رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
گروه وبلاگهای ایرانی- بخش نهم

وبلاگ‌های ایرانی ـ وبلاگ‌های اصفهان

لیدا حسینی‌نژاد

Download it Here!

اصفهان، شهری که نصف جهان هست. اصفهان شیرین ترین شهر با گزهایش و پولکی هایش. اصفهان شهر یادها و خاطره ها با نقش جهان و سی و سه پلش. اصفهان زنده ترین شهر با زاینده رودش. و اصفهان ناب ترین شهر با وبلاگ نویس هایش.

بله سفر این هفته ما به اصفهان است شهری نیمه کویری که زاینده رود را در آغوش گرفته.

اصفهانی ها سهم‌شان در دنیای وبلاگستان معلوم نیست و شاید این بدین خاطر هست که کمتر وبلاگ نویس اصفهانی به مقوله های شهری و یا منطقه ای اصفهان می پردازد. جز معدود وبلاگ نویسانی که البته آن‌ها هم بیشتر دغدغه هایشان آثار باستانی و سنتی این شهر هست که البته آن‌ها نیز نگاه‌شان به این آثار ملی هست.

اما در نگاهی گذرا بیشتر وبلاگ نویسان اصفهانی نگاه و حضورشان در دنیای مجازی اینترنت به سیاست و حواشی اطراف آن هست. اشتباه نیست که بگوئیم اکثر وبلاگ نویسان اصفهانی سیاسی هستند و البته طرفداران بسیاری هم دارند :


مهرو ملالی وبلاگ‌نویسی که با نام دختری از ایران حضورش را در وبلاگستان این‌گونه می‌نویسد:

«نمی‌دونم چی می‌خوام بنویسم فقط اینو می‌دونم که با نوشتن یه ذره آروم‌تر می‌شم. اینجایی که هستم تنها وسیله‌ا‌‌ی که برای ارتباط با دنیای خارج وجود داره به‌جز موبایل و تلفن، اینترنتیه که اکنون توش هستم. نه رادیویی دارم نه تلویزیون و به تبعش نه ماهواره. تازه لوله‌ی بخاریم هم داغ نمی‌شه وشعله اش قرمز می‌سوزه.... با کمترین امکانات دارم تنهای تنها زندگی می‌کنم. اینجوری زندگی کردنم باید تجربه می‌کردم تا زمانی که می خوام درباره‌ی سختیهاش نظر بدم خودمم لمسش کرده باشم.

دیگه حوصله‌ی خبر داشتن از بی‌مزه بازی‌های شورای نگهبان و رد صلاحیت کردن نیروهای خودی نظام رو ندارم. این‌جور که پیداست دایره‌ی خودی‌ها در نظام مقدس! جمهوری اسلامی ایران روز به‌روز در حال کوچک‌تر شدن است. من به کم وکاست‌های موجود در هیچ جای دیگر دنیا کاری ندارم فقط اینو می‌دونم که روز به روز داره برام روشن‌تر می‌شه که در ایران آزادی مفهومی نداره. امنیت در هر زمینه اش در حد صفر و گاهی زیر صفره. ایران داره فنا می‌شه.

من کاری به اپوزسیون خارج از کشورندارم. من به عنوان یک انسانی که نزدیک به سه دهه داره در این مملکت زندگی می‌کنه وکودکیش ‌رو در بدترین روزهای جنگ سپری کرده دوران نوجوانی ‌اش را در خفقان و با کتاب‌های بی محتوای درسی بدون هیچ گونه تفریح استانداردی گذرونده و اکنون دوران جوانیش را هم در بدترین شرایط اقتصادی اجتماعی فرهنگی داره هدر می‌ده.

