رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ آذر ۱۳۸۸
گزارشی از مراسم بزرگداشت بیژن مفید در پاریس

«شهر قصه رویای یک قصه‌گو‌ست»

ایرج ادیب‌زاده
adibzadeh@radiozamaneh.com

۲۶ سال از خاموشی بیژن مفید، یکی از بنیان‌گذاران تئاتر مدرن ایران، کارگردان و نویسنده‌ی نمایش ماندنی «شهر قصه» گذشت. به این مناسبت در سالن انتشارات لامارتن، یکی از مشهورترین انتشارات در پاریس، با حضور همسر و همکارش جمیله ندایی، گروهی از چهره‌های تئاتری و عده‌ای از ایرانیان در این شهر، مراسم یادبودی برپا شد با اجرای ۹ نمایشنامه‌ی او و هم‌چنین پخش آوازهای نمایشنامه‌های او که با صدای خود بیژن مفید بود و هم‌چنان بر سر زبان‌هاست.

Download it Here!

جمیله ندایی هدف از برپایی مراسم یادبود نویسنده و کارگردان نمایش «شهر قصه» را کنجکاوی فراوان نسل امروز درباره‌ی کارهای بیژن مفید توصیف می‌کند:

من و پسرهایم نیما و مزدا فقط همان سال اول یک جلسه‌ی عمومی گذاشتیم؛ چیزی مثل مراسم ختم و فقط هم آوازهای بیژن را پخش کردیم. چون خیلی شوکه بودیم و در پاریس از فامیل و از بسیاری دوستان بیژن هم دور بودیم.

ما هر سال خودمان این مراسم را خصوصی برگزار می‌کردیم. ولی امسال من دیدم که کنجکاوی زیادی راجع به بیژن وجود دارد. بخصوص از طریق فیس بوک ناگهان حدود ۱۲هزار نفر به بیژن مفید علاقمند شده بودند. اما اطلاعات بسیار غلط و ناقصی این طرف و آن طرف راجع به کارهای بیژن و خود بیژن بوده و هست.

برای همین چون کمتر کار می‌کردم و فرصتش را هم داشتم، تصمیم گرفتم اطلاعاتی راکه به عنوان همکار بیژن دارم در اختیار دوستان بگذارم. چون من ۱۵ سال با بیژن کار کردم و در تمام کارهایی که از او وجود دارد، همکاری کرده‌ام.

من هم هنرپیشه‌اش بودم، هنرپیشه‌ی اولش بودم، هم دستیار کارگردان و هم این که با او زندگی می‌کردم و شاهد نوشتن و خلاقیت بیژن بودم. خب گفتم این اطلاعات را به طور خیلی خلاصه در اختیار دوستان بگذارم و منتشر کنم. پس با نیما و مزدا این‌جا بنیاد بیژن مفید را ثبت کردیم تا کارهای بیژن آبرومندانه منتشر و در اختیار مردم ایران گذاشته شود.


بیژن مفید

بیژن مفید ۷۴ سال پیش در خانواده‌ای هنردوست در تهران به دنیا آمد. پدرش غلامحسین خان از هنرپیشه‌های تئاتر بود. بعد از تحصیلات متوسطه، او در دانشگاه در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت. اما پیش از آن در دوران دبیرستان شیفته‌ی تئاتر بود و تا پایان عمر به کار بازی، نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی در تئاتر مشغول بود.

بیژن در دوران دبیرستان به هنرستان هنرپیشگی رفت که مهدی نامدار مسئولش بود و آدم‌های خیلی مهمی که در تئاتر ایران بودند، آن‌جا بودند. مثل عباس جوانمرد، فهمیه راستکار، علی نصیریان، جمشید لایق. خیلی از تئاتری‌های نسل قبل من در این هنرستان بودند، ازجمله بهروز وثوقی که من دیدم در این هنرستان بوده یا فهمیه راستکار.

