رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ بهمن ۱۳۸۸
گفتگو با آیت نجفی، درباره‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم برلیناله

«بیش‌تر فیلم‌ها دوستاره بودند»

لیدا حسینی‌نژاد
lida@radiozamaneh.com

شصتمین دوره جشنواره‌ بین‌المللی فیلم برلیناله از یازدهم فوریه آغاز به کار کرد و تا ۲۱ فوریه نیز ادامه خواهد داشت. امسال در این جشنواره شش فیلم از فیلم‏سازان و سینماگران ایرانی شرکت داشتند. «شکارچی» فیلمی از رفیع پیتز در بخش مسابقه، «دستور آشپزی»، «موش و گربه»، «سبز، سفید و سرخ»، «از باد بپرس» و «پایان همه محدودیت‌ها» نام این‌فیلم هاست.

Download it Here!

همچنین دو فیلم دیگر به نام‌های «سنگسار ثریا میم» ساخته سیروس نورسته و «زنان در کفن» اثر مشترک محمدرضا کاظمی و فرید حائری‌نژاد در بخش «سینما برای صلح» شرکت داشتند که برنده جایزه عدالت شدند.

در خصوص جشنواره امسال برلیناله و حضور فیلم‌های ایرانی در آن با آیت نجفی کارگردان جوان ایرانی مقیم برلین و سازنده فیلم «فوتبال سربسته» به گفتگو نشستم.

آیت جان، سینمای امسال ایران را که در جشنواره‏‌ی برلیناله شرکت داشته، چگونه ارزیابی می‏کنی؟

دو فیلم ایرانی در بخش اصلی برلیناله شرکت دارند که من آنها را دیدم؛ فیلم مستند «سبز، سفید و قرمز» و فیلم «شکارچی» نیز در بخش مسابقه حضور دارد. راست‏اش من خیلی مثبت نیستم و به نظرم می‏آید که انعکاس خوبی از سینمای ایران نیست.

هرچند فیلم مستند «سبز، سفید و قرمز» کار خوبی است و با توجه به امکاناتی که فیلم‏ساز داشته و با توجه به شرایطی که فیلم در آن ساخته شده، فیلم قابل قبولی است. ولی من معتقدم که فیلم کاملی نیست و نمی‏تواند انعکاس‌دهنده‏ی سینمای مستند ایران باشد که سینمای پویایی است.

فیلم «شکارچی» را هم دوست نداشتم. البته بخشی از هنر سلیقه است و نگاه منفی من به فیلم، می‏تواند صرفاً سلیقه‏ی شخصی و نگاه شخصی من باشد. ولی من فیلم را دوست نداشتم.

چه انتقادهایی به این فیلم داری؟

به فیلم شکارچی از چند زاویه نگاه منفی دارم؛ زاویه‏ی اول خود روایت است. فیلم در جایی به شکلی شروع می‏شود و به سمت دیگری می‏رود و از منظر روایی، تماشاگر را در موقعیت ثابتی نگاه نمی‏دارد. من شخصا دوست دارم که روایت فیلم یک‏باره وسط فیلم می‏شکند و فیلم اصلا فیلم دیگری می‏شود، منتها به شرطی که بفهمم چرا و به شرطی که فیلم مرا در آن موقعیت قرار بدهد. این اتفاق در فیلم شکارچی نمی‏افتد و من با دوتا فیلم سروکار دارم.

فیلم دوم برداشت آزادی از یکی از داستان‏های بزرگ علوی است که به نظرم بخش قشنگی است و خوب از کار در آمده است. هرچند هنوز معتقدم که داستان بزرگ علوی از این بخش فیلم‏ قدرت‏مندتر است. ولی رابطه‏ی این بخش را با قسمت اول فیلم پیدا نمی‏کنم و این مقداری اذیت می‏کند.

علت دومی که این فیلم را دوست نداشتم، این بود که در بخش اول یک سری اشارات خیلی غیرمستقیم هست که داستان را با شرایطی که در ایران امروز دارد می‏گذرد، ارتباط بدهد.

اما رفیع پیتز می‏گوید که این تشابه‏ها اتفاقی است و ساخت فیلم پیش از انتخابات به‏پایان رسیده بوده است.

