«با خانم و آقای زمانه» برنامه ششم
لوا زند: ثبت تاریخ به ضرر کسی نیست
لیدا حسینینژاد مریم اقدمی
«گلدانه را به جرم بهایی شدن آتش زدند» عنوان برنامهای از سری برنامههای «روایت زنان» بود. در این برنامه لوا زند، با خانمی به نام زیبا بدیعی گفت و گو کرده بود.
زیبا بدیعی اطلاعاتی در مورد سوزاندن زنی به نام «گلدانه» را که حدود ۲۶ سال قبل در یکی از روستاهای مازندران اتفاق افتاده بود برای زمانه ایمیل کرده بود.
این گفت و گو واکنشهای زیادی از طرف خوانندههای زمانه به دنبال داشت. به همین بهانه سراغ لوا زند رفتیم تا به این کامنتها پاسخ دهد.
سیامک فرخی در کامنت خود میگوید روش شما در تبلیغ بهاییت با بازخوانی وقایع گذشته خیلی نخنما شده است. او میگوید من قتل و عام فرقهای مذهبی در آمریکای دهه ۹۰ را فراموش نمیکنم که نظامیان آمریکایی حتی از تانک برای انهدام محل استقرار اعضای فرقه داوودیه استفاده کرده بودند. البته ایشان نمیخواهد رفتارهای فاشیستی و غیرمسئولانهی دولت را تبرئه کند. اما میگوید لااقل شما نمیتوانید داعیه دفاع از اقلیتها را داشته باشید و بگذارید کسانی این ادعا را داشته باشند که سابقهی وحشتناک نقض حقوق بشر در پروندهشان نیست و در فجایع «گوانتانامو» و «ابوغریب» دست ندارند. در جواب این دوست ما چه میگویی؟
کامنت آقای فرخی چند بحث دارد. اول اینکه اگر این روش تبلیغ نخنما شده باشد، حداقل من برای اولین بار بود که در برنامهام از این گروه از اقلیتهای مذهبی در ایران صحبت کردم.
بنابراین این بخش در مورد برنامهی من صادق نیست که بگویم من همیشه این کار را میکنم. جریان این برنامه از این قرار بود که دوستی به من ایمیل زد و اطلاعاتی در مورد جریان فوق گفت.
در مورد این گفتهها تحقیق شد و چون ماجرا در مورد یک زن بود و ثبت و بازخوانی وقایع گذشته و تاریخ شفاهی مهم است این برنامه ساخته شد.
من با بخشی از صحبتهای آقای فرخی موافق نیستم. چون حداقل در برنامهی «به روایت زنان» اولین بار بود که از یک زن از گروه اقلیت نام برده میشد.
موضوع دیگر اینکه من در مورد قتلهای «فرقه داوودیه» در آمریکا چیزی نشنیدهام و امکان دارد که چنین چیزی وجود داشته باشد، همانطور که ممکن است چنین چیزی واقعی نباشد.
ولی در هر حال این موضوع و اینکه ما ایرانی هستیم، چیزی از اصل ماجرا کم نمیکند. نمیگویم در مورد اتفاقات دیگری که در دنیا در حال وقوع است ما بیمسئولیت هستیم.
ولی در هر حال ما در «زمانه» یک خط مشی داریم که به مسایل مردم ایران میپردازیم و برنامهی «به روایت زنان» هم که مخصوص زنان است.
اینکه این دوست ما میگوید کسی میتواند ادعای دفاع از حقوق بشر را داشته باشد که در ابوغریب و گوانتانامو دخالت نداشته باشد هم عجیب است. من واقعاً تا امروز نه در گوانتانامو کار کردهام و نه در ابوغریب.
نمیدانم منظور اصلی این دوست ما در این قضیه چه بوده است. متوجهی این بخش از صحبتهای این دوستمان که زمانه در این جاها دست داشته یا بهاییان ایران و یا من، نمیشوم.
اما وقتی از نقض حقوق بشر در یک نقطه از دنیا صحبت میکنیم به معنای آن نیست که در دیگر نقاط جهان حقوق بشر نقض نمیشود.
هر کس باید در مورد وقوع این قبیل اتفاقات صحبت کند و فکر نمیکنم که صحبت کردن در مورد یک بخش از جریان باعث نقض بخشهای دیگر آن شود.
لازم میبینم که باز هم حضور و دست داشتنام را در ابوغریب، گوانتانامو یا قتل و عامهای داوودیه تکذیب کنم و بگویم که من نقشی در این حوادث نداشتهام.