فهمیدم که مسوولان نظام به اصطلاح مکتبی ومردمی ایران دست رو هرچی گذاشتن خراب‌ترش کردن. نه دیپلماسی بلدن نه از اقتصاد چیزی می‌فهمن نه اصلن معنا و کاربرد فرهنگ را بلدند. و اجازه‌ی دخالت به آنانی که اندکی بیشتر می‌دانند را هم حاضر نیستند بدهند. دنیا به ما می‌خنده نه به‌خاطر قیافه‌ی ناجور رییس‌جمهورمون بلکه به‌خاطر کارهای زشت ونسنجیده‌ی ‌وی وب ه مایی که صدامونو خفه کردیم و فقط نظاره‌گر وضع موجودیم...» [+]

لینک وبلاگ‌های اصفهانی رو در چند جا میشه پیدا کرد از جمله در وبلاگهای انجمن وبلاگ نویسان اصفهانی ، روزنوشت ها [+] یا وبلاگ فراز [+] ما با تعداد زیادی وبلاگ و بلاگر اصفهانی آشنا می شویم که که در میان آنها نام‌های آشنا زیاد دیده میشه که حتما با وبلاگشون آشنا هستید مثل وبلاگ خانم حنا که وبلاگ پر طرفداریه . خانم حنا گاهی برامون از دغدغه های مادر بودن میگه، مثلا در جایی میگه:


«مادر بودنم را می‌اندیشم نه پیروی . اینکه آدم بتونه وضعیت تعادلی رو بین مادر بودن و زن بودن ـ انسان بودن حفظ کنه اصولن ثابت شده چندان کار راحتی نیست و از عهده‌ی خیلی ها خارجه.

من نمیدونم که در این احساس تنها هستم یا مادران دیگه ای هم هستند که با من همدرد یا نه هم احساس اند اما این رو مطمینم که نوشتن و حرف زدن از اون چیزی که میخوام بگم جراتی یا شاید جسارتی میخواد که کمتر دیدم کسی داشته باشدش. و همه‌ش هم برمیگرده به ترس از متهم شدن به بدمادری!

اینکه مادر هم در درجه اول انسانه و مثل بقیه مخلوقات دنیا دچار احساسات خودخواهانه البته نه به معنی منفی بلکه به معنی خواستن خود و اهمیت دادن به خودش در درجه‌ی اول.

میدونم که طرفداران حقوق زنان از اینکه زن در درجه اول انسانه زیاد میگند اما اینکه همون فعالان محترم، مادر بشند و بعد این حرفها رو بزنند چیزی هست که راستش من خیلی کم دیدم و شنیدم.

میخوام بگم مادر بودن یه قسمت بزرگش برمی‌گرده به غریزه. شاید این غریزه با اولین تکون بچه توی شکم یا دیدن صورتش برای اولین بار یا حتی زودتر از اون وقت آگاهی از بارداری بیدار میشه و با بزرگتر شدن مادری پا به پای بزرگ کردن فرزند، رشد میکنه.

اما قسمت دیگه ای از مادری هم نقشی هست که سنت و جامعه به صورت یه وظیفه و بار اضافی بر وجدان زن قرار میده...

من در مورد جوامع دیگه خیلی اطلاعی ندارم اما حداقل چیزی که دارم در بین مادران ایرانی می‌بینم این هست که با تمام تلاش و در نهایت نمایش رضایتمندی سعی در انجام این وظیفه دارند و فکر می‌کنند اگر به اندازه تار مویی ابراز ناراحتی، خستگی بکنند و یا حتی جایی خودشون و نیازهاشون رو در درجه اول اهمیت قرار بدند متهم به مادربدبودن می‌شند.

