رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۸۶

بهمن قبادی در بزرگراه‌های تهران

معصومه ناصری

با بهمن قبادی در حالی گفت‌وگو کردم که در بزرگراه‌های تهران دنبال لوکیشن برای فیلم آینده‌اش می‌گشت. بله درست شنیدید، فیلم‌ساز ایرانی با نگاه شاعرانه‌اش این‌بار از کوهستان‌های کردستان کنده اما دل نکنده و به بزرگراه‌های تهران آمده تا فیلمی بسازد با اسمی کاملا شهری: «اتوبان».

شنیدن گفت‌وگو


عکس از وب سایت رسمی بهمن قبادی

به ما بگویید که این روزها بهمن قبادی چه می‌کند و چه برنامه‌ای دارد؟

من این‌روزها همه‌اش تهران هستم. چندماهی هست که کارهای پیش تولید کار جدیدم را به اسم «اتوبان» شروع کردم. اولین بار است که فیلم شهری می‌سازم در تهران. تمام فیلم توی تهران فیلمبرداری می‌شود. فیلمی‌ست درباره‌ی جوان‌های هم ‌نسل خودم. فیلم به هم نسل‌های خودم می‌پردازد و زندگی سه‌- چهار دهه‌ی این آدم‌ها را مرور می‌کند و یک فیلم تجربی بدون دیالوگ است. تمام آدم‌های توی فیلم ساکت هستند و هیچ کسی حرف نمی‌زند.

پروژه را فرستاده‌ام برای بخش ارزشیابی وزارت ارشاد اسلامی که مجوز بگیرم و مجوز را که بگیرم، امیدوارم اواسط مهرماه یا آبان‌ماه بتوانم کار فیلمبرداری را شروع کنم. این‌روزها دارم لوکشین پیدا می‌کنم. همین الان توی تاکسی هستم. هوا هم تاریک شده و آخرین لوکشین‌های امروز را دیدم و دارم برمی‌گردم دفتر که بازیگر ببینم. تست داریم می‌زنیم و...

چی شده که بهمن قبادی از کوهستان‌های کردستان سراغ اتوبان‌های تهران آمده؟ شما هم شهری شده‌اید؟

نه... من که تهران زندگی می‌کنم...

بله، می‌دانم. ولی فیلم‌هایتان بهرحال...

جسمم تهران است، ولی روحم واقعا توی این مناطق پاک و فضای پاک است...


الان که روح و فیلم‌تان را هم آوردید توی تهران آقای قبادی؟

نه یک موضوعی‌ هست که مسئله‌‌ام شده. یعنی موضوع است که دارد من را انتخاب می‌کند و دوست دارم کاری متفاوت از فیلم‌های قبلی‌ام کار کنم. یک عده از دوستان هم می‌گویند، آقا بس است دیگر، چقدر فیلم در کردستان می‌سازی. گفتم، به هرحال کردستان بخش بزرگی از ایران را تشکیل می‌دهد. و یک عده هم، یک عده آدم‌های فرصت‌طلب هم انگ‌های احمقانه‌ای می‌زدند که یک نگاه جدایی‌طلبانه دارم نسبت به مسئله‌ی کردستان . نه اینکه (بخواهم) آن ثابت بشود، نه واقعا! چون این طرح را چندین سال پیش، وقتی دانشجو بودم در تهران، توی ذهنم بود.

الان کمی طرح پخته‌تر شده و با توجه به تجربیاتی که به دست آورده‌ام، فکر می‌کنم الان می‌توانم این کار را انجام بدهم و تمام سعی‌ام را می‌کنم یک فیلم کاملا متفاوت از فیلم‌هایی که تا امروز از تهران فیلمبرداری شده، فیلمبرداری کنم. ما هیچوقت در فیلم‌هایی که در ایران و در تهران ساخته شده است،‌ نتوانسته‌ایم تصویر درستی از تهران ارائه بدهیم.

