رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
گفت‌وگو با کیومرث پوراحمد

پوراحمد: «مردم کرمان به لهجه اصفهانی مجید اعتراض داشتند»

همایون خیری

کیومرث پوراحمد کارگردان کارهای بزرگی‌ست، ولی گمانم محبوبیت و معروفیت‌اش را مدیون شخصیت «مجید» است. نوجوانی اصفهانی در مجموعه قصه‌های «مجید». هفته‌ی گذشته فیلم «اتوبوس شب» پوراحمد برنده‌ی جایزه‌ی بزرگ هیات داوران آسیا پاسیفیک شد. در حاشیه‌ی این جشنواره با کیومرث پوراحمد گفت‌وگویی داشتم درباره‌ی «مجید»، قصه‌های مجیدش و لهجه‌ی اصفهانی:

شنیدن گفت‌وگو با کیومرث پوراحمد


الان که با هم صحبت می‌کنیم، شما هیچ لهجه‌ی اصفهانی ندارید!

لهجه‌ی مادر من توی آن قصه‌های مجید هم بیشتر نجف‌آبادی‌ست. نجف‌آباد شهر کوچکي‌ست نزديک اصفهان که من آنجا زاییده شدم. بعد در اصفهان بزرگ شدم و تا ۱۹­ ۱۸سالگی اصفهان بودم و بعد آمدم تهران. بنابراین ما توی خانه نجف‌آبادی حرف می‌زنیم با مادر و خواهر و برادرهایم، ولی توی اصفهان با دوستانم اصفهانی حرف می‌زنم. ولی وقتی ما بچه‌ بودیم، توی محله و مدرسه لهجه‌ی ما را مسخره می‌کردند، به همین دلیل من آنتی‌پاتی داشتم نسبت به اصفهان و لهجه‌ی اصفهانی. و بعد از سال‌های زیادی آنتی‌پاتی‌ام کم‌کم شکسته شد و قصه‌های مجید را توی اصفهان ساختم و بعدها سمپاتی پیدا کردم به اصفهان و مردمش.

واقعا خیلی مردم خوبی‌اند و اصلا قصه‌های مجید تقدیم شده به مردم باصفای اصفهان. درست است، لهجه ندارم و شاید بخاطر آن مسخره ‌شدن بوده. اما یکبار از اتوبوس پیاده شده بودم و می‌خواستم یک جایی را پیدا کنم و باید می‌گفتم، خیابان ملت کجاست؟ خب به اصفهانی می‌گویند: خیابوني ملت کوجاست؟ تهرانی‌ها می‌گویند: خیابان ملت کجاست؟ بعد به خودم گفتم، اگر بجای کوجاست بگویم کجاست و خیابوني را هم بگویم خیابان حل است دیگر و دیگر کسی نمی‌فهمد من اصفهانی‌ام. گفتم، خیابان ملت کجاست؟ بعد دیدم طرف می‌گوید، شما اصفهانی هستید؟ بعد فهمیدم، آهان لهجه قبل از اینکه مبتنی بر زیر و زبر واژه‌ها باشد، مبتنی بر آهنگ است و آهنگ تلفظ من جوری بوده که می‌فهمیدند من اصفهانی‌ام. از آن به‌بعد سعی کردم لهجه نداشته باشم، چون دوست نداشتم به‌خاطر لهجه مورد توجه قرار بگیرم.

داستان‌های مجید چقدر از زندگی دوران نوجوانی خود شما الهام گرفته شده؟

قصه‌های مجید پروژه‌ای بود که سال‌ها در تلویزیون معطل مانده بود. تا بالاخره به من پیشنهاد شد. من قصه‌ها را خواندم، قصه‌های هوشنگ مرادی کرمانی را خواندم و دیدم خیلی قصه‌های خوبی‌ست و باب کار من است. بعد آن قصه‌ها را گرفتم و طبیعتا موارد زیادی از خاطرات نوجوانی خودم یا گیرها و گرفتاری‌های نوجوانی خودم در اصفهان خودبه‌خود با این قصه‌ها تلفیق شد و تبدیل شد به فیلمنامه‌های مجید و فیلم‌های مجید.