به نظرم جایی این قاب زیبای مادری و اینکه بهشت زیر پای مادران است و اختصاص دادن صفات ملکوتی و مقدس به مادر باید بشکنه. چون اعتقادم بر اینه که کاری که با خلوص تمام انجام نشه و قرار باشه مشکلات و دردها پشت یه نقاب گول زننده‌ی رضایتمندی قایم بشه اونوقته که کارمون که همون تربیت درست هست حتمن ایراد پیدا میکنه.» [+]


قاصدک* نام آشنای دیگه ایه که در میون لیست وبلاگ‌های اصفهانی می‌بینیم. قاصدک که نامزد دریافت جایزه‌ی وبلاگ برتر در زمینه‌ی دفاع از آزادی بیانبوده متاسفانه الآن چند ماهی هست با وجودی که خواننده های وبلاگش کلی سراغ نوشته هاش رو می‌گیرن، چیز جدیدی در وبلاگش ننوشته. اما از حق نباید گدشت که نثر قاصدک اینقدر شیرینه که بار ها و بارها میشه داستان های قدیمی اش رو خوند و باز هم لذت برد مثل وقتی که می نویسه:

«گل‌میز چوبی را گذاشته‌ایم اول سرسرا. داخل عمارت که بشوید ندیده نمی‌ماند. آینه‌ی پشت‌سنگی قاب نقره روی ترمه‌ی ملیله‌دوزی، یک طرف گلدان دست‌‌دلبر پر نرگس‌، یک طرف جام بلور پر آب با نارنجی رقصان به میان. از باغ ساوه چندتایی انار فرستاده بودند، دل‌مان نیامد دانه کنیم، دم دست است غفلتآ اگر هوس خنکی کردید خودتان نوبر کنید.

سر رف جابه‌جا به‌های باغ اصفهان را چیده‌ایم. به وقت بیداری مدهوش می‌کند بوی عطرشان. گلدان محبوبه‌ی شب گوشه‌ی بهارخواب است، لنگه‌ی در که باز باشد، پرده راهم که پس نزنید خواب‌تان می‌شود غرق بوی بهشت.

چراغ سرسرا را هم موقوف کرده‌ایم خاموش کنند، خودمان در همین تاریک و روشنای اتاق زاویه نشسته‌ایم به بیدارخوابی، غنچه‌های یاس به نخ ابریشم رج می‌کنیم.

دل‌دل جایز نیست به جان عزیزتان. ناغافل هم آمدنی شدید بیایید.
خبر هم نکردید، نکردید. راه دور است، ما که دوری نمی‌کنیم.

چشم‌به‌راهیم. به وفا قسم.» [+]

در میان وبلاگ‌نویسان اصفهان نیز تعداد زیادی را می بینید که از جمله روزنامه نگارانی هستند که علاوه بر حضورشان در مطبوعات سراسری و محلی در وبلاگستان نیز حضوری دارند همچون نفیسه با وبلاگی بنام خبرنگار اصفهانی که خود درباره حضورش در دنیای وبلاگستان اینگونه می‌گوید:

«وبلاگ،تمام سهم من از دنیای مجازی وبلاگ،محلی برای حرفهایی که نمی شود گفت ولی می شود نوشت. حرفهایت را بنویس،خواهم شنید. من وبلاگ می نویسم، پس هستم.» [+]

اما یکی از مشهور ترین و فعالترین وبلاگ نویسهای اصفهانی که شاید بسیاری از شما نیز وی را بشناسید مریم نبوی‌نژاد است که در زندگی دوگانه اینانا می‌نویسد.

مریم گرچه باز در اصفهان امروزه نمی باشد و در وبلاگش از اصفهان و اصفهانی ها کمتر می گوید اما شانس مراجعه و البته جلب نظر خوانندگان بسیاری دارد، مریم بیشتر از احوالات روزانه خودش می گوید و بعضا سیاست و باز گاها از کاشانه جدیدش در کانادا:

«طبق اطلاعات واثقه از خانم آرایشگری که درست نبش کوچه آرایشگاه جمع و جوری دارد گویا همه اهالی محل دقیقا از چند و چون خانه ما خبر دارند. رقم دقیق کلیه معاملات انجام شده را می دانند و درون خانه را بعد و قبل و در خلال بازسازی مورد تفحص و تجسس قرار داده اند و گویا به این اتفاق نظر هم رسیده اند که رختشورخانه در جای درستی تعبیه شده است.

