رادیو زمانه > خارج از سیاست > در وب چه خبر > فریاد خوزستانیها، کارگران و معلمان | ||
فریاد خوزستانیها، کارگران و معلمانلیدا حسینینژاد
حملهی توفانهای شن به خاکریز دلیران خوزستانی ما پول نفت نخواستیم، ما شغل نخواستیم، ما امکانات رفاهی نخواستیم، همه پیشکش. هوا، هوا، هوا نداریم!!! آقا ما دردمان را به چه کسی بگوییم؟ آقای دکتر احمدینژاد ما هوا نداریم! آقای رییس جمهور ما اینجا هوا برای نفس کشیدن نداریم ! اینها جزیی از فریاد مردم خوزستان است در سایت «هلپ خوزستان». محمد درویش در وبلاگ «مهار بیابان زایی» در این باره میگوید: فقط در طول چند ماه اخیر، بیش از 40 بار رخداد توفان و گرد و غبار فرود آمده بر سر دیار شیرزنان و مردان خونگرم خوزستانی، به چنان حدی رسیده که مسئولان استان چارهای نداشتند، جز آنکه فرمان به تعطیلی کامل ثروتمندترین محدودهی سیاسی کشور دهند. تازهترین اخبار رسیده حکایت از آن دارد که متأسفانه به دلیل افزایش غلظت گرد و غبار هوای خوزستان، تمامی ادارات، سازمانها، نهادهای دولتی، بانکها، مراکز آموزشی در تمام مقاطع تحصیلی و دانشگاههای دولتی، امروز - پنج شنبه، 12 اردیبهشت ماه 87 - هم تعطیل شده است. خبری که زنهارمان میدهد که: بیابانزایی، فرآیندی نیست که یک سازمان، یک وزارتخانه یا حتا یک دولت به تنهایی بتواند به مقابلهاش رفته و مهارش سازد؛ تجربهی هورالعظیم نشان داد که برای مواجههی مؤثر با این رخداد کاهندهی کارایی سرزمین، به عزم و ارادهای فرادولتی و جهانی نیاز است. نگاه کنید که چگونه مردمان سلحشور و مقاومی که هشت سال تجاوز دشمن بعثی و شداید جنگ را سزاوارانه و شجاعانه تحمل کردند، اینک به چه شکل در برابر ضربات شلاقگونهی شنهای ریز هورالعظیم و بیابانهای مجاور کمآورده و طاقت بریدهاند. خطر بیابانزایی و فرسایش بادی را جدی بگیریم و در رویکرد بلند مدت توسعهی خویش، کاری نکنیم و سازهای را برپا نداریم که به این فرآیند ویرانگر – که قدرت تخریبیاش میتواند از آتش مستقیم دشمن، مرگبارتر و گستردهتر باشد - شتاب بخشد. جدال طبقاتی در ایران، بدون سوت داور امروز اول ماه مه روز جهانی کارگر است. به همین مناسبت گوشههای از گزارش علی اصغر رمضانپور را میخوانیم در مجلهی زیگزاگ: شاید آخرین یادگار روز هایی که هنوز روزنامهنگاری چپ و به اصطلاح پرولتاریایی (proletarian journalism) در ایران وجود داشت، همین روزی باشد که در سالنامههای رسمی ایران به نام «روز کارگر» یا یازده اردیبهشت که برابر با اول ماه می مسیحی است به جا مانده است. بعد ها این روز به دلیل هم زمانی آن با ترور «آیت الله مرتضی مطهری» روز «معلم» هم نامیده شد که اسماش برای معلمها باشد و مراسماش برای مطهری. «روز» کارگر در سالهای اخیر به «هفته» کارگر تبدیل شد و مراسم آغاز این هفته که گرد هم آمدن کارگران به اتفاق خانوادههایشان در جمعهی پیش از روز کارگر در گردشگاهها و در تهران در پارک «چیتگر» بود، اهمیت بیشتری در میان خانوادههای کارگران پیداکرد. امسال هم این مراسم با وجود اختلافاتی که میان برگزارکنندگان رسمی برنامههای هفتهی کارگر و تشکلهای کارگری وجود داشت از سوی کارگران برگزار شد. در برنامههای رسمی که از سوی تشکلهای مورد حمایت دولت برگزار میشود، آغاز رسمی این