رادیو زمانه > خارج از سیاست > نقد فيلم > قصه دولت آبادی و فيلم رفيع پيتز | ||
قصه دولت آبادی و فيلم رفيع پيتزدر نخستين روز افتتاح رسمی فستيوال ادينبورگ، فيلم ايرانی زمستان است ساخته رفيع پيتز به نمايش درآمد. رفيع پيتز اين فيلم را بر اساس قصه سفر محمود دولت آبادی ساخته و آن را به مهدی اخوان ثالث تقديم کرده است. اين دومين بار است که قصه ای از محمود دولت آبادی رسما به صورت فيلم درمی آيد چرا که دولت آبادی معتقد است که بارها از داستان های او در سينمای ايران اقتباس شده است بدون اينکه حق او پرداخت شده باشد و يا نامی از او در تيتراژ فيلم آورده شود. با اين حال دولت آبادی در گفتگوی اخير خود با من در باره اقتباس ادبی در سينمای ايران که برای بی بی سی انجام شد گفت که عليرغم دعوت رفيع پيتز به خاطر پاره ای از مسائل به ديدن فيلم او نرفته است. پيش ازاين کيميائی فيلم خاک را بر اساس داستان آوسنه بابا سبحان دولت آبادی ساخته بود که رضايت او را جلب نکرد و جنجال زيادی به پا کرد. به هر حال اقتباس رفيع پيتز، اقتباسی آزاد است، اگرچه فيلم به تم اصلی کتاب که مهاجرت ناشی از فقر و درماندگی است، وفادار مانده است. مهمترين تغييری که پيتز در اقتباس خود انجام می دهد اين است که ماجرا را از قبل از انقلاب به بعد از انقلاب می کشاند و آن را با شرايط روز جامعه ايران پيوند می زند. تاکيد فيلمساز بر برخی نشانه های فرهنگی و اجتماعی مثل حجاب و کار دسته جمعی زنان در کارخانه منحصر به فيلم پيتز است و ربطی به داستان دولت آبادی ندارد. به عبارتی فيلم پيتز برگردان دقيق و مو به موی داستان دولت آبادی نيست بلکه او سعی کرده که با استفاده از عناصر سينمائی مثل نور، طراحی صحنه، کمپوزيسيون، صدا و موسيقی، فضای شاعرانه ای خلق کند. فضا های تيره، مه آلود و گرفته فيلم در چشم اندازهای صنعتی و کنار ريل های راه آهن، يادآور طبيعت بيجان سهراب شهيد ثالث است. فيلم ريتم بسيار کندی دارد و غنای تصويری و بازيگری تحسين برانگيز بازيگران غير حرفه ای آن نمی تواند ضعف پلات آن را که فاقد کشمکش دراماتيک و جذابيت داستانی است، جبران کند. در تمام طول فيلم ميرحب شخصيت اصلی را می بينيم که از بيکاری، فقر و تنهائی به ستوه آمده و برای نزديک شدن به زن کارگر جوانی، تقلای زيادی می کند اما وقتی که به او می رسد، ناگهان تصميم می گيرد او را رها کرده و از کشور خارج شود. اگرچه در پايان فيلم بعد از مرگ شوهر زن تصميم خود را عوض می کند و می ماند. از نکات قابل توجه فيلم، آواز محمد رضا شجريان است که شعر زمستان اخوان ثالث را با تار حسين عليزاده بر روی تصاوير زمستانی و دلگير فيلم می خواند که با حال و هوای فيلم و وضعيت روحی شخصيت اصلی آن همخوان است. پرويز جاهد |