درست است و همین مرا را آزار می‏دهد؛ فیلم پیش از انتخابات ساخته شده و مرگ همسر این مرد (قهرمان فیلم) هیچ ربطی به ماجراهای بعد از انتخابات ایران ندارد. اما کارگردان یک‏سری المان می‏گذارد که برای تماشاگر ایرانی این سؤال پیش می‏آید که آیا کارگردان می‏خواسته است این تصور را ایجاد کند که فیلم برداشتی از انتخابات هست یا نه؟ ولی در روزنامه‏های «ورایتی» و «اسکرین» در معرفی فیلم نوشته‏اند که زن قهرمان فیلم در ماجراهای انتخابات ایران کشته می‏شود. ورایتی نوشته است که داستان فیلم اصلا در زمان انتخابات دارد می‏گذرد.


آیت نجفی کارگردان جوان ایرانی مقیم برلین و سازنده فیلم «فوتبال سربسته»

قطعا این شیوه‏ی معرفی را خود گروه فیلم‏‏سازی به مطبوعات می‏دهند. این گونه مسائل نه به لحاظ هنری، بلکه از نظر انسانی مرا آزار می‏دهد. برای این که با مردم ایران بعد از انتخابات بسیار غیرمنصافانه برخورد شد و این مساله که دولت تا این حد −سعی می‏کنم صفت بد به‏کار نبرم− اما باید بگویم وحشیانه با مردمی که خیلی صلح‏جویانه اعتراض می‏کردند برخورد کرد، همه‏ی ما را آزرده کرد. به همین دلیل وقتی چنین مساله‏ای به این شکل وارد این فیلم می‏شود، مقداری مرا آزار می‏دهد.

فکر می‏کنم اگر من می‏خواهم به این مساله اشاره کنم که مردم در ایران اذیت می‏شوند و حکومت دارد با آن‏ها نامنصفانه برخورد می‏کند، در مورد آن یک قصه یا یک فیلم بسازم. ولی به این شکل «زورچپونی» در قصه‏ای که هیچ ربطی ندارد را درست نمی‏دانم.

این یک نقد هنری نیست، بل‌که صرفا به عنوان یک ایرانی که در هفت هشت ماه گذشته دل‏اش از حوادثی که در جامعه‏اش اتفاق افتاده خیلی به درد آمده است، برای من مطرح است.

این که آقای پیتز چه ادعایی می‏کند اصلا مهم نیست، مهم این است که برای تماشاگر این تصور به وجود آمده است. متنی که ورایتی نوشته شده بود، این بود که خیلی‏ها معتقدند صحنه‏ی مرگ همسر قهرمان فیلم، تحت تاثیر مرگ ندا آقاسلطان ساخته شده است. برای من به عنوان یک ایرانی که مانند میلیون‏ها ایرانی و غیرایرانی دیگر از آن مرگ ضربه‏ی روحی خورده‏ام و دچار مشکل شده‏ام، مقداری برخورنده است.

اگر بخواهم نقدم را وارد گفتمان هنری بکنم، فکر می‏کنم –ممکن است حرف‏ام بی‏انصافی باشد− آن صحنه درنیامده، یعنی گنگ است که اصلا آن مرگ در فیلم چکار دارد می‏کند. به همین دلیل شاید خواسته‏اند با این جریان آن ضعف را روپوشانی کنند.

استقبال از این فیلم چگونه بود؟ هم از دید تماشاگران و هم از دید صاحب‏نظران و منتقدان سینما؟

خیلی متوسط بود؛ غالب منتقدین جشنواره که همیشه در اسکرین به فیلم‏ها نمره می‏دهند، دو ستاره به فیلم داده‏اند. دو ستاره یعنی متوسط خوب. یعنی خدا را شکر دید منفی نسبت به فیلم وجود ندارد، اما خیلی هم مثبت نبوده است.

ولی روی‏هم رفته می‏توانم بگویم که غیرایرانی‏ها دید مثبت‏تری به فیلم داشتند تا ایرانی‏ها. در برخورد شخصی‌ام با منتقدین و هنرمندان ایرانی‏ای که همیشه به فستیوال برلین می‏آیند، خیلی دید مثبتی از آن‏ها ندیدم. در آلمانی‏ها هم نگاه منفی زیاد دیدم، اما باز مقداری مثبت‏تر بودند.

یکی از نقدهای دیگرم به این فیلم این است وقتی روبروی این فیلم قرار می‏گیرم، روابطی را که در فیلم وجود دارند، خیلی باور نمی‏کنم. این نکته‏ی خیلی مهمی در یک اثر هنری است. شاید تماشاگر غیرایرانی مقداری خنثی‏تر به این قضیه نگاه می‏کند، ولی من روابط درون این خانواده‏ را خیلی روابط ایرانی نمی‏دانم.

