رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
گفت‌وگو با ابوالحسن داوودی، کارگردان فیلم «تقاطع»

قهرمان فیلم من «تهران» است

مجتبا پورمحسن

ابوالحسن داوودی، کارگردان سینما، متولد ۱۳۳۴ در نیشابور است. او فارغ التحصیل سینما از مدرسه‌ی عالی تلویزیون و جامعه‌شناسی از دانشکده‌ی شهید بهشتی است. داوودی در سال ۱۳۶۵ با نگارش فیلم‌نامه‌ی فیلم پاییزان به کارگردانی رسول صدرعاملی با همکاری فرید مصطفوی وارد سینما شد‌. در کارنامه‌ی کاری او فیلم‌های جالبی دیده می‌شود، یک دسته فیلم‌های کمدی و یک دسته فیلم‌های تلخ. فیلم‌های کمدی او فیلم‌های برجسته‌ای بودند: «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند»، «من زمین را دوست دارم»،«نان، عشق و موتور ۱۰۰۰». از فیلم‌های دیگر او می‌توان به «مرد بارانی»، «ایلیا نقاش جوان» و «سفر عشق» اشاره کرد. سال گذشته داوودی فیلم «تقاطع» را ساخت که تجربه‌ی متفاوتی در سینمای ایران محسوب می‌شود. در همین‌باره با او گفت‌وگویی داشته‌ایم.

گفت‌وگو با ابوالحسن داوودی را از «اینجا» بشنوید و متن آن‌را نیز در زیر بخوانید:


ابوالحسن داوودی - عکس از خبرگزاری فارس

آقای داوودی، فیلم تقاطع از فیلم‌های برجسته‌ی سال گذشته‌ی سینمای ایران بود. اما این فیلم چندان مورد استقبال قرار نگرفت، چه از سوی منتقدین چه از سوی تماشاگران، فکر می‌کنید دلیلش چه بود؟

تصور نمی‌کنم این طور باشد. یعنی قطعا تا آنجایی که من نظرات را خوانده‌ام، همگی تقریبا نقدهای خوبی نوشته بودند. اطلاعات شما به نظر من اطلاعات کاملی نیست.

اما فکر می‌کنم کلا خیلی کم درباره‌ی این فیلم نقد نوشته شد؟

دلیلش این است که من فیلمساز خیلی جنجالی و حاشیه‌ای نیستم که بخواهم به این مسایل بپردازم. معمولا فیلمسازهایی که خیلی جنجالی‌اند ویا به هر حال یک‌سری عادات و ویژگی‌های خاصی دارند بیشتر مورد توجه دوستان نویسنده و به اصطلاح منتقدینِ به‌خصوص جوان و تازه‌کار هستند.

چرا آقای داوودی، شما که دور از حاشیه نیستید. شما به هر حال در بطن اجرایی سینما سمت داشتید؟

آنها حاشیه نیست عزیز من، آن‌ها متن است. یعنی ما کارهایی را داشتیم انجام می‌دادیم که حالا دوستان دیگر دارند زحمتش را می‌کشند. منظور من از حاشیه چیزهایی دیگر است.

شما از معدود کارگردان‌های سینمای بدنه‌ی ایران هستید که به کارگردانی بیشتر از فیلم‌نامه اهمیت می‌دهید، چه در «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» و چه در «تقاطع» این مساله دیده می‌شود. در حالیکه در سینمای بدنه‌ی ایران عمدتا فیلم‌نامه است که فیلم را پیش می‌برد و کارگردانی چندان به چشم نمی‌آید.

برای اینکه من تقریبا در اکثر کارهایم یا قریب به اتفاق آن‌ها، خودم هم فیلم‌نامه‌نویس بوده‌ام و هم کارگردان. تصور می‌کنم که بخش کارگردانی از فیلم‌نامه‌نویسی کاملا مجزاست. دو حرفه و نخصص مجزا که طبعا هیچ‌کدام نباید با هم قاطی شوند. البته خیلی وقت‌ها شده که من فیلم‌نامه‌ای را که برای خودم نوشته‌ام، سعی کرده‌ام که جهات کارگردانی را در نوشتن آن لحاظ کنم، منتها باز همان هم وقتی سر صحنه می‌آید وجوه دیگری به آن اضافه می‌شود که مختص کارگردانی است.