به نظر من تهران یک شهر آلوده است،از نظر امنیت اجتماعی، حوادثی که در تهران می‌گذرد،. موضوعاتی هست که ما وقت نگذاشتیم یا اجازه نداشتیم به آنها بپردازیم. چون فوکوس من روی حوادث امروز تهران است، خفاشان شبها و بیجه‌هایی که دست به قتل‌هایی می‌زنند که وقتی توی صفحه‌ی حوادث روزنامه‌های ایران می‌بینم، دنبال ریشه‌یابی‌اش هستم. به عنوان یک ایرانی، به عنوان یک شهروند تهرانی نگرانم. یعنی آن بخش امنیت من را اذیت می‌کند و مسئله‌ام است و می‌خواهم طرح مسئله کنم و به بخشی از این موضوع بپردازم.

این یک تجربه‌ی جدید است آقای قبادی، یا اتفاقی باعث شد که شما بیایید و زندگی شهری، زندگی تهرانی را فیلم کنید؟

من پانزده‌ـ شانزده‌سال است که در تهران زندگی می‌کنم. [اینجا] درس خوانده‌ام، درسم را ول کردم و الان فعالیت‌ام اینجاست و توی این مدت فیلم‌هایی که دیده‌ام، فکر می‌کنم، تصویر درستی از آن چیزی که من در تهران می‌بینیم ارائه داده نشده است.

تمام تلاشم این است که بتوانم کار متفاوتی بکنم و توی این چندسال این موضوع در من ته‌نشین شده، و توی این چندسال هر روز وقتی روزنامه می‌آید توی خانه‌ام، یا توی دفترم، صفحاتش را که باز می‌کنم، [از] ۱۲ صفحه ۱ یا ۲ صفحه به حوادث تهران می‌پردازد. از دزدی، از قتل، از مسئله‌ی ناموسی و از این چیزهایی که واقعا مسئله‌ی امروز ما است صحبت می‌شود، ولی هیچ وقت نتوانستیم سوژه‌ای را بیاوریم یا ارشاد شاید مجوز نداده است که به این موضوعات بپردازیم.

حتی سراغ شهر هم که می‌روید، یعنی در واقع توی اتوبان هم که رانندگی می‌کنید، توی دست‌اندازهایش می‌خواهید بروید؟

هست، آخر هست. پر از دست‌انداز است تهران. ایران همه‌اش دست‌انداز است، از همه لحاظ! همین موضوع بنزین یک مسئله است. من نمی‌توانم به موضوع پیتزاخوردن و پیتزافروشی و... بپردازم. نمی‌دانم، چیزهای شیک را اصلا نمی‌بینم.

الان تمام بحث‌هایی که در ایران هست همه نگران‌کننده است. من نگران فردا هستم که جنگی میان ایران و آمریکا شروع نشود. سرزمین‌ام است، نگرانش هستم. و این می‌شود مسئله‌ی تو و... وقتی از توی خیابان داری رد می‌شوی، می‌دانم زندگی‌های خوبی توی این خانه‌ها و توی آپارتمان شکل می‌گیرد، ولی مساله من آن آدمی است که دارم می‌بینم و شرایط بدی را دارد می‌گذراند. معلمی که شرایط سختی را می‌گذراند و تصمیم گرفته خودکشی کند با چهارتا فرزند، اینها مسئله‌ی من می‌شوند و همه اینها می‌آیند.

این بخش به نظر من خیلی پررنگ شده در درونم. قبلا در مصاحبه‌ها هم گفته بودم، از یک دالان سخت و تاریک آمده‌ام، و این تاریکی باید زدوده بشود از من. همچنان درونم تاریک است و ناخودآگاه کشیده می‌شوم به موضوعاتی که جزو نابهنجاری‌های جامعه‌ی من است که نشان داده نشده و می‌خواهم طرح‌شان کنم توی فیلم.

این هم که به نوعی سیاه‌نمایی می‌شود! چقدر امیدوار هستید که فیلم‌تان و فیلمنامه‌تان و طرح‌تان مجوز بگیرد؟

باید مجوز بگیرد. اصلا این چیزی که شما می‌گویید «سیاه‌نمایی»، نمی‌دانم منظورتان چیست. این‌که هیچوقت به مسایل غیرعادی نپردازیم؟ این از آن انگ‌هایی است که دوستان می‌زنند. هیچ‌وقت حق اعتراض نداریم. شما بخش سیاه سرزمین‌تان را خب باید نشان بدهید. [به‌هرحال] بخشی از جامعه سیاه است، بخش عمده‌اش خاکستری‌ست. من سفید مطلق نمی‌بینم. باید این بخش‌ها درست بشود.

