رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۳۸۶
به مناسبت پخش فیلم‌های هنرمند در ماه نوامبر از تلویزیون اروپایی آرته - بخش نخست

نگاهی به زندگی، آثار و جهان‌بینی استنلی کوبریک

ترجمه و تألیف: مریم رییس دانا

استنلی کوبریک:
تولد: ۲۶ ژوییه ۱۹۲۸، نیویورک، ایالات متحده
مرگ: هفت مارس ۱۹۹۹، هرتفوردشایر، حومه‌ی لندن
فعالیت‌ها: فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده، کارگردان
آثار برجسته: راه‌های افتخار، اسپارتاکوس، لولیتا، دکتر استرنج‌لاو، ۲۰۰۱ ادیسه‌ی فضایی، پرتقال کوکی، باری لیندون، تلالو، چشمان کاملاً بسته
همسران: توبا متز (۱۹۵۱ - ۱۹۴۸) روث سوبوتکا (۱۹۵۷ - ۱۹۵۴) کریستین کوبریک (۱۹۹۹ - ۱۹۵۸)
فرزندان: آنیا کوبریک (۱۹۵۹) ویویان کوبریک (۱۹۶۰)


استنلی کوبریک

استنلی کوبریک، شخصیت اسطوره‌ای جهان سینما، یکی از بزرگ‌ترین کارگردان‌های معاصر است که توانست با تلاش و پشت‌ سر گذراندن انواع محدودیت‌های شناخته شده، به جایگاه والایی در این هنر دست یابد.

جک نیکلسون، بازیگر مورد علاقه‌اش، می‌گوید: «سؤالی که در مورد کوبریک مطرح است، این است که او چگونه به زیبایی از پس کارهایی بر می‌آید که ما هرگز نمی‌توانیم آن‌ها را انجام دهیم؟»

رسیدن به کمال ملزم به داشتن نوعی کنجکاوی درباره‌ی جهان است که هرگز زوال نگیرد؛ و جاودانه شدن ملزم به جست و جویی است که فی‌نفسه محتاج به ستیز با عادت‌ها و سختی‌های «واقعیِ» دنیایی است که سینما نام دارد. زندگی کوبریک گویای این ستیز و نبرد است.

شطرنج یکی از دو وسوسه‌ی تمام عمری بود که کوبریک از پدرش به ارث برد. استنلی کوبریک در ۲۶ ژوییه ۱۹۲۸ در خانواده‌ای یهودی و با اصالت لهستانی در برانکس متولد شد. جایی که پدرش به طبابت سرگرم بود. مادرش نقش مهمی در زندگی‌اش داشت. هم او بود که میل به خواندن را در کوبریک بیدار کرد.

عکاسی دومین وسوسه‌اش بود. پیوستگی خلاقه‌ی بسیار نیرومندی میان شطرنج و دوربین در زندگی کوبریک وجود داشت: یکی انضباط ذهنی، دیگری پیشه‌ای آمیخته با تخیل.


استنلی کوبریک

شطرنج و عکاسی همواره کوبریک را جذب می‌کردند. پس از چندی به جاز گرایش پیدا کرد و چنان به آن علاقه نشان داد و در آن مهارت پیدا کرد که بعد از مدت کوتاهی یک طبل‌زن حرفه‌ای شد.

کوبریک درباره‌ی شطرنج می‌گوید: «اگر شطرنج مناسبتی با فیلم‌سازی داشته باشد، در شیوه‌ای است که به شما کمک می‌کند تا در گزینش میان راه‌های گوناگون، در زمانی که گرفتن تصمیمی بسیار جذاب به نظر می‌رسد، از خود حوصله و انضباط نشان دهید.»

شطرنج هم‌چنین آگاهی آدم از عامل زمان را بیش‌تر و تیزتر می‌کند. در مسابقات شطرنج، در سطحی که کوبریک به آن رسید، بی‌میل به درگیری کامل که مستلزم بازی جدی قهرمانی است، دو شطرنج‌باز به مقابله با یک ساعت واداشته می‌شوند، هم‌چنان که با مقابله با یک‌دیگر. قیاس روشنی وجود دارد میان چارچوب خشک و عامل «بودجه» و برنامه‌ی یک فیلم و رابطه‌ی مستقیم با زمان تهیه‌ی فیلم.

کوبریک می‌گوید: «برای ساختن یک فیلم موضوع اصلی اختصاص دادن منبع‌های زمان و پول است، و این که مدام ناچارید کارآمدی هنری هزینه‌ی همه‌ی صحنه‌های فیلم را دربرابر «بودجه» ارزیابی کنید؛ و در این میان زمان بازدارنده است. این مطلب به اندیشه‌هایی که صرف یک بازی شطرنج می‌شود بی‌شباهت نیست.»

