رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ شهریور ۱۳۸۷
گفت و گو با نیما اکبرپور، به مناسبت هفتمین سالگرد وبلاگستان

«دیگر وبلاگ یک واژه‌ی غریب نیست»

لیدا حسینی‌نژاد

روز شانزدهم شهریور ۱۳۸۰ سلمان جریری، اولین پست وبلاگ‌اش را نوشت که اولین پست وبلاگستان فارسی هم بود که در آن توضیح داده بود، وبلاگ یا وب‌نوشت یعنی چه؟

Download it Here!

به مناسبت هفتمین سالگرد وبلاگستان فارسی و ورودش به هشتمین سال‌، سراغ یکی از وبلاگ‌نویسان پیشکسوت ایرانی نیما اکبرپور، نویسنده وبلاگ عصیان رفتیم.

نیما جان به ما بگو چطور شد وبلاگ‌نویس شدی و به این دنیای مجازی راه پیدا کردی. اصلاً چرا وبلاگ‌نویس شدی؟

اوایل از روی بیکاری بود. فکر می‌کنم اواخر سال ۸۰ بود که من کافی‌نت داشتم و طبیعتاً بیشتر پای کامپیوتر و اینترنت می‌نشستم. اولین چیزی که در وب‌گردی‌هایم دیدم، وبلاگ بود. در نهایت یک صفحه باز کردم و در مورد روزمر‌گی‌هایم نوشتم.

از همان اول هم اسم این صفحه عصیان بود؟

بله، آن موقع هم اسمش عصیان بود، ولی آدرس آن در بلاگ‌اسپات بود یعنی با سرویس بلاگر آپدیت می‌شد.

هفت سال است که وبلاگ می‌نویسی، در این هفت سال وبلاگ‌نویسی چقدر برای تو جدی بوده است؟

اوایل خیلی جدی نبود ولی به تدریج جدی و جدی‌تر شد. علتش هم این بود که دیدم می‌توانم با خیلی از افراد مثل خودم ارتباط برقرار کنم و دوست بشوم. در نهایت از کنار این وبلاگ‌نویسی خیلی از دوستان فعلی را به دست آوردم و این شد که شغل فعلی من هم از همین وبلاگ درآمد.

من روزنامه‌نگار هستم و نوشتن را برای مخاطب در وبلاگم شروع کردم و به تدریج جذب مطبوعات شدم.


نیما اکبرپور، روزنامه‌نگار و نویسنده وبلاگ عصیان

از شغل فعلی‌ات گفتی و برای سوال بعدی کمکم کردی. چرا از یک دوره‌ای به بعد بعضی از وبلاگ‌نویس‌ها روزنامه‌نگار هم شدند؟

تصور من این است که خیلی از افراد، نوشتن را به صورت جدی و حتی به‌عنوان یک شغل دوست داشتند‌، منتهی قبل از این‌که تکنولوژی به این صورت همه‌گیر و همگانی شود‌، امکانش فراهم نبود یا خیلی سخت بود.

به‌عنوان مثال، به ارتباطات آدم‌ها بستگی داشت که افراد دور و برشان در کار روزنامه‌نگاری باشند و از آن طریق بتوانند روزنامه‌نگار شوند. منتهی این دیوارها شکسته شد.

وقتی آدم می‌تواند رزومه‌ی خودش را به‌صورت نوشتاری و روی اینترنت قرار دهد و فیدبکی هم وجود داشته باشد که نشان دهد، چقدر می‌خوانند و چقدر روی مخاطبین خود تاثیرگذاری دارد، از آن‌طرف نشریات هم دنبال چنین افرادی هستند که بتوانند در حوزه‌ی روزنامه‌نگاری کاغذی شروع به نوشتن کنند و طبیعی است، یک سری از بلاگرها مخصوصاً کسانی که زودتر از همه جذب وبلاگ شده بودند، توانستند خبرنگاری و روزنامه‌نگاری را به‌طور جدی تجربه کنند.

