تهران انار ندارد
کاوه مدیری
برای شنیدن مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
فیلم «تهران انار ندارد» روز چهارشنبه ۳۱ ژانویه در بخش جنبی فستیوال رتردام نمایش داده شد. این فیلم به نوعی یک ساخته مستند بود که با استفاده از عکسهای مختلف٬ روایت تلخی از تهران را حکایت میکرد.
مسعود بخشی کارگردان فیلم تهران انار ندارد درباره این شیوه روایت بیشتر توضیح میدهد.
مسعود بخشی کارگردان فیلم تهران انار ندارد در کارگاه مستندسازی انجمن مستندسازان سینمای ایران- عکس از سایت انجمن
میتوانید توضیح بدهید الهام بخش شما در این فیلم چه بوده که آن را از فیلمهای دیگر متمایز میکند؟
از اول که این فیلم را درست میکردم نمیخواستم شبیه فیلمهای دیگری باشد که در سینمای ایران حالا ساخته میشود. دوست داشتم که فیلم خیلی صریحی باشد، زنده و انرژیک باشد و ریتم تندی داشته باشد. به هرحال اکثر فیلمهایی که ما از سینمای هنری ایران میشناسیم که عمده فیلمهای ایرانی را خوشبختانه تشکیل میدهد، فیلمهاییست که ریتمی آرام و فضای شاعرانهای دارد. در حالی که من سعی کردم فیلم خیلی مستقیم و صریح باشد و از واقعیتهای یک شهر بزرگی حرف بزند که به هرحال یکی از بزرگترین شهرهای دنیاست. خب، راجع به اینها کسی در خارج ایران چیزی نمیداند و بیشتر آدمهایی که سینمای ایران را میشناسند و از طریق فیلمهای ایرانی با جامعه و فرهنگ ایران آشنا هستند، فضایی را میبینند که عمده داستان فیلمها توی روستاها جریان دارد و شخصیتهایش هم شخصیتهای روستایی هستند.
نکته جالب توجه این فیلم آن است که به نظر میرسد شما به کمک تصویر پرترهای از شهر را نقاشی کردهاید. این پرتره به وسیله کسی نقاشی میشود که در تهران بزرگ شده و همهجای شهر را میشناسد ولی با وجود فاصله به آن نگاه میکند و در مورد آن نظر میدهد.
بههرحال این نکتهای که شما میگویید درست است. وقتی شما داخل یک محیطی زندگی میکنی، شاید برای بهتر شناختناش، لازم باشد که از آنجا بیایی بیرون و با یک نگاه دورتری به آن بنگری تا چشمانداز وسیعتری را از آن ببینی. ببینی این محیطی که از نزدیک این شکل خاص را دارد، از دور چه شکلیست، در واقع یعنی نمای عمومیترش را ببینی. این نکته درست است. من هم نگاهی از درون به این شهر داشتم، هم از بیرون. و... به هرحال تهران شهریست ۲۰۰ ساله. میخواستم همه این ۲۰۰ سال را بگویم. خیلی سخت است، آدم دچار کلیگویی میشود و مسلما است که خیلی چیزها، خیلی جزییات را نمیتواند بگوید. اما من از اول این را میدانستم و آگاهانه میخواستم این کار را بکنم. در واقع میخواستم به تماشاگر ایرانی، به هموطن خودم یک پرترهای از این شهر را، همانطور که شما هم میگویید، نشان بدهم و نکاتی را هم یادش بیندازم که شاید در طول زندگی روزمرهی همهی ما فراموش میشود.
در صحنههایی از این فیلم، شما از مردم در مورد مسائل مختلف نظرخواهی میکنید مثلا آلودگی هوای تهران. آنها که صحبتمیکنند چه کسانی هستند؟ افراد مختلفی را نشان میدهی که موافق بودند یا مخالف و این را توی تصویر، توی تصویر ثابت نشان میدهی که ساکت نیست، عکس نیست، مثلا ۱۰ ثانیه فیلم است از شخصی که آنجا ایستاده. اینجا یک حالت خیلی خاصی بهوجود میآید که در تضاد با بیحرکت بودن صحنه است و زمان است که میگذرد.
