تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با نیما سروستانی، کارگردان فیلم «حراج کلیه»

مستند خرید و فروش کُلیه در ایران

شهره جندقیان

«فوری، فوری! کلیه‌ی فروشی ، مرد جوان ۲۲ ساله، در سلامت کامل با گروه خونی O+ . تلفن: ۰۹۱۲۲۰۰۰»


صحنه‌ای از مستند «حراج کلیه»

در هر ده دقیقه، یک جوان ایرانی به خاطر فقر و مشکلات مالی به یکی از ۱۳۷بنگاه رسمی معاملات کلیه در کشور مراجعه می‌کند تا در برابر چند میلیون تومان یکی از کلیه‌هایش را بفروشد.

در فیلم مستند «حراج کلیه»، نیما سروستانی فیلمساز ساکن سوئد، گزارشی تاثیرگذار از داد و ستد کلیه که هم‌چون یک کالای تجاری در ایران خرید و فروش می‌شود، در اختیار بیننده قرار می‌دهد. دو شخصیت اصلی فیلم، سهیلا و مهرداد دو نفر از صدها جوان ایرانی هستند که تنها راه نجات از مشکلات مالی‌شان را در فروش کلیه‌هایشان یافته‌اند.


پوستر فیلم «حراج کلیه»

سهیلا، ۲۷ ساله تنها نان آور خانه و سرپرست دو خواهر کوچک ترش است وبا اینکه هر روز از ۶ صبح تا ۸ شب کار می‌کند با این حال درآمدش جوابگوی هزینه‌ی سنگین زندگی خود و خواهرانش در تهران نیست. مهرداد، ۲۳ ساله، زمانی که هنوز به عنوان کارگر مترو شاغل بوده ازدواج می‌کند و به خاطر هزینه‌ی سنگین ازدواج زیر بار قرض و بدهی می‌رود. با پایان گرفتن ساخت متروی تهران مهرداد هم قرارداد کارش تمام می‌شود و او که دیگر قادر به تامین مخارج خود و همسرش نیست به دنبال یافتن شغلی جدید ماه‌ها را با قرض از دوست و آشنا سپری می‌کند تا اینکه به خاطر فشار زیاد بدهی‌های پرداخت نشده به فکر فروش کلیه‌اش می‌افتد. مهرداد و سهیلا به بنگاه‌های خرید و فروش کلیه در تهران مراجعه می‌کنند. بنگاه‌هایی که به طور قانونی و با حمایت دولت راه اندازی شده‌اند تا در آنجا دهندگان کلیه ودریافت کنندگان با هم آشنا شوند. در این بنگاه‌ها بر اساس یک لیست قیمت تعیین شده از طرف مسئولین امر، دولت موظف به پرداخت یک میلیون تومان به دهنده‌ی کلیه است و گیرنده‌ی کلیه هم دو میلیون تومان دیگر به اهداکننده می‌پردازد. در نتیجه با هر اهدای کلیه در حدود سه میلیون تومان نصیب فرد اهدا کننده می‌شود. ولی با این حال وقتی که طرفین معامله رو در روی هم قرار می‌گیرند، بحث بر سر قیمت و چانه زدن‌ها شروع می‌شود چراکه این مبالغ جوابگوی مشکلات عظیم مالی آنان نیست.

نیما سروستانی، در فیلم مستند «حراج کلیه» با نگاهی ویژه و به دور از جانبداری، بیننده را با چگونگی و رشد تجارت اعضای بدن در ایران آشنا می‌کند.

پس از دیدن این فیلم با دفتر فیلمسازی نیما سروستانی که در شهر اوپسالا در سوئد واقع شده، تماس گرفتم و درباره‌ی فیلم سوالاتی از او پرسیدم که حاصل آن گفت‌وگوی زیر است:

***


نیما سروستانی

چند سال است که خارج از ایران زندگی می‌کنید و فعالیت‌های سینمایی خود را چطور آغاز کردید؟
- در ایران خبرنگار روزنامه‌ی آیندگان، شاخه‌ی فارس بودم. از سال ۱۹۸۴ در سوئد زندگی می‌کنم و از همان بدو ورودم به کشور سوئد تلاشم این بود که در رشته‌ی روزنامه نگاری مشغول به کار شوم، اما به دلیل غریب بودن با زبان سوئدی ترجیح دادم که با زبان تصویر با مردم ارتباط برقرار کنم که بسیار هم موفقیت آمیز بود. در آغاز کار مستندسازی را شروع کردم و بعد از اینکه زبان سوئدی یاد گرفتم در کنار کار مستندسازیم، با بخش خبری تلویزیون ۱ و ۲ سوئد شروع به همکاری کردم.

قبل از این هم در ایران فیلم ساخته بودید یا این اولین تجربه‌ی فیلمسازی شما در ایران است؟
- قبل از فیلم «حراج کلیه» یک فیلم مستند به نام «برهنه و باد» و یک فیلم داستانی با عنوان «مهمان مرد مرده» در ایران ساختم.

چرا موضوع «معامله‌ی کلیه در ایران» را برای ساخت فیلم انتخاب کردید؟
- طرح مصائب و مشکلات اجتماعی، به خصوص طبقه‌ی محروم جامعه همیشه برایم مهم بوده است و احساس می‌کنم رساندن صدای این قشر از جامعه به گوش انسان‌های دیگر بار کوچکی را از دوشم برمی‌دارد . دیدن آگهی‌های فروش اعضای بدن در بعضی از میادین و خیابان‌های تهران مثل زنگ خطری در گوشم صدا کرد و باعث شدتا برای ساخت این فیلم دست به کار شوم.

