رادیو زمانه > خارج از سیاست > رسانه > تلویزیون ایرانیان و روایت مهاجرتی ناگهانی | ||
تلویزیون ایرانیان و روایت مهاجرتی ناگهانیپژمان اکبرزادهpejman@radiozamaneh.com«تلویزیون ایرانیان» یا (IR TV) یکی از نخستین تلویزیونهای پارسیزبان است که در سال ۱۹۸۱/۱۳۶۰ در آمریکا بنیان گرفت. ایجاد شبکه با کوشش علی لیمونادی، فیلمساز، صورت گرفت که پس از چندین سال زندگی و کار در ایران و آلمان، به لوسآنجلس آمده بود.
تصور بسیاری از ایرانیان مهاجر در دهه ۱۹۸۰ این بود که به زودی به کشورشان باز خواهند گشت. از آن روزگار سالها گذشته؛ شمار ایرانیان مقیم لوسآنجلس دهها برابر شده و شبکههای پارسیزبان نیز یکی پس از دیگری سر بر میآورند و کمی بعد ناپدید میشوند.
«تلویزیون ایرانیان» در این روزها اما به بهانه آغاز سیامین سال فعالیت، مروری به گزیده برنامههایش از ابتدای تاسیس را آغاز کرده است. این شبکه بر خلاف بسیاری از دیگر شبکههای ایرانی در کالیفرنیا از راه ماهواره در دسترس نیست و مانند همان سی سال پیش، از طریق آنتن و با تلویزیونهای معمولی در جنوب کالیفرنیا دریافت میشود؛ برنامههایی هفتگی و یک ساعته. علی لیمونادی به «زمانه» میگوید: «جریان آغاز نخستین برنامهی تلویزیونی ایرانی کمی پیچیده بود زیرا در خارج از کشور ما هیچگاه برنامهی تلویزیونی نداشتیم. من فیلمساز بودم و به خاطر موقعیتی که پیش آمده بود و کشتارهای پس از انقلاب، ایران را ترک کرده، به آمریکا آمده بودم. تحقیقاتی را در جامعهی فیلیپینی، ویتنامی و ... آغاز کردم که چگونه اینها در کشور آزادی مانند آمریکا، به عنوان اقلیت مهاجر برنامه دارند. در نهایت تصمیم گرفتم برای آن اقلیت سی هزار نفرهی ایرانی که در آغاز انقلاب، در لسآنجلس بودند، علیالحساب یک برنامهی تلویزیونی راه بیاندازم. اگرعرض میکنم «علیالحساب» به این دلیل است که کسانی که به اینجا مهاجرت کرده بودند از جمله خود من، هرگز انتظار نداشتیم بیشتر از دو یا سه سال اینجا بمانیم.»
مشکلات البته تنها به مسایل مقدماتی و فنی محدود نمیشد. مهاجرت گسترده ایرانیان به آمریکا و اروپا، با بحران گروگانگیری در سفارت ایالات متحده در تهران همراه شده بود. احساسات ضد ایرانی، جامعه آمریکا را فرا گرفته بود و حتا زندگی روزمره برای بسیاری از ایرانیان ساکن این کشور با دشواریهای فراوان همراه شده بود. علی لیمونادی نیز خاطرات ویژه خود را از آن دوران دارد: «در جولای ۱۹۷۹ هفت یا هشت ماه پس از انقلاب، من با یک آنتن تلویزیونی قرارداد بستم. به ایران رفتم که وسایل خودم را بیاورم که یکباره در چهارم نوامبر، ماجرای گروگانگیری پیش آمد. من به سرعت به آمریکا برگشتم و اطلاع دادم که شروع میکنم اما کانالی که قرار بود برنامه را پخش کند من را خواست و گفت: "دولت آمریکا اجازهی پخش برنامهای به نام «ایرانیان» را نمیدهد". زیرا نام تلویزیون من هم IR TV مخفف Iranian Television (تلویزیون ایرانیان) است. مسئله خیلی پیچیده شده بود. به