اگر راجع به یک فیلم آبستراکت صحبت کنیم، هیچ اشکالی ندارد. در ایران هم هزارها نوع رابطه‏ی خانوادگی داریم. به هرحال جامعه‏ی ما جامعه‏ی تکثرگرایی است و هرکس به نوعی در آن زندگی می‏کند و این شاید از جذابیت‏های جامعه‏ای باشد که ما از آن می‏آییم، ولی وقتی رابطه‏ی این خانواده را نگاه می‏کنم و تاثیر سینمای اروپا را در آن می‏بینم، حس می‏کنم فیلم‏ساز بیشتر از آن که مساله‏اش نشان دادن جامعه باشد، ایده‏آل‏های سینمایی خودش هست. این نقطه ‏ضعف نیست، به شرطی که فیلم زبان نئورآلیستی نداشته باشد.

این مشکل را با فیلم «زمستان» هم داشتم. هرچند فیلم زمستان را من از این کار آقای پیتز خیلی بیشتر دوست دارم، ولی در آن فیلم هم با این مساله مشکل داشتم. داستان دولت‏آبادی دقیقا داستانی است که دارد جامعه‏ی ایران را معرفی می‏کند. چند نسل را در کنار هم قرار می‏دهد و خیلی زیبا روابطی را که در آن جامعه وجود دارد، تصویر می‏کند. زمانی که من این تصویر را در فیلم نمی‏بینم، اذیت می‏شوم. منتها این‏ها همه می‏تواند سلیقه باشد و نگاه خیلی منتقدانه‏ای نباشد.

چه پیش‏بینی‏ای می‏کنی؟ آیا این فیلم برنده‏ی جایزه‏ای در جشنواره خواهد شد؟ با توجه به آن‏چه در چند ماه گذشته در ایران اتفاق افتاده است؟

می‏توانم بگویم که اگر برنده شد، پیشنهاد (برداشت) من این خواهد بود که به خاطر جریانات ایران است. این هم یکی چیزهایی است که من را دلخور می‏کند. سینمای ایران همیشه سینمای پرباری بود و مثلا سال گذشته ما فیلم «درباره‏ی الی» را داشتیم که به عنوان یک فیلم تحسین همه را برانگیخته بود. ممکن است خیلی‏ها هم آن فیلم را دوست نداشته باشند. چرا که اصلا بخشی از هنر سلیقه است.

اما خود فیلم «درباره‏ی الی» در این‏جا جلب نظر کرده بود. منهای این که فیلم از ایران، افغانستان و یا امریکا است. خود فیلم دارد کار می‏کند و من این را در فیلم، یک قدرت می‏بینم. آن وقت من که ایرانی هستم، رابطه‏ی بهتری با فیلم می‏توانم بگیرم و آن را درک می‏کنم اما هر کسی و با هر فرهنگی هم می‏تواند با این فیلم رابطه برقرار کند.

من در هر دو فیلم، اکران اول فیلم‏ها را که با خود گروه فیلم‏ساز است، دیدم. چون دوست داشتم واکنش تماشاگران را و خود هنرمندان را ببینم. واکنش‏ها قابل مقایسه نبود. پارسال «درباره‏ی الی» همه را به ‏وجد آورده بود. این اتفاق در اکران «شکارچی» نیفتاد.


آیت نجفی

در نقدهایی که در مورد «درباره‏ی الی» نوشته می‏شد، به این توجه نمی‏شد که آیا این فیلم در ایران ساخته شده و یا مثلا در جاماییکا. همه به خود فیلم نگاه می‏کردند. از این بابت من خیلی خوشحال بودم. چون دلم می‏خواست سینمای ایران یک روزی به عنوان سینمای ایران دیده شود، نه به عنوان یک امر اگزوتیک جهان سومی.

یا برخورد با فیلم «آفساید» هم در چند سال پیش همین‏طور بود. یعنی خود فیلم همه را به وجد آورده بود، نه این که این اتفاق کجا دارد می‏افتد. نمره‏ای هم که منتقدین به فیلم «درباره‏ی الی» و «آفساید» دادند، خیلی بالاتر از نمره‏ای بود که فیلم «شکارچی» گرفت.