لوا زند
کامنتگذاری به نام شهرام پرسیده است چرا زمانه اینقدر در مورد بهاییان و منافقان مطلب مینویسد؟ البته بعد از این گفته است که با کشتن افراد به خاطر اعتقاداتشان مخالف است. اما دلیل نبش قبر وقایع گذشته را نمیفهمد، که در این مورد هم توسط مردم عادی انجام شده است. بعد هم گفته تا آن جایی که میداند اگر بهاییان در ایران جاسوسی نکنند، تحت پیگرد قرار نمیگیرند. شهرام نوشته است که حتی بعضی از بهاییان را میشناسد که به طور عادی زندگی میکنند، بازنشسته شدهاند و حقوق بازنشستگی دریافت میکنند. پس دلیل این جوسازی چیست؟ چه جوابی میتوان به این کامنتگذار داد؟
اینکه چرا گذشته شکافته میشود، طبق دیدگاه من دلیلاش این است که اینها بخشی از تاریخ شفاهی ما است:
کسی رفته تحقیق کرده، افراد محلی در مورد این ماجرا حرف زدهاند و ممکن است بعد از مرگ یک نسل کسی از این ماجرا اطلاعاتی نداشته باشد ثبت این تاریخ شفاهی مهم است.
حالا این گزارش در مورد گلدانه علیپور بوده است. ممکن است این اتفاق در جای دیگر به نحو متفاوتی روی دهد. تصور نمی کنم ثبت تاریخ به ضرر کسی باشد.
در مورد بهاییان هم باید بگویم تا آن جایی که من میدانم در ایران مورد تعرض و ظلم هستند، در مورد اینکه چه کسی جاسوس است و چه کسی نیست و اینکه همهی بهاییان جاسوس هستند یا خیر نمیتوانم قضاوت کنم.
فکر میکنم وقتی با قصهی فردی مثل گلدانه علیپور در یک روستا مثل روستای «روشنکوه» در یک جنگلی در استان مازندران مواجه میشویم، نمیشود به این انسان که به خاطر مذهباش سوزانده شده بیتفاوت بود.
باید در مورد آن فکر کرد. آیا میتوانیم به یک زن ۴۵ ساله که سواد خواندن و نوشتن ندارد تهمت جاسوسی بزنیم؟ زنی که توسط برادرزادههایاش کشته شد.
گفتم که این اولین برنامهی من در مورد اقلیت مذهبی بهاییان بود. اما مشی رادیو زمانه در مورد بهائیت یا بازخوانی حوادث ۱۳۶۰ بازخوانی بخشی از تاریخ است و موضع خاصی در مورد اینکه این رویداد درست بوده یا خیر ندارد.
یکی از مخاطبان هم بدون ذکر نام خود گفته است که این قبیل اتفاقات کار خود بهاییان برای مظلومنمایی بیشتر است. همچنین گفته است اگر اطلاعات بیشتر میخواهید با من تماس بگیرید.
این کامنت بدون نام و امضا را دیدم. من از این قضیه استقبال میکنم. وقتی در مورد خانم علیپور به من ایمیل زده شد، در مورد آن تحقیق کردم. اینطور نبوده که به من ایمیل بزند و من بگویم بیایید فردا با شما مصاحبه کنم.
در مورد صحت و سقم این مسأله و روی دادن آن در روستا مطمئن شدم. اما وقتی کامنت بدون اسم و آدرس میگذارند و بعد یک مسأله را زیر سوال میبرند و از مسألهی دیگر خبر میدهند، کمی تحقیق و بررسی در مورد آن دشوار میشود.
موضوع دیگر اینکه من همیشه سعی کردهام به مخاطبانام جواب بدهم و چندین برنامه هم بر اساس پاسخ به مخاطبانام ساختهام.
الان هم اگر این دوستمان بیایند و حرف خود را ثابت کنند میتوانیم یک برنامهی دیگر در مورد این موضوع بسازیم و مثلاً بحث کنیم که گلدانه خودش، خودش را سوزاند و آن را به گردن برادرزادههایش انداخت.
میخواهم یک سوال خارج از کامنتها بپرسم: اگر این اتفاق برای یک مرد افتاده بود، جایش در «روایت زنان» بود یا خیر؟
اگر فردی که به من ایمیل زد، میگفت این ماجرا در مورد یک مرد اتفاق افتاده بود، احتمال اینکه من آن را به یکی از همکاران مرد و یا برنامههای مربوط به آنها ارجاع میدادم، زیاد بود.
روایت زنان بر اساس تعریفی که از ابتدا در مورد آن صورت گرفته، مخصوص زنان است. اما اینگونه نبود که اگر ماجرا به من اطلاع داده میشد، بیتوجه از کنار آن میگذشتم و میگفتم به من ارتباطی ندارد.