بله. همینجوری که پرتره یک شهر هست، پرترهی این آدمها هم هست. و یکجایی در فیلم اشاره میشود که عکاس فیلم میگوید، پرترههای آدمهای تهران را بگیرید... همانطوری که گفتم، میخواستم چشماندازی از یک یک شهر را از دور نشان بدهم. به هرحال آدمهای شهر هم مهمترین موجودات یک شهر و ساکنیناش و تشکیلدهندگانش و اجزایش هستند. دوست داشتم پرترهی آنها هم باشد. این است که تصویرهایم ثابت بود.
در این نظرخواهیها عدهای هستند که مشکلی با آن مساله ندارند. صدای آنها را میشنویم ولی خودت میگویی موافق، موافق، موافق و همیشه یک شخصیت هست که او مخالف است، این شخص یک کارگر است، دوماه پیش آمده تهران و از همهچیز گله دارد. یعنی دو نفرند توی این فیلم که صدای نقد دارند، یکی خودت هستی به عنوان راوی، یکی هم این شخص هست. چرا صدا را از کسانی گرفتهای که راضی هستند؟
این در واقع یک انتخاب بود که با آن فضای طنز فیلم هماهنگ است، یعنی از کل فضای طنز فیلم دور نیست. ضمن اینکه به هرحال جایی توی فیلم هم اشاره میشود که بحث مهاجرت، مثل همهی شهرهای بزرگ، در تهران یکی از مسایل اصلیست. یعنی از ابتدای پایتختشدن تهران در زمان قاجار، ابتدای سلسلهی قاجار، ما میبینیم که تهران یک دهات کوچک است که همینجور روزبهروز در حال رشد است. دورهی پهلوی که این رشد گسترده و بیبندوبار شهر تهران به خاطر ورود یک مدرنیته تقلبی که خیلی به طور ناقص وارد ایران میکنند و سنگ این بنا را کج میگذارند، این مهاجرت خیلی زیادتر میشود.
در فیلم بیننده را با یکسری مشکلاتی که تهران دارد آشنا میکنی، مثل برجسازیها در صورت خطر زلزله، آلودگی هوا، راحت نبودن شهر و این را طوری حکایت میکنی که آدم نمیتواند نخندد، چون با طنز توضیح میدهی، و از طرف دیگر هم، خب، چیزی که داری توضیح میدهی تلخ است. در سوال و پرسشی که با تماشاچیها بود، توضیح دادی که برایت خیلی مهم است که این فیلم در ایران نشان داده بشود. چرا پخش این فیلم در ایران برایت مهم است؟
راستش همانطور که در ابتدا گفتم، من هدفم اصلا این نبود که این فیلم را بسازم برای اینکه در جشنوارهها یا مقابل تماشاگر غیر ایرانی نمایش داده بشود. اول از همه دوست داشتم که تماشاگر ایرانی فیلم را ببیند، برای همین هم اصلا فیلم را برای آنها ساختم، برای نمایش در ایران و اینکه آنها مشکلات شهرشان را، پیش از هرچیز مشکلات خودشان را یکبار دیگر ببینند، کمی دورتر به آن نگاه کنند و شاید یک نگاه جمعی از طرف تماشاگر باشد.
اجازه پخش فیلم در در ایران داری؟
بله. این فیلم را حتما در ایران نمایش خواهیم داد. البته مسئلهای که ما برای نمایش فیلمهای مستند داریم، مثل همه جای دنیا، این است که این فیلمها کمتر پخش میشود و اکران عمومیاش محدود به چند جشنواره است.
جمله آخر فیلمتان در یک باغ انار تهران گفته میشود که هیچ کس در آن زندگی نمیکند... میتوانی آن جمله را تکرار کنی؟
انارهای سرخ و شیرین دارد که نظیرش هیچجایی یافت نمیشود.
|