رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ مهر ۱۳۸۸

تعزیه در تکیه پمپیدو، با حضور ژولیت بینوش و کیارستمی

مهدی عبدالله زاده
mehdi.abdollahzadeh@gmail.com


در نخستین روزهای برپایی نمایشگاه کیارستمی-اریس میهمانانی ویژه به مراسمی ویژه در مرکز پمپیدو در پاریس دعوت شده اند. قرار است در سالنی در طبقه زیرزمین پمپیدو تعزیه برپا شود.
ویکتور اریس، نسرین میرشب، ژان میشل فرودون سردبیر کایه دو سینما، آلن برگالا استاد سینما در دانشگاه پاریس و خیلی های دیگر. بتین قبادی، محمد حقیقت و دکتر امید روحانی هم هستند. ژولیت بینوش که از راه می‌رسد، درهای سالن به روی میهمانان گشوده می شود. دیوار ها و سقف را با پارچه سیاه پوشانده‌اند و روی دیوار روبرو، دو پرده بزرگ در کنار هم و یک تلویزیون صفحه بزرگ در میان آنها دیده می‌شود. کف سالن با تعدادی قالی ایرانی فرش شده. دم در چند نفر بالش هایی را به میهمانان می دهند تا موقع نشستن راحت تر باشند. مواجه شدن با این وضعیت هم برای فرانسوی ها دشوار است هم برای ایرانی ها. از یک سو فرشهای تمیز و ظریف، فضای تیره و عجیب و غریب و دکوراسیونی که "احترام انگیز" و مقدس جلوه می کند فرانسوی ها را به شک انداخته که باید با کفش وارد شوند یا نه. از سوی دیگر ایرانیانی که می دانند پابرهنه شدن موقع ورود به خانه یا هر مکان سر بسته و مفروش در اروپا کاری نامرسوم است، این بار نمی دانند چه باید بکنند. همه دم در ایستاده اند و کسی هم این وسط توضیحی نمی دهد. تا این که خانم ژولیت بینوش از راه می رسد، با تحکم کفش هایش را در می آورد و می زند زیر بغلش و صاف می رود وسط تکیه می نشیند. میهمانان دیگر به پیروی از او به تندی کفشهایشان را در می آورند و وارد می شوند. انگار از این که یکی آنها را از این سردرگمی نجات داده خوشحالند. خود کیارستمی هم با جمعیت وارد می شود و امید روحانی را با خود می‌برد آن عقب ترها، جایی که بشود واکنش بقیه را بهتر دید. حالا بر خلاف ایرانی‌ها، فرانسوی ها هنوز کم و بیش کلافه اند. بلد نیستند راحت روی زمین بنشینند. اما ژولیت بینوش و ژان میشل فرودون آن وسط چهار زانو نشسته اند؛ جوری که اگر کسی نداند فکر می کند ایرانی اند. بقیه فرانسوی ها چپ چپ نگاهشان می کنند. بالاخره چراغ ها خاموش می شود اما بینوایان فرانسوی هنوز آرام و قرار ندارند. بعضی به عقب روی آرنج تکیه داده اند و عده ای دیگر روی زانو هایشان چمباتمه زده اند. اوضاعیست!

تعزیه شروع می شود

تلویزیونی که میان دو پرده قرار دارد با تصاویر رنگی مراسم تعزیه را غالبا در نماهای دور و متوسط به نمایش می‌گزارد. دو پرده بزرگ که ابعاد هرکدام تقریبا هشت تا ده برابر تلویزیون است به طور موازی تصاویری سیاه و سفید را از تماشاگران تعزیه و واکنش هایشان نشان می دهد. در چند دقیقه نخست یک راوی روی تصاویر به زبان انگلیسی در باره هنر تعزیه و پس زمینه های آن توضیح می دهد. پس از آن تماشاگر می ماند و تصاویر، و آوای آهنگین تعزیه خوان که گاهی بدون ظرافت است و البته یکنواخت. تصاویر در دقایق نخست سرگرم کننده است و جذاب. اما این جذابیت، قائم به ذات نیست. به روایت نیاز دارد. همراه شدن با روایت آشنایی که فضای جدال خیر و شر در صحرای کربلا را مجسم می سازد، حسی از همراهی با آدم های روی پرده را در تماشاگر ایرانی به وجود می آورد. اما برای تماشاگر فرنگی که از درک روایت به زبان فارسی عاجز است جذابیت تصاویر پس از مدتی کوتاه رنگ می‌بازد و از آن پس نوحه های نه چندان خوش آهنگ و بدون ظرافت بیشتر به گوش می آیند و بر کسالت بار بودن موقعیت می افزایند.