وسیلهی چند تن از وکیلان شروع کردیم به کلنجار رفتن. هر حال به ما فهماندند به دلیل گروگانگیری در ایران چندین تظاهرات ایرانی را آمریکاییها بر هم زدهاند، مغازهی دو تن از ایرانیان را آتش زدهاند که صحت هم داشت... و گفتند اگر چنین برنامهای را روی آنتن ببرید، مطمئن باشید مسئله خواهید داشت. ما هم قبول کردیم و گفتیم صبر میکنیم که متاسفانه ۴۴۴ روز طول کشید. نهایتا ما در ۱۵ مارچ ۱۹۸۱ نخستین برنامه را روی آنتن بردیم که بسیار هیجانانگیز بود.» این برنامه شامل چه چیزهایی بود؟ روال برنامه همانی بود که پس از ۳۰ سال، همچنان انجام میشود؛ آگاهی دادن به ایرانیان در آمریکا نسبت به مسائل داخل کشور و مسائلی که ایرانیان در این جا با آن درگیر هستند. ما از همان برنامهی اول، در ارتباط با هر چه بیشتر گسترش دادن جامعهی ایرانی در اینجا صحبت کردیم. در نخستین برنامه دو روزنامهنگار و دو روانشناس حضور داشتند که مسائل مهاجرت را بررسی میکردند؛ زیرا در طی همان یک سال آغازین، متوجه شدیم که خانوادهها مسائل زیادی دارند. همچنین، اینکه به زبان فارسی برنامه پخش میکردیم هیجان زیادی در جامعه ایجاد میکرد. عدهی بسیار زیادی هم ناراحت میشدند. چرا ناراحت؟! ببینید! جامعه ناراحتی روانی داشت. قشر وسیع جامعه که به اینجا مهاجرت کرده بود، قصد مهاجرت نداشت. مردم «مجبور» شده بودند مهاجرت کنند. به دلیل اینکه سیاسی هم نبودند نمیدانستند باید چهکار کنند. قصد نداشتند اینجا زندگی کنند و نمیدانستند بچههایشان باید به مدرسه بروند یا نه. دو زبانه بودن بچهها مسئله بود. اینها مسائلی است که امروزه خیلی روشن است ولی آن روز خیلی مبهم بود.
روانشناس می گوید هنگامی که شما مسئلهای دارید دو راه دارید، یا باید با ابزارش آن را حل بکنید یا باید آن را بپذیرید. از آنجا که ما راه حلی نداشتیم وارد بُعد دوم شدیم. این مسایل، درگیریهای اجتماعی زیادی پدید آورده بود و جامعهی ایرانی اصلا آمادگی این را نداشت که مهاجرت کند. به هر حال در آن روزها که من قصد شروع برنامهی تلویزیونی را داشتم، بیشتر از ۳۰ هزار ایرانی اینجا نبودند. اکنون نزدیک به یک میلیون ایرانی در آمریکا زندگی میکند. البته شایعات زیاد است که میگویند دو سه میلیون؛ اما اصولی و بر پایه ضوابط آمریکا حدود یک میلیون است؛ در خارج از کشور نیز در کل از نظر من، بیش از سه میلیون نفر نیستند. ضمنا بد نیست برای شما بگویم، ما که به اینجا آمدیم، چند تن از بازیگران فیلمهای فارسی و چند تن از خوانندگان ما از یکی دو سال پیش به اینجا مهاجرت کرده بودند. در ارتباط با انقلاب هم نبود. مثلا ویگن در اینجا بود به دلیل ناراحتیهایی که در ایران داشت، گویا با خانوادهی پهلوی مسئله داشت. آقای هوشمند عقیلی از دو سال پیش از انقلاب آمده بود، خانه خریده بود، و بقیه درست در آغاز انقلاب آمدند، مانند ابی، مارتیک، ستار و اینها چند هفته پس از انقلاب که دیدند دیگر در ایران نمیتوان فعالیت کرد، آمدند. اینجا علاف بودند.