جشنواره‏ی برلیناله همواره معروف بوده به این که نگاهی سیاسی به سینما دارد. به ویژه وقتی فیلم‏هایی از بخش خاورمیانه در آن شرکت داشته‏اند. امسال چطور بود؟ آیا این نگاه سیاسی را در فیلم‏های امسال ایران دیدی؟

مشخصاً. وقتی یک فیلم به طور مشخص راجع به انتخابات است و دیگری، البته با برداشت من و عذرخواهی از گروه سازنده، زورچپونی راجع به انتخابات است، طبیعتا نگاه سیاسی است.

من اصلا با سیاسی بودن نگاه برلیناله مشکلی ندارم و آن را خیلی هم دوست دارم. منتها نگاه سیاسی در هنر، اگر مقداری ذاتی باشد، خیلی هم می‏تواند خوب کار کند. ما فیلم‏های سیاسی خیلی قوی‏ای در خود سینمای ایران داشتیم و داریم. منتها وقتی شکل زورچپونی و پلاکارد پیدا می‏کند، آن وقت هنر بی‏ارزش می‏شود.

البته همیشه در برلیناله این مساله بوده است. همیشه در این جشنواره، نه فقط از ایران و جهان سوم بلکه از خود اروپا هم فیلم‏هایی می‏آیند که خیلی عمیق به مسائل سیاسی نگاه نمی‏کند و خیلی سعی می‏کند حالت تابلو داشته باشد. ولی فیلم خوب هم می‏بینیم.

امسال متاسفانه تا این‏جای فستیوال، سطح عمومی فیلم‏ها خیلی پایین‏تر از سال‏های پیش بوده است. این چیزی است که همه نسبت به آن اذعان دارند. می‏توانم بگویم سطح بطور میانگین بالاتر از پارسال بود. اما تا امروز فیلمی که واقعا تکان‏ام داده باشد را ندیده‏ام.

دلیل آن را در چه می‏بینی؟ فکر نمی‏کنی به دلیل محدودیت‏هایی باشد که فیلم‏سازان در ایران با آن مواجه هستند؟

البته منظور من پایین بودن سطح فستیوال به طور کلی بود. اما در رابطه با سینمای ایران باید گفت که متاسفانه سال گذشته سال خوبی برای فیلم‏سازان ایرانی نبوده است. من متاسفانه نمی‏دانم امسال اصلا فیلم خوبی در ایران ساخته شد یا نه، ولی محدودیت‏ها در ایران به قدری زیاد شده که دیگر هیچ‏کس نمی‏تواند کار کند.


تندیس جشن‌واره‌ی بین‌المللی فیلم برلیناله

هرچند محدودیت‏ همیشه در ایران بوده و برای هنرمندان ایرانی متاسفانه امری ذاتی شده که با آن محدودیت‏ها کار کند. همین فیلم «سبز، سفید و سرخ» از آقای داوودی صحنه‏ای داشت که پیش از انتخابات در خیابان با جعفر پناهی صحبت می‏کرد و او می‏گفت:

«تفاوت این چهار سال با گذشته این بود که من قبلا فیلم می‏ساختم، پخش نمی‏شد. در این چهار سال نه فیلم ساختم و نه پخش شد». یعنی قبل از چهار سال گذشته هم خیلی فضای خوبی در ایران نبوده، اما به هرحال نفسی می‏کشیدند و کاری می‏کردند. الان متاسفانه همان هم از آن‏ها گرفته شده است.

وقتی دولت نهم روی کار آمد، وزارت ارشاد در اولین بیاینه‏ای که راجع به سینما صادر کرد، حرف زدن در مورد چند المان را ممنوع کرد؛ سکولاریسم، لیبرالیسم، نهیلیسم و فمینیسم. خود این چهار مقوله آن‏قدر گسترده هستند که ممنوع کردن آن‏ها به این معنی می‏تواند باشد که هر فیلمی مخالف سلیقه‏ی ما باشد، جلوی آن را می‏گیریم. دقیقا همان کاری است که آدولف هیلتر کرد و در بیانیه‏ی معروف خود اعلام کرد هنرمندان در چه جهتی باید حرکت کنند.

ولی در همان شرایط و در همان وضعیت ایران، وقتی فیلمی مانند «درباره‏ی الی» ساخته می‏شود و هم در داخل و هم در خارج از ایران تحسین همه را برمی‏انگیزد، نشان می‏دهد هنر امر پویایی است و هنرمند ایرانی یاد گرفته با همان شرایط کار کند.