پدر بیژن ویلون می‌زد و بازرس وزارت فرهنگ بود. او یک آدم تئاتری بود که به دلیل شرایط خانوادگی تئاتر را کنار گذاشته بود. بیژن در واقع از سال ۴۲ شروع کرده بود به نوشتن. نوع کاری که بیژن می‌خواست در شهر قصه بکند، هم با کار با بازیگر، هم خلاقیت روی صحنه و هم زبان نمایشی آن زیاد برای آدم‌های حرفه‌ای دوروبرش قابل قبول نبود و برای همین آتلیه‌ی تئاتر را بوجود آورد.

شهر قصه یک سال تمام فقط در تمرین مدام عوض می‌شد. حدود ۸ هزار صفحه فقط خود من تایپ کردم و ۸ ساعت تقریباً ضبط شده‌اش وجود داشت. شهرقصه مدت‌ها هنگام ضبط شدن عوض می‌شد و تا موقعی که به اجرای رسمی برسد، چندین اجرای متفاوت داشت. هر هفته، آخر هفته و نسبت به تماشاگرانی که می‌آمدند، بیژن تغییرش می‌داد. ما تمام زمستان ۴۶ اجرا داشتیم در آتلیه‌ی تئاتر.

بیژن مفید خود در مقدمه‌ی نمایشنامه‌ی «شهرقصه» می‌نویسد: «این نمایش در اصل از یک روایت عامیانه گرفته شده است. منتهی من به آن شکل تمثیلی دادم. حکایت دردناک آدمی است که نادانی، خرافات و سنت‌های تحمیل شده به او زندگی‌اش را محدود کرده است.»

شهر قصه رویای یک قصه‌گو است که یک شهر خیالی را تعریف می‌کند. در این شهر خیالی حیواناتی هستند که هرکدام از این حیوانات نمونه‌ی آدم‌هایی هستند که جامعه را می‌سازند. این قصه‌گو بدبختی‌ها، خوشبختی‌ها و برخوردهایشان را باهم تعریف می‌کند با یک طنز گزنده‌ای نسبت به جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم.

به نظر من به همین دلیل است که مسأله‌ای که در شهرقصه مطرح می‌شود، یک مسأله‌ی همیشگی است. و اکنون یک نسل سومی آمده که با این که زیر سی‌سال‌اند و ۴۱ سال از اولین اجرای رسمی شهرقصه می‌گذرد، به آن گوش می‌دهند و لذت می‌برند. بنابراین چیزهایی در آن پیدا می‌کنند که می‌توانند رابطه برقرار کنند.


شهر قصه

با وجود این که تاکنون ۹نمایش از بیژن مفید به چاپ رسیده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه‌ی رادیو تلویزیونی از او به‌جا مانده است، اما بازهم شهر قصه معروف‌ترین اثر و نمایشنامه‌ی اوست که هم‌چنان طرفداران فراوانی دارد. جمیله ندایی که از نوجوانی در کار تئاتر با بیژن مفید همراه و همکار بود، بعدها همسر او شد، در شهر قصه در نقش داستان‌گو ظاهر شده بود؛ راز ماندگاری شهر قصه را برای رادیو زمانه این گونه توصیف می‌کند:

نوار شهر قصه در همان اجراهای اول با ضبط صوت‌های دستی در سالن ضبط شد و صفحه‌اش هم (بدون کپی‌رایت) درآمد. در ایران چون حق مؤلف وجود ندارد و نداشت، به شدت میان مردم پخش شد و خب البته زبان شهر قصه هم زبانی بود که مردم خیلی دوستش داشتند. به این علت خیلی مشهور شد.

مسئولان و متولیان نمایش در جمهوری اسلامی هنوز دلیل ممنوع بودن نمایش شهر قصه و دیگر نمایشنامه‌های بیژن مفید را بیان نکرده‌اند:

به این علت ظاهراً ممنوع شد که در شهر قصه کاراکتری وجود دارد که نماینده‌ی خرافات است، نه نماینده‌ی دین. او یک ملا است که با فریب دیگران دارد زندگی‌اش را می‌گذراند و ارتباط زیادی به دین ندارد. این را بیژن جاهای دیگری هم گفته. به نظرم یکی از عللش این است که مردم در شرایط فعلی ایران می‌بینند که از دین دارد به ضررشان سوءاستفاده می‌شود. شاید علتش این باشد.


