رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۲ شهریور ۱۳۸۵

در جهان ديوانه ای زندگی می کنيم

گفتگو با سمير مهانوويچ فيلمساز بوسنيائی و برنده جايزه بفتا به خاطر بهترين کارگردانی
عکس از پرویز جاهدسمير مهانوويچ، فيلمسازی مسلمان و اهل بوسنی است، از منطقه توزلا. سمير سينما را پيش خود ياد گرفته چرا که در توزلا هيچ مدرسه سينمائی وجود نداشت. ضمن اينکه جنگ خونين داخلی همه چيز را از بين برده بود. سمير زمان جنگ بيشتر کار تئاتر می کرد ونمايشنامه های تجربی(اکسپريمنتال) روی صحنه می برد که بيشتر جنبه تصويری داشت تا کلامی و پر از حرکت، نور و موسيقی بود.

سمير در 1995 برای اجرای نمايشی به فستيوال ادينبورگ دعوت شد و بعد از آن تصميم گرفت در همان جا بماند و به تحصيل سينما بپردازد. سمير اکنون فوق ليسانس سينما از کالج هنرهای ادينبورگ است و در اسکاتلند زندگی می کند.

آنطور که ما بازی کرديم، سومين فيلم کوتاه اوست که روايت شاعرانه ای از رابطه کودکان و جنگ است. فيلم بدون اينکه به شعار متوسل شود، از طريق رابطه دوستانه يک کودک مسلمان و يک کودک صرب، در شرايطی که جنگ داخلی، خانواده آنها را به دشمنان هم تبديل کرده است، به پرتنش ترين موضوع سياسی جهان امروز يعنی جنگ می پردازد. آنطور که ما بازی کرديم تا کنون در جشنواره های سينمائی زيادی از جمله کن و هوستون شرکت کرده و جايزه بهترين کارگردانی فيلم کوتاه بفتا را بدست آورده است.

سمير را در فستيوال ادينبورگ پيدا کردم و با هم در باره فيلمهايش، فيلم کوتاه و مشکلات ساخت آن، جنگ و اسلاموفوبيا حرف زديم که فشرده اش را در اينجا می خوانيد:

خوب سمير تو با تئاتر شروع کردی و بعد وارد کار سينما شدی. آيا سينما برای تو جالب تر از تئاتر بود؟

سمير: خيلی جالبه. من کارگردان به آن مفهوم نيستم. من نمی دانم دوربين را چگونه روشن يا خاموش می کنند. تجهيزات سينما برای من جالب نيست. من دوست دارم ايده ای را که در ذهن خود دنبال می کنم در سينما بيان کنم. فکر می کنم اين مهم تر است. همينطور کارکردن در تئاتر برای من خيلی مفيد بود چرا که ياد گرفتم چگونه با بازيگر کار کنم. به نظر من سبک برسون و سينمای ايران خيلی بهتر است( منظور کار با نابازيگران است). همينطور داستان گوئی. می دانی که نمايشنامه های ارسطو چندان ما را از فيلمنامه نويسی مدرن دور نمی کند. خصوصا در رويکرد غربی آن به زنان. به نظر من داستان گوئی اهميت زيادی دارد و هر دو رسانه(سينما و تئاتر) با روش های متفاوتی آن را به کار می گيرند.
به علاوه پروسه فيلمسازی، پروسه طولانی و آرامی است. برای ساختن فيلم قبل از هر چيز به پول نياز داری.

من خودم فيلمسازم و می دانم که برای فيلمسازی، تهيه پول اهميت زيادی دارد. چطور توانستی پول لازم را برای فيلمت فراهم کنی؟

سمير: از زمان نوشتن فيلمنامه تا تدوين نهائی 18 ماه روی اين فيلم کار کردم. کار سختی بود. در بريتانيا، سازمان های زيادی وجود دارند که به شهروندان خود (برای پروژه های مختلف)، پول می دهند. شايد وضعيت اينجا با کشورهای ديگر اروپائی فرق کند. تو بايد معيارهای آنها را رعايت کنی. بسياری از آنها طرحی دارند تحت عنوان سرمايه گذاری مساوی( match funding). يعنی تو بايد نصف پول فيلم خودت را پيدا کنی تا بتوانی بقيه را ازآنها بگيری. بنابراين فراهم کردن پول برای ساخت فيلم در بريتانيا هم کار آسانی نيست. پول ها بيشتر صرف سناريونويسی می شود تا فيلمسازی. به نظر من سينمای امروز بريتانيا در وضعيتی بحرانی است. امروزه ما فيلم های بريتانيائی خوب نمی بينيم و می دانی که کن لوچ هم خيلی پير است. فکر نمی کنم که هيچگاه از فيلمهايش خوشم آمده باشد جز فيلم قوش(Kes) و شايد برخی فيلمهای اوليه اش.