اگر به سیستم آموزش و پرورش اعتراض دارم خب باید طرح مسئله کنم و باید به این موضوع بپردازیم. مسئله‌ی پاکدشت و نوجوان‌هایی که می‌آیند به یک بچه تجاوز می‌کنند و دوتا بچه را می‌کشند نمی‌توانی به راحتی ازش بگذری. این مساله دارد این شکلی می‌شود، دارد به شکل زنجیره‌ای درمی‌آید! خب خفاش شب‌هایی که باید ریشه‌کن می‌شدند، ریشه‌کن نشده‌اند. تو نمی‌توانی به راحتی ازش بگذری.

توی ماشین که می‌نشینم، شیشه را می‌کشم بالا که نکند موبایلم را بدزدند. می‌دانی! راه که می‌روی تا صدای موتور می‌شنوی، می‌گویی نکند کیف‌ام را بزنند. توی چنین شهری همه ما باید تلاش بکنیم تا به بهترین شکل ممکن شهرمان را درست بکنیم. هر کسی به نوعی وظیفه‌اش هست، از یک راننده تاکسی گرفته، از شکل برخوردش گرفته تا من فیلمساز که می‌خواهم اینها را نشان بدهم، تا یک مسئول مملکت، تا یک مسئول وزارت این مملکت، همه باید تلاش کنیم. یک عده کوتاهی می‌کنند، یک عده خیانت می‌کنند، و... من هم فکر کردم الان این مسئله یقه‌ام را گرفته و باید یک‌جوری با خودم تسویه‌حساب شخصی بکنم و بروم دنبال موضوع بعدی.

آقای قبادی شما سینماگر هستید. از رسانه‌ی سینما تا حالا استفاده کرده‌اید برای نشان‌دادن یک تصویر از کردستان، یعنی آن‌ تصویری که تا به حال در فیلم‌هایتان بوده و الان آمده‌اید تهران و می‌خواهید در واقع یک داستان شهری بسازید. می‌خواهم بدانم آن تصویری که از کردستان نشان دادید، چقدر تغییر ایجاد کرده. من جایی می‌خواندم‌ دنیایی که دیده نشود، تغییر نمی‌کند. می‌خواهم بدانم این دنیایی که شما نشان دادید و دیدند،‌ در آن تغییری ایجاد شده؟

ببینید، اصلا قرار نیست من دنیا را تغییر بدهم، قرار نیست سرزمین‌ام را...

نه،‌ نه! فیلم‌های شما...

همین. قرار نیست سرزمین‌ام را تغییر بدهم. ببینید،‌ یک اتفاقی افتاده است. یعنی اینجوری نگاه کنید. منطقه‌ی محرومی به نام کردستان که هیچوقت نتوانستیم و شرایط برایشان فراهم نکردیم که در آنجا فیلمساز به دنیا بیاید، یک فیلمساز به دنیا آمده و رفته کار کرده. من سه‌ـ چهارتا فیلم بیشتر نساخته‌ام. چهارتا فیلم ۸۰ـ ۷۰ دقیقه‌ای ساخته‌ام. همه‌ی فیلم‌هایم جمعا حتی 3۰۰ دقیقه هم نیستند، یعنی فاجعه است. صد و خرده‌ای از عمر سینما گذشته، ما همین اندازه از کردستان می‌شناسیم.

شمایی که آنجا هستید به‌عنوان فردی که مسئول یک رسانه است، یک لحظه خلوت کنید و ببینید چقدر از اقوام‌تان را می‌شناسید. ایران سرزمین قوم‌های مختلف است! چقدر لرها را می‌شناسید، چقدر ترک‌ها را می‌شناسید، چقدر سیستان و بلوچستانی‌ها را می‌شناسید، چقدر کردها را می‌شناسید و چقدر بی‌توجهی شده است به این مناطق...

اصلا چقدر ایران را می‌شناسیم...

چقدر بی‌توجه شده‌ایم به این مناطق، به قوم‌های مختلف و الان نگرانیم که ایران پاشیده نشود. آره،‌ ایران را اقوام درست کرده‌اند و این تنوع قومی باعث شده است که ایران به‌عنوان سرزمینی پر از فرهنگ‌های مختلف، تنوع قومی و رنگ‌های مختلف باشد. من کاری نکرده‌ام.

