رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۸ تیر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با سعید کمالی دهقان، از عوامل اصلی مستند ندا

مستندی برای ندا و انتظار بازگشت به ایران

پژمان اکبرزاده
pejman@radiozamaneh.com

«برای ندا»، عنوان مستندی یک‏ساعته از آنتونی توماس، کارگردان بریتانیایی است. مستندی که زندگی ندا آقاسلطان، دختر ۲۷ ساله‏‌ی ایرانی را مرور می‏کند.

Download it Here!

دختری که در جریان تظاهرات اعتراضی مردم ایران در تابستان سال گذشته، با شلیک گلوله‏ای جانش را از دست داد؛ با چشمانی باز در برابر دوربین موبایلی که صحنه‏ی جان دادن او را به تمام جهان مخابره کرد و ندا را به نمادی برای جنبش مردم ایران تبدیل کرد.


«برای ندا» با صدای شهره‏ آغداشلو، هنرپیشه‏ی ایرانی در هالیوود، روایت شده است. در این فیلم، شخصیت‏های گوناگونی درباره‏ی ندا صحبت می‏کنند؛ از رضا دقتی، عکاس صاحب‏نام ایرانی در پاریس گرفته تا اعضای خانواده‏ی ندا آقاسلطان در تهران و شماری از فعالان حقوق بشر و رسانه‌ای در جهان.

یکی از شخصیت‏های کلیدی در شکل‏گیری این مستند، سعید کمالی دهقان، یک روزنامه‏نگار جوان ایرانی است که با شماری از پرمخاطب‏ترین رسانه‏‌های جهانی همکاری دارد. وی می‌گوید: « چند ماه پس از انتخابات، به‌خاطر گزارش‏هایی که برای "گاردین" می‏نوشتم، مجبور شدم ایران را ترک کنم و به لندن بروم. آن‏جا بود که با آنتونی آشنا شدم. یکی از دوستان مشترک‏مان که برای "لوس‏آنجلس تایمز" می‏نوشت، مرا به او معرفی کرد. »

سعید روزهای آغازین تظاهرات در تهران را اینگونه در ذهن دارد: «در لندن بودم و احساس گناه می‏کردم. احساس می‏کردم همه در ایران دارند مبارزه می‏کنند. یک‏سری کشته شده‏اند، یک سری در زندان هستند، یک‌سری دارند شکنجه می‏بینند و من در لندن دارم زندگی‏‌ام را می‏کنم. هرچند که زندگی در لندن انتخابی نبود و به شکلی مجبور شدم، اما به‌هرحال دلم می‏خواست کاری بکنم. وقتی آنتونی به من این پیشنهاد همکاری برای ساخت مستند را داد، فوری قبول کردم که به ایران برگردم و گفت‏وگوها را انجام دهم.»


اما سعید کمالی دهقان، پیش‌تر به دلیل همکاری با رسانه‌های خارجی در پوشش تظاهرات، ناگزیر به ترک ایران شده بود. در زمان اقامت در ایران اخطارهایی دریافت کرده بود؛ بازگشت دوباره حتا امکان بازداشت او را نیز با خود داشته، ولی وی همچنان حس می‌کرده باید کاری انجام دهد. نسبت به ورود دوباره‌، واکنش خاصی نمی‌بیند و یک ماه در تهران می‌مانـَد...

در این مستند، سعید را در فضای امنیتی و بسته‌ا‏ی در تهران می‏بینیم. وارد خانه‏ی ندا می‏شود، با خانواده‌ی او صحبت می‏کند و در اتاق ندا قدم می‏زند. سعید می‌گوید: «حدود دوماه طول کشید تا توانستم به ایران بروم. در این دوماه تحقیق می‏کردم که ببینم چگونه می‏توانم به این خانواده نزدیک شوم. از لندن نمی‏توانستم مستقیم با این خانواده تماس بگیرم ممکن بود کُل پروژه به‏خطر بیافتد. برای خانواده‌ی او هم ممکن بود خطرناک باشد.»