ایران از معدود کشورهایی ست که در آن معامله‌ی کلیه به صورت قانونی و رسمی انجام می‌شود و حتا دولت برای هر اهدای کلیه در حدود یک میلیون تومان به دهنده‌ی کلیه می‌پردازد. فکر می‌کنید چرا دولت از این طرح به این صورت حمایت می‌کند؟
- باید از خود دولت سوال کرد! قبل از اینکه دولت در این کار دخالت کند، مردم کلیه‌ی خود را در اختیار فرد بیمار خانواده و یا دوستانشان می‌گذاشتند. اما از زمانی که دولت به فرد دهنده پول پرداخت می‌کند، دیگر هیچ کس حاضر نیست که حتا به برادرش کلیه اهدا کند. دولت، بازاری ایجاد کرده که در این بازار شخص بیمار می‌تواند کلیه خریداری کند. در نتیجه هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد به یکدیگر کمک کنند. به هر ترتیبی که شده پولی سر هم می‌کنند و یک کلیه می‌خرند. شرایط اجتماعی و اقتصادی حاضر در ایران، فروشندگان را ده‌ها برابر خریداران کرده است.

آیا می‌دانید برای کسانی که توان مالی برای خرید کلیه را ندارند،چه راه حل‌هایی برای تهیه‌ی کلیه وجود دارد؟
- چه آنهایی که توان دارند و چه آنهایی که ندارند، می‌توانند از اُرگان‌های اهدایی خانواده خود، که ماندگارترین است و یا دوستان و آشنایان استفاده کنند. از طرفی دیگر طبق آمار رسمی مقامات ایران، سالانه بیش از ۲۷ هزار نفر در سوانح رانندگی کشته می‌شوند و تعداد زیادی از آنها به خاطر آسیب‌های مغزی می‌میرند که در اینصورت می‌توان مانند دیگر کشورها با رضایت خانواده از اعضای بدن آنها برای اشخاص نیازمند استفاده کرد. اگر دولت به جای پرداخت یک میلیون تومان به شخص دهنده‌ی عضو، این میلیون‌ها را خرج تبلیغات و آگاهی مردم در زمینه‌ی اهدای اعضای بدن پس از مرگ مغزی می‌کرد شاید هیچ نیازی به خرید کلیه نبود.

لطفا درباره‌ی شخصیت‌های فیلم توضیح بدهید که چطور با آنها آشنا شدید و رضایتشان را برای حضور در برابر دوربین جلب کردید.
- در محل «انجمن حمایت از بیماران کلیوی» ما روزانه با ده‌ها نفر آشنا می‌شدیم که می‌خواستند کلیه‌ی خود را بفروشند. بعضی از آنها مایل نبودند که جلوی دوربین بیایند. من از بین کسانی که به همکاری با ما تمایل نشان دادند شخصیت‌های اصلی فیلمم را یعنی «سهیلا و مهرداد» را انتخاب کردم. هر دوی آنها مایل بودند که این مسائل مطرح شوند به شرط اینکه حرف‌ها و نظراتشان را سانسور نکنیم. از طرفی دیگر به ما کاملا اطمینان کردند و بدون هیچ مشکلی و به راحتی اجازه دادند تا با دوربین تمامی مراحل حل مشکلات مالی شان را دنبال کنیم.


صحنه‌ای از فیلم در اتاق عمل

در فیلم چرا بیشتر به درون زندگی دو شخصیت اصلی مهرداد و سهیلا وارد نمی‌شویم و در فضای بنگاه‌های خرید و فروش کلیه و بیمارستان باقی می‌مانیم؟ یک جور فاصله با شخصیت‌های فیلم وجود دارد که ما را از دخالت صد در صد با گرفتاری‌ها و موجباتی که آنها را تا حد فروش عضو بدنشان رسانده است، باز می‌دارد. ما درباره‌ی مشکلات آنها بیشتر می‌شنویم تا ببینیم. این انتخاب به عمد بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
- من قصدم این نبود که فیلمی از زندگی مهرداد و یا سهیلا بسازم. پیام اصلی فیلم رشد بازار خرید و فروش اعضای بدن در ایران است. مهرداد و سهیلا به عنوان دو تن از قربانیان شرایط اسفناک جامعه با حضورشان و حرف‌هایشان ما را با وسعت معامله‌ی جان در ایران آشنا می‌کنند. شما به همین راحتی که می‌توانید سیب زمینی بخرید قادر هستید اعضای بدن و حتی قرینه‌ی چشم بخرید. فکر کردم که طرح این موضوع مهم تر از طرح مسائل و مشکلات شخصی مهرداد و سهیلا است. اگرچه در طی فیلم ما با گرفتاری‌های آنها هم آشنا می‌شویم.

