رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ تیر ۱۳۸۷
وبلاگ‌های ایرانی

وبلاگ‌های شیراز

لیدا حسینی‌نژاد


سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز
سلام ای مهد عشق و مدفن راز
سلام ای قبله تقدیس و تقوا
سلام ای قلعه سیمرغ و عنقا
سلام ای شهر عشق و آشنایی
سلام ای آشیان روشنایی

Download it Here!

با این شعر زیبا از شهریار به‌سراغ شهر زیبای شیراز، شهر شعر و گل می‌رویم.
شیراز شهر تخت جمشید، حافظیه، باغ دلگشا، باغ ارم، آرامگاه سعدی، ارگ کریم‌خان، شاهچراغ، دروازه قرآن و ده‌ها بنای تاریخی دیگر و شهر وبلاگ‌نویسان بسیاری است.

برای پیدا کردن وبلاگ‌نویسان شیرازی سراغ سایتی با همین نام (وبلاگ‌نویسان شیرازی) رفتم که لیست بلند بالایی از کاکو شیرازی‌ها و دختر شیرازی‌های وبلاگ‌نویس داشت، اما متأسفانه تقریباً دست خالی برگشتم چون اکثر آنها سال‌ها بود که به روز نشده بودند.


نمایی از شهر شیراز/ عکس از: سایت پیمان ملی

جز وبلاگ «مطرود» که شاید با مینیمال‌های آن آشنا باشید. وبلاگ مطرود یکی از فعال‌ترین وبلاگ‌هایی است که می‌شناسم. تقریبا هر روز پست جدیدی دارد حتی گاهی چند پست در یک روز.

سالار، نویسنده وبلاگ مطرود، درباره خودش می‌گوید:
«دیوانه‌‌ای هستم گریزان از عقل، فرشته‌ای هستم رانده شده از بهشت و این‌ها همه ممکن نیست جز با پلیدی و سیاهی.

و اینجا خانه‌ی من است، آری مطرود همه عالم شده‌ام، دردی نیست، شکایتی نیست، همه عشق است و شراب.»

او از عشق می‌گوید و ادامه می‌دهد:
«این‌ها را برایت گفتم تا اگر مرا دیدی که تنها سر می‌کنم هرچند که در میان هزاران انسان گم شده‌ام، دیوانه خطابم کن، به من ناسزا بگو، احمق بخوانم امّا هرگز مپرس که غریبه کیست، و چرا مطرود است...»

در یکی از پست‌های او می‌خوانیم:
«دستش را بگیر و به سوی آسمان آبی بی‌کرانه رهایش کن.

اگر نمی‌توانی پرواز کنی، خیالی نیست.

لذت پرواز دادن را امتحان کن.»

بعد از کلی گشت و گذار در اینترنت و پرس و جو بالاخره به جایی رسیدم که دیدم جمع وبلاگ‌نویسان شیرازی جمع است و آن هم «کانون وبلاگ‌نویسان شیراز» است با نام اختصاری «وبانه».

این کانون حتی اساسنامه بلند بالایی هم دارد درباره شرایط عضویت، نحوه فعالیت و اهداف وبانه. از میان لیستی که در آن بود نام‌های آشنا هم دیده می‌شد، مثل وبلاگ «حقایق درباره‌ی نازلی دختر آیدین» که از روزمرگی‌های خود می‌گوید و گاهی هم از شهرش شیراز!

«سه‌چهارساله تو بازار وکیل یه دوست پاکستانی دارم. جای مشخصی نداره. یه وقت‌هایی این ور بازاره، یه وقت‌های اون ور. چندماهی پراکنده ایرانه در سال و جنس‌هایی که از پاکستان می‌آره رو می‌فروشه و سفارش جدید می‌گیره. بعد با پولی که «دستش رو گرفته» می‌ره اروپا.

خانواده‌اش انگلیس زندگی می‌کنن و محله‌شون «خیلی شبیه ولایات پدریه». پولش که تموم شد برمی‌گرده «پاکیستان» و جنس می‌آره ایران. این وسط اگه کسی سفارشی از اروپا داشته باشه هم براش می‌آره یا از همون‌جا پست می‌کنه یا می‌ده دست «مسافیر».

از دور که منو می‌بینه چشماش برق ِیه آشنای قدیمی رو می‌زنه و بعد از احوال‌پرسی‌های معمول، خورده ریز‌هایی که اون پشتا قایم کرده رو نشونم می‌ده. هی‌ام توضیح می‌ده که این فلان‌قدره «خانوم جان، اما شما که مشتری هستی» این‌قدر یا «اصلن پول نده».

خیلی وقتا می‌شه واسه این‌که چیزی از بازار خریدم و قبلش نیومدم سراغش تا واسم تخفیف بگیره، از دستم شاکی می‌شه. سر این ام‌پ‌چهاری که پارسال خریدم هم کلی دعوام کرد که جای این‌همه پولی که ریختی دور می‌گفتی من «می‌آوردم از پاکیستان، چهل‌پنجاه تومان.»

یکی از معدود آدم‌هایی‌ه که وقتی چندماه نیست، دلم واسش تنگ می‌شه.»