به‌هرحال با فیلم‌هایم جریانی شکل گرفته است. نزدیک به هزارتا جوان امروز در کردستان دارند فیلم کوتاه و بلند می‌سازند بدون هیچ حمایتی. این باعث می‌شود که در یکی‌ـ دو دهه‌ی بعد اتفاقاتی توی این سرزمین بیفتد. آن آدم‌ها قرار است تصویر آن منطقه را نشان بدهند و آن منطقه را از محرومیت بیرون بکشند.

قرار نیست با سیصد دقیقه سرزمین من عوض بشود. همین اندازه عوض شده که هزارتا جوان که می‌توانستند به راه اعتیاد کشیده بشوند، به راه‌های خلاف کشیده بشوند در آن سرزمینی که بستر مناسبی فراهم شده برای این اتفاقات، این آدم‌ها شروع کردند و دوربین برداشتند و دارند فیلم می‌سازند، دارند قصه می‌نویسند. درگیر پروژه‌ی فیلمسازی شده‌اند. این اتفاق مهمی‌ست.

این خیلی اتفاق خوبی است که شما من تا حالا نشنیده بودم. می‌شود در موردش بیشتر بگویید الان چه اتفاقی افتاده در کردستان؟

الان اکثر فستیوال‌های فیلم که دارد توی ایران برگزار می‌شود، همیشه در آنها یکی از این بچه‌های کرد از مناطق محروم، حضور دارد. موفق‌ترین فیلم کوتاه‌هایی که چندسال گذشته بیرون آمده بخش عمده‌اش از آن منطقه آمده است. تصویرهایی که تا قبل از فیلم‌های من یا «باد ما را خواهد برد» ساخته‌ی آقای کیارستمی که در کردستان ساخته می‌شد، همیشه این مناطق را عقب‌افتاده، با آدم‌های خشن و آدمکش که سر می‌بریدند نشان می‌داد و این فیلم‌ها تصویر کثیفی می‌دادند.

الان دیگر تو شاهد نیستی که از آن منطقه چنین چیزهایی ساخته بشود، می‌دانی! یک پز فرهنگی پیدا کرده، یک منطقه‌ای شده که الان فرمان‌آرا دارد آنجا فیلم می‌سازد و مسئولان کشور هم یک کوچولو دارند توجه می‌کنند.

ولی قرار است که سالن سینما ساخته بشود به فرض اما ساخته نشده! ولی من بخاطر فیلم‌هایی که ساخته‌ام و کمپلکس شده برایم که هیچوقت نتوانستم فیلم‌هایم را اکران کنم، شروع کردم به ساخت سالن سینما.

توی شهر کوچک بانه‌ی دورافتاده لب مرز، اولین سالن سینما را دارم شروع می‌کنم، برای اینکه بتوانم سرمایه جمع کنم و از آنجا شروع کنیم به ساخت سالن سینما. پس این یک کار است،‌ و یک شغلی را داری برای ده‌ـ بیست نفر فراهم می‌کنی.

اینکه می‌گویم بحث فیلمسازی، نه توی سنندج، نه توی مریوان، بلکه بانه، بوکان، مهاباد، قروه و... اینها شروع کرده‌اند به کار فیلمسازی با دوربین‌های کوچک و همین کوچه‌ای که من تویش زندگی می‌کنم، یک کوچه‌ی تقریبا بن‌بست است به نام «نسیم». سیزده‌تا فیلمساز دارد الان. همسایه‌ی ما بودند، همبازی‌ام بودند و گفتند این بهمن فیلمساز شده و آنها هم رفته‌اند دنبال فیلمسازی. سیزده‌تا فیلمساز الان توی کوچه‌ی ما هست.

تغییرات دقیقا همین هست، تغییری که ازش صحبت می‌کنم و می‌پرسم شما چه تغییری ایجاد کرده‌اید، همین است آقای قبادی!

من ایجاد نکرده‌ام. به‌هرحال چیزی دیده شد آنجا...

دقیقا.