مهم‌ترین مشکلاتی که در طی ساخت فیلم با آنها روبرو شدید چی بودند؟
- از آنجایی که مردم و مسئولین به حضور چنین مشکلاتی عادت کرده‌اند، برایشان هم مهم نبود که من دارم یک چنین فیلمی درباره‌ی این موضوع می‌سازم، در نتیجه در حین فیلمبرداری مشکلی برایمان بوجود نیامد. ولی بعد از پخش فیلم، همین چند وقت پیش شبکه دوی تلویزیون ایران در بخش خبر ساعت ۸،۳۰ شب به اداره‌ی ارشاد حمله‌ی لفظی کرد که چرا آنها با اجازه‌ی ساختن چنین فیلمی موافقت کرده‌اند.

شبکه‌ی ۲ تلویزیون ایران چطور از ساخت این فیلم خبردار شده و چرا به اداره‌ی ارشاد برای دادن مجوز فیلمبرداری به شما ایراد گرفته است؟
- «حراج کلیه» هم از شبکه‌های خارجی مثل بی بی سی و آرته و غیره که در ایران قابل مشاهده هستند و هم از بعضی شبکه‌های فارسی زبان که از آمریکا پخش می‌شوند، مثل کانال یک که بدون مجوز از تهیه کننده‌ی فیلم اقدام به پخش آن کرد، به نمایش گذاشته شد. شاید به دلیل پخش وسیع و تاثیرگذاری فیلم باعث چنین عکس العملی از سوی صدا و سیمای ایران شده. شاید هم به خاطر دعواهای جناحی بین خودشان این فیلم را بهانه کرده‌اند.

چه تفاوت‌هایی بین فیلمسازی در ایران و فیلمسازی در سوئد پیدا کردید؟
- در رابطه با تهیه و ساخت فیلم مستند، فرقش مثل زندگی کردن در ایران و در سوئد است. در ایران باید از هفت خان رستم بگذری تا یک تصویر بگیری و بعد هم که گرفتی هیچ گونه امنیتی احساس نمی‌کنی. در سوئد «رستمی» وجود ندارد که از خانش بگذری!

فیلم «حراج کلیه» حضور موفقیت آمیزی در جشنواره‌های جهانی داشته و برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم مستند خبری از جشنواره‌ی تلویزیونی مونت کارلو ۲۰۰۷ بوده است. همچنین در بعضی از شبکه‌های تلویزیونی در اروپا مثل آرته، ZDF و شبکه‌ی ۱ تلویزیون سوئد، پخش عمومی داشته است. فیلم در ایران هم به نمایش درخواهد آمد؟
- گمان نمی‌کنم در ایران به این گونه فیلم‌ها مجوز نمایش بدهند، حتا در فستیوال‌های داخل ایران.

خرید و فروش کلیه در ایران رسمی و قانونی ست. به نظر شما چرا باید از ساخت و یا نمایش فیلمی مثل '' حراج کلیه '' جلوگیری شود؟
- در ایران خیلی چیزها و انجام خیلی کارها رسمی و قانونی ست ولی کسانی که در زیر سایه‌ی همین قوانین اقدام به نوشتن، نواختن و یا فیلم ساختن می‌کنند هرگز احساس امنیت ندارند چون تولیداتشان توقیف می‌شوند و خودشان هم در بهترین حالت از ادامه‌ی کار ممنوع می‌شوند. در رابطه با این فیلم، ظاهرا مطرح شدنش در جهت منافع آنها نیست پس دلیلی هم ندارد که اجازه‌ی نمایش بدهند.

تجربه‌ای از برخورد تماشاگران ایرانی با فیلمتان داشته‌اید؟
-ای میل‌هایی که دریافت کردم نشان از دیدی مثبت به این فیلم بوده.

مایل هستید برای یک هفته به پرسش‌های خوانندگان سایت «رادیو زمانه» دررابطه با فیلمتان پاسخ بدهید؟
- تا آنجا که فرصت اجازه دهد جواب سوالات خوانندگان سایت را خواهم داد.

نسخه کامل فیلم منتشر شده بر روی یوتیوب

نظرهای خوانندگان

تکان دهنده است! تو یه مملکت ثروتمند مثل ایران آخه جووناش باید برن بخاطر فقر اعضای بدنشونو بفروشن؟ واقعا شرم آوره.