خب آقای مرادی کرمانی که در واقع نویسنده‌ی مجموعه هستند، خودشان کرمانی‌اند. آیا بعد که قصه‌های مجید را شما به زندگی اصفهانی و به لهجه‌ی اصفهانی تبدیل کردید، هیچ نگرانی فکری میان شما دو نفر پیش نیامد؟

با خود مرادی کرمانی نه، چون آدمی‌ست که بیشترین ارتباط را با سینما داشته و هیچ کس به اندازه‌ی مرادی کرمانی قصه‌هایش توی ایران به فیلم تبدیل نشده. او‌ معتقد است که من داستان‌های خودم را نوشتم و حالا این فیلم‌ها هم برای خودشان هستند. اینها را قاطی نمی‌کند با هم. ولی مردم کرمان، چرا! خیلی اعتراض داشتند به مرادی کرمانی و بعد از پخش سریال و وقتی سریال مطرح شد و خیلی گل کرد، از استانداری کرمان پیشنهاد شد که من بروم «مجید کرمانی» بسازم. ما هم رفتیم و مدتی هم ماندیم و آمدیم. نشد. به‌هرحال آن بورکراسی و اینجور چیزها اجازه نداد و نشد. یعنی قرار بود یک فیلم سینمایی مجید من بسازم که گفتم، نشد. کلا مردم کرمان خیلی خوشحال نیستند از این قضیه.

بعد از سال‌ها که شما یک فیلم سینمایی مجید هم ساختید و شخصیت مجید کمی بزرگتر و بالغ‌تر شده بود، بسیاری از کسانی که آن سریال را می‌دیدند، همچنان می‌گفتند این مجید، آن مجید شیرین قبلی نیست. آیا این مجیدی که به‌هرحال الان هم هست و توانایی بازیگری قوی‌ای هم شما از او سراغ دارید، ممکن است روزی در فیلم‌های شما نقش بازی بکند؟

راستش... بله دیگرف بچه‌ها همین‌جوری‌اند. این سرنوشت بچه‌هاست که در دوره‌ی خاصی با آن شیرینی کودکانه‌ای که دارند گل می‌کنند. من هم وقتی قصه‌‌های مجید را ساختم، خب خیلی توی ایران محبوب شد و فکر کردم حالا فیلم بعدی هم که بسازم همین اتفاق می‌افتد. ولی فیلم بعدی دوسال بعد بود، و آن گوشت ‌تلخی بلوغ آمده بود به‌سراغ مجید، و فیلم شکست خورد. برای اینکه مردم آن مجید شیرین بچگانه و کودکانه‌تر را می‌خواستند که دیگر مجید آن نبود. البته فیلم «نان و شعر»، در جشنواره‌ی اصفهان خیلی مطرح شد، ولی در اکران عمومی سینماها، نه. این فیلم حتا در خارج از کشور مطرح شد و در سطح منتقدین و محافل سینمایی هم خوب بود، ولی میان مردم نه. مجید دیگر آن مجید نبود و...

خود مجید چی؟ خود بازیگر؟

مهدی باقربيگي بعدا در مهندس کشاورزی شد و رفت در شهرداری اصفهان در بخش فضای سبز استخدام شد و بعد از مدت کوتاهی خودش را منتقل کرد به بخش سمعی‌­ بصری شهرداری اصفهان و الان دارد آنجا کار می‌کند. ازدواج کرده و بچه‌دار شده و دارد زندگی خودش را می‌کند دیگر.

چطور مجید برای این نقش انتخاب شد؟

ما به مدارس زیادی رفتیم، شاید مثلا ۴۰۰­ ۳۰۰ تا از بچه‌ها را دیدیم. اسم گرفتیم و در نهایت ۵­۴ تا را انتخاب کردیم تا به لیست نهایی رسیدیم و از این ۵­ ۴تا مجید انتخاب شد.

