رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > برجهايی که فرو نمیريزند | ||
برجهايی که فرو نمیريزندمهدی عبدالله زادهپنج سال از فاجعه حمله به برجهای دو قلو گذشته است. در طی اين مدت شبکههای تلويزيونی، شخصيتهای سياسی و رسانهها حجم وسيعی از اطلاعات موجود ، تصاوير مستند، تحليلهای متفاوت و جبههگيریهای پر حرارت را به مخاطبين خود در سراسر دنيا منعکس کردهاند. اين يعنی بدترين وضعيت ممکن براي ساخت فيلمی در ارتباط با موضوع يازدهم سپتامبر. بهخصوص آن که چند فيلم قد و نيم قد هم در طی اين مدت با همين موضوع ساخته شده باشد.
اما با اين همه، «مرکز تجارت جهاني» فيلم خوبی از آب در آمده. تنها به اين دليل که اتفاقا فيلمی درباره رخداد يازدهم سپتامبر نيست. بلکه داستانی است که ميتواند در هر موقعيت مشابهی رخ دهد. اين فيلم دقيقا در ادامه رويکردی در کارنامه فيلمسازی استون است که با «آسمان و زمين» شروع شد، با «فرمانده» به اوج رسيد، با «الکساندر» دچار تزلزل شد و حالا با «مرکز تجارت جهاني» دوباره در حال اوج گرفتن است. مطابق با اين رويکرد "موضوع به خودی خود اهميتی ندارد، بلکه صرفا بهانهای است برای پرداختن به ديدگاه فردی و طرح دغدغههای شخصي". او با ساخت فيلمهايی چون «الکساندر» و «فرمانده» ثابت کرده بود که براي طرح دلمشغوليها و نقطه نظر شخصياش درباره اسکندر مقدونی حاضر است حقايق مسلم تاريخی را ناديده بگيرد، يا فرصت تاريخی رو بهرو شدن با فيدل کاسترو و به چالش کشيدن انديشهها و ديدگاههای او را در مقابل يک گفتگوی خودمانی و کم خاصيت اما "شخصي" و راضي کننده فدا کند. همين ويژگی در روند فيلمسازی او که به شکستی دو جانبه در مقابل گيشه و منتقدان در پروژه اسکندر منجر شده بود، اين بار در «مرکز تجارت جهاني» به کمکش آمده است. در شرايطی که ديگر ناگفتهای درباره 9/11 باقی نمانده، اين هوشياری استون در تمرکز بر روند گرفتار شدن دو شخصيت معمولی در يک برزخ واقعی است که فيلم را نجات می دهد. دو پليس محلي- هر دو تيپيکال آمريکايی های خانواده دار و برآمده از طبقه زير متوسط که برای انجام عمليات امداد به داخل برج رفتهاند در پی ريزش آوار، ساعاتی پر از بيم و اميد را در يک قدمی مرگ تجربه میکنند. در آن سو خانواده اين دو هم بدون آنکه نشانی از زنده بودن آنان يافته باشند به هر دری ميزنند تا خبری از آنها به دست آورند. با اين حساب، اين فيلم به شدت "امريکايي" و امريکايی پسند چه چيز کم دارد برای خلق يک قصه جذاب و راضی کردن تماشاگر؟ واقعيت آن است که پرداختن به اين "موقعيت" دشوار و زورآزمايی برای به تصوير کشيدن آن، همان دغدغه شخصی استون است که دربارهاش گفتم. وگرنه اهميتي ندارد که اين موقعيت به خاطر فروپاشی برج های دو قلو به وجود آمده باشد يا ريزش ديواره يک تونل يا يک ساختمان معمولی آسيب ديده از يک زلزله. اما با اين همه، از آنجا که استون می خواهد به ظاهر (يا به واقع) به يازدهم سپتامبر و قربانيان آن هم ادای دينی بکند و در پايان همه چيز را به حساب مرکز تجارت جهانی تمام کند، با تيز هوشی و از طريق تعميم دادن اين موقعيت برزخ گونه به تمام گرفتار شدگانی که شانس زنده ماندن را نداشتند عمق دهشتناکی فاجعه را به تصوير می کشد. اين رسيدن از جز به کل، هم از طريق کرينهايی که انبوه آهن پارهها و خرابههای فرو رفته در هم را در پهنهای وسيع نشان مي دهد و هم به واسطه مقايسه ذهنی اين دو شخصيت نمونه ای با قربانيان ديگر، انجام می شود. مايههای مذهبی در فيلم فراتر از آن هستند که بشود در اين مختصر به همه آنها اشاره کرد. به علاوه تا همين لحظه به قدر کفايت در مطالب ديگر از آن ها ياد شده. اما دست کم اشاره به يک صحنه فوق العاده که به هنرمندانهترين شکل ممکن با باورهای مذهبی درون فيلم گره خورده، بايسته به نظر ميرسد: درست به فاصله کوتاهی از ديدن رويای مسيح در شرايطی که دو شخصيت ماجرا، محبوس در فضايی بسيار کوچک قدرت تکان خوردن از جايشان را حتی به اندازه يک بند انگشت ندارند، از محفظه ای بالای سرشان به ناگاه گدازههای آهن ذوب شده به پايين سرازير میشود. در حالی که تکه ای کوچک از اين گدازهها مي تواند تمام بدن آنها را که هيچ توانی برای دفاع از خود ندارند به تکه گوشتی نيمه سوخته تبديل کند. اما به بشارت رويای سپيد، از اين آتش (که نوعی وجه استعاری هم دارد) جان به در می برند. استون زيرکی و هوشمندی را تا به آنجا پيش می برد که چند دقيقه بعد، از بطن همين اتفاق استعاره ديگری می آفريند- که به شکلی حيرت آور و تحسين بر انگيز به تروريسم کور و خطر مسلح شدن تروريست ها اشاره دارد: به ناگاه تپانچه پليسی که زير آوار جان باخته به طور خودکار شروع به شليک میکند و در پس هر بار شليک، لوله آن حول يک محور ۳۶۰ درجه میچرخد و جهت آن رو به آدمهای قصه نزديک تر می شود! در همان گير و دار متوجه ميشويم که احتمالا ذرهای بسيار کوچک، شايد به اندازه يک دانه لوبيا از همان گدازه های مشتعل، بر مخزن گلوله های تپانچه فرود آمده! استون که در سراسر فيلم به زبان استعاره متمايل است٬ پايان آن را هم به شکلی استعاری رقم میزند: اگر چه در انتها جز تلی از آهن و خاک اثری از دو برج باقی نمانده، چه باک؟ در عوض دو قهرمان قصه به نشانه زنده بودن و جاودانگی جامعه اخلاقگرا و مذهبی امريکا زنده میمانند و پس از مدتی کوتاه میتوانند دوباره روی پاهای آسيب ديده خود بايستند!! |