-- میلاد ، Sep 14, 2007 در ساعت 11:13 AM

افسوس می خورم که با این جزییات در مدح و ستایش این فیلم نوشته اید.چطور می شود این فیلم بسیار ضعیف و فرصت طلبانه را که تنها برای کسب شهرت یا انگیزه های مالی یا فردی دیگر آشکارا به تحریف و توهین نسبت به جامعه ایران پرداخته اینطور ستود و حتی سوژه مطلب و مصاحبه ساخت.قبول دارم که هر کسی می تواند هر فیلمی بسازد و یا به آزادی دیدگاه هایش را بیان دارد اما از شما به عنوان رسانه ای که تا حد زیادی به صداقت و دقت مطالبش ایمان دارم بسیار بعید بود که حتی به معرفی این فیلم آنهم به این شکل بپردازید. فیلمی که بنابراصول نقدفیلم حتی ارزش بررسی هم نداشت و توهین به ملت ایران بود.با دیدن این فیلم به خودم می گفتم سینمای داستانی ایران با جعفر پناهی و بهمن قبادی به افتضاح کشیده شد تا جامعه ایران به دست فرزندان ناخلفش دشنام بشنود و حالا اینها کم بودند باید یکی هم در سینمای مستند قد علم کند و با سر هم کردن مشتی خزعبلات و تصاویر سیاه نمایی شده و یک سویه جای خالی این فیلم ساز نماها را در سینمای مستند پر کند.آیا می دانید معرفی این فیلم ساز حتی به عنوان مستند ساز توهین بزرگی به تاریخ سینمای مستند ایران است؟؟عجیب است که گزارشگر شما می نویسد:«نیما سروستانی، در فیلم مستند «حراج کلیه» با نگاهی ویژه و به دور از جانبداری، بیننده را با چگونگی و رشد تجارت اعضای بدن در ایران آشنا می‌کند.»شرم آور است!این فیلم چیزی جز غرض ورزی و نان به نرخ روز خوری نیست.پیشنهاد می کنم حالا که به هر دلیل این مطلب از دستتان در رفته بیایید یک نظرسنجی بکنید ببینید نظر ایرانیان خارج از کشور درباره این فیلم و کارهای امثال پناهی چیست.برای من که که کم و بیش با ایرانیان مقیم فرانسه در ارتباطم بسیار جالب بود که پس از پخش این فیلم از آرته اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان گذشته از گرایش های سیاسی و فرهنگی و شخصیتی این فیلم را «شرم آور»،«نان به نرخ روز خور»،« یک سویه»،و « فوق العاده اغراق آمیز» می خواندند.به شما پیشنهاد می کنم حتما این نظرسنجی را انجام دهید تا به عنوان حرکتی رسانه ای زمینه ای شود برای شناخت کسانی که بدون داشتن ارزش های درونی و تنها برای کسب شهرت و پول دست به ساخت فیلم برای تلویزیون های اروپایی می زنند.

-- بهروز ، Sep 14, 2007 در ساعت 11:13 AM

بهتر بود ایشان میزان فروش کلیه در ایران را با آمار میزان پیوند کلیه در ایران و دیگر کشورها هم مقایسه می کرد تا قضاوت بهتری از درست یا غلط بودن این قانون در ایران داشته باشیم. بهر حال این قانون مشکل بسیاری از مردم نیازمند را حل کرده است. مردمی که فرصت ندارند بقول ایشان دولت کار فرهنگی کند تا ان شاء الله مردم ایران 50 سال دیگر یاد بگیرند تا کلیه مرده های خود را اهدا کنند. تازه اگر آنقدر بیمار مرگ مغزی باشد که کفاف خیل عظیم منتظران در صف پیوند را بدهد. در مورد اهدای کلیه از سوی نزدیکان، آیا خود ایشان حاضر است چنین کاری بکند که از طرف دیگران صحبت می کند؟ برای ایشان متاسفم که دولت ایران مانعی در ساخت فیلمشان ایجاد نکرده، تبلیغ خوبی برای فیلمشان می شد!

-- شهرام ، Sep 14, 2007 در ساعت 11:13 AM

اسفناک برای ما و برای محمود نفتی!!!

-- مسعود ، Sep 14, 2007 در ساعت 11:13 AM

متاسفم برای این آقا و تمامی اونایی که با به تصویر کشیدن بدبختی های ایران چشم به جوایز جشنواره های فیلم دوخته اند اینو بدونه این آقا که اون جوایز برا خاطر فیلمشون نیست برا کمک کردن به بیچاره نشون دادن این مملکت هستش متاسفم برا این آقا و مخملباف و امسال این ها

-- hpshk ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

واقعا امروز براي اولين بار بود كه از خودم خجالت كشيدم كه در كشوري مانند ايران زندگي ميكنم .

-- soheil ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

لطفا همه نطرها را انتشار دهید
------
زمانه: نظر دیگری با همین نام در پای همین مطلب گذاشته شده است که منتشر نکردیم. اگر مقصودتان از «انتشار همه‌ی نظرها» همان است متأسفیم. در آن نظر چند سطری هم به زمانه تاخته‌اید (که مهم نیست) هم به سینمای چند سینماگر نامدار ایرانی حمله کرده‌اید و آثار آنها را بی هیچ دلیلی مخرب سینمای داستانی دانسته‌اید و هم ناسزاهایی نثار این و آن کرده‌اید. بدون ناسزا نوشتن و با استدلال نوشتن سخن شما را شنیدنی‌تر می‌کند دوست عزیز.

-- بهروز ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

آقای سروستانی آیا این خبر صحت دارد که شما را پس از ساختن این فیلم در ایران ممنوع الکار کرده اند ؟