این روزنامه‌نگار جوان ایرانی می‌افزاید: «مطمئن نبودم که خانواده‏ی ندا بپذیرند که با آن‏ها گفت‏وگو کنم. تلفن مستقیم آن‏ها را هم نداشتم. حتی یک‌بار هم با ‏آن‏ها صحبت نکرده بودم. در تهران، نشانی محل کار برادر و خواهر ندا را می‏دانستم. یک روز اتفاقی به محل کار برادرش رفتم. بدون این که به او اطلاع بدهم. می‏ترسیدم که تلفن‌اش را کنترل کنند. حدسم هم درست بود. به محل کارش که یک آژانس مسافرتی بود، رفتم. خودم را جای یک مسافر جا زدم و گفتم که می‏خواهم بلیت رزرو کنم. به برادر ندا توضیح دادم که از لندن برای تهیه‌ی این فیلم آمده‏ام و پرسیدم که آیا قبول می‏کنند با آن‏ها گفت‏وگو کنم یا نه. او هم زمان خواست که با مادرش مشورت کند. بعد از چند روز من دوباره، بدون این که به او زنگ بزنم، به محل کارش رفتم و متوجه شدم که خانواده پذیرفته است.»

سعید، به گفته‌ی خودش، هر لحظه احساس می‏کرده که ممکن است شناسایی و دستگیر شود. می‌گوید: «زمانی که می‏خواستم به خانه‏ی ندا بروم، وانمود کردم که من در این ساختمان زندگی می‏کنم. چون خانه‌‏ی ندا در یک ساختمان بزرگ قرار داد و هنگام رفتن به خانه‏ی آنها ، در خانه باز بود. من تظاهر کردم که زنگ آپارتمان دیگری را می‏زنم و رفتم داخل. دیدار اول من با خانواده به این شکل اتفاق افتاد. ما از قبل در لندن فکر می‏کردیم که در تهران می‏توانم فیلمبردار و صدابردار خوب استخدام کنم تا همه‏چیز به‏طور حرفه‏ای انجام بگیرد، اما با هرکس که تماس گرفتم، قبول نکرد. با مستندسازانی خیلی معروف هم در ایران تماس گرفتم، ولی هیچ‏کس حاضر نشد ریسک کند.»

خانواده‏ی ندا اما در این بین چگونه عمل می‌کرد؟ با توجه به شرایط در داخل ایران، از همکاری برای ساخت چنین مستندی وحشت نداشت؟ سعید کمالی دهقان: «نه! خانواده‏ی ندا، خانواده‏ی بسیار شجاعی هستند. نگرانی‏شان بیش‌تر از این بود که من دستگیر بشوم. چون خانواده‏ی ندا به‌خاطر این که همه‏ی ایران آنها را می‏شناسد، تاحدی محفوظ‌‏تر از دیگران هستند. دولت همیشه تلاش می‏کند که از آنها فاصله بگیرد. حتی در مستند جدیدی که دولت پخش کرده، تلاش کرده بود خانواده‌ی ندا را برای همکاری تحت فشار قرار دهد ولی باز هم موفق نشده بود. چون هر کاری بخواهند با این خانواده انجام بدهند، در همه‏ی رسانه‏های جهان بازتاب پیدا می‏کند. ما هم خیلی مراقب بودیم و خوشبختانه پروژه لو نرفت.»

در این مستند، سعید را در فضای امنیتی و بسته‌ا‏ی در تهران می‏بینیم. وارد خانه‏ی ندا می‏شود، با خانواده‌ی او صحبت می‏کند و در اتاق ندا قدم می‏زند.