آيا فيلم جديدش را که در باره مبارزات مردم ايرلند شمالی ساخته است، ديدی؟ بادی که خوشه جو را لرزاند؟

سمير: متاسفانه خير ولی دوستان ام گفتند فيلم خوبی نيست. گفتند بيشتر شبيه زمين و آزادی
( نام فيلم ديگری از کن لوچ) است که من دوست نداشتم. شايد دارم کمی تند می روم ولی اين نظر شخصی من است.

درفيلم کوتاهی که ساختی گفتی که بيشتر تحت تاثير سينمای تارکوفسکی و برخی فيلمهای ايرانی بودی؟

سمير: من در واقع يکی از طرفداران پروپاقرص سينمای تارکوفسکی هستم. بعد هم سينمای ايران را کشف کردم و فهميدم که شباهت هائی بين شان هست. در فيلمهای ايرانی يک صدای منحصر به فردی وجود دارد که صدای اسلام است که در فيلم های من هم به عنوان يک مسلمان وجود دارد. نوعی جنبه بصری که در قران و هنرهای اسلامی است. اين جنبه بصری در فيلمهای تارکوفسکی هم ديده می شود. در حالی که سينمای بريتانيا بيشتر متکی به ادبيات است چرا که بريتانيائی ها فکر می کنند فيلم يعنی ادبيات در حال که اين طور نيست. من استفاده زياد از ديالوگ و حرکت دوربين را در سينما خصوصا فيلم های ايرانی نمی پسندم که بيشتر جنبه مستند دارد. دوربين روی سه پايه، ثابت است و تا مادامی که دليل خوبی برای حرکت وجود ندارد، حرکت نمی کند. من سعی می کنم دوربين را حرکت ندهم و به جای آن بر روی ساختن يک فريم قدرتمند که تماشاگر را به فکر وادارد، متمرکز شوم.

برخی صحنه های فيلم تو برايم يادآور آينه تارکوفسکی بود. خصوصا صحنه توی دژ و صحنه ای که بچه ها روی تپه ها بازی می کنند. لوکيشن فيلم کجاست؟ آيا در سارايوو فيلمبرداری کردی؟

سمير: نه. در دهکده ای در نزديکی توزلا، جائی که به آن تعلق دارم. وقتی اولين بار بعد از سالها از بريتانيا به بوسنی رفتم يکی از دوستانم را نيز باخودم بردم. با هم به يک دژ زيبا رفتيم که تنها نيم ساعت با توزلا فاصله داشت. دژی که مربوط به قرن 14 بود و در دل يک طبيعت بسيار زيبا قرار داشت. وقتی آن را ديدم، گفتم من بايد فيلمنامه ای بر اساس اين مکان بنويسم و به اين ترتيب اين فيلم ساخته شد.
اينطور نبود که من اول داستان را بنويسم و بعد دنبال لوکيشن بگردم. ضمنا اين داستان چيزی بود که من خودم در جنگ تجربه کرده بودم. داستانی که با وضع امروز جهان نيز همخوان است. چرا که امروز هم جنگ های احمقانه در لبنان، عراق و افغانستان ادامه دارد.

به نظر من فيلم کوتاه تو موقعيت امروز جهان را به خوبی ترسيم می کند. دشمنی و درگيری بين صرب ها و مسلمان ها و ايده ضد جنگی که در آن وجود دارد، دقيقا منعکس کننده وضعيت امروز جهان است.