-- نیک ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

در هیچ کجای آن نظر به کسی یا چیزی ناسزا گفته نشده و من این این حربه را به کلی رد می کنم.(اگر خلاف این گفته ام نظرم را درج کنید).شما مطلبی انتشار داده اید و بدون داشتن تخصص در زمینه سینما و به خصوص سینمای مستند این فیلم را پدیده وار معرفی کرده و با پرسش های غیر علمی و احساسی به این فیلم ساز اجازه داده اید راحت به معرفی فیلمی بپردازد که اساسا فاقد ارزش های هنری است و در هیچ مورد سعی نکرده اید نگاه یک طرفانه او را مورد پرسش قرار دهید. (لطفا باز نفرمایید دارم به شما ناسزا می گویم) من نه به کسی ناسزا گفته بودم و نه حرف پیچیده ای زده بودم:پیشنهاد من این بود که حالا که چنین فیلمی را درخور معرفی دانسته اید بیاید نظرسنجی کنید ببینید چه تعداد از مخاطبان ایرانی این فیلم به خصوص آنها که در خارج از کشور زندگی می کنند،از ساخته شدن این فیلم یا نمایش فیلم های مشابهی چون آثار آقای پناهی در تلویزیون های اروپایی احساس سرافکندگی و شرم نکرده اند.(دایره آقای پناهی را ببینید که از قضا جوایز!!بسیار مهمی هم آورده!جامعی پر توحش را نشان می دهد که همه در فکر دریدن یکد یگرند!باور کنید مفهوم «جامعه منحط»تنها در بافت و چارچوب سیاسی معنا می یابد و در بافت ملت یا مردم بسی متفاوت تراست از آنچه ما نشان می دهیم. مشکل فیلم سازانی چون آقای پناهی این است که همه را به یک چوب می زنند و همه چیز را سیاه و سفید می بینند که این به نظر من انکار همه تلاش های مردمی برای برای پشت سرنهادن بحران های سیاسی و اجتماعی است.وقتی زنی از یک نهاد اجتماعی واخورده و دلتنگ بیرون می آید (مثال دایره) حتی در تاکسی هم امنیت ندارد.در خیابان، همه جا.آیا جامعه ایران تماما اینگونه است یا ما پیرنگ داستانمان را به صورتی چیده ایم که فقط بدی ها و تباهی ها را نشان دهیم.چطور می توان پذیرفت که در یک جامعه ارزش های انسانی مطلقا از میان رفته باشد.مشکل فیلم هایی که جایزه جشنواره های جهانی را بر «حقیقت »ترجیح می دهند این است که همه چیز را با چوب مطلق گرایی و مطلق اندیشی می کوبند و به مخاطبان غیر ایرانی خود زمینه یا روزنه ای برای دیرگونه اندیشیدن نمی دهند. وقتی دوستان فرانسوی من می پرسند آیا ایران شبیه فیلم دایره است آدم چه جوابی دربرابر شان دارد؟یا دوستی دیگر که می پرسد آیا بچه مدرسه ای های ایران کفش ندارند پا کنند که یک درمیان کفش های اشان را به هم قرض می دهند؟(با دیدن فیلمی از مجیدی).آیا این بزرگ نمایی جزییات و تعمیم آن به کل نیست؟ اساسا چرا فکر می کنیم هر سوژه ای که تنها می تواند مصرف داخلی داشته باشد باید بلافاصله به بهانه اینکه در ایران اجازه پخش ندارد در تلویزیون آرته نشان داده شود(اگر سود مالی از فروش این فیلم ها یا بدست آوردن شهرت نیست لطفا بفرمایید چه چیز دیگری است؟) ؟اگر اجازه پخش نداشت پس چطور ساخته شد؟فیلم آقای سروستانی سوژه ای انتخاب کرده اما با چارچوب فکری و نقطه نظری که به آن تحمیل کرده مانع تبدیل آن به اثری قابل درک و تحمل شده.فیلمی که می توانست بسیار متفاوت تر از این و بس زیباتر و قوی تر ساخته شود .این نظر به معنی این نیست که کسی مخالف نقد یا نشان دادن مشکلات جامعه است بلکه به این معنی است که اغراق و بزرگ نمایی مسائل به گونه ای که باب طبع مخاطبان خارجی باشد دور از شان و منزلت یک هنرمند است به خصوص در کشورهایی که شناخت اشان از ایران تحت تاثیر برداشت های رسانه ای به اندازه کافی نادرست است و حتی جغرافیای ما را هم به درستی نمی شناسند. من کاری به آنچه در عالم سیاست در ایران می گذرد ندارم و خوشبختانه این فیلم هم فیلمی با موضوع سیاسی نبوده بنابراین به عنوان یک ایرانی وقتی این فیلم را از آرته می بینم سخت یکه می خورم. از اینکه فیلم ساز،ملتی را فدای یک فیلم می کند.کدام فیلم ساز منتقد اروپایی در مورد ملت خودش چنین می کند و اساسا چه ملاکی می گوید نشان دادن مشکلات اجتماعی ایران به دیگران (غیر ایرانی ها)دردی از مشکل حل می کند.موضوع فیلم آقای سروستانی موضوعی با مصرف داخلی است. سوال من این است:پخش این فیلم از آرته یا هر شبکه خارجی دیگر چه کمکی به حل مشکل می کند؟؟این موضوع تا چه حد جهانشمول است که ارزش بیان خارجی داشته باشد؟ ایشان هم که نخواسته در فیلمش پیامی به جهانیان بدهد یا دردی مشترک با دامنه و شعاع جهانی را به بیان درآورد.خود ایشان هم می گویند که هدف شان طرح این معضل اجتماعی بوده؟خوب یک شهروند فرانسوی یا آلمانی یا هر کشور دیگری چه پیوند منطقی یا ارتباط بنیادی با این فیلم به عنوان بیننده برقرار می کند جز اینکه همین تک تصویر را به عنوان تنها تصویر واقعی از جامعه ایران استنباط و برداشت می کند.مگر در همین سالیان کیارستمی فیلم نساخت؟چرا کسی او را زیر سوال نمی برد؟ کیارستمی هنرمندی واقعی است که همین مسائل و مشکلات را به زیبایی در فیلم هایش نشان می دهد و از قضا اعتبار و ارزش کارهایش چیزی نیست که بر کسی پوشیده بماند و شاید از آن هنرمندانی است که بتوان در وصف اشان گفت به هر قرنی الف قدی برآید. کسی که با این همه اعتبار جهانی می گوید در هیچ کجا به اندازه اتاق خوابم در تهران خوب نمی خوابم.حتی فیلم سازی مثل مرجان ساتراپی کارش ستودنی است چرا که با همه مشکلات و مصائبی که پشت سرنهاده و توانسته فیلمی با این قدرت و زیبایی درباره ایران بسازد خود در مصاحبه هایش می گوید تصور اینکه همه ایران شبیه چیزی است که در این فیلم به نمایش درآمده خلاف دیدگاه دموکراتیک است.یعنی اینکه این تنها بخشی از واقعیت جامعه ایران در دورانی خاص است.شما در کجای فیلم اقای سروستانی چنین نگاهی را شاهدید و در کجای این فیلم به عنوان بیننده به شما اجازه داده شده تا خود فکر کنید و فکری از پیش طرح ریزی شده به خوردتان داده نشده است؟