محدودیت‌های فنی برای ضبط صدا و تصویر در خانه ندا مشکل‌ساز بود اما از نگاه سعید، همین محدودیت در نهایت جنبه مثبتی را در روند فیلم پدید آورد: «اگر فیلمبردار و صدابردار داشتم، آن نزدیکی‏ که بین من و خانواده ندا پیدا شد، ممکن نمی‏شد. من نمی‏توانستم هفته‏ای دو سه بار به خانه‏ی آنها بروم، شام پیش‏شان بمانم و صحنه‏هایی را فیلمبرداری کنم که در فیلم می‏بینید؛ صحنه‏ی اتاق ندا، لوازم شخصی‏اش، کتاب‏هایش و... صحنه‏هایی که برای من خیلی مهم بودند. اگر فیلمبردار داشتم، همه‌چیز خیلی رسمی اتفاق می‏افتاد و ممکن بود، آن‏‏طور که ما می‏خواستیم نشود.»

نوارهای ضبط شده و ویدئو‏ها را چگونه از ایران خارج کردی؟

سعید کمالی دهقان: بزرگ‏ترین مشکل همین بود که ما چگونه این‏ فیلم‏ها را از ایران خارج کنیم. ۱۵ نوار ویدئویی را باید خارج می‏کردم. به فکر دی‏اچ‏ال و یا روش‏های پستی دیگر بودم، ولی به هیچ‏کدام نمی‏شد اعتماد کرد. در نهایت تصمیم گرفتم که ۱۵ نوار را در چمدانم بگذارم و از فرودگاه بیرون بیایم.

اتفاق جالب و تا حدی خطرناک هم که افتاد این بود که پرواز من، سه ساعت تاخیر داشت. همه‏ی آن لحظه‏ها فکر می‏کردم که می‏خواهند بیایند و دستگیرم کنند. چون بیشتر کسانی که در ایران دستگیر شده‏اند، هنگام خروج از کشور این اتفاق برای‏شان افتاده است. ولی بخت با من یار بود و آن سه ساعت تاخیر هم به‌خاطر خواب ماندن کمک خلبان هواپیما پیش آمده بود.

آنتونی توماس هم در مصاحبه‏ای که چندی پیش از سی‏ان‏ان پخش شد، می‏گفت که در فرودگاه خیلی با اضطراب منتظر تو بوده و وقتی وارد شدی، حس کرده هیچ‏وقت از ورود کسی به یک فرودگاه تا آن حد خوشحال نشده بوده! احساس خودت چه بود وقتی وارد فرودگاه لندن شدی؟

پیش از آن، من و آنتونی قرار گذاشته بودیم که هرشب به او ایمیل بزنم تا مطمئن باشد من سالم هستم و دستگیر نشده‏ام. به او گفته بودم اگر سه روز گذشت و من ایمیل نزدم، به این معناست که دستگیر شده‏ام. آن‌موقع باید با یک‌سری افرادی که معرفی کرده بودم، تماس می‏گرفت که در مورد این پروژه بنویسند و آن را رسانه‏ای کنند.

سعید: «خانواده‏ی ندا، خانواده‏ی بسیار شجاعی هستند. نگرانی‏شان بیش‌تر از این بود که من دستگیر بشوم.»

برای آنتونی آن یک‌ماه خیلی اضطراب‏آور بود. به‌همین دلیل لحظه‏ی ورود من به لندن، یک‏باره هم برای او با نوعی آرامش همراه بود و هم برای من. خیلی خوشحال شد و پرید مرا بغل کرد. انگلیسی‏ها معمولاً این‏طور رفتارهایی از خود نشان نمی‏‌دهند.

خود من، بیش‌ترین اضطرابی که داشتم، در فرودگاه تهران به‌خاطر سه ساعت تاخیر هواپیما بود. وقتی سوار هواپیما شدم، دوتا قرص خواب خوردم و خوابیدم که دیگر چیزی نفهمم. وقتی به لندن رسیدم، احساس می‏کردم کاری را که می‏خواستم انجام دادم و دوباره به آرامش برگشته‏ام.

به این ترتیب، فعلاً نمی‏‌توانی به ایران برگردی؟

آره خب. انجام دادن این گفت‏وگوها و این فیلم‏برداری‏ها، پایان رفتن من به ایران برای مدت زمان معینی است.

و این انتخاب و تصمیم خودت بود...