شرایطی برای فیلمسازی دیده شد. من همیشه هم گفته‌ام و این شعار هم تکراری‌ست، الان کمتر پدر و مادری را می‌شناسید که دعا کنند بچه‌هاشان دکتر یا مهندس بشوند. الان بیشتر دوست دارند که فیلمساز بشوند. خب بهمن را دیده‌اند، همبازی بچه‌های خودشان بود یک دوره‌ای و الان با وسیله‌ای به نام دوربین آشنا شده، با هنری به نام سینما آشنا شده و از طریق آن دارد تکه‌هایی از فرهنگش را،‌ دردهای سرزمین‌اش، مشکلات آن منطقه را دارد نشان می‌دهد و عده‌ی زیادی هم او می‌شناسند.

یعنی شاید ارزش من از یک دکتر در آن منطقه بیشتر باشد. بیشتر تو را می‌شناسند، بیشتر برای کارت ارزش قائل‌اند. کارهایم که دیده نشده، چون سینما نداریم که ببینند و فقط توی خبرها می‌شنوند، این‌ور و آن‌ور می‌شنوند که این آدم دارد فعالیت می‌کند.

خب برگردیم به همان اتوبانی که شما الان دارید توی آن می‌رانید و در آن هستید. این تهران، تهرانی که شما الان می‌بینید و ایده‌ی ساخت فیلمی را درباره‌اش دارید، داستان فیلم‌تان را چطوری می‌سازد؟

راستش داستان فیلم را نمی‌توانم برایت توضیح بدهم. تنها تا همین اندازه می‌گویم که دارد به زندگی جوان‌ها می‌پردازد و امیدوارم تا آخر دی‌ماه یا آخر پاییز بتوانم آماده‌اش کنم. آن‌وقت در مورد قصه‌اش صحبت می‌کنیم باهم.

آدم‌های فیلم‌تان هم مشخص‌اند؟

داستان، داستان دو یا سه‌تا جوان است. گفتم، الان که دارم روی پیش‌نویس کار می‌کنم، دارم روی سناریوش کار می‌کنم. داستان دو‌ـ سه جوان هم نسل خودم است و مثلا «بهمن» به‌عنوان یکی از عضوهای اصلی تیم، به پنچ‌ـ شش دوره گذشته‌اش برمی‌گردد، به پنج‌سالگی‌اش، دهسالگی‌اش، هیجده‌سالگی‌اش، بیست‌سالگی‌اش و دوره‌های مختلف زندگی این آدم‌ها را قرار است توی این فیلم مرور بکنیم.

مشخص است که چه کسانی با شما همکاری خواهند کرد در این فیلم؟

نه متاسفانه. الان درگیر کارهای پیش‌ تولیدش هستم. ولی بخشی از عوامل که ایران هستند، یکی‌ـ دوتا هم خارج از ایران هستند. تا همین حد می‌توانم برایت بگویم.

نظرهای خوانندگان

خوشحالم که بهمن قبادی عزيز هم چنان سر حال و پر کار هست. ولی به نظرم انتقادی که به او می شود کاملا بجا است. بهمن خودش دلخور هست که چرا در فيلم هايی که در کردستان ساخته ميشده همش از قتل و خشونت صحبت می شده. با اين حال خودش ميخواهد قتل و خشونت رو در تهران به تصوير بکشه. به نظر من قبادی ديد انتقادی نسبت به کردستان نداره. حتی اگر به امار نگاه کنيم قتل های ناموسی و سر بريدن در کردستان بيشتر از تهران بوده و هست. مردسالاری در کردستان بيشتر از تهران هست. تازه اکثر ساکنان تهران رو مهاجران از شهرهای مختلف تشکيل ميدهند.

-- Mehrdad ، Aug 8, 2007 در ساعت 10:09 PM

م.ن. جان، ببخشید که اینقدر رک می نویسم. این مصاحبه زیبا و پرمحتوا خیلی خام بود هنوز. ادیت نشده. خیلی کوتاه تر می توانست باشد... صحبت های زیبای آقای قبادی را براحتی می شود ادیت کرد، جوری که یک مصاحبه قوی و جاندار و نیز پر محتوا از آب در بیاید ولی کشدار و کسالت آور نشود.

Less is more

-- Samen ، Aug 10, 2007 در ساعت 10:09 PM

من بهمن را خیلی دوست دارم او توانایی های خیلی زیادی دارد وهمچنین فکر های خیلی بزرگ اما توانایی به تصویر کشیدن ان در کشوری مثل ایران وهمچنین در مورد کردها خیلی سخت می باشد.

-- مژده ، Sep 10, 2007 در ساعت 10:09 PM