رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ آذر ۱۳۸۸
نگاهی به نمایش «من حرفی ندارم ... دنبالشو نگیر»

خنده‌هایی در تلاقی اضطراب

آرش پارسا

تمایل بازیگران تئاتربه کارگردانی، اتفاقی است که درچند ساله گذشته رواج بیشتری در میان بازیگران تئاتر پیدا کرده است. این اتفاق درحالی روی می‌دهد که در اکثر موارد مخاطب با اثر قابل ملاحظه‌ایی بر روی صحنه مواجه نمی‌شود.

«آشا محرابی» را مخاطب به‌عنوان بازیگر در سال‌های گذشته شناخته است و نمایش «من حرفی ندارم ...» اولین تجربه کارگردانی وی به‌شمار می‌آید.

محرابی در اولین تجربه کارگردانی خود، نمایشنامه‌ایی ازفرهاد نقد علی را دستمایه کارخود قرار داده که برداشتی از دو داستان کوتاه از آلبرتومورامویا می‌باشد؛ یکی ازمهم‌ترین ویژگی‌هایی که در آثار این نویسنده به‌چشم می‌خورد به چالش کشیدن روابط زناشویی میان زوج هایی است که درآغاز راه زندگی مشترک هستند.

مورامویا دراکثر آثارش نگاهی انتقادی به زوج‌هایی دارد که بدون هیچ شناختی و تنها بر اثرتحت تأثیر قرار گرفتن از محیط، زندگی مشترک خود را آغاز می‌کنند.


شخصیت‌ها در بیشتر لحظات به تکرار تنها یک کلمه می‌پردازند، و همین تکرار باعث به‌وجود آمدن فضایی کمیک در اثر می‌شود.

نقدعلی هم درمقام نویسنده، با هوشمندی چنین مضمونی را که شباهت بسیاری با فضای امروزی زوج‌های جوان ایرانی دارد برای نمایشنامه خود برگزیده است. او در پرداخت ساخت نمایشنامه و فضاسازی آن به اثر اصلی وفادار باقی می‌ماند و تنها با وارد کردن دو زن شرقی کمی فضای اثر را برای مخاطب بومی می‌کند.

او نمایشنامه‌اش را به دوبخش «اپیزود» تقسیم می‌کند. مخاطب دربخش اول با زندگی زن و شوهری «آلفردو، آموری» آشنا می‌شود که مرد در آن به بیماری وسواسی دچار است که در نهایت باعث فروپاشی زندگی‌اش و رفتن همسرش می‌شود.

این موقعیت دربخش دوم نمایش به‌صورت بالعکس رخ می‌دهد. مخاطب در روایت دوم با زوجی مواجه می‌شود که زن در آن دچار مشکلات روحی‌ست و همین امر باعث فرو پاشیدن زندگی مشترک آن‌ها می‌شود.

نویسنده در پرداخت این دو فضا ساختی تراژی‌کمیک را برای ساختمان اثرش انتخاب کرده است. لحظاتی از نمایش مخاطب را به‌خنده وا می‌دارد؛ اما خنده مخاطب با گروتسکی همراه است که تا پایان اثر و بعد از اجرای نمایش هم، همراه اوست.

نقدعلی برای ترسیم چنین فضای گروتسکی دست به خلق دیالوگ‌هایی می‌زند که کاملاً با این فضا انطباق دارد. دیالوگ‌ها در دو بخش نمایش به‌صورت منقطع و بریده‌بریده نوشته شده است.

شخصیت‌ها در بیشتر لحظات به تکرار تنها یک کلمه می‌پردازند، و همین تکرار باعث به‌وجود آمدن فضایی کمیک در اثر می‌شود.

اما در پس این تکرار جهان تراژیکی موجود است که شخصیت گرفتار آن است. در واقع شخصیت‌ها با تکرار این کلمات قصد ارتباط با شخص مقابل را دارند، اما هیچ‌کدام در این زمینه موفق نیستند.

