فلاشر- برنامه ششم
محرومیت از "لذت تماشای اعدام"
لیدا حسینینژاد
به گزارش تابناک، سخنگوی قوه قضائیه از صدور بخشنامهای از سوی آیتالله هاشمی شاهرودی درباره توقف اجرای حکم اعدام در ملا عام، خبر داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، دکتر علیرضا جمشیدی با اعلام این مطلب گفت: بنا بر بخشنامه نهم بهمن ماه ریاست قوه قضائیه، اجرای احکام اعدام به صورت علنی، تنها با موافقت رئیس قوه قضائیه و بنا بر ضرورتهای اجتماعی امکانپذیر خواهد بود و انتشار عکس و تصاویر مربوط به اعدام در رسانهها بنابر مفاد این بخشنامه ممنوع است.
سخنگوی قوه قضائیه تاکید کرد: مجازات اعدام که بر پایه قوانین کشور، مربوط به جرایم بسیار محدودی است، نباید به نحوی اجرا و اطلاعرسانی شود که جامعه به ویژه جوانان و نوجوانان را دچار تنش روانی سازد.
ولی موضوع این است که به قول محمد معینی در راز سر به مهر:
حالا که اعدام در ملا عام با دستور رییس قوه قضاییه ممنوع شده با شور و شوق برخی هموطنان که برای تماشای اعدام با فلاکس چای و زیرانداز عازم میدانهای اعدام میشدند چه باید کرد؟! ... تماشای بریدن نفَسِ مجرم گیریم که تنِ یک مجرم بالقوه را بلرزاند و دلی زخم خورده را تسکین دهد، کسی آیا به حالِ عادی شدن تماشای یک انسان تا لحظه مرگ فکری کرده؟ یکی عین خودمان: آدم، بشر، دارنده روح خدایی، کسی که روزی پاک بود، معصوم بود، ... اصلاً هر که بود؛ نفَس داشت و در همین کوچه و خیابانهایی که ما هستیم بزرگ شد. روی سخن فقط با عادی شدن تماشای مرگ است؛ بالای دار یا غیر آن فرقی نمیکند.
و موضوع دیگر این است که اعدام در هر صورت ادامه دارد. همین دیروز ۵ نفر دیگه اعدام شدند. یک عده هم که به ما قبولانده میشود که خودکشی کردهاند! آن دانشجوی سنندجی را که یادتان هست. عبدالقادر بلوچ جالب میگوید:
لعنت به شیطان
سخنگوی قوهی قضائیه فرمودهاند ابراهیم لطفاللهی، دانشجوی سنندجی خود را در سلول حلقآویز کرده. اگر یک لاتِ بیسر و پا این حرف را میزد آدم باور نمیکرد. سخنگوی قوهی قضائیه آن هم در یک حکومت اسلامی از من و شما که نترسد از خدا میترسد. لابد این دانشجو خودش را حلق آویز کرده. از دانشجو جماعت هر چه بگویی بر میآید. مخصوصاً که کرد هم باشد.
احتمالاً داشته توی سلولش قدم میزده چشمش میافتد به یکی از این نردبانهای تاشو. آن را وسط سلول باز میکند، میرود بالا، از وسط شال کردی اش یک قلاب در میآورد، آنرا پیچ میکند به سقف. بعد میآید پایین توی کمد سلول میگردد یک طناب ساخت ژاپن پیدا میکند، آن را دور حلقه محکم میبندد، از آنجا به بعد یک صندلی لازم بوده که توی سلول پیدا نمیکند. مجبور میشود مبل را بکشد آن وسط. یکی دو بار خودش را آویزان میکند ولی هر چه لگد میزند مبل نمیافتد. میآید پایین، رب اشرح لی صدری را میخواند. کمی قدم میزند و بعد خندهاش میگیرد. مبل را میگذارد سر جایش، همان نردبان را میآورد. یک لگد که میزند نردبان آلمینیومی گرمبی میافتد زمین. مسوولین و نگهبانان فکر میکنند زلزله شده. مشغول خواندن نماز خوف میشوند. یکی از آنها همینطوری از روی عطوفت اسلامی میگوید بروم ببینم این بنده خدا نماز خوفش را خوانده یا نه، که میبیند کار از خوف گذشته.
با اینکه همهی اینها منطقی به نظر میرسد، اما لعنت به این شیطان. وسوسه میکند که آدم بپرسد خوب قوهی قضائیه که مرده شور و گور کن نیست، چرا جسد را به خانوادهی مرحوم نداده و خودشان شبانه دفنش کردهاند؟
و اما در خبرنامه گویا خبر دستگیری یک دختر در استادیوم فوتبال آبادان را میخوانیم:
به گزارش "آژانس اطلاعات ورزشی" یک دختر شانزده ساله در استادیوم فوتبال آبادان به اتهام تماشای فوتبال مردان دستگیر شده است. این دختر با لباس پسرانه در ورزشگاه حضور یافته و به خاطر صدای ظریفش توسط یکی از تماشاچیان مرد "لو" رفته است که این آقا موضوع را به مقامات استادیوم گزارش میدهد و دختر تماشاچی توسط پلیس دستگیر میشود و پس از چند ساعت حبس، تحویل خانوادهاش میگردد.
پس از انقلاب اسلامی، حضور زنان به عنوان تماشاچی به ورزشگاهها، بهویژه میدانهای فوتبال ممنوع شد. این امر از آغاز تا به امروز مورد اعتراض نیروهای مترقی جامعه بوده است.
یادآوری میکنیم که: احمدینژاد در ماه آوریل ۲۰۰۶ در نامهای به معاون خود و رئیس سازمان تربیت بدنی با اشاره به این که «مسابقات فوتبال جاذبههای فراوانی دارد» از او خواست که «با همکاری وزارت کشور و با برنامهریزی صحیح، بخشی از مرغوبترین مکانهای تماشاگران در مسابقات فوتبال ملی و مهم به طور ویژه به بانوان و خانوادهها اختصاص یابد.»
احمدینژاد در این نامه به علیآبادی همچنین نوشته بود: «بر خلاف تصور و تبلیغ عدهای، تجربه نشان داده است که حضور انبوه خانوادهها و بانوان در محیطهای عمومی، سلامت، اخلاق و عفاف را در آن محیطها حاکم کرده است.»
لابد به دختران هم به دلیل حاکم کردن سلامت و اخلاق است که اجازه شرکت در استادیومها داده نمیشود.
|
نظرهای خوانندگان
لعنت به شیطان
-- امید ، Feb 2, 2008 در ساعت 01:42 PMسخنگوی قوهی قضائیه فرمودهاند ابراهیم لطفاللهی، دانشجوی سنندجی خود را در سلول حلقآویز کرده. اگر یک لاتِ بیسر و پا این حرف را میزد آدم باور نمیکرد. سخنگوی قوهی قضائیه آن هم در یک حکومت اسلامی از من و شما که نترسد از خدا میترسد. لابد این دانشجو خودش را حلق آویز کرده. از دانشجو جماعت هر چه بگویی بر میآید. مخصوصاً که کرد هم باشد.