رادیو زمانه > خارج از سیاست > وبلاگ خوانی > مطلب ایسنا درباره مهاجران افغان در وبلاگستان | ||
مطلب ایسنا درباره مهاجران افغان در وبلاگستانلیدا حسینینژادlida@radiozamaneh.comچند ماه پیش در سایت خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) مطلبی در خصوص مهاجران افغان در ایران منتشر شده است. این مطلب اینطور شروع میشود:
«رویت را که بر میگردانی، کم نیستند دختران جوان افغان که شالها، روسریها و مانتوهای رنگارنگ مد روز تهرانیها را بر سر و تن دارند و دیگر چادرهای بور چینی را از سر برداشتهاند و فقط زنهای قدیمیتر افغان در مناطق محرومتر این سر و وضع را دارند. اینها دختران نسل جدید افغانهای تهرانی هستند که چشمهای بادامی و تنگشان را آرایش میکنند و خیابانهای شمالی تهران را خوب میشناسند! اینها هم نسل سومی هستند، مثل ما تهرانیها که نسل سومی داریم، اما با تفاوت اینکه نسل سوم آنها در بهترین شرایط تاریخی آب و اجدادیشان به سر میبرند، دورانی که پدرانشان در خواب هم ندیدهاند!» در بخش دیگری از این مطلب آمده است: «آنها کابل را با تهران میشناسند، لباس بلند و شلوار گشاد محلی را در آوردهاند و اینجا در تهران تیشرت مارکدار و شلوار جین میپوشند. آدامس میجوند و گاهی که پول توی جیبشان باشد خرجهای آن چنانی میکنند!» و در جایی دیگر می خوانیم: «افغانیهایی که هر روز بیش از دو دلار خرج یارانههایشان برای زندگی در شهر میشود؛ دیگر به هیچ قیمتی حاضر به رفتن به شهر و دیار خود نیستند. چرا که اینجا هم کار دارند، هم زن، هم درس دارند و هم تفریح و امنیت و آسایش و ... یعنی به اصطلاحی هم دین دارند، هم دنیا! » این خبرنگار ایسنا مطلبش را اینطور ادامه میدهد: «بیست سال پیش وقتی یک افغان را توی خیابانهای تهران میدیدیم در موقعیتهایی نظیر حفر کانالهای آب و فاضلاب، چاهها، زمینهای کشاورزی، کارگر شهرداری و ... بود اما حالا افغانها همه جا هستند، در هر کار ردپایی دارند، پیر و جوانشان را میتوانید در همه جا پیدا کنید. اگر حوزوی باشید و اگر دانشگاهی، اگر تجارت کنید و خرید و فروش، اگر در کار فرهنگ باشید و آموزش و یا اگر در کارهای خلاف و قاچاق و... باشید حتماً یک افغان هم آنجاست و آنقدر در برخی از شغلها و صنوف جای خود را محکم کردهاند که در جریان برنامه دولت ایران برای اخراج آنها، این کارفرمایان ایرانی و برخی از مسئولان صنوف بودند که مخالفتهای جدی را مطرح کرده و جلوی اخراج را میگرفتند...» این مطلب این روزها در وبلاگستان فارسی در گردش است و بسیاری به این مطلب واکنش نشان دادهاند. اما همان روزها امیرهادی انواری، یکی از وبلاگنویسان مطلبی در واکنش به این مقاله ایسنا نوشته بود. «افغانها جای خبرنگار ایسنا را تنگ کردهاند» عنوان مطلب امیرهادی انواری در وبلاگش است. او نوشته بود: «خبرگزاری ایسنا، روز جمعه (۲۴ آبان) در گزارشی تحت عنوان "مهمانانی که به راحتی میآیند و نمیروند و تهرانی میشوند!" که با سرفرازی آن را جزو اخبار برگزیده گروه اجتماعی خود قرار داده بود نشان داد که این رسانه تا چه میزان اخلاق رسانهای را رعایت میکند. اگر چنین گزارشی با چنین لحنی در مورد یکی از قومیتهای ایرانی مثلاً ترکها، لرها، کردها و... که سابقه چنین رفتاری هم در حافظه کوتاه مدت جامعه ما هست منتشر میشد صد در صد برخوردهایی با رسانه مورد نظر صورت میگرفت و این رسانه لا اقل از رفتار خود عذرخواهی میکرد. شاید غالباً هم آنها که اجازه توهین به قومیتها و نژادها را به خود میدهند از نبود آزادی بیان میگویند. چگونه است که عقده نتوانستن در گفتن مشکلات واقعی اینجا گشاده میشود و درست به سمت نژادی هدف گرفته میشود که عملاً در این کشور از هیچ نهاد مدنی برخوردار نیستند. جز خانههای کپری کنار ساختمانها و برجهای نیمهکاره که در آنها تحقیر میشوند.»