حالا تقریبا دقیقه سی ام است. آنها که بلد نبودند بنشینند به کلی ترازشان در رفته. یا روی زمین ولو شده اند یا جایشان را طوری عوض کرده اند که بتوانند بر جایی تکیه بزنند. تک تک افراد حاضر در سالن میهمان مرکز پمپیدو و از دوستان و آشنایان کیارستمی هستند. بنا بر این از میان جماعت کلافه شدگان کسی سالن را ترک نمی‌کند. تعزیه برای من تا به انتها لذت بخش است و تحسین بر انگیز، اما در تمام مدت از تصور رنجی که دیگران می برند رنج می‌برم. این وضعیت رنج آور بیش از یک ساعت و اندی طول می کشد.

پایان تعزیه

کیارستمی از سالن بیرون می آید. به جز یکی دو نوبت نمایش کلوز آپ نمای نزدیک، این اولین باری است که می بینم او از ابتدا تا انتهای اثری از خودش را در حضور تماشاگر به تماشا می نشیند. سرحال و خندان است. در جمع کوچک ایرانی ها از خاطرات نوجوانی اش در تعزیه ها سخن می گوید و از عشق، و از علاقه به این هنر سنتی مذهبی. حتما دیده است که ویکتور اریس – که عاشق کارهایش بوده و هست، چند دقیقه ای در طول تعزیه خوابش برده. جابجا شدن های مکرر نشیمنگاه تماشاگران فرنگی روی بالش های کوچک را هم دیده. اما ظاهرا هیچ کدام برایش اهمیتی ندارد. او مدتهاست که آقای کیارستمی است. کیارستمی بزرگ!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اي کاش آقاي عئدالله زاده از خود اثر بيشتر مي نوشتند که روي آن دو پرده بزرگ ،که بسيار بزرگتراز هشت تا ده برابر صفحه تلوزيون تعزيه بود،چه تصاوير نا مربوطي نشان داده ميشد.بيش از نود در صد نگاه تماشاگران جهتي سواي صحنه تعزيه داشت و علاوه برآن رفتار تماشاگران،حرف زدن هايشان با يکديگر،حرکات بي جهت و بي معنا که همگي نشان دهنده بي توجهي آنها به اين نمايش مهم مذهبي بود،تمامي کار را بي مايه وبي اثر کرده بود. من فکر نمي کنم که آقاي کيارستمي در سالهاي پيش از انقلاب تعزيه ديده باشد،درسالهاي بعد از انقلاب هم که وقتش در خارج از ايران و در فستيوال ها ميگذرد!

-- محسن ، Nov 3, 2007 در ساعت 05:12 PM

آقای عبدالله زاده، شما تعزیه تماشا می کردید یا مردم رو؟

-- sina ، Nov 3, 2007 در ساعت 05:12 PM

از قرار فعلا ما در شرايطى قرار داريم كه بايد بپذيريم از هر پنجه ايشان هنرى مى چكد، سينما، عكس، شعر حافظ!، تعزيه!! اين تازه چهار فن است. هنوز شش انگشت ديگر ايشان جا دارد و جهانى تشنه غرايب عالم اسلام!

-- كيوان ، Nov 3, 2007 در ساعت 05:12 PM

با حرف دوستمان محسن کاملا موافقم.