-- بهروز ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

روزگار غريبيست نازنين...
شرم باد بر محمود و اون بقيه.

-- ناشناس ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:13 AM

آخه آقا بهروز به نظر من هر کاری برای نشون دادن این حکومت به مردم لازمه و افرادی مثل سروستانی رو باید ستود

-- عرفان ، Sep 16, 2007 در ساعت 11:13 AM

وطن فروش

-- سامی ، Sep 16, 2007 در ساعت 11:13 AM

واقعا بايد در اين مملكت رو گل گرفت همه مسئولاش صيح تا شب مي خورن اونوقت اين وسط يه جوون كه سرمايه يك مملكت اينجور وضعي بايد داشته باشه

-- ahmad_constantine ، Sep 16, 2007 در ساعت 11:13 AM

سالهاست که مردم کشورهای جهان سوم با استعمار کشورهای غربی در فقر و تبعات آن بسر می برند و این کار با استخدام مشتی مزدور و وطن فروش صورت گرفته، آقای نیما سروستانی آیا بهتر نبود شما که ادعای بررسی مسایل محرومین را دارید مستندی از زندگی مردم عراق وافغانستان می ساختید که وضعیتی بسیار وخیم تر از مردم ایران دارند تا ببینید آیا درغرب باز به شما جایزه میدادند ویا آنرا در رسانه های خود به نمایش می گذاشتند ؟

-- علی ، Sep 16, 2007 در ساعت 11:13 AM

ایهاالناس تا کی می خواین تو خواب خرگوشی به سر ببرین؟ بابا خود این جوونای بدبخت تو فیلم از کارگردان خواستن که صداشونو به گوش دیگرون برسونه حالا شما میخواین اونا رو سانسور کنین؟ معلومه دیگه آدمایی مثل بهروز خان که دارن واسه خودشون تو فرانسه عشق و حال میکنن و از درد ملت بدبخت بیخبرن یا چشمشونو به روی این فلاکت میبندن به این مملکت و مردمش پشت کردن. حتما وقتی هم تشریف میاره ایرون یعنی همون تهرون، پاشو از میدون محسنی و پیست دیزین پایین تر نمی ذاره. باید این کمبودها و مشکلاتو نشون داد به هر شکلی که شده. کار آقای سروستانی قابل ستایشه چون نه تنها این کاستی‌ها رو دیده بلکه منعکسشون کرده. ما داریم تو عصر کامپیوتر و اینترنت زندگی میکنیم و مشکلاتمون بر همه روشنه همونطور که مال ممالک دیگه بر ما پوشیده نیست. پس بیاین دیگه خودمون از سانسور خودمون و مردممون دست برداریم و به جای خاک ریختن روی این خرابکاریها به فکر چاره باشیم. به این دولت که هیچ امیدی نیست، اونم مثل بهروز خان فقط برای چشم و همچشمی با غربیا داره مملکتو به خاطر هیچ و پوچ به باد میده پس خودمون باید یه فکری به حال خودمون کنیم و مطمئنن راهش سانسور کردن خود و دیگرون نیست.

-- آذر خدابنده ، Sep 16, 2007 در ساعت 11:13 AM

آفرین به آقای سروستانی عزیز.
واقعا فیلم تاثیر گذاری بود . شرم کنند حاکمانمان که پول مملکت رو به جیب فلسطینی ها و لبنانی ها میریزن .

-- شهرام ، Sep 17, 2007 در ساعت 11:13 AM

این فیلم بسیار خوب و تاثیرگزای ان بیشتر از خیلی از فعالیتهای احزاب و گروههای اپوزیسیون میباشد. نمیدانم , شاید بعضی ها از این لحاظ ناراخت شده اندآ

-- babak ، Sep 17, 2007 در ساعت 11:13 AM

من 100 % با نظر آذر خانم موافقم و به نظرم اینطور مسایل باید مطرح بشوند . برای اقای بهروز و امثالشون واقعا متاسفم ...