الان مطمئناً با اتفاقاتی که افتاده، دولت دهم از چهار سال اول کار خود، بدتر عمل خواهد کرد و محدودیت‏های بیشتری را اعمال خواهد کرد، اما باز من معتقدم که هنرمندان ایرانی آن‏قدر خلاقیت دارند و آنقدر نبوغ دارند که شاید بتوانند آثار بزرگی هم در این میان خلق کنند. ولی متاسفانه فیلم هایی که امسال از ایران دیدم این را نداشت یعنی این اتفاقی که من دنبال آن بودم را ندیدم.

از جعفر پناهی صحبت شد. جعفر پناهی که قرار بود که امروز در نشست امروز برلیناله در خصوص بررسی سینمای ایران شرکت کند که ممنوع الخروج شده و نتوانسته در این جلسه حاضر شود. بازتاب این مسئله در برلیناله چگونه بود؟

طبیعتا جعفر پناهی بخاطر فیلم «آفساید» که در اینجا فیلم بسیار محبوبی بود، چهره محبوبی در برلین است. من می‌توانم بگویم که سینمای ایران به شکلی به جعفر پناهی در برلین مدیون است. برای اینکه معرفی دوباره سینمای ایران به هنرمندان و هنردوستان برلین با فیلم «آفساید» بود. این را نمی‌توان انکار کرد و خب طبیعتا این مسله انعکاس ویژه‌ای داشت و همه در مورد آن صحبت می‌کردند.

او فیلمسازی است که همه دوستش دارند و فیلمسازی است که به هر حال در سینمای ایران جزو معدود کسانی است که صاحب سبک و صاحب امضاست. این بسیار ناراحت کننده است و ضربه اصلی را هم جعفر پناهی نمی‌خورد. جعفر پناهی خود را به عنوان یک آرتیست پیدا کرده است و او احتیاجی به این پودیوم ها ندارد. من اتفاقا فکر می‌کنم وقتی فیلمسازی مانند او نتواند بیرون بیاید و نتواند در مورد دید سینمای‌اش صحبت کند، آن کسی که از این مسئله ضربه می‌خورد، سینمای ایران است.

آقای کاسلیک مدیر فستیوال برلین در بیانیه‌ای که داده بود به این موضوع اشاره کرده بود: «ما خیلی متاسفیم که نمی‌توانیم از دید هنری ایشان نسبت به سینما آگاه شویم».

کسی که این وسط از محدودیت‌هایی که برای هنرمندان ایرانی ایجاد می‌شود، ضربه می‌خورد در وحله اول جامعه ایران است. من معتقدم که فیلمی مانند «آفساید» فیلمی بود که با مردم ایران رابطه‌ی خیلی خوبی برقرار می‌کرد و بسیار پرفروش می‌شد. باید در سینمای فرهیخته ایران هم فیلم‌هایی باشد که با بدنه جامعه ارتباط برقرار کند و بتواند آنها را به سمت سینما بکشد.

اگر کسی می‌خواهد «اخراجی‌ها» را ببیند، اشکالی ندارد ولی مسئله این است که آن‌طرف قضیه وجود ندارد. یک زمانی فیلم‌هایی مانند «زیر پوست شهر» از خانم بنی‌اعتماد فیلم‌های پرفروشی می‌شدند که ارزش هنری و اجتماعی داشتند و فیلم‌های فرهیخته سینمای ایران بودند و جامعه هم نسبت به آن دسته از فیلم‌ها روی خوشی نشان می‌داد. این را الآن در سینمای ایران نداریم و من به عنوان یک فیلمساز جوان خیلی افسوس می‌خورم.

امروز میزگردی در مورد بررسی سینمای ایران برگزار شد. این جلسه چطور برگزار شد؟

یک مشکلی که جامعه ایران دارد این است که ما یکسری تندرو داخل ایران و یکسری تندرو هم خارج از ایران داریم. این دو نه تنها هم‌دیگر را نمی‌توانند تحمل کنند بلکه کسانی که هیچ‌کاره هستند را هم نمی‌توانند تحمل کنند. یعنی دید عجیبی وجود دارد که هر کسی که از ایران می‌آید گویا یک‌جوری نماینده آن سیستم و نظام سیاسی است.