شطرنج نوعی انضباط مقیدکننده را می‌آموزد؛ و تعلیم بدون شک، مقدار کمی از آن را فراهم می‌کند. در درس فیزیک کمتر از دروس دیگر موفق بود و در دبیرستان از این درس نمره‌هایی نه چندان چشمگیر به دست می‌آورد. تنها آموزگاری که او را به شوق می‌آورد، معلم انگلیسی‌اش، آرون تریستر، بود. او تلاش می‌کرد تا علاقه و کنجکاوی کوبریک را نسبت به نمایش‌نامه‌های شکسپیر برانگیزد.

در جشن تولد ۱۶ سالگی‌، پدر یک دوربین عکاسی به او هدیه می‌دهد. همین باعث تشویق‌اش می‌شود تا عکس‌هایی بگیرد و به مجله‌ی لوک بفروشد و بعد هم در آن‌جا شاغل شود؛ به عنوان اولین کار، پیش از شروع کار در سینما. در این زمان ۱۷-۱۶ ساله است.

کوبریک با سه فیلم کوتاه روز نبرد، کشیش پرنده، و دریانوردان فعالیت سینمایی‌اش را آغاز می‌کند. سال ۱۹۵۳، با ۱۰ هزار دلاری که از پدر و یکی از عموهایش قرض کرده، اولین فیلم بلند خود، هراس و هوس، را می‌سازد؛ داستان چهار سرباز که در جریان یک جنگ در خطوط دشمن گم می‌شوند و سعی می‌کنند بفهمند اصلاً چرا به جبهه آمده‌اند.

کوبریک این فیلم را «غیرنمایشی، شتاب‌زده و متظاهرانه» توصیف کرده است. می‌گوید: «فکرهایی که می‌خواستیم منتقل کنیم، خوب بودند؛ اما تجربه‌اش را نداشتیم تا آن‌ها را به گونه‌ای نمایشی تجسم بخشیم.» با وجود این پخش‌کننده‌اش جوزف برستین، آن را به سینمای خاص فیلم‌های هنری رساند؛ و در آن‌جا یک یا دو نقد تحسین‌آمیز درباره‌ی فیلم نوشتند.

سال ۱۹۵۴، بوسه‌ی قاتل را ساخت. کوبریک این فیلم را هم غیرنمایشی می‌خواند. بوسه‌ی قاتل با وجود آن که داستان بکری ندارد، اما با گذر از مرز فیلم‌های «نوآر» (سیاه) و استفاده‌ی هوشمندانه از سه عنصرِعکاسی، نور، سایه، و نمایش حس خشونت و استیصال زندگی شهری، برای شمار محدود منتقدانی که فیلم را دیدند، شاهدی بود بر درخشش استعدادی تازه در آفرینش نوع تازه‌ای از فیلم جنایی.

با این همه کوبریک سرسختانه از پذیرفتن ارزش‌هایی که دیگران در این فیلم می‌یافتند، سر باز می‌زد. یکی از مهم‌ترین نتیجه‌های ساختن این فیلم ملاقات کوبریک با جیمز هریس بود. او ۲۶ ساله و مانند کوبریک عاشق سینما بود.


استنلی کوبریک

هریس و کوبریک بعدها مشترکاً سه فیلم را کارگردانی کردند. نخستین فیلم مشترکشان قتل (۱۹۵۶) بود؛ اولین فیلمی که کوبریک از داشتن نام خود بر آن می‌بالد. این فیلم هم داستان چندان تازه‌ای ندارد؛ اما متاثراز فیلم همشهری کین، اثر اورسون ولز، و با تکنیک فلاش‌بک ساخته شده است. این فیلم نیزاز جمله فیلم‌های سیاه به شمار می‌رود.

منتقدان فیلم را به دلیل ساختار، پرداخت دقیق صحنه‌های میدان مسابقه و شیوه‌ی تداخل رویدادها از نظر زمانی ستایش کردند. کوبریک می‌گوید: «جیمز هریس و من در آن زمان تنها کسانی بودیم که درباره‌ی تکه‌تکه کردن زمان، ... و نشان دادن دوباره‌ی چیزها به نظر دیگران اهمیت نمی‌دادیم. آن‌چه این فیلم را به چیزی بیش‌تر از یک فیلم جنایی خوب بدل کرد به احتمال زیاد استفاده‌ی بدیع از عامل زمانی بود.»