صحنه‌هایی از فیلم تقاطع

فیلم تقاطع تا حدودی شبیه فیلم Crash است. فکر نمی‌کنید شیوه‌ای که برای روایت آن انتخاب کرده‌اید برای مخاطب ایرانی و حداقل سینمای ایران یک مقدار سنگین به نظر برسد؟

من این را بارها و بارها در مطبوعات داخلی توضیح داده‌ام‌. فیلم‌نامه‌ی فیلم ما تقریبا شاید دو سال زودتر از زمانیکه Crash ساخته شد، نوشته شده بود. یعنی فیلم‌نامه‌ی تقاطع با آقای مصطفوی در زمانی نوشته شد که هنوز کارگردان Crash داشت فیلم قبلی خود را می‌ساخت. بنابراین تبعا یک چنین چیزی نمی‌تواند نسبتی با آن داشته باشد. اما این شیوه‌ی روایت، قبل از Crash هم بارها و بارها در فیلم‌های دیگر دنیا تکرار شده. مهمترین آن فیلم‌های آلتمن مثل «برش‌های کوتاه» یا «برش‌های میان‌بر» است. و قبل از آن باز هم خیلی فیلم‌ها بود که شاید اگر بخواهیم معروف‌ترینش را مثال بزنیم «شبح آزادی» بونوئل است و فیلمی از کوروسوا که الان اسمش یادم نیست.

در سال‌های اخیر هم این شیوه‌ی روایتی خیلی مد شده.

به هر حال در سال‌های اخیر هم به شکل یک نگاه حرفه‌ای روشنفکرانه این خیلی مد شده است. اما من نه وجه روشنفکرانه‌اش برایم جذاب بود، نه وجه چالشی‌اش برای اینکه ببینم چقدر می‌توانم اینها را به هم بریزم. به نظرم موضوع فیلم به گونه‌ای بود که فقط همین نوع شیوه‌ی روایت را می‌طلبید. تبعا می‌دانستم که خب تماشاگری که خیلی عادت کرده به نمایش‌ها و شیوه‌ی روایت خیلی سهل الوصول، ممکن است با این شیوه تا حدودی مشکل داشته باشد. ولی تبعا تا آنجایی که خودم هم در نمایش عمومی فیلم دیدم توانست تقریبا با غالب مردم ارتباط برقرار کند و این شیوه‌ی روایت کسی را در‌گیر نکرد.

عده‌ای انتقاد داشتند که چه‌طور می شود در شهر بزرگی مثل تهران این همه آدم به شکل کاملا اتفاقی به هم بربخورند و برخورد این آدم‌ها اساس فیلم را تشکیل دهد؟

هر اتفاقی برای هرکس و در هر شرایطی می‌تواند به وجود آید. شما زندگی‌تان اصلا اتفاق است، از زمانی که بیرون می‌روید هر واقعه‌ای که اتفاق می‌افتد برای همه‌ی ما و هرکسی می‌تواند همان اتفاق بی‌افتد. ما به این شکل آدم‌ها را بارها و بارها در کنار هم قرار ندادیم، بلکه آدم‌های مختلفی را بدون این‌که اصلا ارتباطی با هم داشته باشند یا بدون این‌که همدیگر را بشناسند، دیدیم که می‌آیند و روی زندگی یکدیگر تاثیر می‌گذارند. این اتفاق برای تمام افراد جامعه می‌افتد بدون این‌که اصلا بدانند از کجا متاثر می‌شود. به هر حال این داستان در فلسفه هم وجود دارد. ما نظریه‌ای داریک که می‌گوید تکان خوردن بال یک سنجاقک در یک طرف دنیا می‌تواند در یک طرف دیگر دنیا طوفان به وجود بیاورد. این تبعا همان چیزی است که ما داریم در این فیلم می‌بینیم.

به نظر می‌رسد این شیوه جدید روایت در سینما که در جهان هم خیلی مورد استقبال قرار گرفته باعث شده فیلم بیشتر مستند به نظر برسد.

