رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ مرداد ۱۳۸۸
به وبلاگ من هم سر بزن

اعترافات تلویزیونی در وبلاگستان

لیدا حسینی‌نژاد
lida@radiozamaneh.com

زهره الهیان، عضو هیأت رییسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از پخش اعترافات بازداشت‌شدگان از صدا و سیما خبر داده است.

او در در گفت و گو با خبرنگار ایلنا گفته است: در جلسه روز گذشته هیأت رئیسه کمیسیون امنیت ملی با وزیر اطلاعات، اعضای این کمیسیون خواستار پخش اعترافات بازداشت‌شدگان وقایع اخیر از سوی رسانه ملی به منظور مطلع شدن مردم از دست‌های پشت پرده وقایع اخیر شدند.

همین طور زهره الهیان خبر داده است: اعترافات بازداشت‌شدگان طی روزهای آینده و در زمان‌های مناسب به اطلاع مردم خواهد رسید.

اما این را که این اعترافات چه تأثیری در دید و ذهن مردم دارد، می‌توان کمابیش در میان وبلاگ‌ها دنبال کرد.

«ملا حسنی» معتقد است که پخش این مطالب، باعث جریحه‌دار شدن روحیه مردم می‌شود و عمق نفرتشان از این حکومت بیشتر و بیشتر خواهد شد. او می‌نویسد:

«بیش از ۴۰ روز است که عده‌ای در بازداشت و تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار دارند. آن‌ها را مطلقاً ایزوله کرده‌اند و نمی‌گذارند از حوادث بیرون زندان باخبر شوند. بعد شروع می‌کنند به آن‌ها اخبار و اطلاعات غلط می‌دهند. به آن‌ها می‌گویند همه دوستانت اعتراف کرده‌اند و آزاد شده‌اند. تو هم اگر می‌خواهی خلاص شوی، راهی نداری جز این‌که جلو دوربین قرار بگیری و لااقل مطالبی را به زبان بیاوری که باعث تقویت وحدت ملی و ناامیدی دشمنان خارجی و از این جور مزخرفات شود. این قدر این کار را ادامه می‌دهند تا زندانی چاره‌ای جز تمکین خواسته‌های آن‌ها را نمی‌یابد و ممکن است یک حرف‌هایی بزند.»

ملاحسنی در ادامه می‌گوید: «مطمئن باشید توی این اعترافات مطلب خاصی وجود نخواهد داشت. اما رژیم می‌خواهد روی آن‌ها مانور تبلیغاتی وسیعی کند و خودش را از این مخمصه‌ای که گرفتار شده، نجات دهد ...»

رضا رادمنش هم در وبلاگش «به همین سادگی» مطلبی می‌نویسد با این عنوان: «اعتراف به چه را باور کنیم؟ عدم مشروعیت حکومت یا تأیید انتخابات»

او معتقد است که «این اعترافات فقط یک خوراک هفت هشت میلیونی دارد. حکومت برای تأیید مشروعیت خود نیازمند باورپذیری در ذهن آن اقلیت است. این اعترافات همان گونه که می‌تواند باعث ترس نخبگان و سکوتشان شود، بر جسارت سایر طبقات جنبش خواهد افزود و کینه‌ای تازه را در دلشان روشن خواهد نمود.»

او در این مطلب ادامه می‌دهد: «این اعترافات جدید که قرار است از صدا و سیما پخش شود، نه تنها مشروعیت خدشه‌دار شده حکومت را بهبود نخواهد بخشید، بل هر اعتراف‌کننده‌ای را به یک قهرمان تبدیل می‌کند. اسامی اعتراف‌کنندگان مهم نیست. چه آن معترف یک نویسنده قهار باشد چه دستی در سیاست داشته باشد یا چه پسر و دختری گمنام در دل راهپیمایی‌های خیابانی باشد ...»

در مجله اینترنتی شهروند نیز بخش جدیدی درست شده است با عنوان «پروژه اعتراف‌گیری شهروند»

شهرام رفیع‌زاده در وبلاگش «اکنون» به معرفی این پروژه سایت شهروند می‌پردازد و آن را ایده جالبی برای بی‌اعتبار کردن دستگاه اعتراف‌سازی و یک جور همدلی و همراهی با دوستان بازداشت‌شده‌ای است برای بی‌اعتبار کردن دستگاه اعتراف‌سازی و یک جور همدلی و همراهی با بازداشت‌شدگان می‌داند و می‌نویسد:

«کاری که شهروند آغازش کرده، اگر نمونه‌های مشابه بیشتری داشته باشد می‌تواند «اتاق معجزه» را که یکی از ابزارهای اجرای نقشه‌های شوم آقایان برای وطن ما و علیه همه ماست به «اتاق مضحکه» دستگاه اعتراف‌سازی و ابزاری علیه خودشان تبدیل کند.»

