«با خانم و آقای زمانه» برنامه بیستم
«همهچیز تغییر پیدا نمیکند»
لیدا حسینینژاد مریم اقدمی
سراج الدین میردامادی
سراجالدین میردامادی در ششمین برنامه از سلسله برنامههای "اسلام و حقوق بشر" به سراغ آقای محمد مجتهد شبستری رفته و با ایشان در این زمینه گفتگو کرده است.
مجتهد شبستری سالها در آلمان زندگی کرده و رییس "مرکز اسلامی هامبورگ" بوده است.
ایشان همچنین استاد دانشکدهی الهیات دانشگاه تهران و از جمله اساتیدی بوده که به عنوان دگراندیش از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شده اند. وی در حال حاضر عضو دایرهالمعارف بزرگ اسلامی است.
گفتگوی سراج با مجتهد شبستری با عنوان "عمل به آیهای در قران همیشگی نیست"، ۲۶ کامنت گرفته است. به همین بهانه با سید سراج الدین میردامادی گفتگو کردیم تا به سوالهای خوانندهها پاسخ دهد.
ابتدا این توضیح را بدهم: آقای گنجی در مطالباش تقسیمبندی را ارائه داده که به نظرم خوب است کاربران و کامنتگذارهای عزیزی که این برنامهها را دنبال میکنند، این تقسیمبندی را در این سری برنامهها هم در نظر بگیرند؛ و آن تقسیمبندی روشنفکری دینی به روشنفکری دینی فرامتنی و روشنفکری دینی متنی است.
آقای مجتهد شبستری و دکتر سروش روشنفکران دینی فرامتنی هستند که از متن قران عبور کردهاند. آقای کدیور و از جمله آقای دکتر بنیصدر (که دوست عزیز و فاضل کامنتگذارمان آقای دکتر حسن رضایی نوشتهاند از نزدیکان فکری آقای دکتر بنیصدر هستند)، روشنفکران دینی متنمحور و کسانی هستند که به متن وفادار هستند اما قرائتها و برداشتهای دیگری را از متن ارائه میدهند.
خوب است که این تقسیمبندی را در ابتدای بحث داشته باشیم. بخشی از انتقاداتی هم که مطرح میشود، به همین تقسیمبندی برمیگردد.
یکی از کامنتگذارهای فعال زمانه، به اسم مانی جاوید، نوشته است: «آقای میردامادی شما از روحانیون نسبتاً بنیادگرا شروع کردی و حالا مدام داری به سمت سکولارها پیش میروی. جریان چیست؟ قرار است ما نتیجه بگیریم در همین چند مدت نظرات روحانیون دچار تغییرات اساسی شده است؟»
نه، چنین نظمی را در نظر نگرفته بودم که بخواهم چیزی را به خوانندگان و شنوندگان سایت القا کنم. کاملا به صورت اتفاقی اینگونه شده و این مصاحبهها تقدم و تأخر زمانی نداشته است. باز مجدد به روحانیون سنتی برمیگردیم و باز هم به نوگراها خواهیم پرداخت. هیچ نظم برنامهریزی شدهای برای القای نکتهای که روحانیون تغییر کردهاند یا تغییر نکردهاند، مد نظر نبوده است.
در ادامهی همین بحث، کامنتگذار دیگری به اسم خانم یا آقای ادیبپور، گفته است: «من کم کم دارم نسبت به روحانیت شیعه یک حس احترام پیدا میکنم. سیستمی که اینقدر انعطاف داشته باشد که یک طرف آدمهائی مثل مصباح و جنتی و محقق داماد و قاضی حسینیان تربیت کند و یک طرف مثل شبستری و خاتمی - یعنی دو قطب کاملاً متضاد با روشها و منشهای دقیقاً عکس هم - این سیستم معلوم میشود داخل خودش دیکته از بالا ندارد. …» نظرتان چیست؟
این که به نظام روحانیت علاقهمند شویم و یا اینکه علاقهمند نشویم و تنفر بیشتری از آن چه که در بعضیها نسبت به روحانیت هست، پیدا کنیم، بحث دیگری است.
اما اینکه از بالا چیزی دیکته میشود یا نه؛ واقعیت این است که در نظام روحانیت چیزی از بالا دیکته نمیشود. همهی آنهایی که با نظام روحانیت آشنایی دارند و سیستم تحصیل و آموزشی را در حوزه میشناسند، با این نظر همعقیده هستند که چیزی دیکته نمیشود.
به ویژه در روحانیت شیعه بحث اجتهاد است و خود اجتهاد پویاییهایی دارد، نظراتی مطرح میشود و مباحث علمی هم همینطور.
اما اینکه این را مبنا قرار دهیم که چون چیزی از بالا دیکته نمیشود، باید به نظام روحانیت علاقهمند شد و آنها را در جامعه به عنوان مدل و سمبل قرار داد، بحثی است که عدهای با آن موافقاند و عدهای هم با آن موافق نیستند.
