومیدکننده بود و دلیل انتخاب بسیاری از فیلم‌ها، برای اهالی مطبوعات به یک سوال بزرگ بدل شد.


شصتمین دوره‌ی جشنواره‌ی برلین

در میان فیلم‌های بخش مسابقه و فیلم‌هایی چون «قاتل درون من» (ساخته‌ی «مایکل وینترباتوم» که یکی از ضعیف‌ترین آثارش را رقم می‌زند؛ با قصه‌ای بارها روایت‌شده و ساختاری کش‌دار و خسته‌کننده و فضای بیش از حد بیمار)، «پازل» (ساخته‌ی «ناتالیا اسمیرنوف» که در روایت داستان خانم میان‌سال‌اش که به‌ناگهان عاشق کامل‌کردن پازل می‌شود، آن‌قدر ضعیف عمل می‌کند که می‌توانی وسط فیلم به‌راحتی سالن را ترک کنی و چیزی هم از دست ندهی) تا «ماموت» (ساخته‌ی «بنوا دلفین» و «گوستاو کرون» که اگر بازی شگفت‌انگیز «ژرار دوپاردیو» را نداشت بعید بود با این کیفیت تصویرش کسی حتی به تماشای آن بنشیند چه برسد به بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی برلین)، حداقل دو فیلم از سینمای آمریکا کمی آبرو برای جشنواره خریدند: «همه‌ی بچه‌ها خوبند» ساخته‌ی «لیزا چولودنکو» با بازی «جولین مور» و «انت بنینگ»، زندگی یک زوج همجنسگرا را تصویر می‌کند که به لحظه‌ی بحرانی‌ای از زندگی چندین‌ساله‌شان با یک‌دیگر رسیده‌اند.

فیلم‌ساز زن فیلم، موفق می‌شود احساسات ظریف زنانه را در تقابل با جامعه‌ای خشن به تصویر بکشد و گاه موفق می‌شود صحنه‌های تاثیرگذاری خلق کند و از سوی دیگر روایت جذاب‌اش را به‌خوبی پیش ببرد (که اما در نهایت اخلاق‌گرایی ویژه‌ی آمریکایی باز پا پیش می‌نهد و «حفظ خانواده» به‌عنوان مهم‌ترین اصل زندگی در سینمای هالیوود، خودی نشان می‌دهد) و اما در نهایت – به‌رغم ضعف‌ها – می‌تواند تماشاگر جدی را از سالن راضی بیرون بفرستد.

اما فیلم جمع‌وجورتر «لطفاً بده» (ساخته‌ی «نیکول هولوفسنر») بیش‌تر و به‌تر می‌تواند به قلب تنهایی انسان‌ها وارد شود و هم‌چون «دختر کوچولوی شایسته‌ی سان شاین» از پوچی زندگی حرف بزند که در عین حال ارزش‌های‌اش را می‌شود در جزئیات ظاهراً کوچک و بی‌اهمیت جست.


رفیع پیتز، کارگردان ایرانی حاضرشده در شصتمین دوره‌ی جشنواره‌ی برلین

فیلم آشکارا از جهات تکنیکی ضعف دارد (حتی برخی از صحنه‌ها مشکل آشکار فیلم‌برداری دارند) اما با این حال ثابت می‌کند که یک فیلم را قدرت تکنیسین‌های فنی‌اش نمی‌سازند و این اندیشه و جهان کارگردان است که می‌تواند آن‌قدر قوی و تاثیرگذار باشد که مشکلات فنی فیلم را به حاشیه براند.

اما سینمای ایران کماکان مورد توجه جشنواره‌ی برلین بود. فیلم «رفیع پیتز» با عنوان «شکارچی» با کمک مالی همین جشنواره ساخته شده بود و در بخش مسابقه به نمایش گذاشته شد، هرچند فاصله‌گرفتن «رفیع پیتز» از فیلم‌های قبلی عمدتاً ضعیف‌اش را نشان می‌داد (به‌خصوص فیلم الکن قبلی؛ «زمستان است») با این حال ضعف‌های زیادی را به‌خصوص در بخش دوم فیلم به نمایش می‌گذاشت.

شروع فیلم متفاوت و به‌رغم سردی شخصیت، درگیرکننده است و می‌تواند تماشاگر را با خود هم‌راه کند، ضمن این‌که ایده‌های گاه جذابی را در کارگردانی به نمایش می‌گذارد، اما از زمان ورود به جنگل و واردشدن دو شخصیت ناپخته‌ی پلیس، فیلم از حرکت و مسیر اصلی‌اش بازمی‌ماند و به یک فیلم شعاری تبدیل می‌شود.

از سوی دیگر فیلم قبل از وقایع مربوط به انتخابات ایران ساخته شده، اما حالا به نظر می‌رسد که فیلم‌ساز با مربوط‌کردن آن با فضای پس از انتخابات و تغییر خلاصه‌ی داستان فیلم در بروشور آن، سعی دارد توجه‌ی جهانی بیش‌تری را به فیلم جلب کند؛ که البته ظاهراً ترفند ناموفقی هم نیست.


فیلم «شکارچی» ساخته‌ی رفیع پیتز

«رفیع پیتز» اما در کنفرانسی درباره‌ی گذشته و حال سینمای ایران هم حاضر شد که قرار بود «جعفر پناهی» و «اصغر فرهادی» هم در این کنفرانس شرکت داشته باشند که متاسفانه از خروج «پناهی» از ایران جلوگیری شد و مشخص نیست که چرا «فرهادی» در این کنفرانس شرکت نکرد.

نتیجه اما کنفرانس غیرحرفه‌ای بود که در حد و اندازه‌ی اسم پرطمطراق «جشنواره‌ی برلین» نبود و سخن‌رانان عمدتا غیرمشهور آن، خودشان تصویر قابل اعتنایی از سینمای ایران نداشتند که قادر به انتقال آن به مخاطبان بین‌المللی باشند و جای خالی چند منتقد به‌نام و تحلیل‌گر واقعی سینمای ایران حس می‌شد.

Share/Save/Bookmark