و اما علی معظمی در وبلاگش «اینجا و اکنون» این روزها باز هم به سراغ این مطلب ایسنا رفته و در واقع خواستار عذرخواهی ایسنا ست. او مینویسد: «هیچ توجیهی نمیتواند در کار باشد. خبرگزاری ایسنا باید بابت مطلب زشت، توهینآمیز، نژادپرستانه و شنیعی که درباره مهاجران افغان نوشته عذرخواهی کند. کسانی که مسئولیت نوشتن و انتشار چنین مطلبی را داشتهاند باید معرفی و توبیخ شوند. با در نظر گرفتن کمترین استانداردهای توبیخ، سردبیر این بخش باید برکنار شود.» و سپس می گوید: «در همین یکی دو روز آینده چنین اقدامی بکند. در غیر این صورت باید خود را برای اعتراضهای جدیتری آماده کند.» علی معظمی در مطلب دیگری از دیگر وبلاگنویسان میخواهد با ایسنا تماس بگیرند و خود او هم در وبلاگش شرح تماسش با ایسنا را میدهد. او نوشته است که در تماسش با ایسنا با خانمی صحبت کرده که گزارش را کاملاً میشناخته و در جواب به این وبلاگنویس گفته است: «این نظر شخصی شماست که گزارش را نژادپرستانه میخوانید و مبنایی ندارد...» این خانم از لحن و محتوای گزارش کاملاً دفاع میکرده و مشخصاً با اینکه افغانها نباید از همین امکاناتی که دارند، برخوردار باشند کاملاًموافق بوده است. نویسنده وبلاگ «اینجا و اکنون» که ظاهراً با خود نویسنده این گزارش ایسنا صحبت کرده است، در جایی از مطلبش مینویسد: «فکر کردم شاید با این آدم اصیل بتوانم از در دیگری وارد شوم؛ خصوصاً وقتی که گفت "شما به اهداف گزارش توجه نکردهاید." گفتم چرا اتفاقاً به اهدافش خوب توجه کردهام و هدفش این است که افغانها باید از امکانات حداقلی که دارند محروم شوند.» این خانم در ادامه صحبتهایش اضافه میکند: «ما در وزارت کشور یک طرحی داریم به اسم "طرح طرد"... و رسید به اینکه "افغانها باید بروند. اینها در بیست سال گذشته کلی از امکانات این کشور استفاده کردهاند و شما میدانید که همین الان چقدر دارند از این امکانات استفاده میکنند؟» علی معظمی در ادامه صحبتهایش به آن خانم گفته است: «خانم محترم، شما خبرنگار کشوری هستید که چهار میلیون پناهنده در دنیا دارد. اگر یکی از روزنامههای دست سوم آمریکایی چنین مطلبی درباره ایرانیان مهاجر چاپ کند ممکن است سردبیرش بیکار شود. گفتم در چند سال گذشته کودکان افغان از حق تحصیل محروم بودهاند: این برای شما مهم نیست؟ شما اگر بچه داشته باشید (گفت دارم) به هر جای دنیا بروید بچهتان باید از حق درس خواندن بهرهمند باشد؛ گفت آنجا هم قانون دارد. گفتم بله دارد، کنوانسیونهای جهانی هست که آن کشورها را الزام میکند به بچه شما حق تحصیل بدهند.» نویسنده وبلاگ «اینجا و اکنون» در پایان مطلبش نتیجهگیری میکند که «... با یک تصادف سر و کار نداریم. فکری پشت این جور نوشتهها هست، که حاضر است از سر اعتقاد، و یا شاید با گرفتن سفارش (نمیدانم) در خدمت امثال "طرح طرد" درآید.» او به همه توصیه می کند که به ایسنا زنگ بزنید و سعی کنید با گروه اجتماعی درباره گزارش صحبت کنید.