شهر قصه

چند سال پیش یکی از نمایشنامه‌های او «سهراب، اسب، سنجاقک» که از داستان سهراب‌کشی شاهنامه گرفته شده است، توسط یک گروه جوان تئاتری در تئاتر شهر در تهران به صحنه آمد. اما پس از چند روز با مخالفت مسئولان ارشاد تعطیل شد:

«سهراب، اسب، سنجاقک» آخرین نمایشنامه‌ی بیژن است که من در کارگاه نمایش در آن بازی کردم. خیلی به زمان حال می‌خورد، به همه‌ی زبان‌ها می‌خورد. داستان پسرکشی است به وسیله‌ی پدران.

پدری که از قدرت و از ارزش‌های سنتی دفاع می‌کند. و پسری که مخالف خشونت و مقابل قدرت است. او عاشق شعر و عاشق زیبایی و زندگی است و در طول نمایش درست است که از ایده‌ی رستم و سهراب گرفته شده است، ولی این ایده در زمان‌های مختلف بازی و کار شده است و در هر زمانی جواب می‌دهد. برای همین این جوان‌ها به طرفش رفتند؛ اقتضایی بوده بعد از جنگ و در برابر جنگ‌طلبی و در واقع صلح‌طلبی.

به طور خلاصه می‌توان گفت که بسیار نمایشنامه‌ی زیبایی است. وقتی جوان‌ها این نمایشنامه را اجرا کردند، نتوانستند در رادیو و تلویزیون راجع به کارشان صحبت کنند و بعد از یک هفته هم آمدند به ایشان گفتند که بس است دیگر، تمام کنید. با این که تماشاچی داشتند، اما مجبور شدند از صحنه بردارند.

از دیگر نمایش‌های بیژن مفید که پیش از انقلاب خیلی محبوب شد و به روایتی گل کرد، «ماه و پلنگ» بود. نمایشی شعرگونه و لطیف که در دنیای تئاتری ایران کم‌سابقه بود. صدرالدین زاهد بازیگر و کارگردان تئاتر در پاریس که در سه نمایش همکار بیژن مفید بود، درباره‌ی او می‌گوید:

من البته با بیژن آشنایی دور داشتم، ولی آشنایی نزدیک ‎ من با او از زمانی شروع شد، که بیژن به کارگاه نمایش دعوت شد، برای نمایشی به اسم «ناگهان» که نوشته‌ی آقای عباس نعلبندیان بود و کار کارگردانی را آقای اربی اوانسیان به عهده داشتند.

در برخورد با این شخصیت چیزی که برای من واقعاً حیرت‌انگیز و بسیار احترا‌م‌‌برانگیز بود، سادگی این آدم بود. آدمی که به هرحال شهر قصه را کار کرده بود، تسلط بسیار بسیار روی ادبیات، شعر و موسیقی داشت. آدمی که یکی از نمایشنامه‌های بزرگ تئاتر ایران را عرضه کرده بود که با موفقیت عظیمی نیز روبه‌رو شده بود.

این آدم با چنان خضوع و خشوعی وارد کارگاه شد، که من تصور نمی‌کردم که همان کارگردانی باشد که نمایش‌اش نزدیک به یک سال در تئاترهای مختلف، از جشن هنر گرفته تا تئاتر ۲۵ شهریور و جاهای دیگر به اجرا درآمده بود.

و این خضوع و خشوع و سادگی آن‌چنان به دل من نشست و آن‌چنان من را شیفته‌ی او کرد که این تصویر در ادامه‌ی کار، در «جان نثار»، در «سهراب، اسب، سنجاقک» و در کارهای دیگری که با او روی برشت کردیم، در من ادامه داشت و هرگز من از او آدمی متفرعن و دور از ذهن ندیدم. بسیار بسیار آدم خاکی بود.