اهمیت داستان از نظر کوبریک در جنبه ی ساختاری آن است. او فیلم‌سازی است که به قابلیت‌های یک داستان برای تمرکز بخشیدن به استعداد خود و نیز برانگیختن توجه تماشاگرانش اهمیت می‌دهد. در این مورد، او در قیاس با فیلم‌سازان پیشتازی که به سینمای «ضدقصه» علاقه‌مند هستند، فیلم‌سازی است سنتی.

کوبریک با بهره‌گیری از ساختاری «متعادل»، و به لطف تأسیس شرکت هریس کوبریک (۱۹۵۴) و استودیوی یونایتد آرتیس و حضور بازیگری به نام استرلینگ هایدن، موفق شد قتل را با رضایت ‌خاطر کارگردانی کند. قتل اولین فیلمی بود که او از کارگردانی، بازی هنرپیشگان و عوامل فنی فیلم راضی بود. تقریباً در هیچ لحظه‌ای بازی ضعیفی وجود نداشت.

اصولاً کوبریک هنرمندی است که به ابزاری با تکنیک پیشرفته احتیاج دارد. وقتی او به سینمای هالیوود راه پیدا کرد، مقررات مانع از آن می‌شد که کوبریک خودش کار فیلم‌برداری را انجام دهد. مدیر فیلم‌برداری او، یک کهنه‌کار هالیوود، به نماهایی با دوربین متحرک (تراولینگ) و استفاده ازعدسی ۲۵ میلی‌متری اعتراض داشت؛ چون می‌ترسید نتیجه از حیث بصری مطلوب نباشد.

راه‌های افتخار (۱۹۵۷) براساس یک حادثه‌ی واقعی در جنگ جهانی اول نوشته شد. راه‌های افتخار نوشته‌ی هامفری کاب دارای قابلیت و وسوسه‌ی ضروری برای جذب تخیل کوبریک بود. بی‌عدالتی در مورد سرنوشت سه سرباز که مانند گوسفند قربانی اعدام می‌شوند؛ زیرا فرمانده‌ی آن‌ها یک هدف نظامی محال را برای افرادش معین می‌کند که در نهایت فقط مرگ را در پی دارد. کوبریک بر ساختمان کلی فیلم نظارت داشت و بیشتر گفت‌و‌گوهای فیلم را جیم تامسن همراه ویلینگهم نوشته بود.

فیلم‌نامه‌ی راه‌های افتخار را تمامی مؤسسه‌های مهم هالیوود رد کردند تا آن که بازیگر معروف سینما کرک داگلاس پذیرفت نقش اصلی را ایفا کند. دستمزدش ۳۵۰ هزار دلار از ۹۰۰ هزار دلار بودجه‌ی فیلم بود؛ اما بدون ستاره‌ای با قد و اندازه‌ی او چگونه می‌شد هزینه‌ی فیلم را جبران کرد؟ هریس و کوبریک نسخه‌ای از فیلم‌نامه را برای کرک داگلاس می‌فرستند. داگلاس برای کوبریک می‌نویسد: «استنلی ... باید این فیلم را ساخت.»

فیلم در آلمان ساخته شد؛ هم به دلیل صرفه‌جویی و هم به دلیل داستان ضد فرانسوی‌اش. به همین خاطر تا سال ۱۹۷۲ در فرانسه اجازه‌ی انتشار پخش نداشت؛ همین طور در چند کشور اروپایی دیگر مانند سوییس.


استنلی کوبریک

راه‌های افتخار نخستین فیلم کوبریک است که با جسارت و تهوراز سینمای پرحادثه می‌گذرد و به سینمای اندیشه راه پیدا می‌کند. بازی‌ها ظریف، محکم و جزء به جزء بودند. هنوز هیچ فیلمی نتوانسته است از نظر تاثیرگذاری تصاویر جنگی با این فیلم برابری کند.

کوبریک به دشواری‌های کار در یک کشور خارجی اهمیت نمی‌داد. با این که گروه به زحمت انگلیسی صحبت می‌کردند، او می‌گوید: «هیچ گونه تردیدی درباره‌ی جنبه‌ی فیلم‌سازی نداشتم. درضمن بیشتر کارها را خودم انجام می‌دادم. آلمانی‌ها آدم‌های فنی فوق‌العاده‌ای بودند، و کاملاً متوجه‌ی کار.»