نسیم فکرت، نویسنده وبلاگ «یادداشتهایی از کابل» یکی دیگر از وبلاگنویسانی است که به این گزارش ایسنا اعتراض کرده است. او در وبلاگش از اینگونه برخوردها گلایه می کند و در خصوص این گزارش و عکسهایی که در این گزارش آمده است اینطور مینویسد: «ای برادر و خواهر همزبان ایرانی! چرا این همه کدورت و نفاق؟ چرا این همه تحقیر و توهین؟ آیا زورتان به یک کارگر بیچاره افغان میرسد که دربارهاش گزارش تهیه کنید و به هر نوع و شکلی که عکس بگیرید به خود حق میدهید. آنان نمیتواند حتی در مقابل کمره (دوربین) عکاسی شما نه بگویند، چون این حق را از او گرفتهاید. تو از جسم خسته و بیحس عکس میگیری و از کسی که نمیتواند در برابرت نه بگوید چون او میداند که با تهدید روبهروست. ببین، حتی ژستی که در مقابل کمرهات گرفتهاند راحت نیستند اما تو پر رو و گستاخ بودی. در همین گزارشت ببین! آخر کار ژورنالیستی این نیست منا هوبه! من هزار بار متأسفم به این نوع ژورنالیزم که در ایران است و تو آن را تجربه میکنی...» مریم نبوینژاد در وبلاگش «زندگی دوگانه اینانا» گزارش ایسنا را نفرتانگیز، توهینآمیز، نژادپرستانه و بیاخلاق میداند و میگوید: «... این سبک نوشتن آنچنان مرزهای اخلاق روزنامهنگاری را پشت سرگذاشته است که شکی در بیاخلاقی گزارشگر و بدتر از آن بیاخلاقی دبیری که اجازه انتشار آن را صادر کرده است باقی نمیگذارد. روزنامهنگاری در سراسر جهان گرفتار یک بحران جدی اخلاقی است. این جمله آنقدر تکراری است که دیگر میترسم آنهایی را که همچنان این حرفه را دوست دارند چندان به درد نیاورد. روزنامهنگاری ایرانی اما دچار درد مضاعف است. بگیر و ببند زیاد دارد. هنوز برای احقاق مشروعیتش باید بجنگد و… اما این دلیل نمیشود که به این بهانهها اخلاق حرفهای را زیر پا بگذارد.» مریم نبوینژاد سپس ادامه میدهد: «توجه کنید که من حتی از بحثهای انسان دوستانه و مواضع حقوق بشری یا سیاسی هم حرفی نمیزنم. کافی است کمترین اصول اخلاقی این پیشه را جدی بگیریم. عدالت و اخلاق، ارزشهای شکنندهای هستند و پاسداری پیوسته و پیگیر میخواهند. روزنامهنگاری ایرانی خودش باید از اخلاق خودش مراقبت کند.» او در پایان به اهل فن روزنامهنگاری پیشنهاد میکند: «به تولید و انتشار اینجور گزارشها واکنش شدید نشان بدهند. اصول کار قابل تسامح نیست. خبرگزاری ایسنا باید درباره انتشار این مطلب ولو به شکل آرشیوی توضیح بدهد.»