بله. اگر با کارهای دیگران مقایسه کنید، می‌بینید این حداقل کاری بوده که می‏توانستم انجام بدهم. آدم‏های زیادی کشته شده‏اند، افرادی مانند ندا، سهراب، اشکان و... جان‏شان را داده‏اند، کسانی بوده‏اند که شکنجه شده‏اند، به عده‏ای تجاوز شده و ... کاری که من انجام دادم، در مقابل کارهای آنها هیچ‏چیزی نیست.

این حس که تا زمانی نامعلوم نمی‏توانی به ایران برگردی، برایت چگونه است؟

خیلی حس بدی است. چون مرتب به این فکر می‏کنم که دقیقاً چه لحظه‏ای می‏توانم به ایران برگردم؟ کِـی؟ پنج سال بعد؟ دو سال بعد؟ یا شش سال بعد؟ ولی خیلی به آینده امیدوار هستم. همان‏طور که در فیلم می‏گوییم، به‌نظر ما این شروع یک پایان است. به‌همین دلیل خیلی امیدوارم که آن روز نزدیک باشد. دمکراسی را همین‏طوری نمی‏آورند درب خانه‏ی آدم تا به او تقدیم کنند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

ممنون پژمان. عالی بود. خیلی عالی

-- شهریار ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:51 PM

zende bad

-- بدون نام ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:51 PM

واقعا کار شجاعانه ای بوده. آنها قطعا خیلی زیر نظر بوده اند.

-- سعید ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:51 PM

سلام
یه پرسشی دارم ؟؟چرا تو این فیلم سعی کردید از ندا یه ابر قهرمان بسازید که هیچ جوری بهش نمیچسبه ؟؟؟
بابا ندا برای این ندا شد که یه ادم معمولی که نه رای داده نه شجاعت خاصی داشته نه ادم خاصی بوده حتی هیچ تظاهراتی نرفته (مادر ندا هم خواب نما شده بود اخه ادم با معلم موسیقی اش که نمیتونه راه بره میره راهپیمایی !!!!)حتی ادم غیر سیاسی بوده و سرش به کار خودش بوده و....تحت ظلم وحشتناکی قرار گرفته و مظلومانه کشته شده ./همین و همین ./
حالا شما برداشتی یه سری کتاب نو بردی دادی به خانواده اش که اول خواهرش نمیدونه این کتابها مال ندا است !!!بعد یه دفعه میگه اینو خیلی دوست داشت !!!!خداییش برای نشون دادن این که ادم کشی بد است و هر ادمی دارای حق حیات است نیاز به این کارهاس ؟؟؟؟
نیاز که یه زن بسیجی بهش بگه تو خوشگلی نرو میکشنت ؟؟؟مگر ترانه زشت بود ؟؟؟
مگر به همه اونهایی که تجاوز شد زشت بودن ؟؟/بابا این اسطوره سازی تموم کنید ./
اصل اینه که ادم کشی و جنایت و تجاوز بد است نه زشت است نه حیوانی است
نه اصلا نمیشه براش کلمه ای تعریف کرد جنایت با اسمش تعریف میشه و جنایت ممنوع است همین و/

-- ونوس ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:51 PM

جواب به کامنت (ونوس) خب این نظره توست همه نباید مثل تو فکر کنند با حسین شریتمعداری رقابت میکنی انها سعی کردن ندا رو همانطور که بوده نشان بدهند تو فکر میکنی اسطوره سازی است زندگی یک دختر جوانی که بی گناه کشته شده نشان دادن داستان برای خودت میبافی مگر کسی گفته بوده ترانه زشت بوده مادر ندا از ندا چیزی رو یک روز قبل از قتلش شنیده و گفته و انها هم دقیقن همان رو نشان دادن این فیلم نه اسطوره سازی بود نه چیزی دیگر این فیلم زندگی یک دختر معمولی را نشان میداد که میخواست ازاد زندگی کند مثل تمام دخترهای هم سن خودش در دیگر کشورهای ازاد ولی حکومتی جنایتکار این ازادی را تحمل نمیکند و او را میکشد حالا این درکش برای تو و امثال تو زیاد بوده مشکل توست و انها دیگر نه سازنده گان ان فیلم