سمير: بله. فکر می کنم بسياری از مردم از اينکه اين فيلم توانسته در 12 دقيقه مفهوم جنگ را تصوير کند، شگفت زده شدند. من خواستم تجربه های خودم را در جنگ و آنچه در بوسنی گذشت بيان کنم و يک رابطه دوستانه که در يک شب نابود می شود. البته من زمان جنگ 20 ساله بودم در حالی که اين بچه ها يازده و دوازده ساله اند. من دوستی داشتم که صرب بود و ما شبانه مجبور شديم شهرمان را ترک کنيم بدون اينکه فرصت خداحافظی داشته باشيم. آن شب، شهر ما توسط صرب ها گلوله باران شد و آن دوست من هم در همان ارتش بود.
از اين رو من در اين فيلم خواستم نشان دهم که بچه ها( با بزرگ ها) فرق دارند. چون يکی از آنها( که پدرش نظامی است) به دوستش می گويد فرار کند.

ديروز شنيدم که يکی از منتقدان گفت که اين فيلم فوق العاده است و من می گويم که اين فيلم می ماند چون در باره جنگ است. جنگ های وحشتناکی که اطراف ما جريان دارد.

رابطه بين دو کودک در فيلم بسيار جالب است. آنها بدون توجه به دشمنی و اختلافات قومی و يا مذهبی با هم دوست اند.

سمير: ايده من اين بود که نشان دهم کودکان می توانند دنيای خود را بدون توجه به آنچه که اطراف آنها می گذرد بنا کنند. تنها صحنه های اندکی در فيلم وجود دارد که وجود جنگ را به آنها يادآوری می کند. جنگی که آنها از آن بی خبرند. برای من هم همينطور بود. باور نمی کرديم که جنگ شروع شده. ما زيبائی طبيعت و جهنم جنگ را با هم می ديديم. آدمهای زيادی بودند که شبانه بی خانمان شدند و خيلی شانس آوردند که زنده ماندند. يا زن های زيادی که به آنها تجاوز شد. بله اين داستان ها راهمه شنيديم. خيلی غمناک است.

الان اوضاع در بوسنی چگونه است؟

سمير: آه خدای من. فساد شديدی حاکم است. آنهائی که مسبب جنگ بودند هنوز بر سر کارند و درست مثل فيلم زمستان است( منظور فيلم رفيع پيتز است) که مردم برای پيداکردن کار مهاجرت می کنند، در بوسنی هم هر کس که توانسته برود، رفته است و اين وضعيت خوبی نيست.


به عنوان يک فيلمساز مسلمان که الان در غرب زندگی می کنی، با چه مشکلاتی مواجهی؟ آيا هيچگاه به خاطر مذهب و عقيده ات، مورد تبعيض واقع شدی؟

سمير: بريتانيا يک کشور دمکراتيک است اما امروز ما در جهان مضحکی زندگی می کنيم. از يک سو با تروريسم مواجهيم و افرادی که دست به اعمالی می زنند که ربطی به اسلام واقعی ندارد. چرا که تو می دانی در اسلام و در قرآن، گفته شده که اگر کسی به تو حمله کرد موظفی از خودت دفاع کنی اما تو اجازه نداری که دست به کشتن پيرمردها و پيرزن ها و کودکان بزنی. کاری که تروريست ها امروز به نام اسلام می کنند و خود را شهيد می نامند و جنگ خود را جنگ مقدس( جهاد) اعلام کرده اند. به عقيده من اين خنده دار است. اما از سوی ديگر در جهان ديوانه ای زندگی می کنيم. جائی که روسای جمهور آمريکا و بريتانيا حکمرانی می کنند و سياست خارجی آنها نسبت به خاورميانه و کشورهای مسلمان مثل لبنان، عراق و افغانستان و ساير کشورهای اسلامی قابل قبول نيست. بايد بگويم که بسياری از بريتانيائی ها نيز موافق سياست خارجی بريتانيا و آنچه که امروز در جهان می گذرد نيستند.

به نظر می رسد توزيع فيلم های کوتاه و مستند يا فيلم های مستقل سخت تر از ساختن آنها باشد. آيا فکر می کنی که هيچ امکانی برای فيلمسازان کوتاه در بريتانيا وجود داشته باشد که بتوانند فيلمهايشان را به شبکه های تلويزيونی بفروشند؟

سمير: شخصا فکر می کنم که امکانی برای نمايش و يا فروش فيلمهای کوتاه وجود ندارد چرا که حتی علاقه ای برای ديدن اين نوع فيلمها وجود ندارد. پيدا کردن بازار برای فيلمهای کوتاه بسيار دشوار است. برای من فيلم کوتاه در واقع مرحله ای است از ساختن يک فيلم بلند چرا که اين امکان را به تو می دهد که در مدت زمان اندکی خودت و توانائی هايت را نشان دهی. و به عنوان يک فيلمساز تو می دونی که گفتن يک داستان در 10 يا 12 يا حتی 20 دقيقه کار دشواری است و اگر توانستی اين کار را بکنی آنگاه ديگران حاضر می شوند روی تو سرمايه گذاری کنند. اين همان کاری است که در غرب صورت می گيرد و احتمالا در ايران نيز چنين است.