این سوال را می‌پرسم، چراکه چنین احساسی در مورد فیلم «باشو» آقای بیضایی هم رخ داد. آیا پیش و پس از فیلم تغییری در خود آن سوژه و شخصیت ایجاد نکردید؟

معمولا چرا این اتفاق می‌افتد و طبیعی‌ست. به‌هرحال بچه‌ای می‌آید و محبوب می‌شود، به‌شدت محبوب می‌شود و بعد از ۳­۲ سال چهره‌اش تغییر می‌کند و دیگر کسی نمی‌شناسدش. ولی من همیشه دورادور مراقب بودم و دورادور سعی می‌کردم یکجوری این را به آنها تفهيم کنم تا زیاد روی‌شان تاثیر منفی نگذارد. خب من سی‌سال فیلم کودکان ساخته‌ام، توی تمام سال‌هایی که فیلم کودکان ساختم، تنها یک بچه بود که از چنگ‌ام در رفت. بچه‌‌ای بود که کنار جاده‌ی لنگرود تمشک می‌فروخت. من او را آوردم و توی یک فیلم نقش اول را بازی کرد. او تنها موردی بود که از دستم در رفت و واقعا نمی‌دانم چه شد. ولی بچه‌های دیگر، حتا بچه‌ای که توی اولین فیلم‌ام حدود ۳۰ سال پیش بازی کرد، هنوز هم با او ارتباط دارم، هنوز هم می‌دانم کجاست و چه کار می‌کند. ولی آن یک مورد از دستم در رفت.

همیشه دورادور هوای‌شان را داشتم و سعی می‌کردم این تاثیرات منفی احتمالی را نداشته باشند. و در مجموع حداقل بچه‌هایی که با من کار کرده‌اند، تاثیرات مثبت‌اش بیشتر بوده تا تاثیرات منفی‌‌اش. به‌هرحال تاثیرات منفی دارد، اما مثبت‌هایش بیشتر بوده است.

مادر شما همچنان برای بازی در فیلم‌های شما کاندید هستند؟

متاسفانه مادر من فیلم «شب یلدا»، که سال ۸۰­ ۷۹ یعنی ۷­۶ سال پیش ساختم، آخرین فیلمی بود که بازی کرد و همان سر فیلم شب یلدا آلزایمرش شروع شده بود و الان شش سال است که آلزایمرش متاسفانه کاملا پیشرفته است و ... دیگر نه!

Share

نظرهای خوانندگان

بهترین خاطرات کودکی من مربوط به دوره ای است که قصه های مجید پخش میشد.بهترین،اثر گذارترین و زیبا ترین فیلم دوران جوانیم شب یلداست.شاید این فیلم را بیشتر از بیست بار دیده ام و هنوز عاشق دیدن آن صحنه ای هستم که محمد رضا فروتن و مادرش در حال مرور خاطرات شیرین گذشته به تماشای فیلم نشسته اند.امیدوارم فرزندان من هم در چند سال آینده خاطره ای شیرین از کودکی خود داشته باشند تا با شیرینی آن ،از تلخی کام خود بکاهند.آقای پور احمد عزیز،عاشقانه دوستتان دارم وامیدوارم برای کودکان این دوره هم خاطره ساز باشید.
افسانه

-- افسانه ، Dec 1, 2007 در ساعت 04:09 PM

سلام،
من خودم رو کشتم تا آدرس ایمیلی از مهدی باقربیگی پیدا کنم و بهش بگم که چقدر هنوز با دوستامون حرف بازی قشنگش و شیرینیش رو می زنیم. شما نمی دونین از کجا می تونم پیدا کنم؟ اگه بتونین بهم بدین آدرس رو خیلی خوشحالم می کنین. متشکرم.

-- رزا ، Apr 24, 2009 در ساعت 04:09 PM