نویسنده وبلاگ «پرسهخوانی» یکی دیگر از وبلاگنویسانی است که به این گزارش ایسنا در خصوص مهاجران افغان در ایران انتقاد کرده است و مطلب نسبتاً طولانی در این رابطه نوشته است و به چند نکته اشاره کرده است. از جمله اینکه: «نویسنده گزارش ایسنا، گزارشش را جوری نوشته است که انگار خطوط مرزی فعلی ایران ازلی بودهاند. چنین خبطی یا از کمسوادیش است یا از بیدقتی. سابقه جدایی بخشهایی از ایران و افغانستان فعلی به صد سال هم نمیرسد. درست است که ایران فعلاً حال و روزش بهتر از افغانستان است اما این طرف سیم خاردار، مثلاً مشهد یا تربت جام، اگر پول نفت خوزستان و بختیاری و بوشهر نبود وضعش چندان تفاوتی با آن طرف مرز نداشت. نویسنده جوری گزارش نوشته که انگار آدمهای اینور خط با سختکوشی خود به برتری نسبت به آن سوی مرز رسیدهاند.» نکته دیگر این است که: «افغانستان از جنگهای داخلی و راه نداشتن به آبهای آزاد است که در فقر به سر میبرد. هیچ معلوم نیست که جنگ داخلی گریبان ایران را نگیرد. مخصوصاً با رشد تشیع غالی در این سالها که از نظر من فرق فارقی با طالبانیسم سنی ندارد. باید دید در صورت وقوع چنین جنگی نویسنده این گزارش در ایران می ماند یا بساطش را جمع میکند میرود افغانستان، عراق، ترکیه...» او سپس به این موضوع اشاره می کند که: «انسانها حق دارند محل سکونت و کار خود را خودشان انتخاب کنند. این حق آنها است. به موجب همین حق است که خیل عظیمی از ایرانیان در امریکا، کانادا، استرالیا و... ساکن هستند...» نویسنده وبلاگ «پرسهخوانی» با نگاهی به قوانین مهاجرت و تابعیت در جهان و سپس ایران و مینویسد: «قوانین مهاجرت و تابعیت ایران در زمان رضاشاه و در دوران اصلاحات قضایی علی اکبرخان داور نوشته شده است و از آن پس هم تغییر چندانی نکردند. امروز هنجارهای حقوقی جهان چنان است که حق کسب تابعیت کشور میزبان را برای مهاجرینی که به هر علت مهاجرتشان و اقامتشان در سرزمین میزبان به درازا کشیده است قائل است. بسیاری از افغانها بیست، سی سال است که ساکن ایران هستند اما نتوانستهاند تابعیت ایرانی کسب کنند. علت هم مشخص است؛ قوانین کسب تابعیت ایران مال دوران ماقبل جنگ جهانی دوم است. دولت ایران هم علاقهای به اعطای تابعیت به آنها ندارد چون سالهاست در حل مشکلات اتباع موجود خود مانده، ببخشید درمانده است. ترجیح میدهد سری را که درد نمی کند دستمال نبندد.» نکته دیگری که در وبلاگ «پرسهخوانی» میخوانیم این است که: «نویسنده این گزارش هیچ وقت از کارش پشیمان نمیشود مگر آن هنگام که خودش در موقعیتی مشابه آن افغانیها مجبور به ترک وطن شود و کسی هم در کشور میزبان هیچ حق و حقوقی برایش قائل نشود. موقعی که مجبور شود برای سیر کردن شکمش به هر دریوزگیای تن بدهد و دم هم برنیاورد.» در پایان لازم است اشاره کنم که علی معظمی، نویسنده وبلاگ اینجا و اکنون قصد پیگیری این ماجرا را دارد و در وبلاگش مینویسد: «در ادامه ماجرا، من دارم به دو نامه فکر میکنم. یکی به ایسنا، یکی به انجمن صنفی.» او از دیگر وبلاگنویسان میخواهد که نظرشان را در این مورد با او در میان بگذارند. |
نظرهای خوانندگان
بسیار جایی یاس و نامیدی است زمانیکه همزبان خویش مشاهده می کنیم که با لهن زشت همزبان خویش را توهین نموده گویا خود کسی است. باید گفت که بیش از نفوذ افغانستان ایرانیهای خلاف کار, مهاجر غیر قانونی و غیره در سراسر دنیا وجود دارند. اگر بیاد ندارید سر به اخبار ژاپانیها, آلمانها, و آمریکایها بزنید تا حال تان جا بیاد. شهر ونکور کانادا شما ایرانیها رسوا کرده اید
-- روشن ، Jun 2, 2009 در ساعت 12:30 PMاین خانم نویسنده خودش یک افغانیه که در خدمت رادیو آمریکا (رادیو فردا) بر علیه مردم ایران کار میکنه. شما چرا ازش حمایت میکنید؟
-- احسان ، Jun 2, 2009 در ساعت 12:30 PMRoshan, shoma ke ba nime ye dovomaye e neveshte tan nime ye avale nevehste ye xod ra naqz mikonid. hamin ke neveshtid ma hame hamzabanim o hamfarhang baray e enteqad kafiye. moshabehe in tafakor ke alan tou isna dar iran borouz mikone , moteasefane beyne doustane afqan ham hast. besyari az afqan hayi ke az iran be afqanestan bargashtan serfan be xater e lahje ye irani mored e tamasxor vaqe mishan. ma ke in raftar hay e nasanjida ro dar har do taraf mibinim o qodrat e negah e enteqadamiz behshoun darim bayad az daman zadan beheshoun jelogiri konim. goftan az barxi panahandegan ke jormi dar keshvarhaye digar mortakeb mishan faqat amiq kardan e fasela ro be donbal dare, douste man. ma hastim ke bayad hoshyarane naqd konim. movafaq bashid.