فيلم بعدی تو چيست؟

سمير: الان دارم روی فيلم بلندی کار می کنم به نام ميرزا که يک اسم جالب ايرانی است و ما هم در بوسنی اين اسم را داريم. قاعدتا الان نبايد در باره داستان آن چيزی بگويم. فقط اين را می گويم که يک داستان ارژينال شخصی است. داستان پسر پانزده ساله ای است به نام ميرزا که از يک يتيم خانه در بوسنی فرار می کند و به اسکاتلند می رود تا مادرش را پيدا کند و وقتی مادرش را پيدا می کند به او می گويد که زمان جنگ به او تجاوز شده و او حاصل آن تجاوز است و ديگر نمی خواهد او را ببيند و مادرش باشد. بعد از آن ميرزا به جستجوی مردی می رود که به مادرش تجاوز کرده است که البته پدر اوست. بقيه را ديگر تعريف نمی کنم.

آيا فيلمهای ايرانی توی اين فستيوال را ديدی؟ نظرت به طور کلی راجع به سينمای ايران چيست؟

سمير: بله. من تعجب می کنم که کشور کوچکی مثل ايران چنين فيلمهای بزرگ و فيلمسازان بزرگی توليد می کند. در اين فستيوال تا الان فيلم زيبای زمستان است رفيع پيتز را ديدم و می خواهم فيلم چند کيلو خرما برای مراسم تدفين را هم ببينم. برای ساختن فيلم خودم با فيلمبردارم فيلمهای مجيدی، کيارستمی و مخملباف را تحليل می کرديم. به نظر من چيز منحصر به فردی در سينمای ايران است که اميدوارم همينطور باقی بماند. البته اين را هم می دانم که برخی از فيلمسازان ايرانی برای خوشامد تماشاگران غربی فيلم می سازند به خاطر بدست آوردن بازار و پول که خيلی هم اهميت دارد اما قطعا سينمای ايران اگر خود را از اين مسائل دور نگه دارد زنده خواهد ماند. می دانم که در ايران فيلم هائی ساخته می شود که نمی تواند پول خود را درآورد. برای همين فروش يک فيلم در غرب می تواند سرمايه ساخت فيلم بعدی يک فيلمساز را تامين کند.
يک نفر در آمريکا به من گفت که آنها نگاه می کنند که چه کسی اسکار برد، يا چه کسی بفتا برد و غيره اما بيشتر نگاه می کنند که چه فيلمی در گيشه فروخته و بر اين اساس تعيين می کنند که آيا اين فيلمساز برای آنها سودآور هست يا نه؟ می دانم که افتضاح است. من با آن موافق نيستم اما اين روش غربی هاست.

آيا قصد نداری فيلمت را به جشنواره های ايرانی بفرستی؟

سمير: اين فرصت بزرگی است برای من که به ايران بروم به خاطر اينکه هميشه اين آرزو را داشتم و عاشق آن فرهنگم. همينطور دوست دارم که فيلمسازان ايرانی را ببينم. يقينا من تحت تاثير مفهوم کلی سينمای ايران قرار گرفتم و مطمئنم اگر به تهران بروم چيزهای زيادی خواهم آموخت. بنابراين اميدوارم يک روز به ايران بروم. شايد با اين فيلم و امسال نشود اما سال بعد يا پنج سال بعد يا ده سال بعد خواهد شد. اين کشوری است که من حتما به آن سفر خواهم کرد.

موفق باشی سمير. از اينکه در اين گفتگو شرکت کردی متشکرم.

سمير: اميدوارم مردم ايران بتوانند فيلم مرا ببينند. فيلمی که به نظر من فيلم مهم و تکان دهنده ای است چون با مسئله جنگ و دنيائی که در آن زندگی می کنيم سرو کار دارد. متشکرم.

پرويز جاهد