اتفاقا، غلامرضا تسلیمی نظری کاملا متفاوت دارد. او میگوید: «تحلیلات و تفسیرات استاد شبستری و حتی بجنوردی و بیات و میبدی بزک کردن چهره اسلام با یک تصویر غیر واقعی است …».
بله، این نظری است خیلی جدی و معتقد است؛ آن چیزی که آقایان مصباح، جنتی و دیگر روحانیون سنتی متنمحور، به آن نام دین و نام اسلام ارائه میدهند، درست است و کسان دیگری مثل آقای مجتهد شبستری یا دیگر روشنفکران دینی که قرائتهای جدیدی ارائه میدهند و دارند سعی میکنند بین اسلام و دمکراسی و یا اسلام و حقوق بشر آشتی برقرار کنند، چهرهی اسلام را بزک میکنند و این دیگر اسلام نیست. اسلام واقعی همانی است که روحانیون سنتی معرفی میکنند.
این نظری است که چه در میان نیروهای لائیک و حتی در بین دینداران سنتی و تودهها هم طرفدارانی دارد. در شهرها، شهرستانها و روستاها اقشاری که به روحانیت به عنوان سمبل، مقتدا و پیشوای جامعهی دینی نگاه میکنند، هم این نظر را قبول دارند، سخت طرفدار آن هستند و روشنفکری دینی را بزک کردن دین میدانند.
ولی من فکر میکنم این نظر، نظر درستی نیست. جامعه کمکم تحول پیدا میکند و این تحولات منجر به تحول در باورها و اعتقادات دینی جامعه هم میشود. نمیتوان تحولات جامعه را از تحولات اعتقادی، کلامی و فلسفی که در جامعه رخ میدهد جدا دانست. این تحولات به این منجر میشود که اندیشههای جدید و مبانی جدید دینی توسط روشنفکران دینی به جامعه منتقل شود.
نمیتوان این را یک چیز ثابتی دانست که صرفا برداشتهای سنتی و ارتجاعی از آن، نام دین پیدا کند.
حسن رضایی در کامنتی طولانی گفته است: «…اما در این سخنان ایشان نکات مناقشه انگیز هم کم نیست. برای نمونه به دو موضوع کلیدی در سخنان وی توجه کنیم. وی میفرماید: مردسالاری، دینسالاری و حاکمسالاری هم مضمون قرآن است و هم در روایات آمده است. بحث روایات را چون اصل صدور آنها نیز امری کاملا اجتهادی است صرفنظر میکنیم، اما خوب بود وی بر اساس همان روش هرمنوتیک فلسفی که باور دارند نشان میدادند که در کجای قرآن به این سه ویژگی تصریح شده است؟»
بله، با تشکر از آقای دکتر حسن رضایی که از وفاداران برنامههای رادیو زمانه هستند و قبلا هم ما در مباحث حقوقی از ایشان استفاده کردهایم. ایشان مدرک خواستهاند و در ادامهی کامنت به طور مشروح از متن قران دفاع کرده که در قران تفرعن، اقتدارگرایی، استبداد و…محکوم شده است.
آقای شبستری هم به کلیاتی که هست یعنی توحید را که قرآن به آن سفارش میکند یا این که میگوید با عدالت رفتار کنید، اشاره دارد. اما ایشان بر اساس نظریهی هرمنوتیک که آقای رضایی، جناب آقای دکتر بنیصدر و بسیاری دیگر از روشنفکران دینی متنباور با آن مخالف هستند، این اعتقاد را دارد که دین برای تغییر ساختاری در جامعه نیامده است (همانطوری که خود ایشان به روشنی توضیح میدهد) بلکه آمده است که یک سری اصول کلی ـ عدالت محوری، توحید و رعایت اخلاق انسانی را در جامعه جا بیاندازد.
اما طبعا در احکامی که به طور مشخص در آیاتالاحکام داریم، ایشان با آن تأویلهایی که امثال آقای بجنوردی و دیگران انجام میدادند، اساسا موافق نیست. به آقای رضایی هم باید همین جواب را داد که در بحث فاضربواهن در بحث نشوز جنسی زنان در برابر شوهر و مثالهای دیگری که در قرآن وجود دارد و ایشان از متن قران دفاع میکند، آقای مجتهد شبستری معتقد است این دفاعها و تأویلها با منطق روانی و علم تطبیق نمیخواند.
اینها نشان میدهد که مردسالاری، حاکمسالاری و دینسالاری در آیات قرآن در مواردی به طور مشخص وجود دارد. موارد و مستندات مشخصاش را دارد و اشاره هم میکند. ولی همین مثال کاملا نشان میدهد که مردسالاری در آیات قرآن به ویژه آیاتالاحکام و آیات فقهی و حقوقی قرآن کاملا آشکار است.
آقای رضایی در ادامهی بحثاش میگوید: « به نظر می رسد آقای شبستری بر این نظر است که وظیفه مسلمانان این است که در هر زمان تحقیق کنند ببینند مقتضای روز چیست. … آن وقت این مساله پیش میآید که کدام تغییر در زمانه تغییر به حق است و کدام ناحق است. خوب بود به جای اینهمه تاکید بر لزوم تغییر چند کلمه ای هم در باره نظریه حق سخن می گفتند تا ما خوانندگان متوجه شویم از دید ایشان کدام تغییرات در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حق است و کدام ناحق».