نمایی از شهر شیراز/ عکس از: سایت شهر شیراز

«فالشیست» هم وبلاگ دیگری است که نویسنده آن که از دغدغه‌های روزانه‌اش می‌نویسد، ادعا می‌کند که شهر شیراز را خیلی خوب میشناسد. اما گویا چیزی هم او را آزار می‌دهد و آن نبود عزیزانش در آن شهر است. او می‌گوید:

«شهری که همه‌ی کوچه پس کوچ‌ها و محله‌هاش رو می‌شناسم. شهری که چشم بسته هم میتونم توش قدم بزنم. که همیشه، تو هر ماشینی نشستم کنار راننده، نقش نویگیتور رو بازی کردم... همین شهری که هرجاش هر کسی کار داره، اول از همه به من زنگ میزنه؛ مهمون دارم بیف استراگانف از کجا بگیرم. سس سیر از کدون رستوران بگیرم. تولدت دوست پسرمه، کارت تبریک و چیزایی ژانگولر کادویی کجا گیرم میاد، عینک آفتابی خوب کجا داره،...ساعت ۴ بعدازظهر ِ گرسنمه، کجا الآن بازه برم غذا بخورم، فلان دکتر خوب کیه، مطبش کجاست، و و و ...

حداقل ۳۰ درصد تلفن‌هام در هر روز، مخصوص ِ آدرس‌دادن به این و اون‌ه. به این و اونی که خودشون شیرازی و ساکن شیراز هستن و همه‌ی اینا یعنی اینکه من شهرم رو میشناسم و دوستش دارم. اما دیگه برام جذاب نیست :-( کافی شاپی که ۵ روز در هفته میرفتم، از روزی که بچه‌ها رفتن تا الآن فقط ۵ دفعه رفتم. رستورانی که گاهی حتی ظهر و شب هم میرفتم، اینقد نرفتم که صاحبش بهم گفت، روزا دیگه نمیای حاضری بزنی، شوهر کردی؟!»

در میان دوستان وبلاگ‌نویس شیرازی کسانی هم هستند که به طور جدی به معرفی شهر خود می‌پردازند، مثل علیرضا که در وبلاگش «شهر شیراز» به معرفی کامل بناهای تاریخی، سوغات شیراز و مناطق دیدنی شیراز می‌پردازد که حتما دیدن این وبلاگ را به شما توصیه می‌کنم. او در مورد اینکه نام شیراز از کجا آمده می‌نویسد:

«در افسانه‌ها آمده است كه شيراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پيشداديان) شهر شيراز را تأسيس كرد و نام خود را بدان بخشيد. به روايتي ديگر، نام اين ديار، «شهرراز» بوده كه به اختصار شهر از و شيراز خوانده شده است. در حالي كه بر اساس تحقيقات "تدسكو" شيراز به معناي مركز انگور خوب است.»

اما در این میان وبلاگ‌هایی هم هستند که به شهر خود کاری ندارند. آنها از روز مرگی‌های خود می‌گویند و یا داستان‌های کوتاه می‌نویسند مثل وبلاگ «سان جون» که داستان‌های کوتاه زیبایی دارد که یکی از آنها را برایتان می‌آورم:

«رفتيم يكي از اون گلدون‌هاي گنده رو خريديم كه گذاشته بود روي پله آخر توي گلخونه. بعد گفتيم كه دورش رو هم روبان‌های قرمز بپيچن، چون ميدونستيم كه اون از روبان قرمز خوشش مياد. با اينكه اون قرمزی وسط اون سبزی برگ‌های گلدون داشت يه جوري ميرفت روی اعصاب همه، ولی من دو تا دستم رو محكم دور گلدون نگه داشتم كه كسی بهش نگاه چپ نكنه!

آخرش هم تا رسيديم در خونه‌شون و من گلدون رو دست به دست كردم تا برسه به صاحب اصلی‌اش، يكی انداختش و فقط ديدم كه كه چند تيكه شد و همه اون خاكهای خيس پخش شد وسط زمين و روبان‌ها شروع كردن توی هوا به رقصيدن! دلم واسه گلدونه بيشتر از دستهای خون‌آلود اونی كه انداخته بودش سوخت!»


نمایی از شهر شیراز/ عکس از: سایت شهر شیراز

اینکه دوستان شیراز ما قلم شیوایی دارند و داستان‌های زیبایی می‌نویسند را نمی‌شود منکر شد و از این دست ویبلگ‌ها هم زیاد هستند اما کسانی هم هستند که به مسایل اجتماعی یا سیاسی شهر و کشور می‌پردازند که البته تعداد آنها با دسته قبل قابل مقایسه نیست. اما به هر حال نمیشود از آنها گذشت، مثل وبلاگ «راه من» که در مطلبی با عنوان تو بزن تا ما برقصیم از گرانی بنزین می‌گوید:

«یه کاغذ- دو تا - سه تا هرچی فکر می‌کنم نمیدونم چه جوری شروع کنم. یاد حرف آقا محمدخان قاجار افتادم که به ولیعهدش باباخان (فتحعلی شاه که معلوم نبوده کجا رو فتح کرده بوده) وصیت می‌کنه «اگر می‌خوای بر این کشور حکومت کنی ترک رو شاد، عرب رو سیر و ایرانی رو گرسنه نگه دار.»