شاید مهمترین ویژگی فیلم تقاطع این است که قهرمان نخست یا همان شخصیت اول به آن تعبیر که ما معمولا در فیلم به کار می‌بریم ندارد. اگر درست‌تر بخواهم بگویم شخصیت اولش خود شهر تهران است. شهر تهران قهرمان یا ضدقهرمان اصلی فیلم است و تمام ماجراها را با فرهنگ شهرنشینی خود و شرایط خاصی که به ساکنینش تحمیل کرده به‌وجود می‌آورد. اگر در یک جمله بخواهم بگویم، تقاطع یک فیلم است در مورد شهر تهران و خصوصیات شهری آن‌.

آقای ابوالحسن داوودی که در کارنامه‌ی کاریش فیلم‌های کمدی بسیار دیده می‌شود، چطور شد که فیلمی اینچنین تلخ و با پایانی بسیار تلخ‌تر ساخت؟

نمی‌دانم شاید این یک خصوصیت است در من. این نخستین فیلم تلخ من نیست. قبلا هم سه فیلم دیگر از این دست ساخته‌ام: «مردِبارانی»‌، «ایلیا نقاش جوان» و اولین فیلمم؛ اینها هر سه فیلم‌هایی بودند که هم مایه‌های اجتماعی در آنها بود و هم فیلم‌های تلخی بودند.

ولی فکر می‌‌کنم تقاطع از همه‌ی آنها تلخ‌تر بود.

نه، البته من فکر می‌کنم ایلیا نقاش جوان تلخ‌تر از این بود و فیلمی واقع‌گرایانه‌تر. به همین دلیل هم البته توقیف شد و هیچ‌وقت به نمایش در نیامد.

بد نیست از بازی بیژن امکانیان بگویید. بازیگری که یک زمانی چهره بود ولی برای مدت زیادی محو شده بود. چطور توانستید از ایشان بازی بگیرید که چنین بازی درخشانی ارایه کنند.

واقعیتش این است که بازیگران باید در جای خودشان قرار بگیرند و به نظرم باید خوب هدایت شوند. چون هم‌زمان با همین فیلم آقای امکانیان فیلم دیگری هم بازی کرده به اسم قلقلک. به هر حال بد نیست بازی ایشان را در آن فیلم هم ببینید، کاملا متفاوت است. یعنی در هر صورت یک بازیگر هم احتیاج به همراهی با کارگردان دارد و هم این‌که خودش باید مایه‌ بگذارد و مهم‌تر از هر دو تای این‌ها، این‌که درست انتخاب شود. درست انتخاب شدن کمک بسیار زیادی می‌کند و حتا می‌تواند در برخی مواقع یک بازیگر معمولی را هم در موقعیت‌های خیلی درخشان قرار دهد.

و تجربه‌ی بعدی‌تان آقای داوودی؟

فیلمی‌ست به اسم«زادبوم» و از آن فیلم‌های سختی است که باز با یک دینی که احساس می‌کنم وظیفه‌ی ملی من است نسبت به ایران، رفتم سراغ آن. فیلمی است که تصور می‌کنم نسبت به تمام فیلم‌هایی که ساخته‌ام موضوع‌اش کاملا متفاوت است.

در مرحله‌ی تولید است؟

در مرحله‌ی تولید است. البته یک بخش‌هایی از فیلم به دلیل شرایط فصلی که داشتیم فیلمبرداری شده. منتها بقیه‌ی کار فیلمبرداری آن از پاییز قرار است شروع شود. یک صحنه‌هایی از فیلم در آلمان می‌گذرد، یک صحنه‌هایی در دبی. بقیه آن در قشم و تهران. بازیگر‌هایی را نیز که با آن‌ها صحبت اولیه کرده‌ایم و قرار است در فیلم‌بازی کنند آقای انتظامی، آقای پرستویی، آقای رادان ‌و احتمالا خانم گلشیفته فراهانی هستند.

فیلم پرستاره‌ای است پس؟

انشاءا... که فیلم خوبی در بیاید.

به جشنواره هم می‌رسد؟

تصور نمی‌کنم، چون فیلم سختی است و به مدت زمان طولانی برای فیلمبرداری نیاز دارد.