شهرام رفیع زاده معتقد است: «قدرت طنز را نباید دست کم بگیریم که همان قدر که پرداختن جدی به زوایای تاریک دستگاه اعتراف‌سازی می‌تواند بی‌اعتبارش کند، طنز هم می‌تواند. نباید قدرت طنز را دست کم گرفت.»

تا به الان چندین نفر در سایت شهروند با این پروژه همکاری کرده‌اند که اعترافات طنزگونه آن‌ها را در این سایت می‌توان دنبال کرد.

و در پایان هم سری به وبلاگ «فرنگی» می‌زنیم. نویسنده وبلاگ فرنگی از داستان و تجربه خودش در دهه ۷۰ شمسی می‌نویسد؛ زمانی که پس از بازجویی‌ها و تهدید‌ها در زندان انفرادی بوده است تا بازجویی اصلی شروع شود.

او می‌گوید که قبلاً از این دست داستان‌ها خوانده بوده و می‌دانسته که روش کار این است که زندانی را تهدید کنند؛ بعد بگذارند که به تهدیدها فکر کند و ترس درونش را پر کند تا از نظر روحی آماده همکاری بشود و می‌نویسد:

«خوانده بودم که: مسأله فقط شکستن زندانی است. اگر همه زندگی‌ات را هم بدانند، می‌خواهند تو وادار کنند که با زبان خودت آن‌ها را بگویی. بعد خودت را محکوم کنی. توبه کنی. تعهد همکاری بدهی. التماس کنی که لطف نظام شامل حالت شده و تو را ببخشند.»

در ادامه داستان نویسنده وبلاگ فرنگی از زمانی می‌نویسد که منتظر بازجویی اصلی بوده است:

«چه کار باید بکنم؟ مقاومت کنم؟ لذت مسخ کردنم را به دل بازجو بگذارم؟ یا میلان کوندرایی‌اش کنم؟ آن‌جایی که می‌گوید: اگر یک دیوانه با یک چاقو جلویت را بگیرد و بگوید من یک ماهی هستم مگه نه؟ چه کار می‌کنی؟ علاقانه نیست اگر تأییدش کنی و ازش بگذری؟ یا این‌که با او شروع به بحث می‌کنی که این طور نیست و ...

یاد دوست عمویم افتادم، وقتی که عمویم زندان بود و خطر اعدام بالای سرش، همه هم می‌دانستند که او عمویم را لو داده است. گریه می‌کرد که کاش بیشتر می‌توانست مقاومت کند و کسی را لو نمی‌داد؛ همونی که چند سال بعد تو دهه ۴۰ زندگی سکته کرد و مرد، وسط گریه مدام می‌گفت: می‌خواستم بازم مقاومت کنم، اما نمی‌شد، «آخه بد می‌زنند نامردا»

و من کم سن و سال آن وقتا، با تحقیر نگاهش می‌کردم و تو دلم می‌گفتم: بی‌عرضه خائن، کم آوردی. طاقت چند تا مشت و لگد رو نداشتی، غلط کردی سیاسی شدی ....

تصمیمم رو گرفتم. روش مقاومت رو انتخاب می‌کنم. نمی‌گذارم که یک شکنجه‌گر عقده‌ای و روانی با شکستن من نیاز سادیسمی‌اش را ارضا کند ...

توی همین فکرها بودم که صدای سنگین حاجی تو راهرو پیچید با چند ضربه به در آهنی سلول: متهم رو بیارید اتاق بازجویی.

ضربان قلبم اوج گرفت. تهدیدها جلوی چشمم بود. پاهایم به لرزه افتاد. با چشم‌بند و دست‌بند، نگهبان مرا به اتاق بازجویی برده؛ دست‌بند را به صندلی بست و بعد ...

نمی‌دانم چندمین کشیده بود یا چندمین لگد یا توسری که تسلیم روش میلان کوندرایی شدم و ....

این را نوشتم چون می‌دانم که همین روزها شاهد اعترافات تلویزیونی دستگیرشدگان خواهیم بود. خواستم بگم نکنه یک وقت با تحقیر به اونا نگاه کنیم. هیچ کس نمی‌خواهد اعتراف کند، اما قدرت تحمل آدما با هم فرق داره. بعدش هم که: آخه بد می‌زنند نامردا»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اعتراف را اینجا ببیند:

http://www.youtube.com/watch?v=_DKc-H__v-E

-- بدون نام ، Jul 27, 2009 در ساعت 02:39 PM