بله گرسنه نگه دار، ایرانی رو گرسنه نگه دار تا شورش نکنه و این سیاستیه که توی دو ،سه سال اخیر بر جو اقتصادی ایران حاکم شده، تورم به زودی به مرز ۴۴ درصد میرسه و بیکاری آشکار پنهان نام بنزین فروشی به عنوان شغل نویی در جامعه به وجود اومده...

...اما هدف از سهمیه‌بندی بنزین چه بود؟ خودکفایی در این محصول یا نه دلیل یه چیز دیگه بود؟!
به هر حال آقای رئیس‌جمهور لطف فرمودن و پس از یک سال بنزین آزاد رو با افزایش قیمت اون از ۷۵ تومان به ۴۰۰ تومان دوباره به باک خودروهای مردم فلک زده این سرزمین هدیه کردند.

حالا با این تعاریف آقای رئیس‌جمهور یه عرض خصوصی باهاتون دارم: بابا کلک فکر نمی‌کردم با اون همه اراجیفی که گفتی، از نفی هالوکاست گرفته تا حرفات درباره عدم وجود همجنسگرا در ایران و غیره و غیره و غیره، اون قدر ناقلا باشی که با یه نقشه توپ بنزین رو یه مدت سهمیه‌بندی کنی، شیطون تو وکابینت و مجلسی‌ها از کجا می‌دونستید اگه بنزین رو یهو به ۴۰۰ تومان افزایش قیمت بدید مردم شورش می‌کنن؟!

ولی به نظر من نباید اینقدر خودتون رو اذیت میکردین. ایرانی عرضه چنین کارایی رو نداره. پول نفتی هم که بایت یارانه این محصول میدادی ارث باباته مال این ملت که نیست. چرا بیخودی برای اینا حرومشون کنی؟

در هر حال ما ایرانی ها رقصنده‌های خوبی هستیم پس «تو بزن تا ما برقصیم.»

بر خلاف آنچه که در ابتدای برنامه گفتم که شیراز شهر شعر و شاعری است، در میان وبلاگ‌نویسان شیراز کمتر وبلاگی دیدم که از شعر بگوید. اما خوشبختانه وبلاگ «فاطی» را پیدا کردم و برایتان به عنوان حسن ختام برنامه یکی از شعرهای او را با نام «شبنامه» می‌خوانم:

«اي تن كوچك گلبرگ گل باغچه كوچكمان
من همانم كه به پندار همه لبخندت در دل كوچك شب می‌رويم

و تو مدهوش تر از لبخندی به لبان من و او می‌خندی

می‌توان گل داد در شوق وجودت اكنون
باز كن پنجره را و همه غم‌ها را بيرون ريز

گل مينا پر كن گلدان را

و قناری تو بخند و بخوان در وصفش

رقص كن ، چرخ بزن
وه كه امروز همه گل لبخند به هم هديه دهند

و تو سرمست شوی از قدمت بر گلزار
و دل باغچه كوچكت امشب شايد، عاشق و واله و شيدا باشد

می‌خرامد بل بل
می‌بنوشد هر گل

و به ديدار تو امشب همه مست آمده‌اند

جشن گل‌ها امشب، همه از آن تو است
و همه می‌خندند

و همه می‌خوانند»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

واه واه چه وبگردی تنبلانه ای! خب خواهر ميگفتيد من براتون کلی وبلگ شيرازی نشنتون می دادم. لااقل از نيک آهنگ می پرسيديد.
حالا اين دوتا وبلاگ باحال رو داشته باشيد:
http://www.mylostdreams.com/

http://babajoonshirazi.blogfa.com/

-- فيروزه ، Jun 12, 2008 در ساعت 01:28 PM

اقایان ، ایا ۷۲ ساعت برای انعکاس یک کامنت کافی نیست ؟. منهم مانند سرکار خانم فیروزه کامنت دهنده محترم بالا اقدام به معرفی یک وبلاگ شیرازی کردم بنام « تنه نزن » که متعلق به خود من است ( با ادرسی که دوباره در زیر میاید ) ولی تاکنون انرا بعد از بیشتر از ۷۲ ساعت که از ارسال ان میگذرد در این قسمت مشاهده نکرده ام !. چرا ؟!.
داوید.
tanehnazan.blogspot.com

-- داوید ، Jun 16, 2008 در ساعت 01:28 PM

وبلاگ داويد خان در عوض شيراز سر از اسرائيل درآورد!!!! داويد خان لينک عوضی ميدی يه چيزی هم طلبکاری؟!

-- محمود ، Jun 16, 2008 در ساعت 01:28 PM

منم كلي وبلاگ شيرازي مي شناسم كه همه شاعر مي باشند....ممنون كه تشريف آورديد به وبلاگ من

-- fati ، Jun 21, 2008 در ساعت 01:28 PM