هفته با مراسمی در محل خاک سپاری «آیتالله خمینی» اعلام میشود. اهمیت این هفته برای کارگران بیشتر به این دلیل است که سالهاست روزنامهای که بهطور مستقل به مسایل کارگران بپردازد و جود ندارد و کارگران معمولاً در تجمعات و راهپیماییها به بیان مسایل خود میپردازند. تنها روزنامه به رسمیت شناخته شده برای پرداختن به مسایل کارگران روزنامهی «کار و کارگر» است که ارگان «خانه کارگر» به عنوان تشکل مورد حمایت دولت در سالهای پس از انقلاب به شمار میآید. آخرین تحول در روزنامهی «کار وکارگر»، هنگامی اتفاق افتاد که گروهی از جوانانی که در آن روزنامه کار میکردند فضای آن را برای کار دربارهی مسایل کارگری محدود یافتند و خبرگزاری «ایلنا» را به راه انداختند. خبرگزاری «ایلنا» در تیر ماه ۱۳۸۶ به دستور دادستانی تعطیل شد و اگرچه بنا به روایت روزنامهی اعتماد سایت خبری «دسترنج» از دی ماه ۸۶ جایگزین آن شده است، اما عملاً از آن زمان به بعد تکیه کارگران ایران برای انعکاس فعالیتها و مسایل خود به رسانههای خارجی افزایش یافت. در ایران تا سالهای نخست پس از انقلاب هنوز این سنت وجود داشت که روزنامههای بزرگ مانند «اطلاعات» یک بخش کارگری داشته باشند که تا حدی روزنامهنگاری را با دنیای کارگران نزدیک میکرد، اما کم کم این بخش در بخش بزرگتر اقتصاد محو شد و همان ارتباط سازمان یافته هم از بین رفت و اکنون تنها سایتهای اینترنتی میکوشند تا به روزنامهنگاری کارگری جان تازهای ببخشند. غمی به سنگینی روز معلم شیرزاد عبداللهی در سایت خبری تحلیلی «نو اندیش» به مناسبت روز معلم مینویسد: بی اختیار این شعر را زمزمه میکردم: یاد آر ز شمع مرده یاد آر... متاسفانه سالهاست برگزاری روز معلم جنبهی رسمی و اداری یافته است. هر سال ستاد مرکزی بزرگداشت در وزارتخانه تشکیل میشود. معلمان نمونه با سازوکاری بوروکراتیک برگزیده میشوند. مقامات سخنرانیهای شورانگیزی در وصف مقام معلم میکنند. در این آیینها معلمان صرفاً شنوندهاند و کسی نمیداند در قلب این موجود نازنینی که او را بر جایگاه پیامبران مینشانند چه غوغایی برپاست. چند سالی است گفتمان مسلط در آموزش و پرورش گفتمان معیشت است... از نگاه معلمانی که عقربهی حقوقشان بر محور ماهیانه 300 هزار تومان میچرخد، محور آب است و نان و مسکن. معلم به جای توجه به شاخصهای آموزشی چشم به شاخص تورم دوخته است و قیمتهایی که ترمز بریدهاند. در دفتر مدرسه هر روز بحث گرانی و تورم با غصه و دلهره چاشنی نان و پنیر معلمان است. علی احمدی در دورهی سرپرستی سه ماههاش هرجا که رفت و از تحول در آموزش گفت از معیشت و آب و نان شنید و سرانجام در شهرستان دیلم بغضش ترکید و با لحنی عصبانی گفت: هر جا میروم شما از آب و نان میگویید، پس کی از آموزش بگوییم؟ و معلمان دیلمی به قهر مجلس را ترک کردند. علی احمدی فهمید که تند رفته است. با توپ و تشر نمیشود. با ناز و کرشمه هم مقدور نیست. باید فکری اساسی کرد. صاف و ساده با حقوق 300 تا 400 هزار تومانی که 80 درصد معلمان در این گروه درآمدی قرار دارند نمیتوان یک خانوار شهری را اداره کرد. مهم نیست آقای مصری خط فقر را در کدام سطح ترسیم میکند. با حقوق زیر 700 هزار تومان میشود زیست، اما نمیشود زندگی کرد. معلم میخواهد زندگی کند... |