-- k.k ، Jun 27, 2010 در ساعت 03:51 PM

ونوس گرامی ،
نظرات شما را نپسندیدم. فیلم را من هم دیدم. جدا تصور نکردم که فیلم میخواهد به ما القا کند که ندا یک ابر-انسان بود. اگر پدر ندا میگوید که دخترش شجاع بود، آیا باید اینگونه تلقی کنیم که میخواهند از ندا انسانی آسمانی بسازند ؟ جدا رفتن به تظاهرات بعد از نماز جمه ۲۹ خرداد سال گذشته به امامت خامنه ای ، شجاعت میخواست. البته شمار ایرانیان شجاع هم کم نبود اما این حقیقت شجاعت ندا را نفی نمیکند. با توجه به دانشجو بودن ندا نیز کتاب خوان بودن او کاملا منطقی است . کسی هم ادعا نکرده که کتاب های ندا حاوی حقایق بسیار عمیق و نظریات فلسفی و علمی بسیار مشکل بوده اند اما اگر کتاب ها را بشناسید، خواهید گفت که از جنس رمان های سطح پایین و سرگرم کننده زنان خانه دار نبودند. ندا به یک معنی سیاسی نبود ، فیلدل کاسترو یا چگوارا نبود، عضو حزبی هم شاید نبود، اما او هم مثل بسیاری دیگر نگران و از شرایط سیاسی ایران عصبی و دلگیر بود. معلم موسیقی ندا هم فلج نبود بلکه به علت سن بالا شاید نمیتوانسته ماند جوانان با سرعت از دست بسیجیها فرار کند.

-- farhad ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

امروز که در ایران نیستم درست یکسال از اون روزها می گذره/روزهایی که چند هفته داد زدیم برای فقط یک قطره آزادی.فقظ یک قطره.چیز زیادی نبود. شاید یه کم عطش رو کم میکرد.
شاید ترس از جنگ دوباره رو کم می کرد.
فکر کردیم شاید اینبار میشه یه فرصت دوباره به حکومت داد.فرصت رو بهشون دادیم.
با کارهای ما پز آزادی و مدرنیته گرفتند.
رای هامون جمع شد.
ولی اون ها فرصت رو برای تغییر آرام براي همیشه از دست دادن.
مارو کشتن.
روزهای پیش از انتخابات همش داد میزدیم: اگر تقلب بشه....ایران قیامت میشه
روزای بعد از انتخابات داد زدیم: گفته بودم اگر تقلب بشه....ایران قیامت میشه.
حالا کجان ستارخان و باقرخان؟
کجاست صوراسرافیل و دهخدا؟
ماییم و لیاخوف روس و محمد علیشاه.
فقظ امیدواريم که مثل محمدعلی شاه موقع رفتن جواهرات و اموال رو با خودش نبره.
اون روز ها تو بزن بزن ها دوستم گفت ما شهروند درجه دو هستیم.شهروند درجه یک اونیه که باتوم دستشه.
حالا خارج ار کشور به نظر من ما شهروند درجه چهار هستیم.
درجه یک اونیه که میگه بکش.
درجه دو اونیه کی میکشه
درجه سه اونیه که شکنجه و کشته میشه.
حالا که دیگه ایران نیستیم و ایرانی در خارج هستیم پس شهروند درجه چهار هستیم.
نمیدونم شاید ما در ایران اصلا شهروند حساب نمیشیم که بخواهیم درجه داشته باشیم.

-- وحشت ماندگار ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

از این که تهیه این فیلم ایده خوبی بوده و این خبرنگار جوون خطری رو به جون خریده هیچ شکی نیست؛ اما من هم موافقم که ندا بیش از اون چیزی که بوده بزرگنمایی شده و داره میشه.
من حس این خانواده رو درک میکنم چون اتفاق مشابهی برای یکی از نزدیکترن اقوام من 25 سال پیش افتاد. اما این عزیز ما که دقیقا هم سن و هم جنس و هم صنف (دانشجو) بود؛ و همچنین ندا انسان های متفاوت و برجسته ای نستند، بلکه در معرض حادثه ای ناگوار و ناجوانمردانه قرار گرفته اند.
اون روزها هزاران جوون تو خیابون ها بودن که این حادثه برای هر کس دیگر هم ممکن بود اتفاق بیفته و بعضا افتاده و دوربینی نبوده که اون رو ثبت کنه.
به نظر من هم اینچنین قهرمان سازیی کار شایسته ای نست.