بیژن مفید پس از آن که در سال‌های نخست پس از انقلاب اجازه‌ی فعالیت پیدا نکرد، به آمریکا رفت. به لس‌آنجلس که برادرش بهمن مفید آنجا بود. دو سال بعد دچار یأس و نومیدی شد. فکر می‌کرد به پایان قصه رسیده، و به راستی به پایان قصه رسیده بود. اما نام و قصه‌های او همچنان فراموش نشده‌اند.

بیژن به اجبار به آمریکا رفت، برای که از جای دیگر نتوانست ویزا بگیرد. آن‌جا به او ویزا دادند، برای این که نمایشنامه‌ی «شاپرک خانوم»، یکی از نمایشنامه‌های بیژن که سالهای ۵۰ در کانون پرورش فکری کودکان اجرا شده بود، با کارگردانش ترجمه شده بود و یک ناشری بود که آن ناشر برایش ویزا گرفت.

بیژن نمی‌خواست در آمریکا بماند. او وقتی به آمریکا رسید «سهراب، اسب، سنجاقک» و «ماه و پلنگ» را به انگیسی با یک گروه آمریکایی کار کرد و آن‌جا هم تمام کارهای بیژن بدون اجازه‌ی خانواده چاپ شد و خیلی‌ها هم دارند از آن سوءاستفاده می‌کنند. او روز ۲۱ آبان ۱۳۶۴ در بیمارستان به دلیل خونریزی کبد از دنیا رفت.

بیژن مفید صدای خوشی هم داشت. ترانه‌هایی که در شهر قصه خوانده شده، با صدای خود اوست. تنها صداست که می‌ماند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

از بچگی‌ ،همه شهر قصه رو از بر بودم.اصلا همه بچه‌های فامیل اونو بلد بودن. لا به لای حرفهامون، بازی هامون، و خلاصه همیشه روی زبانمون بود.شهر قصه دو تا کاست بود اما نوارش رو که باز میکردی به طول همه‌ زندگی‌ ما بود. هم خاطرات بچگی‌ است و هم حالا که "برا خودمون عاقله آدمی‌ شدیم" در موقیت‌های مختلف جمله هاش به زبونمون میاد. اون صدا آنقدر گرم بود که نمیفهمیدیم چرا ولی‌ باهاش میخوندیم" آخه یک دل مگه از فولاده که ..." الان که بچه‌ام ۱۲ سالشه او هم این نوار رو گوش میده.

-- Simin ، Dec 8, 2009 در ساعت 07:51 PM

اول سپاس به خاطر این مطلب بسیار خوب. مدت های مدیدی هست که مطلبی راجع به این مرد بزرگ که یکی از روشنفکر های واقعی دوران معاصر محسوب می شه ندیده بودم. من هم یکی از اون زیر سی ساله هایی هستم که خانم ندایی اشاره کردند، با آثار این مرد، بزرگ شدم، زندگی کردم و می کنم. اما بار افسوس نبودن این بزرگ و امثال او برام خیلی سنگین.
انقدر که گاه احساس می کنم غم دنیا روی دلم می شینه...

-- پیمان ، Dec 8, 2009 در ساعت 07:51 PM

بیزن مفید از دوستان و همکاران تئآتری من بود
شخصیت متواضع وساده ی او برایم فراموش نشدنی است . در سالهای1353 مصاحبه ای برای برنا مه ی تلویزیونی مجله ی تئاتر با او داشتم.
در امریکا چندین بار سعادت دیدارش را داشتم. مرگش برایم تکان دهنده بود اما یادش همواره با من است.

-- مسعود چم آسمانی ، Dec 8, 2009 در ساعت 07:51 PM

آخ که دیگه این دل واسه ما دل نمیشه.......

-- بدون نام ، Dec 9, 2009 در ساعت 07:51 PM