باز هم بگویم؟ ما سر کوچه یک سفره خانه حبشی هم داریم و برای اینکه خیلی غریب نیفتاده باشیم پیتزا فروش سرکوچه امان هم ایرانی است.» [+]

اما مذهب! گرچه اصفهان یکی از شهرهای مذهبی هست اما من به نوبه خودم خیلی کم وبلاگی از اصفهان دیدم که جنبه مذهبی داشته باشد.

اما اتفاق زیبایی که در میان وبلاگ‌نویس‌های اصفهانی افتاده هست این هست که می شود گفت اکثر بلاگرهای اصفهانی در یک جا متمرکز هستند و آنهم زنده رود می باشد [+]

زنده رود که خدمات رایگان وبلاگ نویسی می دهد اکثر نویسندگانش اصفهانی هستند. بیشتر وبلاگ‌های زنده رود ادبی و یا هنری هستند، با هم وبلاگ امیر پویان را می خوانیم:


«مرغ دریایی دلش لک زده بود برای دشت پر از گل سالونام. اما خوب دو تا مشکل بود. اول اینکه زمستون بود و الان باید نزدیک سواحل مرکزی پرواز میکرد که یخ نزنه و دوم اینکه مسیر مهاجرت سالیانه مرغ‌های دریایی سالهاست که دیگه از اون دشت رد نمیشه و دور شدن از دسته مرغ‌های دریایی هم خیلی وقتها باعث مرگ رفیق‌هاش شده.

مرغ دریایی داره به این فکر میکنه که باید ریسک کنه و از دسته جدا بشه. شایدم به ریسکش نیرزه. چیزی که زیاده دشت باحال و گل‌های خوشگل. شاید توی مسیر گل‌های قشنگ دیگه ای پیدا بشه...» [+]

اما از سیاست و هنر که بگذریم که البته دو رکن اصلی خود اصفهان هستند تا دلتان بخواهد اصفهانی ها وبلاگ ادبی دارند که با هم یکی از پرکارترین آنها را می خوانیم وبلاگ رها چون باد:

«هيچ كس حال پرنده اي كه برگردانده شده به قفس را نمي داند. چه اميدهاي بر راه ما نشسته اند و ما. زندگي شده غم و شادي هر چند اولي از دومي بيشتر خودنمائي مي كند اما هر دو هست. ما هر لحظه لبخندي مي زنيم به فكر اين هستيم كه تاوانش را با كدامين غم بدهيم؟ زمانه زمانه حسودي شده و به لبخندهايمان حسادت مي كند. [+]


اما شعر که موخره همیشگی برنامه ماست، که این‌باراز وبلاگ اصفهانی به سوی مهتاب برایتان انتخاب کرده ام :
«تو رویای خویش را،
بر پرده‌های خاموش نقش می‌زنی
و من،
زندگی را
خاموش خاموش
بر پرده‌های رویا
بگو تو از جنس دیگری
یا من؟!» [+]

Share/Save/Bookmark

مرتبط:
«وبلاگ نوشتن از قم»
«وبلاگ‌های جنوبی»
«وبلاگ‌های شمالی»
«وبلاگ‌های بلوچ»
«وبلاگ‌های یزدی»
«وبلاگ‌های ترکی»
«وبلاگ‌های خراسانی»

نظرهای خوانندگان

این وبلاگ نه چندان معروف هم هست هر چند ظاهراً دیگه آپ دیت نمی شه
http://y-y-e-d-g.blogspot.com/

-- پارسا ، Feb 27, 2008 در ساعت 04:07 PM

درود بر مهر و زنده باد

-- بهزاد ، Mar 1, 2008 در ساعت 04:07 PM

با سلام و تبریک سال نو
لطفا اگر ممکن است این وبلاگ را هم معرفی کنیید..ممنون
http://nalireza.persianblog.ir/

-- nn ، Apr 4, 2008 در ساعت 04:07 PM