-- neda ، Jun 2, 2009 در ساعت 12:30 PMدوست عزيز من افغاني ام… نمي دانم شايد هم نباشم… يعني از شش ماهگي تا 23 سالگي ايراني بودم بعد افغاني شدم… در ايران بودم افغاني بودم، در افغانستان ايراني!
-- عاصف حسيني ، Jun 2, 2009 در ساعت 12:30 PMعاصف هستم، بي وطن
بگذريم!
قصه ي ما مهاجرين (كه نه) آوارگان بسيار شنيدني است. نسل اول كساني بودند كه از كمونيسم گريختند و به جمهوري اسلامي پناه آوردند كه آن روزها طبل حق طلبي و امت اسلامي را بسيار محكم مي كوفت… بعد روزهايي كه جوانان ايران به جنگ مي رفتند… مثلا پدرم معلم بود براي منطقه هاي فقير شهر تا فرزند ايران بيسواد نماند… با پولي كه هرگز شكم هيچ كسي را سير نكرد… بعد حتا همان روزها بنا به همان باور امت جهاني اسلام هزاران نفر افغاني رفتند به جنگ و كشته شدند (اين را مي توانيد تحقيق كنيد)…
بعدها همين كه دولت كمونيستي شكست خورد همه رفتند و فقط دو سه سال بعد طالبان كرام كه وهابي هاي سعودي و پاكستاني ها و البته پشتون ها(اوغان)هاي جنوب بودند با قرآن و شمشير مردم را سلاخي كردند… همان روزها همه ي افغاني هاي آواره فقير و ترسو بودند مبادا كه نيروي انتظامي آن ها را دستگير كند، سه ماه در اردوگاه كار بمانند و بعد به دست طالبان بسپارند در آن سوي مرز… كدام طالبان؟ همان هايي كه مي دانستند آواره ها شيعه هستند و خونشان مباح!
اين قصه همچنان ادامه دارد… اما من، خواهرانم و برادرم در ايران درس خوانديم و سپاسگذارتان هستيم… اما اين بيچاره ها كه در ايران به دنيا آمدند، فرهنگ ايران و به قولي (آدامس جويدن) ياد گرفتند چه بايد بكنند؟؟؟
همين هفته ي پيش يك محموله كتاب را در رودخانه هلمند انداختند چون از ايران وارد شده بود. نهج البلاغه بود و به فارسي نوشته شده بود… حالا بيا گمان كن به سر آدم هاي از ايران برگشته چه خواهند آورد؟؟ هرچند براي شما افغاني افغاني است، اما عزيزان ما شرمنده از شماييم و دلخورده از خودي هايمان… اما چه كنيم آيا چاره يي هست؟
نفرت انگیز است. ایرانی ها همیشه خواسته اند که افغانی ها را تحقیر کنند و حالا کارشان به جایی رسیده است که توهین های خود را روی کاغذ می آورند تا ماندگار تر شود. البته این توهین و تحقیرها در دل افغان ها خیلی وقت پیش آرشیو شده است اما امان از غربت امان از فقر خدایا چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟
-- مریم ، Jun 3, 2009 در ساعت 12:30 PMمن در ایران به عنوان مهاجر زندگی کرده ام, باکمال احترام نسبت به همه آنانی که کمال انسانیت را بجا آورده اند, ودر این مدت میزبانان شایسته ای برای مهاجران افغان بوده اند باید عرض کنم که در ایران مردمانی هم وجود دارند که لباس پاک وتمیز یک افغان را نمتوانند ببینند وتحمل کنند,چه برسد به اینکه تعدادی از افغانها به رشد نرمال اقتصادی برسند و حد اقل لباسی در حد واندازه یک ایرانی متوسط بپوشند. متاءسفانه درصد این مردم کم نیستند,و تقریبا"تمام دولتهای اسلامی ایرانی با ایجاد جو دروغین "بارمهاجرین افغان" پولهای کلانی را از مجامع بین المللی دریافت میکنند ودر عوض آن حق تحصیل را از فرزندان مهاجرین میگیرندوحق کارسالم را ازوالدینشان ... بنده خودم ایران را ترک کردم چرا که دیدم هیچ گونه آینده ای را نمیتوانم برای خود وفرزندانم تصور کنم...