برگردیم به وبلاگ تو و محتوای آن. قبلاً به شکل متفاوت‌تری می‌نوشتی از ادبیات و طنز و شعر و روزمرگی تا موضوعات روز می‌نوشتی‌، بعد شروع کردی به نوشتن در مورد مسایل فنی و کشفیات اینترنتی، چطور شد که به اینجا رسید؟

چون اوایل وبلاگ برای من یک دغدغه‌ی شخصی بود یعنی من به‌صورت یک دفترچه خاطرات به آن نگاه می‌کردم که اجازه می‌دادم همه آن (نوشته‌های روزمره من) را بخوانند.

هنوز هم ممکن است طنز بنویسم، یا روزنوشت داشته باشم، هر از گاهی داستان کوتاه یا هر چیز دیگری که به ذهنم می‌آید می‌نویسم ولی بیشتر روی حوزه‌ی تکنولوژی و فناوری اطلاعات تمرکز می‌کنم.

علتش هم این است که احساس می‌کردم در این حوزه خلا وجود دارد و به هر حال چون در این حوزه علاقه‌مندی شخصی داشتم، طبیعی است که بیشتر کشفیات من باشد. به‌نوعی وبلاگ‌نویسی برای من به اشتراک گذاشتن کشفیات شده است.

مثلاً وارد سایت بانکی می‌شوم و می‌بینم آن سایت در طراحی جدید خود جایی برای پادکست در نظر گرفته است، این برای من جالب است و آن را به‌صورت یک یادداشت در وبلاگ‌ام منتشر می‌کنم. به نوعی این را با بقیه به اشتراک می‌گذارم.

این رویه را در خیلی از وبلاگ‌ها می‌بینیم. اول از خودشان و روزمرگی‌های‌شان می‌نوشتند و حالا فرم و محتوای وبلاگشان فرق کرده است، چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ نوشتن را با ‌نوشتن روزمرگی خودشان تمرین کردند و بعد‌...

بله، فکر می‌کنم، ممکن است این روند را هر کسی طی کند. به‌خاطر این‌که وبلاگ‌نویسی الگوی مشخصی ندارد. شاید بگوییم روزنامه‌نگاری یا داستان‌نویسی از این الگو پیروی می‌کند، ولی نمی‌توانیم بگوییم وبلاگ از چه الگویی پیروی می‌کند. چون یک پدیده صرفاً نو است.

حتی نمی‌توانیم از وبلاگ‌های خارجی الگو بگیریم چون به سرعت بومی‌سازی می‌شوند. به‌عنوان نمونه ممکن است با یک سایت وب ۲ در خارج از ایران و با مخاطبان زبان دیگر، یک‌طور دیگری برخورد کنند، ولی در ایران کاربرد دیگری بین کاربران ایرانی پیدا کند.

وبلاگ هم چیزی است که ناخودآگاه آدم به سمتی کشیده می‌شود و تجربه می‌کند. شاید به‌خاطر مخاطبان‌اش است، ممکن است مخاطبان‌اش چنین تقاضاهایی کنند یا این‌که ترجیح می‌دهند یک سری مخاطب ثابت داشته باشد تا مخاطبان گذری.

شاید بتوان آن را به یک ویترین یا مغازه‌ی عرضه‌ی کالا تشبیه کرد. شاید یک آدم ترجیح می‌دهد به جای این‌که سوپرمارکت بزرگی که همه‌چیز در آن فروش می‌رود، داشته باشد، فقط خودکار بفروشد. منتهی انواع و اقسام خودکارها را بفروشد.

آن‌وقت یک‌سری مشتری‌های ثابتی پیدا می‌کند که فقط خودکار می‌خواهند. حالا ممکن است از آن‌طرف شهر یا یک شهر دیگر هم بیایند تا آن کالا را به دست بیاورند و به این فروشگاه سر بزنند.


وبلاگ عصیان

فکر می‌کنید بعد از این هفت سال، چقدر وبلاگ نوشتن و مفهوم وبلاگ‌نویسی بین مردم جا افتاده است؟

دیگر مثل سابق یک پدیده غریبه نیست. یعنی خیلی از کسانی که با اینترنت هم آشنایی ندارند، اسم ایمیل یا واژه سایت را شنیده‌اند، الان با واژه‌ی وبلاگ هم بیگانه نیستند.