-- بدون نام ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

اصلاح می کنم: "دقیقا هم سن و هم جنس و هم صنف (دانشجو) ندا بود"

-- بدون نام ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

ببینید با تمام احترام برای ندا, خوانواده|ش, دوستانش, هواخواهانش که همه هم مردم عزیز ایران هستند اما همه|ش ذکر مسیبت نکنید, چون شما را فقط از عمل تخلیه میکند. خوب است که تراژدی ندا را زنده نگاه دارید, اما لازم است که طرحی نو, گام جدید برای آزادی برداشته شود. بقول این ور آبها move on.

-- مینوچهر ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

سلام دوباره
خدمت اون عزیزی که منو با شریعتمداری مقایسه کرده بود !!!باید این جواب بگم که به جای انگ زدن بچه گانه چند بار کامنت منو بخون ./
بعد در جواب دوست دیگه امون من نگفتم معلم ندا فلج بود گفتم (خودم توی اون تظاهرات بودم الانم پام هنوز مشکل داره )منی که از قبل با دوستهام برنامه ریزی کرده بودم و کفش ورزشی عالی پوشیده بودم و تمام دوستهامم هم سن خودم و ورزشکار /اونوقت هنوز پام از فرار کردن ها و زمین خوردن ها مشکل داره و/
اونوقت من مییام با برنامه ریزی معلم مسن خودمو ببرم ؟؟من حتی خواهرم که 10 سال ازم بزرگتر بود نذاشتم بیاد تظاهرات گفتم تو بمون تو خونه (خونه ما تو مسیر تظاهرات هست )و با باز کردن در برای مردم بهشون کمک کن چون شاید نتونی تند بدوی اونوقت باعث دردسر میشی و/
همه ماها اون روز میدونستیم اون روز راهپیمایی با خوبی تموم نمیشه ./
قصد من کم کردن شهادت ندا نیست که ممکن بود خودمم الان یکی باشم مثل اون ./
میگم اگر خوب فیلم نگاه کنید (من 5 بار کامل دیدم )اومده بود از موضوعاتی که برای همه ماها صد ها بار اتفاق افتاده یه قصه اساطیری ساخته بود ./
ندا برای من و فکر کنم بیشتر مردم ایران عزیز است و یادش گرامی ./همینطور که همه عزیزان شهید شده و شکنجه شده توسط مزدور ها برامون عزیزن ./
فقط فرق ندا این بود که کسی که اصلا تو سیاست نبود رای نداده بود .اصلا دلش میخواست از ایران بره و خوش باشه و سعی میکرد تو همین شرایطم خوش باشه و ادم معمولی بود کشته شد فقط و فقط به این خاطر که سنگ بسته ان و سگ رها و/

-- ونوس ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:51 PM

ونوس گرامی
من فیلم ساخته شده ندا را ندیده ام ، ولی مطالب و نوشتار های مربوط به او را ، در حد توان ام ،دنبال میکنم ، چرا که تا حدودی بازتاب طرز تفکر مردما ن امان است, خارج نشین و داخل مانده ! اسطوره و قهرمان سازی از مشخصات ملل خاصی از جمله ما ایرانیان است . این طرز تفکری که شما را با حسین شریعتمداری مقایسه کرده ، نیز ، از دیگر مشخصه ها ی ماست . هیچ کس شکی ندارد ، که تصویر ندا ، چه کمک بزرگی به شناخته شدن حرکت آزادی خواهانه مردم ایران کرد و قهرمان کردن شخص او ، جز ایجاد تردید در روحیه امثال شما ، شاید نصیب دیگری نداشته باشد .
قسمت جالب قضیه ، نظرات تند و تیز دوستان خارج نشین و ابراز نظرات کارشناسی در ریز ترین مسائلی ست ، که شما در داخل ایران ، با پوست و گوشت تان لمس میکنید .
پاینده باشید .