-- شیرین ، Sep 17, 2007 در ساعت 11:13 AM

با سلام وخسته نباشيد.
بزرگترين بدبختي ما اين است كه حس انسان دوستي را از دست داده ايم .شايد آقاي نيما بخاطر شهرتمرد شدنش دست به اين كار زده و حقيقت اين است كه هركسي اگر فقر يك ملت را از هر جنبه نشان دهد و به تصوير بكشاند ،حق اوست كه به نام شود .
واقعا حق عده اي است كه زير شلاق ظلم زندگي كنند و با فيلمهاي كمدي و عاشقانه ي كارگرداناني نه چندان خوب به نظر خودشان از زندگي به اصطلاح لذت ببرند ولي بايد دانست آنهايي كه از به تصوير كشيدن بدبختيهاي جامعه چه از لحاظ فقر مادي و چه از لحاظ فقر فرهنگي و اجتماعي خوششان نميايد،كلام من به آنها اين است:آيا شما از نسل ساواك هستيد؟چون آنها هم زياد از اين كار خوششان نميامد.
آيا هدف امام از بين بردن حكومت طاغوتي اين نبود كه من و تو آزادانه حرفمون را بزنيم؟
آيا تا بحال فكر كردي كه تمام حرفهاي ما تظاهر هستش كه در عمل به آن ناتوانيم يعني اين هم يك فقر ،فقر استقلال عمل .
من وتو بايد براي خودمان يك نيما باشيم
چرا نيستيم؟چون آثاري از خودشناسي در ما وجود ندارد.هنوز خودمان را آنگونه كه بايد نشناخته ايم.
دولت بايد جلوي اين كارها را آزاد بگذارد چراكه در غير اين صورت بايد اعضاي بدن خودش را در اختيار عامه قرار دهد.
سعي نكنيد با دلايل بي منطق و يا حتي با دلايلي بي دليل از دولت دفاع كنيد چرا كه اين دولت متعلق به مردم است و بدون مردم چيزي نيست جز يك نفر كه در گورستان دنبال زنده ميگردد.با اينكه من تركم وبه نظر فارسي ها يك ترك خر و الان هم درست 18 سال دارم ولي خودشناسي به قوميت و سن هيچ ربطي ندارد
بزرگ بودن دليل بر بزرگ بيني و منطقي بودن نيست.شايد روزي من و تو جزو فروشنده وگيرنده كليه باشيم آن روز خواهيم ديد كه هر مبلغي كه دولت به اصطلاح كمك ميكند كارساز نيست پس بهتر است با نيما جان و امسال آنها هم فكر شويم چون در اول گفتم اگر بخاطر پول هم كه باشد لا اقل از حقوق يك ملت در نوبه خودش ودر حد خودش دفاع ميكند
واسلام عليكم و رحمت الهي وبركاته