در همین رابطه:
• رضا جمالی: ختنهی زنان مثل سنگسار است
• اردوان روزبه: احقاق حق، دشمنی نیست
• پرویز جاهد: زبان عامیانه، صریحتر و بیپرواتر است
• پاسخ ابراهیم نبوی به کامنتهای برنامه شبکه ایکس
• مجتبا پورمحسن: زبان ما آمادگی گفت و گوی کوتاه را ندارد
|
نظرهای خوانندگان
لوا به این نکته اشاره کرد که با این کار تاریخ شفاهی را به تاریخ نوشتاری تبدیل می کند. می خواهم بدانم که برنامه های زمانه برای چه مدتی بایگانی می شوند؟
--------------------------------------------------------------------
-- پ م ، Sep 30, 2008 در ساعت 04:35 PMزمانه: دوست گرامی
هیچ مطلبی از روی سایت پاک نمیشود و همه مطالب در آرشیو هر صفحه باقی میمانند که از منوی سمت چپ هر صفحه، میتوانید به آرشیو مطالب قدیمیتر مراجعه کنید یا با استفاده از کادر جستجو، دنبال آنها بگردید
سوال من این است که اگر بهائیان جاسوسند چرا به محض این که یک کلمه بگویند که بهائی نیستند تمام پرونده جاسوسی آنها پاک میشود؟ سؤال دیگر من این است که چرا برای اینهمه جاسوس فقط یک برگه رو نمیشود و فقط به صورت اتّهام باقی میماند؟ سؤال من این است که اگر بهائیان جاسوسند چرا اینهمه تهمت های دیگر به آنها میزنند و اجازه جواب دادن نمیدهند و اگر کسی به طور شفاهی در جایی در صدد جواب دادن بر آید او را به جرم تبلیغ دیانتش به زندان می اندازند و چون هیچ حکمی در قانون در منع تبلیغ وجود ندارد بلافاصله برچسب همکاری با اسرائیل و سایر کشورها به او میزنند؟ سؤال من این است که پیرمرد دهاتی بیسواد یزدی نود ساله در روستاهای یزد چطوری جاسوسی کرده که اعدامش کردند؟ سؤال من این است که زن و شوهر روستایی نوک بیرجند چگونه جاسوسی کردند و بعد خودشان را برای مظلوم نمایی آتش زدند؟ سؤال دیگر من این است که اگر زمانه در مورد مظلومان مسلمان فرضاً بیست سال پیش مطلبی را بنویسد آیا باز هم آن را نبش قبر بیان خواهید کرد یا با آه و انین از مظلومیت مسلمانان صحبت خواهید کرد؟ لطفاً در جواب دادن انصاف را مدّ نظر داشته باشید.
-- مسافر گذرا ، Sep 30, 2008 در ساعت 04:35 PMRegarding the statements by Mr Siamak Farrokhi, the following two remarks are in order. Firstly, the raid and the subsequent siege of the Branch Davidian compound in Waco, Texas, had nothing to do with the religious beliefs of the residents of the compound; the raid was carried out because of the reports of child abuse taking place inside the compound. The leader of this sect, David Koresh (Vernon Wayne Howell, who took the name Koresh after Cyrus the Great - it appears that there is always an Iranian connection to almost all events worldwide) was reported to have raped children as young as 12. He had claimed that he had received orders from God to have at least 140 wives. It seems that Mr Farrokhi knows absolutely nothing about the entire event and only recalls that it concerned a "religious sect". The interested may consider to consult the following entries of the English Wikipedia:
On David Koresh:
http://en.wikipedia.org/wiki/David_Koresh
On Branch Davidian:
http://en.wikipedia.org/wiki/Branch_Davidian
Secondly, what is the logical or causal relationship between Baha'is on the one hand and Guantanamo Bay and Abu Gharaib on the other? What “horrifying history of human-rights violations” (Sabeqe-ye vahshatnake naghz-e hoqug-e basher) can be ascribed to Baha’is? Of course, I do realise that Mr Farrokhi may be complaining that while Radio Zamaneh does not report (or does not report sufficiently adequately) on the events pertaining to Guantanamo Bay prison camp and the Abu Gharaib prison, it gives undue attention to the fate of Baha’is in Iran. If so, then I should like to ask Mr Farrokhi the following question: If you see a person drowning in a swimming pool on one side of which you are resting, do you jump into the pool to rescue this person’s life or choose to remain passive on account of the prevailing injustices in the world? I have not the slightest hesitation that you will go to this person’s rescue.