-- بدون نام ، Nov 3, 2007 در ساعت 05:12 PM

mishe lotfan shoma jaye khodetun ranj bekeshid na jaye digaran. majaraye asli ruye pardeh budeh na tamashachian .in khod niz

-- بدون نام ، Nov 3, 2007 در ساعت 05:12 PM

آقای شهروند گزارشگر شما گویا علیرغم پاریس نشینی یک نکته را نادیده گرفته اند. علاقه فرانسوی ها به تجربه امر نامتعارف که شهرت کیارستمی و هیچکاک و غیره نزد آنها از همین جاها آب می خورد. آمده اند تعزیه ببننید درست همانجور که یک ایرانی به تکیه می رود. طرز نشستن هم بخشی از تجربه تماشای تعزیه است. شهروند گزارشگر شما بهتر حواسش را جمع تصاویر پرده می کرد تا اینکه نگران نشستن تماشاگران باشد. بالخره اگر این تماشاگران تجربه امر بی واسطه می خواسته که خوب گویا کیارستمی این امر را برایشان ممکن کرده است. او که لزوما مسئول خوشامد مخاطب نیست که حتما رعایت حال آنها را بکند. صدای تعزیه خوان ناخوشایند بوده ؟ اگر بوده پس چرا گزارشگر شما با آن حال کرده ؟ خوشایند نا ناخوشایند بالخره اگر کیارستمی در روایتش صادق بوده خوب فرانسوی هم آمده همین را ببیند دیگر.

-- مریم ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

اوه اوه شما چقدر نگران نشستن آدمهایی البته تقصیر هم نداری طول میکشه با زندگی در آنجا آشنا بشی .ای کاش کس دیگه میرفت و درباره این اتفاق جالب مینوشت .با تشکر طرفدار کیارستمی .در ضمن من شما را میشناسم لطفا" بهتر بنویس این مثلا" نقد بود واویلا

-- تعزیه به روایت کیارستمی ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

1- کل کار به نام «ما به تماشای تماشاگران» چند سال قبل نیز اجرا شده بود.
2- تعزیه خوانان طی یکی از سفرهای کیارستمی به شهرستان «خوانسار» از توابع استان اصفهان که تعزیه در آن حضوری مستمر و همیشگی دارد انتخاب شده بودند.
جهت اطلاع عرض شد.

-- سوشیانت ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

آقاي عبدالله زاده شما چرا اين قدر نگران نشيمنگاه فرانسوي جماعت هستي؟ خودمانيم احساس شرمندگي هم كردي؟!

-- بدون نام ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

کاش تعدادی عکس از این برنامه گرفته می شد، به هرحال همین که هنرمندانی مثل او باعث افتخار ایران هستند، خدا روشکر می کنم.با وضعیتی که در حال حاضر داریم و دیدگاهی که کشورها دارند، خوشحالم که او مثل همیشه خلاق، مبتکر و نوگراست و هنوز همه چیز را تجربه می داند.بهتره یادبگیریم به افتخارات کشورمان ببالیم نه اینکه به خودمون اجازه بدهیم در چیزی که تخصص نداریم، اظهارنظر کنیم.منتقدان اگر عرضه داشتند فیلم بسازند، هیچوقت منتقد نمی شدند.

-- غزال ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

تعزيه کيارستمي (عنوان قشنگيست،نه؟)در اصل شايد سه سال پيش بود که در ايتاليا اجرا شد.آن زمان يک تعزيه واقعي(به خوب و بدش کاري ندارم)در وسط ميدان اجرا ميشد و روي چهار پرده بزرگ در چهار طرف ميدان صورت تماشاگران محلي را که قبلا فيلم برداري کرده بودند نشان ميدادند ولي چون تعزيه واقعي بود ، چندان توجهي به کم مايگي فيلم تماشاگران (همان طور که آقاي محسن به درستي اشاره کرده است)نميشد.حالا در نمايش پاريس،چهار پرده تبديل به دو پرده شده ،يعني پنجاه در صد تصاوير تماشاگران حذف شده است،صحنه واقعي تعزيه تبديل به نمايش آن روي صفحه کوچک تلويزيون شده که هيچ تناسبي با اندازه پرده تماشاگران محلي تعزيه ندارد (جلو بچه بگذاري قهر ميکند!)،آن وقت همه دارند از روي زمين نشستن وکفش در آوردن مدعوين حرف ميزنند.کجايي شمر؟!