-- شاهين باقرپور ، Sep 22, 2007 در ساعت 11:13 AM

خدمت همه دوستانی که باخواندن نظر من خواننده برآشفته اندعرض می کنم که لطفا مسائل را قاطی نکنید:سوال من خیلی ساده بود:«آیا باید فیلمی که مصرف داخلی دارد را در تلویزیون های خارجی نشان داد؟»سوال از این ساده تر نمی شد پرسید.به تمام دوستانی که طبق معمول ساواک،جمهوری اسلامی،انرژی اتمی یا همان تسلیحات اتمی،احمدی نژاد و هزار مساله بی ربط دیگر را بهانه کرده و از این سوال روشن بهشان برخورده عرض می شود که:«چه کسی با مطرح کردن مشکلات و معضلات اجتماعی و فقر و امثالهم مخالف است؟؟من در نظرم از قضا سخت طرفدار نشان دادن این معضلات بودم.اما شما سوال مرا نگاه نکرده و نظرم را نخوانده آسمان ریسمان بافته اید و فریاد وامصیبتا سرداده اید.سوال ساده بود و فکر می کنم جوابش از آنهم ساده تر.جوابم در نظرم هم بود و اینجا به طور خلاصه جواب را تکرار می کنم،البته به زبانی ساده تر:«بیایید هزاران فیلم از معضلات اجتماعی ایران بسازیم، اما نه به هدف نشان دادن در خارج از ایران» . چرا؟(چرایش هم فکر می کنم بسیار ساده است) «به این دلیل خیلی پیش پا افتاده که مشکل داخلی است! پس چه ربطی به یک موسیوی فرانسوی یا آلمانی دارد.مگر نه اینکه قرار است با طرح مساله گره ای از کارمان گشوده شود.مگر قرار نیست فکر چاره شود؟خوب چرا در تلویزیون آلمان،در تلویزیون فرانسه یا سوئد ؟؟؟» (دراینجا اجازه میخواهم یک سوال دیگر هم طرح کنم: «چرا تلویزیون فرانسه یا آلمان اگر همین آقای سروستانی فیلمی درباره متروی تهران یا اوضاع بد نانوایی های تهران می ساخت پخش نمی کردند ؟اولین دلیل ساده اش اینکه موضوع ربطی به آنها ندارد.که درآن صورت ممکن بود آقای سروستانی از آنها می پرسید:«ولی آخر مگر اینها معضلات اجتماعی نیستند؟» --پاسخ آنها را من با نقل قول از یک پیرزن فرانسوی می آورم.پیرزن فرانسوی::«مگر تهران مترو هم دارد؟من شنیده بودم مردم با شتر اینور و آنور می روند!!»)! !!....سوال دیگر:شما اگر با همسایه اتان در میدان حسن آباد مشکل دارید می روید مشاوران اجتماعی یا کلانتری محل اتان را می بینید یا راست می روید سفارت فرانسه در خیابان نوفل لوشاتو یا سفارت آلمان در خیابان حافظ و مشکلتان را با آنها مطرح می کنید؟؟اگر اهل منطق و جواب منطقی هستید مسلما رفتن به کلانتری محل را تایید می کنید. کل حرف من این بود.من نه ساواکی ام،نه طرفدار احمدی نژاد،نه همانطور که گفته بودم اهل سیاست یا علاقمند به آن.چرا مغلطه می کنید. یک فرانسوی یا آلمانی معمولی مثل من و شما خیلی زور بزند بتواند شکمش را سیر کند پس مساله چه ربطی به او دارد؟در سطح دولتی هم مثلا دولت نیکولا سرکوزی یا آنگلا مرکل مگر بیکار است که ببیند ایرانی ها کلیه اشان را می فروشند و درفلاکت زندگی می کنند؟مگر سرکوزی یا مرکل انتخاب شده اند که به مشکلات کلیوی ما فکر کنند؟ ؟؟اصلا چه ربطی دارد؟...حالا مطمئنم که بااین جواب خودتان را آماده کرده اید که مرا از موضع دیگری مورد حمله قرار دهید.می توانم پیش بینی کنم.حتما خواهید گفت :«حکومت ایران که دلش برای مردم ایران نسوخته.تمام پول هایش را هم که دارد خرج لبنان و فلسطین می کند. پس چه فایده.و تازه تلویزیون هم که فیلم آقای سروستانی را نشان نمی دهد.و احمدی نژاد هم غیر از بمب اتمی به چیز دیگری فکر نمی کند.!!!موافقم.اما جواب من باز هم این است: «این هیچ توجیحی برای نمایش فیلمی با مصرف داخلی در یک تلویزیون خارجی نیست». چراکه«اساسا»این گره ای از مشکل ما باز نمی کند. چراکه این وقت هدردادن است.چرا که این تصویر نادرست دادن است به کسانی که شما را نمی شناسند.همین و بس.راه حل:(لااقل برای فیلم سازانی مثل آقای سروستانی) «فیلمت را بساز!همانطور که ساختی.اما با پخش آن در آرته خودت را گول نزن.چون خودت هم می دانی که این فرار از چاره است.ما هنرمندان زیادی در ایران داریم که سالهاست فیلم می سازند.فیلم های فوق العاده خوب. اما فیلم هایشان هیچ وقت از سینماهای ایران پخش نشده.(قسم می خورم اسم خیلی هایشان راهم نمی دانید). نمونه شناخته شده اش ابوالفضل جلیلی است که همین سایت زمانه دو سه روز پیش با او مصاحبه کرده و خودش هم با بزرگ منشی با این مساله کنار آمده و زیاد وارد جزییات نشده یا نخواسته بشود.(کسی که به گواهی همین مصاحبه برای فرار شاید از همین نوع مشکلات پخش،ممیزی و یا دلایل دیگری که ما نمی دانیم سر به بیابان می گذارد).اگر جلیلی چنین می کند به خاطر بی نیازی و منش هنری اوست:جلیلی و امثال جلیلی می دانند که اثر هنری بالاخره روزی مخاطبش را پیدا می کند و حتی اگر سالیان سال و دهه ها و قرن ها در پستوها و انباری ها و آرشیوها و در سانسور خاک بخورد از آنجا که زمانه هیچ گاه بر یک مدار باقی نمی ماند روزی مخاطب و خریدار واقعی اش را پیدا خواهد کرد.که به قول مولوی«آفتاب آمد دلیل آفتاب».شاید این مقایسه برای بعضی ها چندان خوشایند نباشد اما مگر فردوسی زر ناچیز و بی مقدار سلطان محمود غزنوی را به عظمت کاری که با شاهنامه کرده بود فروخت؟ اگر فردوسی سکه های بی ارزش محمود را پذیرفته بود شاید همیشه ننگ ثناگویی را بر پیشانی داشت و این نبود که امروز هست و شاید مثل خیلی از شاعران درباری، دیوان های پر حجم می آفرید بدون محتوا و ارزش واقعی. درآخر اینکه اثر هنری هرچند لزوما باید برای مخاطب آفریده شود اما در شرایطی خاص چه بسا ممکن است انتشار نیابد که دراین صورت این چیزی از ارزش آن نمی کاهد اگر براستی این ارزش در آن نهفته باشد.درپایان خدمت خانم آذر خدابنده من باب نمونه عرض می کنم که خانم عزیز.از کی تا حالا در فرانسه عشق و حال می کنند؟کجا؟چطور؟لطفا راه و روش هایش را به ما هم یاد بدهید.

-- بهروز ، Sep 22, 2007 در ساعت 11:13 AM

این جلسه پرسش و پاسخه یا جلسه محاکمه و ناسزاگویی!

-- کوچ نشین ، Sep 27, 2007 در ساعت 11:13 AM

بهروز جان ! گل گفتی ... صد در صد باهات موافقم. اگه قصد داریم این مشکل مطرح شده در فیلم حل بشه چه دردیه که بریم پیش یه عده ای که نه دلشون به حال ما سوخته و نه خیرخواه ماهستن بوق کنیم؟! اگه فیلم قصدش رسوندن درد و غصه برای اصلاح و تدبیر هست مطمئنا باید مخاطبش ایران و ایرانیها باشه و بس .

-- حسام ، Sep 28, 2007 در ساعت 11:13 AM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)