Regarding the comment by Mr Shahram [?], the juxtaposition of the words “Baha’is” and “Traitors” (Bahai-yan va Monafeqan) is remarkable and revealing of Mr Shahram [?]'s particular mode of thinking. What proof is there that would suggest that Baha’is were traitors? I recommend Mr Shahram [?] to take the trouble and consider the essence of his statements. He says: “I know some Baha’is who live normal lives …”. How many Baha’is does Mr Shahram [?] know? Ten? There are some 300,000 – 500,000 Baha’is in Iran. Ten people cannot be a representative sample of this population. In other words, if one knows only 10 Baha’is, one cannot know the condition under which the Baha’i community as a whole lives in Iran. The following example is clarifying. We are all aware of the killings, sectarian and non-sectarian, and mayhem prevailing in Iraq. The owner of a restaurant in my neighbourhood is an Iraqi gentleman. Every time I see him and ask him about Iraq, he assures me that everything is fine in Iraq; calling me his brother, he regularly invites me to spend one of my holidays with his extended family in Iraq. Does this mean that all the killings and the violence in Iraq (not to mention Abu Gharaib) are hoaxes?
Moreover, the Islamic Republic of Iran has not treated/does not treat all Baha’is equally harshly. For instance, in the 1980s some 200 Baha’is were executed, from a population of 300,000 – 500,000 people. In other words, the Islamic Republic has never attempted a pogrom of Baha’is. Rather, it has attempted to decapitate the community. Hence, the execution of some 200 out of 300,000 – 500,000. The exclusion of Baha’is from higher education is another way of pulling down the Baha’i community. By doing so, the regime hopes to achieve several objectives. Firstly, to prevent members of the Baha’i community from reaching prominent and influential positions. Secondly, to encourage Iranian Baha’is to emigrate, thus diminishing the size of the Baha’i community inside Iran. And thirdly, to encourage Baha’is to abandon their beliefs. Depriving Baha’is from higher education is particularly painful to bear when one considers that according to the following Baha’i source:
http://denial.bahai.org/003.php
“By 1920, some 10 percent of the estimated 28,000 primary and secondary school children in Iran were enrolled in Baha’í-run schools.”
As I have mentioned in another comment here on Radio Zamaneh, one should view Iranian Baha’is first as humans, second as Iranians, and third as Baha’is. That this is not a rhetorical statement can be appreciated by considering the fact that one cannot be an Iranian (or American, or French, or German, etc.) if one is not a human; further, one cannot be an Iranian Baha’i if one is not an Iranian in the first place.
BF.
-- BF ، Sep 30, 2008 در ساعت 04:35 PM... در لحظه سوزاندنش نوه اش خسرو (پسر علی علیپور که او هم مدتی را بجرم تبلیغ با دو تن دیگر مدتی را در زندان ساری محبوس بودند) حاضر و وقایع را با چشم سر مشاهده کرد.روحش شاد...
-- SHA ، Oct 1, 2008 در ساعت 04:35 PMIn my earlier Comment (published above) I referred to exclusion of Baha'is in Iran from higher education. This morning the following news item came to my attention that may interest readers of Radio Zamaneh:
http://news.bahai.org/story/657
Mr Ahmad Batebi has the following related article (in Persian) published in Rooz Online that might similarly interest readers of Radio Zamaneh:
http://www.roozonline.com/archives/2008/09/post_8980.php
In this article Mr Batebi shows, amongst other things, that exclusion of Baha'is from higher education is in contravention of the terms of Iran's Constitution regarding education.
Mr Shahram [?] who states that the Baha'is known to him "live normal lives", should consider to answer the following question: Is being excluded from higher education on account of one's religious beliefs "normal"? I remind Mr Sharam [?] and the like-minded individuals that Iran is a signatory of Universal Declaration of Human Rights, according to whose Article 18 freedom to choose one's belief is a basic Human Right. Explicitly, Article 18 states that:
"Everyone has the right to freedom of thought, conscience and religion; this right includes freedom to change his religion or belief, and freedom, either alone or in community with others and in public or private, to manifest his religion or belief in teaching, practice, worship and observance."
According to Article 26.1 of the same Declaration:
"Everyone has the right to education. Education shall be free, at least in the elementary and fundamental stages. Elementary education shall be compulsory. Technical and professional education shall be made generally available and higher education shall be equally accessible to all on the basis of merit."
For details please consult:
http://www.un.org/Overview/rights.html
Since Iranian Baha'is are humans (please consult my previous Comment), so that Universal Declaration of Human Rights applies to them, it should be evident that by excluding Baha'is from higher education, Iran is also in clear violation of some explicit provisions of Universal Declaration of Human Rights.
BF.
-- BF ، Oct 3, 2008 در ساعت 04:35 PM