در اولین سالگرد وبلاگ‌های فارسی، با چند تا از دوستان‌مان تصمیم گرفتیم کتابی در زمینه‌ی وبلاگ چاپ کنیم و در آن نمونه‌های نوشته‌های وبلاگ‌نویسان آن زمان را بیاوریم که از هر کدام چند مطلب در کتاب باشد.

البته خودشان برای ما بفرستند نه این‌که ما خودمان برداریم. وقتی برای این کتاب دنبال ناشر می‌گشتیم، خیلی‌ جاها نمی‌دانستند وبلاگ یعنی چه و ما یک دسته کاغذ نشان‌ آن‌ها می‌دادیم و می‌گفتیم یعنی این.

هدف ما هم این بود که این پدیده بین مردمی که اهل وبلاگ نیستند، جا بیافتد. کتاب را بخرند و محتوای وبلاگ‌ها را ببینند. الان اصلاً نسبت به آن زمان قابل مقایسه نیست. آن موقع برای هر کسی باید توضیح می‌دادیم. الان هر روزنامه‌ای را که باز می‌کنیم می‌خوانیم فلان شخصیت در وبلاگ شخصی‌اش نوشته بود...

خود تو چه نوع وبلاگ‌هایی را می‌خوانی؟

بیشتر وبلاگ‌های تکنولوژی را می‌خوانم، منتهی یک سری وبلاگ‌ها را به‌طور ثابت دنبال می‌کنم. شاید به دلیل علاقه خاصی که به آن شخصیت پیدا کردم. البته شاید شخصیت شناخته شده‌ای نباشد اما اگر از قلم کسی خوشم بیاید، ممکن است آن وبلاگ را به‌طور مرتب بخوانم و مشترک فید آن باشم و دنبال کنم که چه چیزی نوشته است.

یک سری وبلاگ‌های خیلی خیلی مهجور و دورافتاده و کم خواننده هستند که خیلی دوست‌شان دارم. شاید روزی ۳۰ یا ۲۰ خواننده داشته باشند، ولی قلم‌های بسیار عالی دارند.

آن وبلاگ‌هایی را که دوست دارم به صورت ثابت می‌خوانم و دنبال می‌کنم که الان این آدم چه شده و چگونه می‌خواهد بنویسد و به قول معروف امروز با قلم‌اش چه چیزی را می‌خواهد بتکاند. خیلی وقت‌ها پیش می‌آید یک وبلاگ طنزی را می‌خوانم‌، می‌دانم و خودش هم می‌داند که بیشتر از ۱۰ یا ۱۵ خواننده ندارد ولی از قلم آن آدم لذت می‌برم و مرتب می‌خوانم.


اولین پست وبلاگستان فارسی

برای هفتمین سالگرد وبلاگستان فارسی برنامه‌ای دارید؟

در این روزها که هفتمین سالگرد وبلاگستان فارسی بود، خیلی از دوستان پروژه‌های شخصی در وبلاگ‌های‌شان تعریف کردند که سعی کردم در آن‌ها مشارکت کنم. مثلاً یکی از دوستان از ما خواسته بود که با چشمان بسته چند خطی را در کاغذ بنویسیم و آن را اسکن کرده برای‌شان بفرستیم. این کار را کردم و منتشر شد.

یکی دیگر از بچه‌ها خواسته بود چند خطی راجع به سالگرد وبلاگ‌ها و حس‌مان نسبت به وبلاگ‌ها بنویسیم که آن را هم نوشتیم و فکر می‌کنم دیروز منتشر شد. سعی کردیم در پروژه‌های وبلاگی که بچه‌ها راه انداخته بودند، مشارکت کنیم و رد و اثری هم از خودمان باقی بگذاریم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

گفتگوي خوبي بود.

-- سارا ، Sep 10, 2008 در ساعت 06:33 PM

حالا که چی؟

-- هادی ، Sep 11, 2008 در ساعت 06:33 PM