اگر ویدئوهایی که من در سال ۱۹۷۹در کاباره تهران گرفتهام را تماشا کنید، میبینید که خوانندگان ما به جز چند ترانهای که در ایران خوانده بودند که اینجا به دلیل نبودن ارکستر، خیلی فقیرانه ارائه میشد، ترانههای خارجی میخواندند. مثلاً از ابی ویدئوهایی دارم که مثل نی باریک است و در کاباره تهران نصف برنامههایش انگلیسی بود. همچنین مارتیک. چند ترانه بیشتر نداشت. ولی کم کم خوانندگان و هنرمندان ما جا افتادند. (من هنرمندان و خوانندگان را از هم جدا میکنم). چندین ارکستر در اینجا به وجود آمد، آهنگسازان به اینجا مهاجرت کرد و همهی اینها باعث شد کار کمی جا بیفتد. البته مقداری موسیقی ناجور نیز اینجا به وجود آمد که آن هم طبیعت کار است. پس از پخش نخستین برنامه، واکنشها چه بود؟ باورتان نمیشود! در روز چندصد تلفن میشد. مردم با شنیدن زبان فارسی در تلویزیون آمریکایی دگرگون شده بودند. در هفتهی دوم یکی از آن صد تلفنی که ما ضبطش را داریم گفته بود: "ما تمام وقت، گوشی تلفن را در مقابل تلویزیون نگه میداریم که خانوادهی ما در واشینگتن نیز بشنوند که یک برنامهی فارسی برای اولین بار در خارج راه افتاده است". اولین چهره در برنامه، چهرهی من بود که برنامه را اعلام کردم اما پس از آن ترانهی «من آمدهام» گوگوش را گذاشتم. بعد، مسائل مهاجرت را بررسی کردیم و نوید این را دادیم که برنامهی «زبان شیرین پارسی» داریم که هر هفته اشعاری از شعرای نامدار خودمان خوانده میشد. از هفتهی سوم آقای نورالدین ثابتایمانی به ما پیوستند. عدهای از مجریان تلویزیون سابق یا فعالان به یکباره وقتی دیدند چنین موقعیتی هست، شروع به تماس گرفتن کردند. با هم نشستهایی داشتیم، خوانندگانی بودند مانند داریوش عزیز که آمد و گفت همه نوع همکاری میکند؛ ترانهی «وطن» را خواند که خودم در سال ۱۹۸۰ ضبط کردم که البته بسیار حزنانگیز و سیاسی است. خانم هما سرشار و از بازیگران هم آقایان مفید و خاچاطوریان بودند. من توانستم با این دو تن برنامهای را از هفتهی سوم با عنوان میانپرده راه بیاندازم و این برنامه هر هفته مسائل ایران را به صورت کمدی مطرح می کرد که بسیار پربیننده بود. حدود دو سال همکاری کردیم. الآن که آدم دوباره این برنامهها را نگاه می کند میبیند حدوداً ۲۹ سال پیش چه تصوراتی در جامعه بود... بخشهایی از آرشیو «تلویزیون ایرانیان» - جدا از بخشهای سرگرم کننده - یک نوع آرشیو مطالعاتی به لحاظ مسائل تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نیز هست، شما هیچ برنامهی مشخصی برای انتشار این برنامهها اعم از فرهنگی، سیاسی، مصاحبهها و.. ندارید که این برنامهها را در اختیار عموم بگذارید؟ این آرشیو، بسیار غنی است که ما آن را وارد کامپیوتر کردهایم. مثلا شما در قسمت آرشیو ما در کامپیوتر اگر «خلخالی» را جستجو کنید، فرضاً ۵۰۰ «خلخالی» در یزد، تهران، نمازجمعه، اعدام و ... میآید. به قدری گسترده است که من باید یک روزی برنامهی تلویزیونی را زمین بگذارم و به آن برسم. زیرا هنوز همین یک ساعتی که ما در هفته پخش میکنیم با ۸ همکار انجام میشود. به همین دلیل است که ما در ماهواره ۲۴ ساعته نیستیم زیرا من به برنامهای اعتقاد دارم که محتوی حرفهای داشته باشد و این کار میبرد. در ارتباط با آرشیو تنها بخش علمی یا مثلاً جامعه شناختی نیست. برای نمونه، تحول موسیقی ایرانی در خارج از کشور را میتوانید ببینید. مثلا ما با خانم هایده یک قرارداد دو ساله بستیم. کار کردن اختصاصی با یک نفر، مسائل خودش را هم دارد زیرا ایشان نیز با من قرار گذاشتند هرگز ویدئوهای خانم مهستی را پخش نکنم یا مثلا با آقای نادر نادرپور ۱۲ سال همکاری داشتم و من هرگز جرات نمیکردم شاملو را پخش کنم، زیرا ایشان به هر دلیلی که شخصا داشت از شاملو خوشش نمیآمد. پس از فوت ایشان که من شاملو را پخش کردم همه گفتند: «چرا پیش از این کار نمیکردید، نکند مشکلی بود؟!» که البته من سکوت اختیار کردم. |
نظرهای خوانندگان
همون روزها با همون امکانات ناچیز، برنامه خیلی بهتر بود. اون موقع ایران واسه مردم مهمتر بود تا حالا. بگذریم البته از جو گیر شدن های مقطعی.
-- بابک ، May 28, 2010 در ساعت 06:45 PM