جشن‌واره‌ی بین‌المللی فیلم برلیناله

پز هنرمندان به ویژه در چند سال گذشته مستقل بودن آن‌ها بوده. این مسئله پارسال هم در مورد «درباره الی» هم اتفاق افتاد و یک تظاهرات احمقانه‌ای این‌جا شکل گرفت که این فیلم پروپاگاندای جمهوری اسلامی است و ...

اما امسال برای اولین‌بار بود که یک پودیوم به صورت علمی برگزار شده بود که تعدای آرتیست در مورد سینمای ایران حرف بزنند که با کمال تاسف جعفر پناهی که می‌توانست از همه در آن جمع یونیک‌تر حرف بزند، نتوانست بیاید. اما باز هم سوال‌هایی شد بر اساس این دید که هر کسی که در ایران زندگی می‌کند به نوعی به سیستم حکومتی ربط دارد.

در حالی که مردمی که در ایران زندگی می‌کنند بهای آن سیستم را می‌دهند. اگر آن سیستم مشکلی دارد یا اگر مبارزه‌ای صورت می‌گیرد مردم داخل بهای آن را دارند می‌پردازند. نقد یک عده‌ای در خارج از ایران به کسانی که در آن فضا آثار هنر خلق می‌کنند کمی دید نامنصفانه و غیر واقع‌گرایانه‌ای است.

منتها چیزی که من را نارحت کرد این بود که در جلسه‌ای که حالت علمی‌تر و حتی بازاریابی دارد این بحث‌ها مطرح می‌شود. به هر حال فیلم رفیع پیتز با سرمایه بیرون از ایران ساخته شده و این جنبه بسیار مثبت است. من خیلی نسبت به فیلم منفی حرف زدم، باید مثبت هم بگویم که به هر حال کارگردان این فیلم این هوشمندی را دارد که بتواند سرمایه‌ای جمع کند و در ایران فیلم بسازد.

بابت این مسئله باید از او تشکر کرد و امیدوارم بقیه فیلم‌سازان ایران هم این کار را بکنند. چیزی که من آرزو دارم در مورد سینمای ایران اتفاق بیافتد این است که به عنوان «هنر هفتم» در مورد آن صحبت شود و نه مسائل سیاسی، چه داخل و چه خارج ایران.

خارج از ایران دو حالت دارد: یا حالت بازاریابی دارد که سینمای ایران را یک سینمای اگزوتیک جهان سومی می‌بیند و یا این‌که بر اساس اتفاقی که چند سالی است دارد می‌افتد، سینمای ایران به عنوان یک صنعت مانند سایر کشورها مطرح شود و به این شکل وارد بازار سینما شود و این سرمایه وارد ایران شود برای ساخت فیلمها.

در چنین جلساتی به‌خصوص این‌که میزبان این جلسه «World Cinema Fund» بود که از سرمایه‌گذاران اصلی فیلم آقای پیتز بود، بقیه مهمانان جلسه شاید کسانی هستند که می‌خواهند برای سینمای ایران سرمایه‌گذاری کنند و فیلم‌های ایران را بخرند، حیف است که بحث به آن سمت غیر هنری می‌رود.

امسال شصتمین دوره جشنواره برلیناله بود، جشنواره امسال چه ویژگی داشت؟ آیا مراسم ویژه‌ای برگزار شد؟

مراسم ویژه‌ای در حال برگزاری است. چیزی که برای من به عنوان یک فیلم‌ساز خیلی جذاب است، این است که بخش‌هایی از فستیوال‌های گذشته را جدا کرده‌اند و در کنار هم قرار دادند. هم شخصیت‌های خیلی مهم سینمایی که وارد برلین شدند و هم نوع برخوردی که با آن‌ها می‌شد.

این‌ها به شکل کلیپ‌های خیلی کوتاهی قبل از فیلم‌ها در پخش می‌شود. در این کلیپ‌ها می‌توان یک سیر دید که فستیوال برلین از کجا به کجا رسیده و از آن مهم‌تر سینما از کجا به کجا رسیده. به عنوان مثال یک کلیپی هست از دهه پنجاه که شروع آمدن ستاره‌های هالیوودی به اروپاست، نوع برخوردی که مدیای اروپا با ستاره‌های هالیوود داشته، خیلی دیدنی است. و مقیسه می‌کنیم با الآن. این جذاب‌ترین بخش برای من بود. بقیه مراسم چیزهای معمولی است که برای من جذابیتی ندارد.

Share/Save/Bookmark