نمونه بارز این اتفاق در بخش دوم اثر و در شخصیت «پدرفرانکو» رخ می‌دهد. چنین شخصیتی تنها با تکرارکلمه «خفه شو» هم باعث ایجاد فضایی کمیک برای مخاطب می‌شود و هم جهانی را برای مخاطب ترسیم می‌کند که در آن انسان‌ها توانایی لازم برای برقراری ارتباط با نزدیکانش را هم ندارند.

محرابی درمقام کارگردان، تحلیل مناسبی از اثر انجام داده است، و فضاهای دو بخش را به‌خوبی از یکدیگر تفکیک کرده است.

این تفکیک را می‌توان به‌راحتی در فرم طراحی صحنه، انتخاب بافت صحنه و رنگ‌های به‌کار گرفته شده درصحنه مشاهده کرد.

اما یکی از نکاتی که کارگردان توجه چندانی به آن نکرده طرح اجرایی اثر است. مخاطب با نمایشی رئالیستی روبرو است، اما کارگردان تنها به ساخت چنین فضایی رئالیستی بسنده کرده و هیچ طرح خلاقانه‌یی برای خلق این فضا ایجاد نکرده است.

نکته دیگر در کارگردانی استفاده بیش‌ازحد میزانسن‌های خطی است. در بیشتر لحظات نمایش شخصیت‌ها در ترکیب‌بندی‌ایی قرار می‌گیرند که یک شیء میان آن‌ها قرار دارد.

به‌کارگیری این تمهید دربرخی لحظات اثر مناسب است اما تکرار آن باعث یک‌نواختی حرکات برای مخاطب می‌شود. انتخاب موسیقی متناسب با فضای اثر انتخاب شده است.

یکی دیگر از عناصری که در صحنه کارکرد مناسبش را ندارد، طراحی صحنه نمایش است. استفاده از سه لته دیوار تخت در صحنه باعث عدم شکست زاویه دید مخاطب می‌شود. و این فضای تخت بدون هیچ تغییری تا پایان اثر باعث خستگی مخاطب دربرخی لحظات اجرا می‌گردد.

اما بخشی از این ضعف با انتخاب رنگ مناسب لباس‌ها برای شخصیت‌ها پوشش داده می‌شود. مخاطب درصحنه با‌ طیف بی‌شماری از رنگ‌های سرد و گرم مواجه می‌شود که ارتباط منطقی و هماهنگی با شخصیت‌ها و فضای اثر دارند.

بازی‌ها هم از هماهنگی خوبی برخوردار است. در بخش اول نمایش «سینا رازانی» و «الهام جعفرنژاد» بر شیوه‌ای بازی خود را بنا کرده‌اند که تفاوتی با یکدیگر ندارند.

اما در بخش دوم نمایش «امیر جوشقانی» و «نسیم ادبی» دو بازی کاملا متضاد از خود ارائه می‌دهند. ادبی شیوه بازی بیرونی را برای خود انتخاب می‌کند اما درمقابل جوشقانی، شیوه بازی درونی را برای خود برمی‌گزیند و تنها در فصل پایانی روایت «بعد از کشته‌شدن همسرش» بازی خود را بیرونی می‌کند.

با این‌همه نمایش «من حرفی ندارم ... دنبالشو نگیر» تجربه موفقی در کارنامه محرابی به‌شمار می‌آید و این را می‌توان از عکس‌العمل مخاطبان در بیرون از سالن مشاهده کرد.


اطلاعات اجرا:

نویسنده: فرهاد نقدعلی «براساس دو داستان کوتاه ازآلبرتو موراویا»، کارگردان: آشا محرابی
طراح صحنه: مجید حمزه، طراح لباس: افروز بوجاریا، مهسا حسینی، موسیقی وافکت: فرشاد آذرنیا، گروه کارگردانی: علی زارعی، ملیحه زمانی، طراح گریم: فریبا ایزدشناس، طراح نور: امیرترحمی، مدیرصحنه: محمد موسوی

بازیگران:

سینا رازانی «آلفردو»، الهام جعفرنژاد «آموری»، علا محسنی «پدرآلفردو»، امیرجوشقانی، نسیم ادبی «رزی»، پریسا مقتدی «جولیا».

آذرماه ۱۳۸۸ – مجموعه تئاترشهر – سالن سایه – ساعت ۱۹

Share/Save/Bookmark