میدانم که ترک سرزمینی که بیش از 20 سال در آن زندگی و کار کرده ای بسیار مشکل است...شروع دوباره:آنهم در افغانستان بسیار مشکل است...اما پایه دار واستواراست!!! این کار دنیاست, تا زمانی که به تو نیاز دارند...بله زمان جنگ ایران و عراق وچندسال بعد از آن را ... در آخر, مهاجر (اصلا" فرقی نمیکند کی و کجایی)!!!مانند برگی است که از درخت به پایین میافتد, یا در کوران باد به هرسو, ویا لگدمال هر چرنده و درنده و خزنده ای میشود.
راستی : هیچ وقت از یارانه 2$ در روز اثری در زندگی در مهاجرت خود واقاربم ندیده ام ونه شنیده ام ممکن است که دولت ایران به گروههاواشخاص معلوم الحالی که منافع ایران را در داخل افغانستان پیش میبرند کمک کندوآن را به حساب مهاجران افغان بگذارد...فکر میکنم که منسفانه نیست!!!
-- Asad ، Jun 3, 2009 در ساعت 12:30 PMمن جدا از این انتشار چنین مقاله نژاد پرستانه ای متاسفم. حتی دست راستی های افراطی المان و سوئد هم با چنین زبانی در موردمهاجران صحبت نمیکنند.
-- Ali ، Jun 3, 2009 در ساعت 12:30 PMظاهرا نژاد پرستی بد است تنها زمانی که بر علیه ما اعمال شود. چگونه است که برخوردهای بد با ایرانیان صدای اقایان را در میاورد اما همان کاری را میکنند که دیگران را از ان منع میکنند.
من در مورد اینکه باید شرایطی فراهم شود که مهاجران افغان به کشورشان برگردند مشکلی ندارم اما این شرایط باید به شیوه ای انسانی و روشهای درست باشد و نه شوراندن احساسات ضد افغان.
مطمئنم که افغان ها این برخورد و تفکر را به همه ایرانی ها تعمیم نمیدهند.
از بردران افغانستانی خودم برای یک گزرش بی خردانه یک روزنامه نویس نا اگاه پوزش می خواهم. خواهش می کنم ان نظر را به همه تسری ندهید.افغانستانی ها هم ریشه و هم زبان و برادران و خواهران عزیز ما هستند
-- ماکان ، Jun 3, 2009 در ساعت 12:30 PMبه حقیقت دیدن این گزارش سخیف و بی ارزش ایسنا آدمی را آزار می دهد. من به عنوان یک ایرانی الان نزدیک یکسال است در شمال شرق افغانستان زندگی می کنم. اینجا عشق به فرهنگ و تمدن آریایی همه جا موج می زند و حقیقتش در این مدت من از دوستان و همکاران افغان جز خوبی و مهمان نوازی و حرمت چیزی ندیده ام. اما در عین حال یک پدیده هم گاه گاهی مرا به شدت تکان می دهد. این پدیده عبارت از رنجش عمیق برخی از افغانها از نوع برخورد تحقیرآمیز و موهن بخشهایی از جامعه و تقریبا همه موسسات دولتی ایرانی با آنهاست. اجازه بدهید در اینجا آخرین صحنه ای را که یادآور این حکایت تلخ است برایت نقل کنم: چندی پیش راننده دفتر که یک جوان با سواد فارسی زبان افغان است و بیش از نیمی از فامیلهایش در ایران بوده اند یا هنوز هستند داشت مرا به منزل می رساند. در راه قرار بود یکی از همکاران افغانمان را هم که در بخش حقوق بشر کار می کند در بازار وسط شهر پیاده کنیم. وقتی به بازار رسیدیم تا آن دوست را پیاده کنیم به محضی که ماشین نگه داشت و دوستمان در را باز کرد خارج شود، آن دوست راننده با جدیتی خاص رو به او کرد و چنین گفت: پیاده شو! افغانی فلان فلان شده...