-- حسين ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

از قضا این گزارش از عکس العمل تماشاگران بسیار جالب بود. ما ایرانی ها که دست کم یک بار حضوری و هزاربار از تلویزیون شاهد اجرای تعزیه بودیم. مهم این بود که فرانسوی ها چه واکنشی نسبت به آن دارند. نگاه آنها که با فاصله و بدون پیش زمینه است چیست؟ که خب دیدیم و متوجه شدیم!!

-- آزیتا ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

خود این گزارش به مراتب از اصل تعزیه جالب تر است، کاش یک دوربین مخفی هم آن دو و برها بود، راستی از کجا معلوم که کیارستمی دوربینی کار نگذاشته بوده؟...

-- ا.ح ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

هر چند اعلام می‌کنین که تا بیست وچهار ساعت امکان درج نظرات ممکنه طول بکشه، اما ساعت نمایش آخرین نظر نشون میده نظر ارسالی منم ممکنه رسیده باشه. حالا چرا درج نشده رو نمی‌دونم. از این نظر برام مهم بود که نظر من خلاف نظر‌های بالایی است و دلم می‌خواست آقای گزارشگر اینو بخونه و بدونه که من با متن گزارش‌اش موافق‌ بودم. بعنوان مخاطب

-- آزیتا ، Nov 4, 2007 در ساعت 05:12 PM

che gozareshe ajibii!
jeloye hamin Centre Pompidou hamishe pore az daneshjooha va mardomist ke baraye tamashaye namayesh haye mokhtalefike onja bargozar mishavad, saathaa rooye zamin neshastan(an ham rooye zamine sangfarsh)...hala chera inghadr bayad baraye yek faransavi rooye farsh neshastan ajib va sakht o taghatfarsa bashe!!!!!!!
ye soal :
zamane bargozarie in namayesh key boode?

-- reyhaneh ، Nov 5, 2007 در ساعت 05:12 PM

اين همه اظهار نظر و پيام ،بيانگر اهميتي است که عباس کيارستمي عزيز و آثار او براي هموطنانش دارد، کم وزيادي پرده هاي نمايش يا کوچکي وبزرگي آنها و يا مشکل تماشاگران فرانسوي در روي زمين نشستن به خود آنها و به مسؤلان مرکز پومپيدو مربوط ميشود و نه به کيارستمي.آنجا يک رديف صندلي هم براي تقريباً بيست -سي نفر وجود داشت ومن خودم روي يکي از آنها نشستم وتماشا کردم .

-- شاهرخ ، Nov 6, 2007 در ساعت 05:12 PM

در این جلسه نمایش خصوصی، به جز میهمانان مدعو کسی حضور نداشت. حالا جالب است که هرکسی از راه می رسد، از جمله شاهرخ خان، ادعا می کند آنجا بوده. حرف زدن که مالیات ندارد....

-- بدون نام ، Nov 6, 2007 در ساعت 05:12 PM

احتمالا این طرز نشستن خارج از متن نبوده و کیارستمی بزرگ و محبوب از پیش به آن اندیشیده.ضمنا فشار به نشیمنگاهها گاهی اوقات لازم است مخصوصا از نوع اروپاییش.
گزارش شیرینی بود .درود بر شما

-- ژولین سیفعلی مراد ، Nov 11, 2007 در ساعت 05:12 PM

Aghaye Abdollahzadeh,ba negahe zarifash na tanha be tamashaye asare Kiarostami neshaste,balke ba dide jaleb wa tanzamize khod.gozaresh wa naghdi khandani az makane namayesh erae midahad.chera ke na? merci montazere matalebe jadide shoma hastam.i

-- L ، Jan 30, 2008 در ساعت 05:12 PM

جالب است

-- بدون نام ، Sep 28, 2009 در ساعت 05:12 PM