-- فریدون ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:51 PM

آقا سعيد خودت اين را خوب مي داني كه دستگاه امنيتي ايران بسيار قويتر از اين حرفهاست آنها مي خواستند به شما نشان دهند كه در ايران آزادي بيان و دموكراسي است اگر باور نمي كني برگرد تا ببيني.

-- بدون نام ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:51 PM

ما ایرانی‌‌ها ملت عجیبی‌ هستیم. همه با هم مشکل داریم و همو قبول نداریم که هیچ، همیشه هم در حال مسخره کردن زبان و نژاد و فرهنگ همدیگه هستیم... ولی‌ اصولاً از دور هم جمع شدن و تفریح هم بدمون نمیاد. مثلا جمع میشیم انقلاب می‌کنیم بدون هیچ بینش سیاسی و این که بدونیم واسه چی‌ تو خیابونیم ... از اونایی که یادشونه بپرسین کلی‌ عشق حال بود اون شب‌های انقلاب. یا مراسم محرم اونم کلی‌ صفاس دور هم جمع میشیم کلی‌ حال می‌کنیم پسرا دختر بازی دخترا پسر بازی یه سری هم مواد بازی، یه سری هم عشق خوندن و نوحه خونی.،،،

این مسائل پارسال هم در حالت 'کلی‌ وعامه' چیزی جز در ادامه همون چیزا که گفتم نمیتونست باشه.

ندا یه آدم معمولی‌ که هیچ بینش سیاسی نداشت بود . و مثل همه ایرانی‌‌ها که دچار روز مرگی هستن و دلشون لک می‌زنه واسه یه هیجان یه دور هم جم شدن و این که شب با انرژی بیان خونه بگن آره امروز سنگ زدیم یا فعلا کار و کردیم و.... بود ... بیشتر افراد و از جمله ندا افرادی بودن و هستن که ظاهر امروزی تر و مدرن تری داشتن و اصلا با دین و کلّ این سیستم مخالفن پس چه طور می‌شه که می‌رن اونجا تو خیابون و از شعار دینی برای بر هم چیدن یه حکومت دینی استفاده می‌کنن ..? خوب این جواب نمیده. شما نیگاه کن بیشتر از اون که فکر کنین خونواده سطحی داره(که البته اینا اصلا بد نیست) .. مثلا شما حرفای پدر و مادر ندا رو گوش کن جز یه مقدار بهت و هپروت هیچ بار سیاسی یا اجتماعی دیگه نداره.. طفلی رفته بیرون به یه تیر غیب گرفتار شده همین. که به قول این دوست ما که اینجا کامنت گذشته هزاران موردش بود که طرف داشته از خیابون رد میشده یه تیر کمونه کرده خورد به طرف و شده شهید راه انقلاب ۵۷ یا حتا تو جنگ طرف رفت از فرم رزمندگان استفاده کنه چون سالی‌ ۶ تا تجدیدی میاورد اونجا ماشین چپ شد مرد تو محل گفتن شهید شده.

اما مهم اون افرادی هستن که دارن با اسم ندا بهره برداری سیاسی می‌کنن اونا کثیفن. افرادی مالی خولیا ایی که تو خارج نشستن و هیچ غلطی نمیکنن و به خاطر دوری و نرفتن به ایران دچار حزیون شدن ... چون مرگ ندا با اون حالت بوده و تاثیر گذار روش هی‌ مانور میدن. چرا هیشکی از کیانوش آسا که یه شاگرد ممتاز دانشگاه شریف بوده نمیگه یا کم میگه یا خیلی‌‌های دیگه که گمنام دفن شدن

امروز ندا سوژه هست فردا یه جوون بدبخت دیگه

-- شهاب ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:51 PM