او ناچار بود به صد تا پلیس آلمانی که نقش پیاده‌نظام فرانسوی را بازی می‌کردند، مرتب یادآوری کند که قرار است آن‌ها سربازان تازه‌کاری باشند، زیر آتشی وحشتناک، که اصلاً به آن عادت ندارند. تا این که بالاخره آلمانی‌ها دست از قهرمان‌بازی برداشتند. گودال‌های انفجاری که آن‌ها بی محابا به داخل و خارج‌اش می‌پریدند، با ماده‌های منفجره‌ای مین‌گذاری شده بودند که می‌توانست سوختگی‌های سختی وارد کنند.

کوبریک می‌گوید: برای این صحنه‌ها ما شش دوربین داشتیم که آن‌ها را پشت سر هم روی یک خط آهن طویل قرار داده بودیم. میدان جنگ به پنج منطقه‌ی «مردن» تقسیم شده بود، به هر سیاهی‌‌لشکر شماره‌ای از یک تا پنج داده و گفته شده بود در آن منطقه، و اگر ممکن باشد نزدیک محل یک انفجار «بمیرد.»

علاوه بر مهارت‌های فنی‌ای که کوبریک از خود در راه‌های افتخار نشان داده بود، در بازی گرفتن از هنرپیشگان نیز استادی و مهارت خود را به زیبایی آشکار کرد. بازیگران قتل، همگی بدون استثنا به خوبی ایفای نقش کردند، تقریباً همه‌ی آن‌ها از میان بازیگران نیرومند و مطمئن هالیوود می‌آمدند؛ اما در راه‌های افتخار، ابعاد دیگری از بازی خود را نشان دادند.

یکی شدن بازی‌ها با شخصیت بازیگران، فیلم‌برداری، تدوین و کارگردانی، همگی هوشمندی کوبریک را نشان می‌دهند. منتقدان عموماً هم‌رأی بودند که کرک داگلاس از حد همیشگی خود فراتر رفته است و دلیل آن را کیفیت کارگردانی می‌دانستند.

تجربه‌ی کارگردانی اسپارتاکوس به سال ۱۹۶۰ برمی‌گردد. اسپارتاکوس دچار دردسر شده بود. چند روز پس از آن که میانه‌ی کارگردان، آنتونی مان، با داگلاس به هم خورده بود، داگلاس از کوبریک خواست تا کارگردانی اسپارتاکوس را آغاز کند.

کوبریک بر این فیلم اختیار تام نداشت، مانند کارمندی بود که ممکن بود به اراده‌ی ستاره‌اش اخراج شود. شرکت تهیه‌کننده‌ی داگلاس عهده‌دار ساختن فیلم بود.

کوبریک می‌گوید: «ساختن صحنه‌های نخستین تعلیم جنگ تن به تن گلادیاتورها لازم بود. شاید به این دلیل که صحنه‌هایی پرحادثه بودند، و به فیلم‌نامه‌ای که از حیث گفت‌و‌گوپردازی و شخصیت‌پردازی ضعیف می‌نمود، ارتباطی نداشتند.»

او به هر دو مورد انتقاد و تصور کرده بود که انتقادهایش پذیرفته می‌شوند. ولی پس از چند ماه متوجه می‌شود به پیشنهادهایش توجهی نشان داده نشده است.

دو سال بعد، یعنی سال ۱۹۶۲، او به خود اجازه داد تا اشاره‌ای نسبتاً طعنه‌آمیز از ناتوانی خود بکند؛ وقتی که پیترسلرز در نقش «کویلتی» در لولیتا با لکنت می‌گوید: «من اسپارتاکوس هستم، مرا آزاد کنید.»

منبع: لوموند ۱۹۹۹

نظرهای خوانندگان

" هنر نزد ایرانیان است و بس." من چندین بار خواسته ام که از نوشته ای از این سایت زمانه پرنت بگیرم که متاسفانه فقط متن را چاپ می کند و عکس ها گم می شوند. من فکر می کردم که خودتان باید به این نقض بزرگ سایت تان پی برده و در تکمیل شان خواهید کوشید ولی انگار شما اصلا متوجه این نقض نشده اید. آن شخصی که حقوق گرفته و سایت را برایتان طراحی کرده می بایستی با بدیهی ترین اصول دانش کیفیت اشنا می بوده که در این عصر و زمانه طراحی سایت ها چنان ساده و دم دسته که کار دانش آموزان 14 ساله شده ولی متاسفانه انگار دبیر محترم این رسانه زیادی از دانش کیفیت-- quality بهره ای نبرده و الا تا کنون اقدامی در رفع این نقض انجام داده بودند.

-- سهند ، Nov 30, 2007 در ساعت 02:41 PM