این را بیشتر خود آقای شبستری باید پاسخ دهد. اما آن چیزی که به عنوان گفتگو کننده برداشت میکنم، این است که آقای شبستری معتقد است، یک سری چیزها قابل تغییر نیست. این تغییری که آقای رضایی میفرمایند را ایشان مطلق نمیداند. مثلا در مسالهی توحید، عبادات، یا یک سری مواردی که: انسان کرامت دارد، حکومت باید با عدالت رفتار کند، آقای شبستری هم اینها را قابل تغییر نمیداند.
ایشان معتقد است یک سری مواردی را که عقل بشری و خرد جمعی روز بشری به آن قائل است که با حقوق بشر، عدالت، رفاه و امنیت جامعه تضاد دارد، میتوان تغییر داد و این تغییر لطمهای به حق بودن دین و شریعت وارد نمیکند.
البته این تکهاش را خود ایشان باید بیشتر توضیح بدهد، اما برداشت من این است که حقانیت دین و شریعت به این نیست که تمام احکام آن غیرقابل تغییر باشند، بلکه به این است که سعادت بشر را به ارمغان بیاورد. اما این که یک سری موارد و احکام حقوقی، قضایی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعیاش تغییر کند، این تغییر در ساختارها، تغییر در حقانیت آن دین نیست.
کامنتها خیلی زیاد بودند و فکر کردیم از میان این همه کامنت، آنهایی را که بحثبرانگیزتر هستند انتخاب کنیم. به عنوان سوال آخر، سوال کوروش آزاد را میپرسم که او هم در مورد تغییر قوانین اسلام صحبت کرده. سوالاش این است که: وقتی میگوییم بعضی از قوانین اسلام برای زمان معینی بودهاند و میتوانند بعضی مواقع اجرا شوند و بعضی مواقع هم اجرا نشوند، این سوال پیش میآید که دینی که دستوراتش به درد زمان معین میخورد، به چه کار انسان میآید؟ چقدر قابل سوءاستفاده است؟ آن وقت هرکسی، هروقت به نفعاش است این قوانین را اجرا میکند و هروقت هم به نفعاش نبود، میگوید مال این زمان نیست.
همهچیز تغییر پیدا نمیکند. یک سری اصول کلی هستند که ثابت هستند. در یک سری احکامی که بر اساس تحلیل اجتماعی آن زمان بوده است، یا بر اساس برداشتهایی بوده که کارکرد تنبیهی و کارکرد مجازاتی در جامعه داشته، آنها است که با تغییر زمانه، تغییر باورهای جامعه، تغییر پیدا میکند و این تغییرات کاملا طبیعی است.
یک سری احکام و مقررات به این دلیل که (همانطور که آقای مجتهد شبستری هم اشاره میکرد) دیگر در جامعه تامین کنندهی تنبیه و مجازات نیستند، تامین کنندهی کرامت انسان نیستند، تغییر میکنند. کرامت انسانی هم اصل غیرقابل تغییری است که در قرآن و در اسلام به آن تاکید شده است.
در نتیجه حرف این است که اگر زمان تغییر کرد و یک سری مقررات و احکام و دستورات و مجازاتهایی به ویژه در قوانین جزایی اسلام، نتوانست تامین کنندهی اصل کرامت انسانی و تامین کنندهی عدالتی باشد که اسلام اصل قرار میدهد، آقای مجتهد شبستری و دیگر روشنفکران دینی فرامتنی، معتقد هستند در عین حال که میتوانیم اسلام را نفی نکنیم، میتوانیم از متن مقدس قرآن عبور کنیم و مقرراتی را بر اساس اصل تامین عدالت و کرامت انسان پیاده کنیم که با عقل بشر هم کاملا همراهی و همسویی داشته باشد و در عین حال تعارضی هم با اصل اسلام ندارد
در همین رابطه:
• مسیح علینژاد: مظلومنمایی به کار سیاستمداران میآید
• فرنگیس محبی: شاهزاده، خودش را قیم ایران نمیداند
• مجتبا پورمحسن: حذف گذشته برای ایرانی جرم بزرگی است
• اردوان روزبه: به تکثرگرایی در بیان نیاز داریم
• اکبر گنجی: باورهای دینی تحول پیدا میکنند
|
نظرهای خوانندگان
آقای گنجی تا جایی که یادم هست این تقسین بندی را نکردند بلکه به این تقسیم بندی که توسط یک از منتقدشان انجام شده بود (آفای کدیور اگر اشتباه نکنم) اعتراض کرده بود. در ضمن من متوجه نمیشوم چطور ایشان به جای آقای شبستری پاسخ میدهند؟ آیا آقای میردامادی از طرف آقای شبستری برای این پاسخ دادن معرفی شده اند؟
-- آرش ، Jan 8, 2009 در ساعت 03:18 PM