برو خونه ات، اینجا نبینمتا.!! راستش برای چند لحظه ماتم برد که چه چیزی رخ داد و فکر کردم آنها دعوایشان شده. اما یک لحظه که رویم به روی آنها افتاد دیدم هر دو دارند با لبخند مرا نگاه می کنند. در بسته شد و ماشین حرکت کرد . فورا آن دوست راننده رو به من کرد و گفت؛ حسن جان از من خفه نشده باشی ها، این فقط یک مزاح با دوستمان ناصر بود. من که هنوز دو هزاری ام جا نیفتاده بود پرسیدم اما چرا این جوری؟ با حالتی غمگین و افسرده جواب داد؛ حسن جان این داستانی است که من بارها از اقوام و خویشانم که در شغلهای کارگری در ایران کارگری می کنند شنیده ام . غالب آنها وقتی پس از یکی دو سال کارگری طاقت فرسا به خانه اشان در افغانستان بر می گردند دلی پر از کینه و روحی تحقیر شده دارند. خلاصه کنم که آن روز و آن شب خوابم نبرد و تازه متوجه شدم بخشهایی از جامعه و غالب نهادهای دولت عجیب و غریب ما چه بلایی بر سر روح و روان همخون ترین و نزدیکترین ملتها به ما ایرانی ها، یعنی همین مهاجران و کارگران بی دفاع افغان آورده است. لابد بعد هم در ایران جرمشناسان بحث می کنند که چرا در میان مهاجران افغان بزهکاری بالاست؟ من فعلا به صحت و سقم علمی این ادعاها کار ندارم اما اینها اگر اندکی به این شرایط دردناک و تحقیر گر انه ای که کارگران افغان با ن دست و پنجه نرم می کنند توجه می کردند، علت خشونت را می فهمند. مگر خشونت در ارتباط وثیق با میزان تحقیر شدگی در یک فرد یا جمع نیست؟
-- حسن رضایی ، Jun 4, 2009 در ساعت 12:30 PM.
در این وضعیت به عنوان یک ایرانی شرمم می اید که برخی در ایران با ادعای مسلمانی و وحدت جهان اسلام و بی مرزی در ائین با نزدیکترین اقوام خودمان یعنی افغانها که اکثرشان هم فارسی زبانند چگونه نژادپرستانه و مغایر کرامت انسان رفتار می کنند.
به نظرم گزارش اخیر ایسنا در باره افغانهای مقیم تهران حاکی از عمق شناعت اخلاقی و نژادپرستی در نزد برخی ایرانیان است که از یکسو در برابر توریستهای آمریکایی و اروپایی غش می کند و لی از سوی دیگر، در برابر همجنسان فرهنگی و تاریخی و نژادی خودشان که شاید چون فقیرند و آواره این گونه نژادپرستانه عمل می کند.
به نظرم بر تک تک ما لازم است من باب ارزش و حرمت معنوی انسان و نیز کمک به صلح و اشتی ملتها و مبارزه با این انحطاط فرهنگی و اخلاقی هم شده است، به با کسانی که در ایسنا و سایر مراکز دولتی در حال اجرای طرحی به نام "طرح طرد" افغانها هستند فهمانده شود که در ایران امروز کسانی هنوز هستند که تحمل این رفتارهای شنیع اخلاقی را ندارند. به نظرم اصلاح جامعه ما راهی جز حساسیت ورزی پیوسته در برابر این کجروی های اشکار اخلاقی ندارد.
به نوبه خودم از همه افغانهای بزرگوار پوزش می طلبم
خداوند همه ما را به درک اصل کرامت ذاتی آدمیان صرفنظر از نژاد، ملیت یا رنگ یا میزان ثروت و فقرشان راهنمایی کند
درديست غير مردن كان را دوا نباشد/پس من چگونه گويم كاين درد را دوا كن
-- بدون نام ، Sep 5, 2009 در ساعت 12:30 PM